امرای سربداران در سبزوار به سال 7 علیها السلام 7 منطقه بیهق یعنی سبزوار کنونی و نواحی آنها و دیگر قلمرو خراسان را تصرف نمودند و یک دولت شیعی در مقابل سلطه مغول بر سر کار آوردند .

علت نامگذاری آنها به سربداران ، این است که : پنج ایلچی مغول در خانه دو برادر به نامهای حسن حمزه و حسین حمزه از مردم شیعه قریه باشتین سبزوار نزول کردند و از ایشان شراب و شاهد خواستند و لجاج کردند و بی حرمتی نمودند . یکی از دو برادر قدری شراب آورد . وقتی که ایلچیان مست شدند شاهد طلبیدند و کار فضاحت را به جائی رساندن که عورات ایشان را خواستند .

دو برادر گفتند : دیگر تحمل این ننگ نخواهیم کرد . بگذار سر ما به دار رود . پس شمشیر از نیام کشیدند و هر پنج تن مغول را کشتند و از خانه بیرون رفتند و گفتند :

ما سر به داریم ، و قیام بدین طریق آغاز شد . این کاری بود که در آن زمان بسیار بزرگ می نمود ، کشتن پنج ایلچی مغول خطری در پیش داشت که چه بسا به قیمت نابودی تمام قلمرو بیهق می شد . ولی چاره ای نبود که آن دو برادر جانباز و غیرتمند شیعه سبزواری این کار را کردند و باعث بر سر کار آمدن امرای سربداران شدند . پایه گذار نهضت فکری سربداران ( شیخ خلیفه مازندرانی ) یک نفر روحانی پاکدل شیعه بود . پس از شهادت وی به دست بدخواهان که نفوذ روحانی شیعه مانند او را به زیان مذهب خود می دانستند شاگرد شیخ خلیفه به نام ( شیخ حسن جوری ) که اهل ( جور ) محله ای از نیشابور بود ، راه او را دنبال کرد تا کار سربداران نضج گرفت . شیخ حسن جوری نیز در گرماگرم جنگ با دشمن به شهادت رسید ، ( خواجه علی مؤ ید ) آخرین امیر سربداران 17 سال بر سر کار بود و بیش از بقیه امرای سربداران حکومت کرد ، او در سال 766 ه به حکومت رسید و دو سال بعد 788 یا به گفته شهید ثانی 789 یا ده سال بعد از شهادت شهید اول به امر تیمور لنگ که همه جا او را به همراه خود می برد به قتل رسید و در حقیقت او نیز شهید شد . او بیش از اسلاف خویش در مذهب تعصب نشان می داد ، به دستور وی بنام دوازده امام سکه زدند ، سادات و علما مورد احترام خاص وی بودند . پیوسته جامه بی تکلف می پوشید ، در سفره او خاص و عام شرکت می کردند و هر سال نو خانه خود را تاراج دادی و شبها در محلات ، بیوه زنان را طعام دادی و . . . ( 36 ) آخرین امیر سربداران خواجه علی بن مؤ ید برای اخذ نتیجه بیشتر و رسمیت دادن و گسترش مذهب شیعه در داخله ایران متوسل به اعلم علمای وقت و فقیه عالیقدر شیعه شهید اول می شود و نامه ای به محضر آن بزرگوار می نویسد .

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...