تقدیم به ساحت ملکوتی قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان عج

هرچه میتابی بتاب ای ماه عالم تاب من
پرده بردار از رخت ای بهترین مهتاب من

هرچه خواهی رد کن اما ردنکن این بنده را
بنده ی درمانده ی بیچاره ی شرمنده را

هرچه میباری ببار ای ابر رحمت برسرم
من کویر تشنه ام آقا مرانی از درم

هرچه میرانی بران اما نران از کوی خود
مست و مجنونم کنی بایک خم ابروی خود

هرچه میبینی ببین اما نبین بار گنه
ای به شام تار من روی تو چون سیمای مه

هرچه میخواهی بزن اما نزن با دست رد
بر دل شیدای ما رنج و فراق بی عدد

هرچه میخواهی بکش اما نکش دامن ز من
ای حبیب ای آشنا ای حضرت یابن الحسن

هرچه میگویی بگو اما نگو دیگر نیا
منتقم تعجیل کن با ذکر یا زهرا بیا

هرچه میخوانی بخوان اما نخوان اعمال من
روسیاه و نادمم ای باخبر از حال من

هرچه میسوزم بسوزان ازفراق آقای من
ای چراغ انجمن ای روشن شبهای من

هرچه میجویی بجو اینجا کسی عاشق نشد
بهر عشقت نازنین اینجا کسی لایق نشد

هرچه تنهاتر شدم تنها تورا کم داشتم
درمیان هر قنوت از عشق تو غم داشتم

هرچه خوبی کرده ای آقا بدی کردم ولی
ما گداییم و تو مولا آخرین نور علی

هرچه میگیری بگیر اما نگیر این اشک را
روضه های حضرت سقای صاحب مشک را

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...