من پُرم از خاطرات وقصه های کودکی
اینکه روباهی چگونه،می فریبد زاغکی

قصه ی افتادن دندان شیری از هُما
لاک پشت وتکه چوب وفکرهای اُردکی

قصه ی گاو حسن ، دارا و سارا و امین
روز بارانی، کتاب خیس کُبرا طِفلکی

تیله بازی درحیاط وکوچه وفرشِ اتاق
برسرکبریت و سکه، یاکه درب تَشتکی

چای والفجر و ،سماورنفتی کنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد، استکان بی نلبکی

سکه ها و پولهایم ، ثروت آن دوره ام
جمع میشد اندک اندک، در درون قُلکی

داستان نوک طلا با مخمل و مادربزرگ
در دهی زیبا که زخمی گشته،بچه لَکلَکیل

هاچ زنبور عَسل ،نِل در فراق مادرش
یاد دوران اوشین و نقطه های برفکی

هشت سال از دوره شیرین، اما تلخ ما
پر ز آژیر خطر ، با حمله های موشکی

آرزوها کوچک اما در نگاه ما بزرگ
آرزویم بوده من هم،جبهه باشم اندکی

تا کجاها میبرد این خاطره امشب مرا
کاش میرفتم به آن دوران خوبم دزدکی

یاد آن دوره همیشه بامن و در قلب من
من بیاد وخاطراتت زنده ام ای کودکی…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...