✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
زنبورعسل در قرآن


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

آتشی از عشق در جانم فکندی، خوش فکندی

من که جز عشق تو آغازی و پایانی ندارم

سر نهم در کوی عشقت، جان دهم در راه عشقت

من چه گویم؟ من به جز عشقت سر و جانی ندارم

امام خمینی(ره)

* * *

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشیم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشیم

هر چند “امین” بسته ی دنیا نیم اما

دلبسته ی یاران خراسانی خویشیم

مقام معظم رهبری

* * *

ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باش!

بر در دل روز و شب منتظر یار باش!

دلبر تو جاودان بر در دل حاظر است

روزن دل بر گشا، منتظر یار باش!

عطار نیشابوری

* * *

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست

طوفان زده ام، راه نجاتی بفرست

گفتند که با زمزمه ی “یا مهدی”

نذر گل نرگس صلواتی بفرست

* * *

در بزم ولا جام هدایت مهدی است

مقصود زنور بی نهایت مهدی است

ثبت است که بر جریده ی عالم قدس

گلواژه ی روشن هدایت مهدی است

* * *

چه عاشق می شوم وقتی که تنها می شوم با تو!

و چشمان تو را محو تماشا می شوم با تو!

تو را از چشم های من نهان کردند و می دانند

همین امروز و فردا باز پیدا می شوم با تو !

مهدی خلیلیان

* * *

ای نسیم سر خوشی که از کرانه ها عبور می کنی

ویای چکاوکی که کوچ تا به جلگه های دور می کنی

آی راهیان! گر از دیار یار ما عبور می کنید

پرسشی کنید از او که ای بهار، کی ظهور می کنی!

محمد رضا ترکی

* * *

دلم هوای تو کرده، هوای آ مدنت

صدای پای تو آید، صدای آ مدنت

بهار با تو بیاید به خانه ی دل ما

قدم به خانه ی ما نهِ، صفای آ مدنت

* * *

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

نیک می بینم وقتی که زود است و نه دیر

مهربانی حاکم کل مناطق می شود

* * *

نیمه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد

از خدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد

تا که جان دارم و از سینه نفس می آید

به تو و مهر تو ای دوست وفا خواهم کرد

* * *

صدای آمدنت را به گوش ما برسان!

زمان غیبت خود را به انتها برسان

کنار تربت زهرا به وقت نا فله ات

دعای خویش را به یاری این گدا برسان!

جواد حیدری

* * *

آقا نگاهت سوی آهوهاست، می دانم

دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم

آقا اگر تو بر نمی گردی، دلیل آن

در چشم های پر گناه ما است، می دانم

* * *

ما عاشق فهم و ادب و معرفتیم

ما خاک قدوم هر چه زبیا صفتیم

از زشتی کردار دگر خسته شدیم

محتاج دو پیمانه می معرفتیم

* * *

صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست!

تلخی ذائقه را شاخه نباتی بفرست!

می رسد با علم سبز امامت بر دوش

از چه خاموش نشستی، صلواتی بفرست!

* * *

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد

دعا کبوتر عشق است که بال و پر دارد

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد

* * *

قطعه ی گمشده ای از پر پرواز کم است

یازده بار شمردیم و یکی باز کم است

این همه آب که جاری است نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

* * *

نه در این کوه صدایی،نه در این دشت غباری

نه به این روز امیدی، نه از آن دور سواری

برس ای عشق به داد دل ما چشم به راهان

تا کنیم عزم خود جزم به یاری سواری

سعید بیابانکی

* * *

وقتی بیایی نسل طوفان در رکابت

جنگل به جنگل این سواران در رکابت

وقتی بیایی آسمان نوشان خاکی

آتش نفس، بی مرگ مردان در رکابت

* * *

شب از حضیض نهان سوی اوج می آیند

چو وقتِ وقت رسد، فوج فوج می آیند

قسم به صبر وصفاشان، به رأیشان سوگند

به هیمه ی نفس اسب هایشان سوگند

که گرد ظلمت شب به باره می شویند

به خون تازه زمین را دوباره می شویند

علی معلم

* * *

بخوانید یاران، همه دلداران

سرود هم عهدی در فراق جانان

می خوانم هر شب، شعر هم عهدی

شب جمعه منم و ذکر یا مهدی

* * *

به پای مهدی، همه سربازیم

ز ارکان ابر قدرت قرار اندازیم

ما خمارانیم، عبد جانانیم

تا ابد انصارالمهدی می مانیم

* * *

در جمکران مانند باران حس بگیریم

ردّی، نشانی از گل نرگس بگیریم

همچون پِرِ پروانه ها اوجی بگیریم

اینک سراغی از گل نرگس بگیریم

حیدری کاشانی

* * *

هجران جانان تا به چند؟ آن یار کو، آن یار کو؟

در جمکران قلب من، دیدار کو، دیدار کو؟

ای عاقلان دیوانه ام، زنجیر زلف یار کو؟

بر شعله های شوق دل، پروانه ی دلدار کو

* * *

این جا فضای روح بخش جمکران است

این جا مکان مهدی صاحب الزمان است

این جا مکان گریه و سو ز و گداز است

این جا امام عشق در حال نماز است

محسن حافظی

 

* * *

یا علی جانم به قربانت بگو مهدی کجاست

بوسه ام تقد یم دستانت بگو مهدی کجاست

گاه گاهی جمعه ها دل بی قراری می کند

می شوم این هفته مهمانت، بگو مهدی کجاست

* * *

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی

چه اشک ها به چهره ها رسوب شد، نیامدی

خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ وچوب شد، نیامدی

برای ما که خسته ایم ودل شکسته ایم، نه

ولی برای عده ای چه خوب شد، نیامدی

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام

دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد، نیامدی

* * *

موضوعات: امام زمان (عج), ادبیات انتظار  لینک ثابت




سالها از عمر من رفت و نگارم برنگشت
در خزان هجر ماندم نوبهارم برنگشت

اضطرابي سرد اما آتشي دارم به دل
مايه آرامش و صبر و قرارم برنگشت

تا که يک شب اين دلم را ميهمان خود کند
ماه هم در آسمانِ شامِ تارم برنگشت

قيل و قالم گشته افزون، حال خود را باختم
تا کند بر درگه خود خاکسارم برنگشت

مرغ جانم پرکشيد و سوز عشقم سرد شد
روح اخلاص و دل شب زنده دارم برنگشت

فيض او را گر ببيني هرزمان فصل گل است
بي نصيبم من که گل بر شاخسارم برنگشت

از وجود خود به دور خود حصاري ساختم
تا که بشکافد بدست خود حصارم برنگشت

هرکسي را يار باشد دردم مرگش ولي
ترسم آخر من بگويم واي يارم برنگشت

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




 

اي خوب رُخ كه پرده نشيني و بي حجاب

اي صد هزار جلوه‌گر و باز در نقاب

اي آفتاب نيمه شب اي ماه نيم روز

اي نجم دوربين كه نه ماهي نه آفتاب

كيهان طلايه دارت و خورشيد سايه‌ات

گيسوي حور خيمة ناز تو را ، طناب

جانهاي قُدسيان همه در حسرتت به سوز

دلهاي حوريان همه در فُرقتت كباب

انموذَج جمالي و اُسطورة جلال

درياي بي‌كراني و عالم همه سراب

آيا شود كه نيم نظر سوي ما كني

تا پر گشوده، كوچ نماييم از اين قباب

اي جلوه‌ات جمالْ دِه هرچه خو برو

اي غمزه‌ات هلاكْ كُنِ هرچه شيخ و شاب

چشم خراب دوست، خرابم نموده است

آبادي دو كوْن به قُربانِ اين خراب

حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه)

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا؟

دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا؟

قصه عشق من و زلف تو، گفتن دارد

نرگس مست کجا، همدمی خار کجا؟

سرِّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست

ورنه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا؟

هر که را تو بپسندی بشود خادم تو

خدمت عشق کجا، نوکر سربار کجا؟

کاش در نافله ات نام مرا هم ببری

که دعای تو کجا، عبد گنه کار کجا؟

اللهم عجل لمولانا المظلوم المهدی

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد
در اضطراب چه شب‌ها که صبح شان گم شد
.
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
.
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
.
چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه ‌هـا گم شد
.
چه هفته‌ها که رسید و چه هفته‌ها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد
.
و هـفـتـه‌ای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد
.
نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟
.
کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟
.
بــرای آمــدنـت جـــمــعــه‌ای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـه‌ها همـه‌شـان خـالی از تـرنـم شد …
.

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




السلام علیک یا ابا صالح المهدی. .
……….
شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن”

یک بار هم نگاه به اعماق چاه کن”

ما غرق در«گناه» شدیم و نیامدی”

آقا؛ بیا دوباره مرا «بی گناه» کن”

آقا؛ مراکنارخودت جای می دهی؟

لطفی بزرگ درحقّ این روسیاه کن”

یک روز،نه،ثانیه ایی،لحظه ایی فقط”

چَشم مرا «مسیر قدم هایِ ماه» کن”

آقا؛ زمین شلوغ شده؛گُم شدم؛ بیا”

فکری به حال گمشده ی بی پناه کن”

آقا؛ فدای چَشم تو چَشمان خیس من”

شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن…”

اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَک..َ

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




هنـــــــوزم انتـــــظار و انتـــــظار اسـت
هنـــوزم دل به سـینه بیـقـــــرار است


هنـــــــوزم خـــواب میبینم به شبــــها
همان مردی که بر اسبی سوار است


همـــان مــردی که آیـــد جمعـه روزی
و این پایــــان خــــوب انتــــــظار است

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




 

مرحوم شیخ عبدالزهرا کعبی رضوان اللّه تعالی علیه که از منبری های معروف بود می فرمود: در آن ایّام محرمی که در بحرین منبر می رفتم ، یک روز از کنار خیابانی می گذشتم ، جوانی با من برخورد کرد و دستم را بوسید ، بعد متوجّه شدم این جوان مهندس و سنّی است ، از من درخواست کرد و عرض نمود که : آشیخ عبدالزهرا ! ما شب تاسوعا یک مجلس روضه داریم از شما دعوت می کنم تشریف بیاورید و روضه بخوانید .

گفتم : وقت ندارم کار دارم ، مجلسهایم زیاد است و نمی رسم یک وقت دیدم منقلب شده اشک از چشمهایش جاری شد و گفت : اگر نیایی شکایتت را به فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) می کنم . من منقلب شدم و گفتم : اشکالی ندارد ، آدرس منزلت را به من بده ، بعد از اینکه مجالسم تمام شد خودم را به آنجا می رسانم .

شب تاسوعا فرار رسید حرکت کردم وارد منزل مهندس سنی شدم ، جمعیتی نشسته بودند از علمای شیعه و سنی و جمعیت عظیمی بودند . وقتی که رفتم طرف منبر ، تا پایم را روی پله اول منبر گذاشتم ، این جوان مهندس سنی جمله ای گفت که دل مرا آتش زد و مرا منقلب نمود ، گفت : شیخ عبدالزهرا ! وقتی بالای منبر رفتی روضه پهلوی شکسته فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) را بخوان . گفتم : نمی شود جوان ، مجلس اقتضاء نمی کند ! گفت : مجلس مال من است ، منبر مال من است ؛ آیا اجازه ندارم ، روضه خوانی بکنم برای حضرت زهرا(سلام اللّه علیها) ؟ !!

رفتم بالای منبر شروع کردم به روضه ، یک وقت متوجّه شدم صدای شکستن چیزی می آید ، همین که نگاه کردم ، دیدم این آقای مهندس استکانها را دارد به سر و صورت می زند و صدا می زند یا فاطمۀ الزهرا ! منقلب شدم و مردم هم منقلب شدند تا اینکه مجلس تمام شد ، از منبر پایین آمدم ، مرا به اتاق پذیرایی راهنمایی کردند ، وارد اتاق پذیرایی شدم سر سفره نشستم .مهندس سنی رو کرد به من و علمای سنی و گفت : آقایان علماء و شیخ عبدالزهرا کعبی ! من مدتی است که شیعه حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) شدم اگر اجازه بفرمایید برایتان داستانی دارم بگویم .

یک روز در اداره سر کار بودم ، تلفن به صدا در آمد ، گوشی تلفن را برداشتم ، همسرم گفت : سریع بیا که بچه دارد می میرد . فوراً خود را به منزل رساندم ، دیدم بچه در حال تب و تاب است ، درهمی در میان گلوی بچه افتاده است . ما این در و آن در زدیم و خلاصه به هر طریقی بود بچه را به لندن بردیم و وارد بیمارستان شده و بچه را به اتاق عمل بردند . من میان سالن بیمارستان قدم می زدم مضطرب و پریشان و افسرده بودم ، یک دفعه یادم آمد که شیعه ها می گفتند: حضرت زهرای مرضیه باب الحوائج است . سیم دلم را وصل کردم ، متوجّه قبرستان بقیع شدم ، عرض کردم: بی بی جان ! اگر فرزندم را خوب کنی ، نامش را حسین می گذارم . (در همین حال در میان مجلس صدا زد پسرم حسین بیا ، پسرش وارد مجلس شد) عرض کردم : بی بی جان ! قول می دهم شیعه شوم و برایت روضه خوانی کنم . در حال اضطراب بودم که یک دفعه دیدم تمام دکترها و پرستارها سراسیمه به طرف من آمدند ، صورتشان سرخ شده . گفتم : چه خبر است ! بچه ام چه شده ! گفتند: آقای مهندس در خانه حضرت مسیح رفتی ؟ گفتم : نه مگر چه شده ؟ گفتند: معجزه شده بچه ات از دست رفته بود با حال معجزه بچه ات بلند شد . گفتم : در خانه زهرای پهلو شکسته رفتم .

منبع :
کرامات الفاطمیه علیهاالسلام ( معجزات فاطمه زهراآ علیهاالسلام بعد از شهادت بضمیمه سوگنامه فاطمه زهرا علیهاالسلام ) تالیف علی میرخلف زاده

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت