مناظرات امام رضا علیه السلام


چکیده :

حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام- در روز يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى ديده به جهان گشود.مادر او بانويى با فضيلت بنام «تُكْتَمْ» بود كه پس از تولد حضرت، از طرف امام كاظم علیه السلام -«طاهره» نام گرفت.
متن مقاله :

شمه ای کوتاه از زندگانی امام رضا علیه السلام
حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام- در روز يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى ديده به جهان گشود.(1)
مادر او بانويى با فضيلت بنام «تُكْتَمْ» بود كه پس از تولد حضرت، از طرف امام كاظم علیه السلام -«طاهره» نام گرفت.(2)
كنيه او «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است. او پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهده‏دار مقام امامت و رهبرى امّت گرديد.
خلفاى معاصر حضرت‏
مدت امامت آن حضرت بيست سال بود كه ده سال آن معاصر با خلافت « هارون‏الرشيد » ، پنج سال معاصر با خلافت « محمد امين »، و پنج سال آخر نيز معاصر با خلافت « عبدالله المأمون » بود.
امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدينه، اقامت داشت، ولى مأمون پس از رسيدن به حكومت، حضرت را به خراسان دعوت كرد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجرى قمرى (در سن 55 سالگى) به شهادت رسيد و در همان سرزمين به خاك سپرده شد.(3)
انگیزه ی اصلی مأمون برای تشکیل جلسات مناظره
مأمون پس از تحمیل مقام ولایتعهدی بر امام رضا علیه السلام در خراسان جلسات گسترده ی بحث و مناظره تشکیل داد، و از اکابر علمای زمان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان ، به این جلسات دعوت کرد.
بی شک پوشش ظاهری این دعوت اثبات و تبیین مقام والای امام علیه السلام در رشته های مختلف علوم و مکتب اسلام بود، اما در این که در زیر این پوشش ظاهری چه صورتی پنهان بود در میان محققان گفتگو است:
1- گروهی که با بدبینی این مسائل را می نگرند- و حق دارند که بدبین باشند، چرا که اصل در تفسیر نگرشهای سیاسی جباران بر بدبینی است- می گونید: مأمون هدفی جز این نداشت که به پندار خویش مقام امام علیه السلام را در انظار مردم، مخصوصاً ایرانیان که سخت به اهل بیت عصمت علیهم السلام علاقه داشتند و عشق می ورزیدند، پایین بیاورد، به گمان اینکه امام تنها به مسائل ساده ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون و علم و استدلال بی بهره است.
گروه فوق، برای اثبات این مدعا به گفتار خود مأمون که در متون اسلامی آمده است، استدلال می کنند. چنانکه در روایتی از نوفلی، یار نزدیک امام علیه السلام می-خوانیم:
سلیمان مروزی، عالم مشهور علم کلام، در خطه ی خراسان نزد مأمون آمد. مأمون او را گرامی داشت و انعام فراوان داد. سپس به او گفت:
پسر عمویم علی بن موسی علیه السلام از حجاز نزد من آمده و او علم کلام (عقاید) و دانشمندان این علم را دوست دارد، اگر مایلی روز ترویه (روز هشتم ماه ذی الحجه)، (انتخاب این روز شاید برای اجتماع گروه بیشتری از علماء بوده است) نزد ما بیا و با او به بحث و مناظره بنشین.
سلیمان که به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: ای امیرمؤمنان! من دوست ندارم از مثل او در مجلس تو در حضور جماعتی از بنی هاشم سئوال کنم، مبادا از عهده برنیاید و مقامش پایین آید، من نمی توانم سخن را با امثال او زیاد تعقیب کنم!
مأمون گفت: هدف من نیز چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی، چرا که من می دانم تو در علم و مناظره توانا هستی!
سلیمان گفت: اکنون که چنین است مانعی ندارد، در مجلسی از من و او دعوت کن و در این صورت مذمتی بر من نخواهد بود.(4)
(این مناظره با قرار قبلی ترتیب یافت و امام علیه السلام در آن مجلس سلیمان را سخت در تنگنا قرار داد و تمام راههای جواب را بر او بست و ضعف و ناتوانی او را آشکار ساخت).
شاهد دیگر حدیثی است که از خود امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است. هنگامی که مأمون مجالس بحث و مناظره تشکیل می داد و شخصاً در مقابل مخالفان اهل بیت علیهم السلام به بحث می نشست و امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام تقرب جوید، امام علیه السلام به افرادی از یارانش که مورد وثوق بودند، چنین فرمود:
«فریب سخنان او را نخورید، به خدا سوگند هیچ کس جز او مرا به قتل نمی رساند، ولی چاره ای جز صبر ندارم تا دوران زندگیم به سر آید».(5)
البته مأمون حق داشت که این گونه با کمال صراحت از مکتب امیرمومنان علی دفاع کند. زیرا از یک سو شعار نخستین حکومت عباسیان شعار «الرضا من آل محمد» بود و به برکت آن توانسته بودند روی کار آیند، و از سوی دیگر ستون فقرات لشگر و رجال حکومتش را ایرانیان تشکیل می دادند که عاشق مکتب اهل بیت علیهم السلام بودند و برای حفظ آنها راهی جز این نداشت.
به هر حال تغییرات امام علیه السلام در حدیث فوق به خوبی نشان می دهد که مأمون در برنامه هایش در مورد جلسات مناظره صداقتی نداشت، چنانکه ابوالصلت پیشکار امام ، در این باره می گوید:
«… از آنجا که امام در میان مردم به علت فضائل و کمالات معنوی خود محبوبیت روز افزون می یافت، مأمون بر آن شد که علمای کلام را از هر نقطه ی کشور فرا خواند ، تا در مباحثه، امام را به موضع عجز اندازد و بدین وسیله مقامش از نظر دانشمندان پایین بیاید، و عامه ی مردم نیز پی به کمبودهایش ببرند، ولی امام علیه السلام دشمنان خود- از یهودی ، مسیحی، زردشتی، برهمن، صائبی، منکر خدا و … - همه را در بحث محکوم نمود…» (6)
جالب توجه آن که دربار مأمون پیوسته محل برگزاری این گونه مباحث بود، ولی پس از شهادت امام علیه السلام دیگر اثری از آن مجالس علمی و بحثهای کلامی دیده نشد و این مسئله قابل دقت است.
خود امام علیه السلام هم که از قصد مأمون آگاهی داشت، می فرمود: هنگامی که من با اهل تورات به توراتشان ، با اهل انجیل به انجیلشان، با اهل زبور به زبورشان، با ستاره پرستان به شیوه ی عبرانیشان، با موبدان به شیوه ی پارسشان، با رومیان به سبک خودشان ، و با اهل بحث و گفتگو به زبانهای خودشان استدلال کرده، همه را به تصدیق خود وادار کنم، مأمون خود خواهد فهمید که راه خطا را برگزیده، و یقیناً پشیمان خواهد شد…(7)
و به این ترتیب نظر بدبینان در این زمینه کاملاً تقویت می شود.
2- اگر از این انگیزه صرفنظر کنیم انگیزه ی دیگری که در اینجا جلب توجه می کند این است که مأمون می خواست مقام والای امام هشتم علیه السلام را تنها در بعد علمی منحصر کند، وتدریجاً او را از مسائل سیاسی کنار بزند، و چنین نشان دهد که امام مرد عالمی است و پناهگاه امت اسلامی در مسائل علمی است، ولی او کاری با مسائل سیاسی ندارد و به این ترتیب شعار تفکیک دین از سیاست را عملی کند!
3- انگیزه ی دیگری که در اینجا به نظر می رسد این است که همیشه سیاستمداران شیاد و کهنه کار اصرار دارند در مقطعهای مختلف، سرگرمیهایی برای توده ی مردم درست کنند تا افکار عمومی را به این وسیله از مسائل اصلی جامعه و ضعفهای حکومت خود منحرف سازند. او مایل بود که مسئله ی مناظره امام علی بن موسی الرضا علیه السلام با علمای بزرگ عصر و زمان خود نقل محافل و مجالس باشد، و همه ی علاقه مندان و عاشقان مکتب اهل بیت علیهم السلام در جلسات خود به این مسائل بپردازند و از پیروزیهای امام در این مباحث سخن بگویند، و مأمون کارهای سیاسی خود را با خیال راحت دنبال کند، و پوششی بر نقاط ضعف حکومتش باشد.
4- چهارمین انگیزه ای که در انیجا به نظر می رسد ، این است که مأمون خود، آدم بی فضلی نبود، تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه ی اسلامی معرفی گردد، و عشق او را به علم ودانش آن هم در محیط ایران خصوصاً و در محیط اسلام آن روز عموماً همگان باور کنند، و این یک امیتاز برای حکومت او باشد و از این طریق گروهی را به خود متوجه سازد.
از آنجا که این جلسات بحث و مناظره به هر حال قطعاً جنبه ی سیاسی داشت و مسائل سیاسی معمولاً تک علتی نیستند ، هیچ مانعی ندارد که بگوییم احتمالاً همه ی انگیزه های چهارگانه برای مأمون مطرح بوده است.
در هر صورت با این انگیزه ها جلسات بحث ومناظره ی گسترده ای از سوی مأمون تشکیل شد، ولی چنان که خواهیم دید مأمون از این جلسات ناکام بیرون آمد، و نه تنها به هدفش نرسید ، بلکه نتیجه ی معکوس گرفت.
اکنون با در نظر گرفتن این مقدمات به سراغ قسمتی از این جلسات بحث و مناظره می رویم، هر چند با کمال تأسف در متون تاریخ و حدیث گاهی جزئیات بحثهایی که رد و بدل شده اصلاً ذکر نگردیده، بلکه بسیار خلاصه شده است، و ای کاش امروز همه آن جزئیات در اختیار ما بود تا بتوانیم به عمق سخنان امام علیه السلام پی ببریم و از زلال کوثر علمش بنوشیم و سیراب شویم ( و این گونه کوتاهیها و سهل انگاریها در کار راویان حدیث ، وناقلان تاریخ کم نیست که تنها تأسفش امروز برای ما باقی مانده است)، ولی خوشبختانه قسمتهایی را مشروح نقل کرده اند که همانها می تواند مشتی از خروار باشد.(8)

ادامه مطلب :


احتجاج امام رضا با زنادقه و اهل ادیان
محمد بن عبدالله خراسانی خادم حضرت رضا علیه السلام گوید یکی از زنادقه خدمت امام رضا آمد در حالی که گروهی نزد آن جناب بودند.
امام علیه السلام فرمود: ای مرد اگر قضیه آن طور است که شما می گویید و این جهان صانعی ندارد و مردم مکلف نیستند (در صورتی که چنین نیست جهان آفریننده دارد، و مردم هم مکلف هستند) ما با شما مساوی هستیم ، و نماز و روزه ای که انجام داده ایم و تکالیفی که به آن عمل کرده ایم به ما ضرر و زیانی نخواهد رسانید، آن مرد سکوت کرد و چیزی نگفت.
بار دیگر حضرت رضا علیه السلام فرمود: اگر عقیده ما درست باشد و خدایی وجود داشته باشد و مردم موظفند تکالیفی انجام دهند، و قطعاً همین طور است و خدایی وجود دارد، و بهشت دوزخی هست، و ثواب و عقابی وجود دارد، و حساب و کتابی می باشد، در این صورت ما نجات پیدا می کنیم، و شما به هلاکت خواهید رسید.
مرد زندیق گفت: خداوند چگونه است و در کجا هست؟
امام علیه السلام فرمود: وای بر تو این چه سخنی است که می گویی، خداوند مکان و کیفیت را خلق کرده و او را به زمان و مکان شناخته نمی گردد، و با حواس ظاهری و قیاس قابل تعریف نیست پس حالا که با حواس و قوای ظاهری شناخته نمی شود و قابل درک هم نیست پس اصلاً وجود خارجی ندارد.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: وای بر تو چون با قوای ظاهری او را درک نمی کنی منکر وجودش می گردی، ما هرگاه با دید ظاهر و حواس حیوانی از درک آن عاجز باشیم یقین می کنیم که او خداوند ما هست و با سایر اشیاء فرق دارد.
آن مرد گفت: خداوند در چه زمانی بوده. فرمود: بگو در چه زمانی نبوده است تا من بگویم در چه زمانی بوده است؟
گفت: دلیل بر مطلب شما چیست؟
فرمود: هنگامی که بدن خود را مشاهده می کنم و قدرت ندارم بر آن چیزی بیفزایم و یا از آن چیزی کم کنم ، و یا نفع و ضرر را از خود دفع کنم، می دانم که این بدن را یک خدای عالم و قدیر از روی علم و بصیرت ساخته است، و این فلک را با نیروی خود آفریده و آن را بگردش واداشته است ، و ابرها را ایجاد کرده و باد را فرمان می-دهد تا ابرها را پراکنده کند.
خداوندی که آفتاب و ماه و ستارگان را خلق کرده و هر کدام در یک مسیر معین حرکت می کنند و برای یکدیگر مزاحمت ایجاد نکرده اند، و این آیات شگفت انگیز که در زمین و آسمان و دریاها است و با نیروی علم و قدرت چنان محکم آفریده شده که از هم متلاشی نمی گردد.
ما از این آیات و نشانه ها درک می کنیم و می دانیم که این مصنوعات صانع و آفریدگار دارند، گفت: پس چرا خداوند خود را مخفی نگه داشته است؟
امام رضا علیه السلام فرمود: چون مردم معصیت کار و اهل گناه و فساد هستند از این رو خداوند خود را از آنها مخفی داشته است، در صورتی که تمام اعمال مردم در شب و روز از وی مخفی نیست.
گفت: پس چرا با چشم ظاهر نمی توان خداوند را مشاهده کرد؟
فرمود: برای اینکه میان او و مخلوقاتش فرق باشد، چون مخلوقات او با چشم ظاهر قابل رؤیت می باشند، علاوه بر اینکه وی بزرگتر از این است که با عقل و وهم قابل درک باشد.
گفت: خداوند را برای من تعریف کنید، فرمود: خداوند قابل تعریف نیست.
گفت: چرا؟
فرمود: برای اینکه هر محدودی به حدی منتهی می شود، و هرگاه احتمال تحدید رفت، احتمال زیادت هم می رود، و در صورت احتمال زیادت احتمال نقصان هم می-رود، در صورتی که خداوند نه محدود به زمان و مکان است و نه دارای دست و پا و اعضاء و جوارح است و نه نقصان و تجزی در آن راه دارد، و نه با وهم و گمان می شود او را دریافت و تصور کرد.
آن مرد ملحد گفت: شما می گویید: خداوند لطیف، سمیع ، بصیر، علیم و حکیم است، آیا می شود بدون گوش و چشم چیزی را دید؟! و لطیف نیز به کسی می گویند که با دست خود چیزی ساخته باشد و حکیم را نیز با صنعتش می شناسند.
امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند را از این جهت لطیف می گویند که مخلوقات لطیفی را آفریده، و در حیوانات جان را جسم مرکب کرده و هر جنسی از مخلوقات خود را به صورت های گوناگون خلق کرده که یکی با دیگری فرق دارد.
خداوند را از این جهت لطیف گفتند که با علم و بصیرت این صورت ها را به هم پیوند داد، هنگامی که به درختان و میوه های گوناگون آن می نگریم می گوییم خداوند لطیف است که این میوه ماکول و غیر مأکول را خلق کرده است.
و اگر می گوییم خداوند شنوا است، مقصود این است که اصوات همه مخلوقات خود را در از عرش تا فرش در دریاها و بیابانها می شنود و لغات متعدد و زبان های گوناگون را درک می کند و در این جا نیازی به گوش ندارد.
اگر می گوییم خداوند بصیر است و همه چیز را مشاهده می کند، قصد این نیست که وی مانند بشر و حیوانات اشیاء را می نگرد، خداوند ذره سیاه را در شب تاریک از روی سنگ سیاه مشاهده می نماید، و حرکت مورچه را در شب سیاه می نگرد، و نفع و ضرر و تخم ریزی و نسل مورچه را می بیند.
ما می گوییم خداوند اشیاء را مشاهده می کند نه مانند بندگانش که با چشم سر اشیاء را می نگرد. راوی می گوید آن مرد ملحد پس از این گفتگوها مسلمان شد.(9)
سخن پیرامون کتاب انجیل - گفتگو و احتجاج با جاثلیق
… حضرت رضا علیه السلام فرمود: ای نصرانی آیا در انجیل گفتار عیسی را که فرمود: من بزودی نزد خدای خود شما خواهم رفت و فارقلیطا خواهد آمد، و او به حقانیت من گواهی می دهد همانطور که من به حقانیت او گواهی می دهم، و اوست که همه چیز را برای شما تفسیر خواهد کرد، و رسواییهای ملت ها را آشکار می کند و ستون کفر را می شکند.
جاثلیق گفت: هر چه در انجیل باشد ما به او اعتراف داریم.
امام رضا علیه السلام فرمود: آیا این سخنان در این انجیل هست؟
جاثلیق گفت: آ ری، حضرت رضا علیه السلام فرمود: ای جاثلیق به من بگویید آن انجیلی را که گم کردید در کجا او را یافتید، و این انجیل را چه کسی برای شما وضع کرد؟
گفت: ما فقط یک روز انجیل را گم کردیم و بار دیگر او را تر و تازه و بدون کم و کاست پیدا کردیم، وا ین انجیل را یوحنا و متی برای ما فراهم آورده، و ما این انجیل فعلی را از آن دو نفر داریم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: شناسایی تو نسبت به انجیل بسیار کم است، و اگر مطلب این طور است که بیان می کنید پس چرا در اناجیل اختلاف کرده اید؟ و همین انجیلی که امروز در دست شما هست مورد اختلاف است و اگر آن همان انجیل نخستین بود که در آن اختلاف نمی کردید؟
من اکنون در این باره شما را روشن می کنم تا درک کنی که مطلب از چه قرار است و جریان اناجیل از چه قرار بوده است؟
اکنون بدان هنگامی که انجیل اول گم شد ، نصاری اجتماع کردند و گفتند عیسی بن مریم کشته شد و انجیل مفقود شد اینک شما علماء نصاری در این باره چه می-کنید.
لوقاء و مرقابوس گفتند: انجیل در سینه ما محفوظ است، و ما همه اسفار آن را برای شما خواهیم نوشت، اینک اندوهگین نباشید و کنائس را خالی نگذارید، ما به همین زودی همه انجیل را برای شما جمع آوری خواهیم کرد.
لوقاء، مرقابوس، یوحنا و متی دور هم جمع شدند و این اناجیل را وضع کردند، در صورتی که این چهار نفر شاگردان شاگردان حواریون بودند.
در این هنگام امام رضا علیه السلام به جاثلیق گفتند: مطلب را فهمیدی و دانستی که اناجیل چگونه جمع شده اند؟
گفت: من این موضوع را تاکنون نمی دانستم و اکنون متوجه شدم که هم چه سخنانی در بین بوده است، و برای من روشن شد که شما از انجیل به طور کامل اطلاع دارید، و اکنون چیزهایی شنیدم و دانستم که آنها حق است. و بر فهم و علم من افزوده شد.
امام رضا علیه السلام فرمود: شهادت این گروه در نزد شما چگونه است؟ گفت اینان علماء انجیل هستند و هر چه گفتند حق است.
حضرت در این موقع متوجه مأمون و سایر کسانی که در مجلس بودند شدند و فرمود: شاهد هستید که این مرد چه می گوید؟
گفتند: ما سخنان او را شنیدیم و به آنچه شنیده ایم گواهی می دهیم. سپس متوجه جاثلیق شد و فرمود: به حق فرزند و مادرش آیا می دانی که متی گفت: مسیح فرزند داوود بن ابراهیم بن اسحاق بن یعقوب است، و مرقابوس گفت: وی کلمه خداوند است که خداوند او را در جسد آدمی حلول کرده است، و سپس بصورت انسانی در آمده، لوقاء گفت: عیسی و مادرش دو انسان بودند از گوشت و خون و روح القدس در آن داخل شد.
شما می گویید که عیسی گفت: ای حواریون هر کسی به آسمان بالا رود از آنجا فرود نخواهد آمد، مگر خاتم پیغمبران که به آسمان می رود و بار دیگر به زمین باز می گردد، آیا این مطلب درست است؟
جاثلیق گفت: مطلب همین طور است و ما آن را از عیسی روایت می کنیم، فرمود درباره ی شهادت لوقاء، مرقابوس و متی راجع به عیسی چه می گویید؟ گفت: آنها دروغ گفته اند.
امام رضا علیه السلام فرمود: ای گروه مردم مگر جاثلیق قبلاً این افراد را تصدیق نکرد و گفته های آنان را درست نخواند، و گواهی نداد که آنها علماء انجیل هستند و گفتار آنان حق است.
جاثلیق گفت: ای عالم مسلمانان دوست دارم مرا در این مورد و از گفتگو درباره این اشخاص معاف بدارید واز این بحث درگذرید.
فرمود: ما ازاین گذشتیم اینک هر چه در نظر داری سئوال کن، گفت: دیگری سئوالات خود را مطرح کند به مسیح سوگند در میان علماء مسلمانان مانند شما کسی نیست.(10)
احتجاج حضرت با مامون
ابوالصلت هروی گوید: یکی از روزها مأمون به امام رضا علیه السلام گفت: چرا جدت امیرالمومنین علیه السلام را قسیم بهشت و دوزخ گفته اند؟ و معنی این حدیث چیست؟ و من هر چه فکر می کنم حقیقت این حدیث را درک نمی کنم؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: شما از پدرانت از ابن عباس روایت می کنید که حضرت رسول علیه السلام فرمود: محبت علی ایمان و بغض علی کفر است.
گفت: آری، حضرت بار دیگر فرمود: پس به این معنی علی قسیم بهشت و دوزخ می-باشد.
مأمون گفت: یا اباالحسن خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد، من اینک گواهی می دهم که تو وارث علم پیغمبر خدا هستی.
ابوصلت هروی گوید:
پس از اینکه حضرت رضا علیه السلام به منزلش تشریف آوردند خدمت آن جناب رسیدم و عرض کردم یابن رسول الله بسیار خوب به مأمون جواب دادی.
امام رضا علیه السلام فرمود: ای ابوالصلت من طبق عقیده او سخن گفتم، و لیکن از پدرم شنیدم که از پدران خود از علی علیه السلام روایت می کرد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی! تو قسیم بهشت . دوزخ هستی، به آتش م یگویی این را بگیر و این یکی را برای من واگذار.(11)
گلچینی از معارف رضوی علیه السلام
امام رضا علیه السلام فرمودند:
1- هرگاه انسان گرفتار پرحرفی شد، هیچ گاه از سخن گفتن سیر نمی گردد، و هرگاه از سخنی فارغ گردد به سخنی دیگر می پردازد.(12)
2- بخیل را حتی ندارد، حسود لذت ندارد، پادشاهان وفا ندارند، دروغگو مردانگی ندارد.(13)
3- امام رضا علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم می فرمود: انگشتر عقیق در دست کنید زیرا او اولین کوهی است که به وحدانیت خداوند و نبوت من و ولایت تو ای علی و به دخول شیعیانت به بهشت ایمان آورد.(14)
4- حضرت از جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: خرما را ناشتا میل کنید، تا کرمهای شکم را بکشد.(15)
5- حضرت از جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: روغن زیتون بخورید که اخلاط بدن را می برد و بلغم را زائل می کند و اعصاب را قوی می-نماید و ضعف و ناتوانی را از بدن می برد، اخلاق را نیکو می گرداند، و دهان را خوشبو می کند و اندوه را می زداید.(16)
6- یک عدد به برای رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، پیغمبر اکرم آن را شکافت مقداری خودش میل فرمود و بقیه را به اصحابش تقسیم کرد؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله به را بسیار دوست داشت و به اصحاب خود فرمود: خوردن به را ترک نکنید که دل را روشن می کند و اخلاط سینه را می برد.(17)
7- احمد بن عامر طایی از حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام روایت کرده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: شیطان از مؤمن دلتنگ است مادامیکه نمازهای پنجگانه را به جای آورد، هرگاه نماز خود را ترک گفت شیطان بر او مسلط می گردد و او را گرفتار گناه و فساد می کند.(18)
علت تشریع زکات
8- محمد بن سنان گوید: حضرت رضا علیه السلام در جواب مسائل من نوشت:
علت تشریع زکات به جهت معاش فقرا بوده است، اگر اغنیاء از مال خود حق فقرا را ندهند اموال آنها در معرض تلف و نابودی خواهد بود.
خداوند متعال مردمان سالم را مکلف کرده که به بیماران و علیلان و ناتوانان و گرفتاران رسیدگی کنند و در قرآن مجید فرموده: « لتبلون فی اموالکم و انفسکم». خداوند متعال در اموال آنها حقوقی برای فقراء معین کرده و فرموده است: باید زکات مال خود را بپردازند، و در مورد نفس نیز باید در مشکلات صابر و شکیبا باشند، و همواره خود را بردبار و حلیم دارند و شکر و سپاس پروردگار را به جای آورند، و همواره در فکر فقراء و ضعفاء بوده و از اموال زیادی که به دست می آورند باید در خیرات و مبرات انفاق کنند و با مساکین و درماندگان باید نظر رأفت و رحمت داشته باشند.
اغنیاء باید با اهل فقر مسکنت مهربان باشند، و با آنها مواساه و همراهی کنند، و در کمک و تقویت بیچارگان بکوشند، آنها را در امور دین یاری دهند.
زکات پندی است برای مال داران و ثروتمندان که باید از آن پند گیرند و در فکر نیازمندان باشند و آنان باید خداوند را سپاسگزار باشند که به آنها نعمت و ثروت ارزانی داشته است، اغنیاء باید همواره در تضرع باشند و از خداوند بترسند و حقوق واجبه خود را بدهند تا روزی مانند فقراء مستحق زکات نگردند.(19)
علت تنصیف حقوق زنان
اما علت اینکه به زنها نصف حقوق مردان در میراث داده می شود اینست که زن وقتی شوهر کرد چیزهایی می گیرد و مرد می دهد و از اینجهت برای مردها تفاوت و توفیر پیدا شده، علت دیگر، در دادن مرد است دو برابر آنچه که به زن داده می شود زیرا که زن عیال و خرج بگیر از مرد است اگر احتیاج داشت و بر مرد است که او را خرج مخارج بدهد و بر اوست نفقه و گذران زن و لیکن بر عهده زن نیست که خرج مرد را بدهد و نمی باید نفقه خود را از آن نگیرد اگر احتیاج بیابد و از اینجا است که خدای سبحان برای مردان تفاوت قرار داده و این است قول خدای متعال که می فرماید:« الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم».
یعنی مردان استیلاء و تسلط دارند بر زنان بواسطه ی تفضیل و برتری که خدا بعضی از آنها را نسبت به دیگری داده و بواسطه آنچه که از دارایی و اموال خود برای ایشان خرج می کند.(20)
قالَ علیه السلام: رَحِمَ اللهُ عَبْداً أحْيى أمْرَنا، قيلَ: كَيْفَ يُحْيى أمْرَكُمْ؟ وَ قالَ علیه السلام: يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلِّمُها النّاسَ فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا.
فرمود: رحمت خدا بر كسى باد كه أمر ما را زنده نمايد، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گيرد و به ديگران بياموزد. زیرا که اگر مردم خوبی ها و فوائد سخن ما را بدانند، از ما پیوی می کنند.(21)
قالَ علیه السلام: لَتَأمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ، اَوْلَيَسْتَعْمِلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرارُكُمْ، فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ.
فرمود: بايد هر يك از شماها امر به معروف و نهى از منكر نمائيد، وگرنه شرورترين افراد بر شما تسلّط يافته و آنچه كه خوبانِ شما، دعا و نفرين كنند مستجاب نخواهد شد.(22)
قالَ علیه السلام: المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهيرٌ وَ رَحْمَةٌ وَلِلْكافِرِ تَعْذيبٌ وَ لَعْنَةٌ، وَ إنَّ الْمَرَضَ لا يَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى لا يَكُونَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ.
فرمود: مريضى، براى مؤمن سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى كافر عذاب و لعنت خواهد بود.
سپس افزود: مريضى، هميشه همراه مؤمن است تا آن كه از گناهانش چيزى باقى نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد.(23)
قالَ علیه السلام: لا يُجْمَعُ الْمالُ إلاّ بِخَمْسِ خِصال: بِبُخْل شَديد، وَ أمَل طَويل، وَ حِرص غالِب، وَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ، وَ إيثارِ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ.
فرمود: ثروت، انباشته نمى گردد مگر با يكى از پنج خصلت: بخيل بودن، آرزوى طول و دراز داشتن، حريص بر دنيا بودن، قطع صله رحم كردن، آخرت را فداى دنيا كردن.(24)
قالَ علیه السلام: شيعَتُنا المُسَّلِمُونَ لاِمْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِعْدائِنا، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذلِكَ فَلَيْسَ مِنّا.
فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه تسليم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى ـ در عمل و گفتار ـ خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر كه چنين نباشد از ما نيست.(25)
قالَ علیه السلام: لا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً إلاّ أنْ يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال: سُنَّهٌ مِنَ اللهِ وَ سُنَّه مِنْ نَبيِّهِ وَ سُنَّه مِنْ وَليّهِ، أمَّا السَّنَّه مِنَ اللهِ فَكِتْمانُ السِّرِّ، أمَّا السُّنّه مِنْ نَبِيِّهِ مُداراهُ النّاسِ، اَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَليِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَى النائِبَهِ.
فرمود: مؤمن، حقيقت ايمان را درك نمى كند مگر آن كه سه خصلت را دارا باشد: خصلتى از خداوند، كه كتمان اسرار افراد باشد، خصلتى از پيغمبر اسلام صلی الله علیه و آله كه مدارا كردن با مردم باشد، خصلتى از ولىّ خدا كه صبر و شكيبائى در مقابل شدائد و سختى ها را داشته باشد.
قالَ علیه السلام: مَنْ تَرَكَ السَّعْيَ فى حَوائِجِهِ يَوْمَ عاشُوراء، قَضَى اللهُ لَهُ حَوائجَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَهِ، وَ قَرَّتْ بِنا فِى الْجِنانِ عَيْنُهُ.
فرمود: هركس روز عاشوراى امام حسين علیه السلام، دنبال كسب و كار نرود (و مشغول عزادارى و حزن و اندوه گردد)، خداوند متعال خواسته ها و حوائج دنيا و آخرت او را برآورده مى نمايد، و در بهشت چشمش به ديدار ما - اهل بيت - روشن مى گردد.(27)
پیام امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی
ای عبدالعظیم، سلام مرا به دوستانم ابلاغ نما، به آنان بگو : « شیطان را به راستی در گفتار و در امانت وادار نما، به آنها بگو در اموری که بر ایشان فایده ندارد مجادله و گفتگو نکنند، سکوت اختیار کنند، به یکدیگر مهربان باشند، و غمخوار و دلسوز هم، به ملاقات و زیارت هم بروند، چه اینکه این عمل موجب پسند و نزدیکی به من است، مبادا خود را مشغول آزار و اذیت همدیگر سازند ، به جان خودم سوگند هر کس این کار را بنماید و دوستی از دوستان مرا بیازارد از خداوند بخواهم او را با سخت ترین شکنجه ای در دنیا کیفر دهد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.(28)
احادیث
1-«لا تبذل لاخوانک من نفسک ما ضرره علیک اکث من نفعه لهم» (از بخششی که زیان آن برای تو بیش از سودی است که به برادرانت می رسد خودداری کن)(29)
2- «الایمان الاقرار باللسان و معرفه بالقلب و عمل بالارکان»
(حقیقت ایمان عبارت است از: اقرار به زبان، شناخت با قلب و عمل نمودن با اعضاء و جوارح) (30)
3-« من ایقن بالخلف جاد بالعطیه» (آن که به پاداش یقین داشته باشد، بخشش بسیار کند) (31)
4- «خیرمال المرء ذخائره الصدقه» (بهترین ثروت شخص و برترین اندوخته اش صدقه است) (32)
5- « ان الصبر علی البلاء حسنٌ جمیلٌ و افضل منه عن المحارم».
(شکیبایی بر بلا زیبا و پسندیده است ولی برتر از آن صبر در برابر محرمات است)(33)
6- «لیس العباده کثره الصیام و الصوم انما العباده التفکر فی امرالله عزوجل»
(عبادت به زیاده نماز و روزه نیست بلکه به اندیشیدن در امر پروردگار متعال است)(34)
7- «اصحب الصدیق بالتواضع و العدو و بالتحرز و العامه بالبشر»
(با دوستان فروتن باش ، از دشمن احتیاط کن و با عموم مردم گشاده رو باش)(35)
8- « من صبر للحق عوّضه الله خیراً مما صبر علیه»
(آن که در راه حق صبر کند، خداوند بهتر از آن چه ازدیت داده به دو خواهد داد) (36)
9- « من سره ینسأ فی اجله و یزاد فی رزقه فلیصل رحمه» (کسی که می خواهد عمرش طولانی و روزی اش افزون شود باید صله ی رحم به جای آورد)(37)
10- « لا تغضبوا من الحق اذا صدعتم به»
( آن گاه که حق بر شما آشکار گردد، خشمگین نشوید) (38)
11- « ما من شیء اثقل فی المیزان من حُسن الخلق»
(هیچ با ارزش تر از اخلاق نیکو نیست)(39)
12-« صدیق کل امریء عقله و عدوه جهله» (دوست هر کس عقل اوست، و دشمنش جهل او) (40)
13-« یبنغی للرجل ان یوسع علی عیاله لئلا یتمنوا موته» (سزاوار است که مرد نسبت به خانواده اش گشاده دست باشد تا آنها آرزوی مرگ او را نکنند) (41)
14- «اصبروا علی الحق و ان کان مُرّاً» (بر حق شکیبا باشید ، اگر چه تلخ و ناگوار باشد)(42)
15-« الهدیه تذهب الضغائن من الصدور»(هدیه کینه ها را از دل ها می زداید) (43)
16- « اکمل المومنین ایماناً احسنهم خلقاً»(ایمان مؤمنی کامل تر است که خوش خلق تر باشد)(44)
17- « المومن اذا غضب لم یخرجه غضبه من حق» (خشم مؤمن وی را از مسیر حق منحرف نمی سازد) (45)
18- «لیس منا من لم یأمن جاره بوائقه» (آن کس که همسایه اش از اذیت و آزار او در امان نباشد، از ما نیست)(46)
19- «التودد الی الناس نصف العقل»(دوستی با مردم نیمی از خردمندی است)(47)
20- «مجالسه الاشرار تورث سوء الظن بالاخبار»
(هم نشینی با بدان، موجب بدگمانی به نیکان است)(48)
پی نوشت ها :

(1)- اعلام الورى‏ با علام الهدى‏، ص 313، اصول كافى، ج 1، ص 486- الارشاد مفيد، ص 304.
(2)- همان كتاب، ص 313 ، بحارالأنوار، ج 49، ص 5 و 7، عيون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 14.
(3)- اصول کافی ص 486- الارشاد شيخ مفيد، ص 304.
(4)- عیون اخبار الرضا علیه السلام ج1 ص 179، بحارالانوار ج49 ص 177.
(5)- عیون اخبار الرضا علیه السلام ج2 ص 185، بحار الانوار ج49 ص 189.
(6)- عیون اخبار الرضا علیه السلام ج2 ص 239، بحار الانوار ج49 ص 290.
(7)- بحارالانوار ج 49 ص 175، مسندالامام الرضا علیه السلام ج2 ص 75.
(8)- سیره ی پیشوایان ص 511-515.
(9)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام، کتاب احتجاجات، صص 593-596.
(10)- آثار و اخبار امام رضا علیه السلام، احتجاحات صص 607-609، منتهی الآمال ج2 ص523 .
(11)- آثار و اخبار امام رضا علیه السلام، کتاب احتجاحات، صص 647.
(12)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام ، کتاب نوادر، ص 826 ح 47.
(13)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام ، کتاب نوادر، ص 827 ح 52.
(14)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام ص 835 ح 20.
(15)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام ، کتاب الاطعمه ، ص 713 ح 33.
(16)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام ، کتاب الاطعمه ص 716 ح 44.
(17)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام ، کتاب اطعمه، ص 717 ح 51.
(18)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام ، کتاب الصلوه، ص 658 ح4.
(19)- اخبار و آثار امام رضا علیه السلام ، کتاب زکات، ص 675ح 1.
(20)- زندگانی امام رضاعلیه السلام/ ابوالقاسم سحاب/ج2 ص 222.
(21)- معانی الاخبار ج ص 114، بحارالأنوار: ج 2، ص 30، ح 13.
(22)- الدّرّه الباهره: ص 38، س 3، بحار: ج 75، ص 354، ح 10.
(23)- بحارالأنوار: ج 78، ص 183، ح 35، ثواب الأعمال: ص 175.
(24)- وسائل الشّيعه: ج 21، ص 561، ح 27873.
(25)- جامع أحاديث الشّيعه: ج 1، ص 171، ح 234، بحار: ج 65، ص 167، ح 24.
(26)- بحارالأنوار: ج 75، ص 334، ح 1، مستدرك الوسائل: ج 9، ص 37، ح 10138.
(27)- عيون أخبارالرّضاعلیه السلام ج 1، ص 299، ح 57.
(28)- انوار البهیه، سفینه البحار، بحارالانوار.
(29)- مسند الامام الرضا علیه السلام ج2 ص 335.
(30)- الخصال شیخ صدوق ص 177.
(31)- عیون اخبارالرضا علیه السلام ج2 ص 54.
(32)- عیون اخبارالرضا علیه السلام ج2 ص 61.
(33)- مشکاه الانوار ص 22.
(34)- اصول کافی ج2 ص 55.
(35)- بحارالانوار ج78 ص356.
(36)- فقه الرضا علیه السلام ص 368.
(37)- عیون اخبار الرضا علیه السلام ج2 ص 44.
(38)- فقه الرضا علیه السلام ص 338.
(39)- عیون اخبارالرضا علیه السلام ج2 ص 37.
(40)- اصول کافی ج ص1 11.
(41)- بحار الانوار ج78 ص 356.
(42)- فقه الرضا علیه السلام ص 368.
(43)- عیون اخبارالرضا علیه السلام ج2 ص 74.
(44)- جامع الاخبار ص 125.
(45)- چهل حدیث ص 123.
(46)- عیون اخبارالرضا علیه السلام ج2 ص 24.
(47)- تحف العقول ص 520.
(48)- عیون اخبارالرضا علیه السلام ج2 ص 53.


منابع و مآخذ :
اعلام الوری/ شیخ طبرسی/ ناشر اسلامیه/ چاپ سوم/ 1390ق.
تحف العقول/ ابن شعبه حرانی/ ترجمه: صادق حسن زاده/ انتشارات آل علی (ع)/قم، چاپ اول/ 1382 ش.
عیون اخبارالرضا علیه السلام/ شیخ صدوق/ نشر صدوق/ چاپ اول / سال 1372ش.
جامع الاخبار/ تاج الدین شعیری/ انتشارات رضی/ چاپ اول/ 1405ق.
فقه الرضا علیه السلام/ منسوب به امام رضا علیه السلام/ موسسه ال البیت الاحیاء التراث.
اصول کافی/ شیخ کلینی/ کتابفروشی علمیه اسلامیه/ چاپ اول.
من لا یحضر الفقیه/ شیخ صدوق/ جامعه مدرسین / قم/ چاپ دوم/ 1404ق.
مسند الامام الرضا/ ابواحمد بن سلیمان الغاری/ عزیز الله عطاردی / تحقیق سید محمد جواد حسینی جلالی/ قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی/ 1376ش.
خصال/ شیخ صدوق/ دارالکتب الاسلامیه.
مستدرک الوسائل/ محدث نوری/ موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث/ طبع دوم/ 1408 ق.
بحارالانور/ عالمه مجلسی/ 110 جلدی/ انتشارات اسلامیه.
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال/ شیخ صدوق/ نشر دارالرضی/قم/ چاپ اول/ 1407ق.
اخبار و آثار امام رضا علیه السلام/ عزیز الله عطاردی/ تهران/ انتشارات صدر/ 1397ق. چاپ اول.
منتهی الآمال/ شیخ عباس قمی/ انتشارات هجرت/ چاپ یازدهم.
سیره ی پیشوایان/ مهدی پیشوایی/ نشر موسسه امام صادق علیه السلام/ چاپ پانزدهم/ پائیز 1382 ه.ش.
ارشاد/ شیخ مفید/ انتشارات کنگره شیخ مفید/ قم/ چاپ اول. 1413 ق.



منبع سایت شیعه شناسی

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...