براي آن كه نيت رشيد و مصون ماندن از شك ، هر چه بهتر و بيشتر براي خوانندگان محترم روشن گردد، در اين جا به طور نمونه بحث و گفت وگوهايي كه بين منصور بن حازم و جمعي از مخالفين در مورد علي عليه السلام و لزوم پيروي از آن حضرت رد و بدل گرديده است ، ذكر مي شود.
منصور بن حازم از اصحاب امام صادق عليه السلام است . مشكل بزرگ در آن زمان براي اصحاب و دوستان آن حضرت مسئله امامت بود. شيعيان و دوستداران اهل بيت عليه السلام و گروه مخالفين در اصل ايمان به خدا و توحيد و همچنين درباره رسالت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم متفق القول بودند و همه عقيده داشتند به اين كه قرآن شريف ، وحي حضرت رب العالمين است و به عنوان كتاب آسماني اسلام نازل شده و مردم بايد از آن تبعيت نمايند. همه مي دانستند كه قرآن حاوي بعضي از مجملات است و براي اين كه آن مجملات تبيين شود و واضح گردد، خداوند تبيين آيات را به عهده نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم گذارد:
و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزّل اليهم و لعلهم يتفكرون ؛(1)
((ما قرآن را بر تو نازل نموديم تا براي مردم ، آن را كه بر آنها فرو فرستاديم ، بيان كني .))
((منصور بن حازم)) اين زمينه مورد قبول تمام مسلمين را پايگاه اساسي بحث خود قرار داد، با آنان سخناني را رد و بدل نمود و موقعي كه شرفياب محضر امام صادق عليه السلام گرديد، خلاصه مطالب خود را به عرض مقدس آن حضرت رساند.
قلت انّ من عرف اءنّ له ربّا فقد ينبغي له اءن يعرف اءن لذلك الرب رضا و سخطا و اءنّه لا يعرف رضاه و سخطه الا بوحي اءو رسول فمن لم ياءته الوحي فينبغي له اءن يطلب الرسل فاذا لقيهم عرف اءنّهم الحجّة و اءنّ لهم الطاعة المفترضة (2)
((گفتم : كسي كه دانست او را خالق و مالكي است سزاوار است كه بداند براي آن مالك ، خشنودي و خشمي است و بداند كه خشنودي و خشمش جز از راه وحي يا به وسيله فرستاده او شناخته نمي شود.
كسي كه بر وي مستقيما وحي نازل نمي شود، شايسته است كه از پي رسولان خدا برود و موقعي كه آنان را ملاقات كند، از راه شواهد و دلايل متوجه مي شود كه اينان حجت الهي هستند و اطاعتشان بر مردم واجب است .))
و قلت للناس تعلمون اءن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كان هو الحجة من الله علي خلقه قالوا بلي قلت فحين مضي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من كان الحجة علي خلقه فقالوا القرآن فنظرت في القرآن فاذا هو يخاصم به المرجي و القدري و الزنديق الذي لا يؤ من به حتي يغلب الرجال بخصومته فعرفت اءنّ القرآن لا يكون حجة الا بقيّم فما قال فيه من شي ء كان حقا(3)
((به آنان گفتم : مي دانيد كه رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم ، حجت خدا بر مردم بود؟ گفتند: بلي ! گفتم : موقعي كه آن حضرت از دنيا رفت ، حجت الهي بر مردم كيست ؟
پاسخ دادند: ((قرآن شريف)). من در قرآن نظر نمودم ، ديدم آن كتابي است كه فرقه گمراه مرجئه و گروه قدري و حتي افراد زنديق كه اصلا ايمان ندارند، به آن استدلال مي كنند تا در بحث خود بر خصم خويش غلبه نمايند و او را شكست دهند. با توجه به اين نكته دانستم كه قرآن شريف به تنهايي حجت خدا نيست ، مگر آن كه در كنار قرآن ، قيمي عالم و آگاه به تمام دقايق باشد و رموز آن را بيان كند كه هرچه درباره آن آيات مي گويد بر وفق حق و مطابق با واقع باشد.
فقلت لهم من قيّم القرآن فقالوا ابن مسعود قد كان يعلم و عمر يعلم و حذيفة يعلم قلت كلّه قالوا لا فلم اءجد اءحدا يقال انه يعرف ذلك كلّه الا عليا عليه السلام و اذا كان الشي ء بين القوم فقال هذا لا اءدري و قال هذا لا اءدري و قال هذا لا اءدري و قال هذا اءنا اءدري فاءشهد اءن عليا عليه السلام كان قيّم القرآن و كانت طاعته مفترضة و كان الحجة علي الناس بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و اءنّ ما قال في القرآن فهو حق فقال رحمك الله .(4)
((از آنان پرسيدم : قيم قرآن كيست ؟
گفتند: ((ابن مسعود)) قرآن را مي داند، عمر مي داند، حذيفه مي داند.
گفتم : اينان تمام قرآن را مي دانند؟
در پاسخ گفتند: ((نه ! پس نمي يابيم احدي را كه درباره اش گفته شود، ((تمام قرآن را مي داند))، جز حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام !
پس اگر چيزي مبتلا به مردم شود و ابن مسعود بگويد: ((نمي دانم ،)) عمر بگويد: ((نمي دانم ،)) حذيفه بگويد: ((نمي دانم ،)) و علي عليه السلام بگويد: ((مي دانم ،)) شهادت مي دهم كه اميرالمومنين علي عليه السلام قيم قرآن است و طاعتش بر مردم واجب است و او بعد از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ، حجت خداوند بر مردم است و آنچه درباره قرآن بگويد، حق است .))
امام صادق عليه السلام سخنان او را شنيد و تاييد فرمود و درباره اش دعا كرد و فرمود: ((خداوند تو را مشمول رحمت و عنايت خودش قرار دهد.))
از سخنان منصور بن حازم برمي آيد كه او شخصي عالم و آگاه است و گفته هايش متكي به دليل و برهان است . او از سخنان پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم درباره علي عليه السلام آگاهي كامل داشت ، ولي به آن روايت استدلال نكرد، زيرا مخالفين هر جا ببينند كه حديثي به ضرر آنان و به نفع شيعيان است ، آن را نفي مي كنند و مي گويند: رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم چنين سخني نفرموده است . از هم اكنون مدتي است در تجديد چاپ بعضي از كتب علماي عامه ، احاديثي را كه به نفع علي عليه السلام است ، از آن كتب حذف مي نمايند كه نسل بعد، از آن اخبار بي خبر باشد.
((منصور بن حازم)) به همين جهت در مقام استدلال ، به روايات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تكيه نكرد و كلام خود را متكي به احاطه دانش و سلطه علمي علي عليه السلام بر قرآن شريف قرار داد و اين مطلبي نبود كه آنان بتوانند تكذيب كنند. لذا كلام منصور بن حازم بي جواب ماند و آنان با سكوت خود در واقع اعتراف كردند كه قيم لايق و شايسته كه جامع جميع جهات و واقف به كليه نكات قرآن باشد و بتواند نيازهاي مسلمين را در هر موقع و مقام پاسخ دهد و حوايج آنان را از نظر ديني برآورده سازد، شخص علي بن ابي طالب عليه السلام است .
منصور بن حازم با اين بحث علمي و استدلالي خود اثبات نمود كه داراي نيت رشيد است و آنقدر در عقيده خود قوي است و آنقدر نيتش مسبوق به علم و آگاهي است كه وقتي به علي عليه السلام اقتدا مي كند و از گفتار و رفتار آن حضرت پيروي مي نمايد، كمترين شك و ترديدي در خلال علمش پيدا نمي شود و اطمينان دارد راهي را كه مي پيمايد، راه حق و حقيقت و بر وفق رضاي حضرت باريتعالي است .
زماني كه مردم در امر خلافت با علي عليه السلام بيعت نمودند و زمام امور كشور را به آن حضرت سپردند، افرادي در گوشه و كنار وجود داشتند كه مي خواستند علي عليه السلام در راءس كشور قرار گيرد، زيرا آگاه بودند كه عمل آن جناب بر اساس عدل و دادگري خواهد بود و اين كار بر وفق ميل آنان نبود، چون مي خواستند از شرايط محيط به نفع خود استفاده ها كنند و مقاماتي را به دست بگيرند و به منويات نارواي خود جامه عمل بپوشانند و علي عليه السلام شخصي نبود كه به اين كارها تن در دهد و اعمال نارواي آنان را بپذيرد. لذا بر ضد آن حضرت دسته بندي آغاز شد و در پس پرده توطئه هاي خائنانه شروع گرديد و اولين اثر سوئي كه از آن خيانت ها پديد آمد، اين بود كه جنگ بصره را براي علي عليه السلام ايجاد كردند و آن صحنه دردناك را به وجود آوردند و عده زيادي از مسلمانان اغفال شده را گرد هم آوردند و بر اثر آن ، ((جنگ ناكثين)) را راه انداختند.
امام علي عليه السلام كه واقف به تعاليم قرآن شريف و مقررات اسلامي بود، از اتمام حجت دست نكشيد و گاهي به طور خصوصي با افراد اخلالگر مذاكره مي كرد و تذكرات لازم را بيان نمود و گاه در مقابل جمعيت بسيار سخنراني كرد و شنوندگان را از انحراف فكري آنان آگاه مي ساخت .
متاءسفانه تذكرات حكيمانه و بيانات عالمانه امام علي عليه السلام ، لشكريان عايشه و طلحه و زبير در مقابل امام عليه السلام ايستادند و علي عليه السلام براي آخرين بار و به منظور اتمام حجت ، جوان لايقي را برگزيد و به او فرمود: قرآن را به مقابل مردم ببر و از قول من بگو: ((علي عليه السلام مي گويد، بياييد جنگ را كنار بگذاريم و حاكم بين ما و شما قرآن باشد.))
آن جوان رفت . اما اينان نه تنها اعتنا نكردند، بلكه دست هاي او را قطع كردند و او را كشتند و ديگر از نظر شرعي ، مطلب براي علي عليه السلام تمام شد و لذا جنگ را با عزمي ثابت و اراده اي جدي آغاز نمود و بدون شك و ترديد به آنان حمله كرد و قضاياي سنگين اتفاق افتاد و عده كثيري به خون غلطيدند.
نيت علي عليه السلام در حمله به آنان كه در صحنه ((جنگ جمل)) گرد آمده بودند، نيتي رشيد و مسبوق به علم و آگاهي بود، نيتي بر وفق حق و حقيقت بود و خلاصه نيتي بود كه در آن كمترين شك و ترديد وجود نداشت . از اين رو علي عليه السلام در كمال قوت نفس و قدرت اراده به عمل خويش ادامه داد و به صحنه اخلالگري آن مردم خائن كه بر ضداسلام پايه گذاري شده بود، پايان بخشيد.(5)

 

1- سوره مباركه نحل ، آيه 44.
2- الكافي ، ج 1، ص 167.
3- الكافي ، ج 1، ص 169.
4- الكافي ، ج 1، ص 169.
5- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 266.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...