در روزگاران قدیم زنی بود که مهمان دوست نداشت…!!
روزی همسر او به نزد حضرت محمد(ص)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد…!!!

حضرت محمد به مرد میگوید:برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم… فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن میشود…

هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پراز مار و عقرب است .زن فریاد میزند یا محمد(ص)
عبای خود را بیرون بیاورید…
حضرت محمد(ص* می فرمایند “…
اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم…

پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد…

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...