مناجات اباعبدالله در دل گودال ونازل گشتن جبرییل برای منصرف کردن عزیزفاطمه ازشهادت
جان اباعبدالله
چون ز پشت ذوالجناح آمدفرود
برسجودافتاد و رخ بر خاک سود


در دل گودال کردی بس سجود
شدزفرط سجده رخسارش کبود


گفت ای فرمانده امر بلا
این سر تسلیم و این کوی رضا


با تو آن عهدی که بستم روز زر
تا دهم در راه ناموس تو سر


شکر, کامد بر سرآن عهد بلا
این حسین و این زمین کربلا


چشم دل بر راه یک پروانه ام
تا دهی ره بر درون خانه ام


کاش صدجان دگر بودم به تن
تا به راهت دادمی ای ذوالمنن


جبرییل آمدشتابان بر زمین
از فراز عرش رب العالمین


دیدصحرایی سراسرلاله زار
ارغوان در وی قطاراندرقطار


گفت:ای فرمانده ملک وجود
بهرت آوردستم از یزدان درود


گفت :برگو ای بریدکوی یار
تا به پیغامش کنم صدجان نثار


گفت:فرمودت که ای سلطان عشق
یکه تاز عرصه مبدان عشق


ما نکردیم این شهادت بر تو حتم
ای جلال کبریایی بر تو ختم


بس تورا درخون تپیدن,اکبرت
خون به جای شیرخوردن,اصغرت


خواه کش،خه کشته باش ای شاه عشق
هیچ کم ناید تورا ازجام عشق


خواه,جان بستان وخه,جان میسپار
یار,آن یاراست ومهر,آن مهر یار


کشته گردی برشهیدان شه تویی
خون بهایت ما,ذبیح اله تویی


گر کشی؟جام جهان ازآن توست
گوش عزراییل,برفرمان توست


هان بگیراین نامه را دلشاد دار
هرچه خواهی,دادمت روزشمار


هم شفاعت,هم قیامت زان توست
ماسواله,جمله در فرمان توست

جااااانم آقای خوبم,بنازم به این جواب

دادپاسخ شاه با روح الامین:
کای امین وحی رب العالمین


جبرییلا:این بهشت واین بقا
کی شود یک موی اکبر را بها؟؟؟


گر قیامت خواهی ای روح الامین
پیکر صد پاره اکبر ببین


جبرییلابسته ایم عهدی من وشاه وجود
من همانم,من همان عهدی که بود


اینکه بینی ازجهان بیگانه ام…
گنج ویرانیست,در ویرانه ام


من فزونم,گرچه ازخود کاستم
من خوداین آتش به جان میخواستم


جبرییلا:اینکه بینی نی منم
اوست یکسر,من همین پیراهنم


گفت:شاها,خواهرانت بی کس است؟؟؟
گفت:اوخود بی کسان رامونس است


گفت:چشم دخترانت بر ره است؟؟؟
گقت:عشق,ازدیدن غیر اکمل است


گفت:سجادت فتاده بی طبیب؟؟؟
گفت:بیماریش خوش دارد حبیب


گفت:بهرت,آب ایوان آورم؟؟؟
گفت:من از تشنگی آنسو ترم


جبریلا:من زجان بگذشته ام
آب ایوان را درآن سو تشنه ام


آب اگرخواهم,,,جهان دریاشود
غرق دریا,,,جمله ما فیهاشود


گفت:خواهد شد سرت روی سنان؟؟؟
گفت:گو باش,اوچون میخواهدچنان


گفت:جان باشدمطاعی بس گران؟؟؟
برخزان مفروش یوسف رایگان؟؟؟


گفت:جانی راکه جانان خون بهاست
جبرییلا:رایگان خواندن خطاست


گفت:آوردستم از غیبت,,,سپاه؟؟؟(سپاه ملایکه)
تاکنم این قوم کافردل تباه


گفت:مهلأ,,,خود زمن دارد مدد
جبریلا:آن سپاه بی عدد


جبرییلا:رشته ایشان همه دردست ماست
هستی ایشان همه از هست ماست


آکنه با تدبیر او گردد فلک
کی شود محتاج امداد ملک؟؟؟


جاااااان اباعبدالله,به به به به

گر فشانم دست,,,ریزم زآستین
صدهزاران جبرییل راستین
جبرییلا:این حدیث مهنت ایوب نیست…
داستان یوسف ویعقوب نیست
صبر ایوب از کجا واین بلا
این حسین است و زمین کربلا…

جبرییل:حالابلند شو,پروبال خود جمع کن وبرو,خواهرم زینب از خیمگاه دارد میرسد…

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...