آیا محتوای مناظره نقل شده از علامه امینی مورد تایید شما می باشد ؟ چرا که اهل سنت در پاسخ گفته اند این داستان جعلی است و برای جعلی بودن آن دلایلی را آورده اند ؛‌ لطفا دلایل مطرح شده آنها را هم بررسی کنید .

متن کامل پرسش

لطفا نظر خود را درباره این مناظره و پاسخ اهل سنت به آن بدهید .

یک شبـهه از سوی شیعه و پاسخ به آن

متـن شبـهه:

استدلال علامه امینی و سوالی که بی جواب ماند
**************************************
زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود 70 الی 80 نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد
اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید . علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله (صلوات الله علیه ) : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه : هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است .سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند

سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید :
آیا فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت … ؟
اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟
تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمیشناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه ( سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟ در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی ساخطه علیهما - فاطمه ( سلام الله علیها ) در حالی از دنیا رفت که به سختی از ابوبکر غضبناک بود “و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.

پاسـخ اهل سنـت

اولا در مورد روایتی که وارد کرده است ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻭﺍﯾﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
” ﻣﻦ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻟﻢ ﯾﻌﺮﻑ ﺇﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻣﺎﺕ ﻣﯿﺘﺔ ﺟﺎﻫﻠﯿﺔ “
” ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﺪ ﺑﺮ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﻫﻠﯿﺖ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ “

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺍﺻﻠﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭ ﺷﯿﺦ ﺍﻟﺒﺎﻧﯽ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺩﺭ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺍﺣﺎﺩﯾﺚ ﺿﻌﯿﻔﺔ ﻭ ﻣﻮﺿﻮﻋﺔ ﺯﯾﺮ ﺍﺭﻗﺎﻡ 350 ﻭ 2069 ﺩﺭﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ،

ﻭ ﺍﺑﻦ ﺗﯿﻤﯿﻪ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﮔﻔﺖ:
” ﻭﺍﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﻗﺎﻟﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﻫﮑﺬﺍ، ﻭﺇﻧﻤﺎ ﺍﻟﻤﻌﺮﻭﻑ ﻣﺎ ﺭﻭﯼ ﻣﺴﻠﻢ ﺃﻥ ﺍﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﻗﺎﻝ: ﺳﻤﻌﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﯾﻘﻮﻝ : ” ﻣﻦ ﺧﻠﻊ ﯾﺪﺍً ﻣﻦ ﻃﺎﻋﺔ، ﻟﻘﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﯾﻮﻡ ﺍﻟﻘﯿﺎﻣﺔ ﻭﻻ ﺣﺠﺔ ﻟﻪ، ﻭﻣﻦ ﻣﺎﺕ ﻭﻟﯿﺲ ﻓﯽ ﻋﻨﻘﻪ ﺑﯿﻌﺔ، ﻣﺎﺕ ﻣﯿﺘﺔ ﺟﺎﻫﻠﯿﺔ “
ﯾﻌﻨﯽ: ” ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺰﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺴﻠﻢ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ” ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﻃﺎﻋﺖ ‏( ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ﯾﺎ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺍﺵ ) ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ، ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺣﺠﺖ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻧﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﻌﺖ ‏( ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ﯾﺎ ﺧﻠﯿﻔﻪ ) ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﺮ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﻫﻠﯿﺖ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ “

ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺫﻫﺒﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ” ﻣﺨﺘﺼﺮ ﻣﻨﻬﺎﺝ ﺍﻟﺴﻨﺔ ” ﺻﻔﺤﻪ 28 ﺍﯾﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺭﺍ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
این متن فقط یک داستان ساختگی بود که جهت ایجاد شبهه ساخته شده است.

دلایل ساختگی بودن داستان:

۱. علامه امینی را کجا دعوت کردند علمای اهل سنت؟ محل زندگی ایشون تبریز و نجف بوده است که اینقدر سنی اون هم از نوع عالم و اونم عالم مسلط به علم حدیث ندارد.

۲. گفته تمام حضار حافظ حدیث بودند و بیشتر از صدهزار حدیث حفظ داشتند: اولا این نصاب صد هزار رو از کجا آورد؟ و اگر چنین علمایی آن هم در عصر حاضر وجود داشته اند اونم هفتاد یا هشتاد نفر یکجا به ما معرفی کنند تا پیششان برویم.
چون امام بخاری طبق یک روایت شصت هزار حدیث حفظ داشت و این باعث شده بود سرآمد علمای عصر خودش باشد.
۳. علامه شرط می کند بر معبر بودن یا عدم اعتبار حدیث اقرار کنند، و بعد حدیث من لم یعرف … را می خواند و بعد همگی اقرار بر تایید آن می کنند.

۴. از همینجا میشه به ساختگی بودن داستان پی برد، زیرا اگر آنها حافظ و عالم حدیث بودند چرا از سند حدیث و حکم آن بی اطلاع بودند؟؟؟؟

۵. و بعد سراغ داستان فاطمه رضی الله عنها می رود.
می گوید فاطمه اگر امام زمانش را می شناخت کی بود؟
و بعد می گوید حضار یکی یکی جلسه را ترک کردند.

چقدر داستان بچه گانه ای است.
زیرا نویسنده ابتدای داستان را فراموش کرده است که علامه امینی میهمان و اون علماء میزبان هستند حال چطوری میزبان خانه خودش را ترک می کند؟؟؟
و در ادامه سراغ همان چیزی می رود که شبهه را برای آن ساخته است و می گوید اگر نمی شناخته که کافر فوت کرده و اگر هم می شناخته است پس او طبق حدیث بخاری “ماتت و هی ساخطة علیهما”

باز هم بی سوادی نویسنده و سوء استفاده از عدم آگاهی مخاطب
زیرا:
اولا چنین حدیثی با این الفاظ در صحیح بخاری وجود ندارد.
و این یک دروغ محض است.

دوما گفته “علیهما” یعنی بر آن دو نفر خشمناك بود؛ سوال اینست آن دو نفر چه کسانی بودند؟ چون در ترجمه می گوید ابوبکر.

سوما لازم است به این شبهه (ماجرای فاطمه و ابوبکر) که شیعه همیشه بر آن دامن میزند پاسخ داده شود:
حدیث چنین است:
ﻟﯿﺚ ﺑﻦ ﻋﻘﯿﻞ، ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺎﺏ، ﺍﺯ ﻋﺮﻭﻩ، ﺍﺯ ﻋﺎﯾﺸﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺎﯾﺸﻪ
ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﮐﺮﻡ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ ﺻﺪﯾﻖ ﺭﺿﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻓﯽﺀ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﺪﯾـﻨﻪ - ﻓﺪﮎ ﻭ ﺧﻤﺲ ﺑﺎﻗﯿﻤﺎﻧﺪﻩ ﺧﯿﺒﺮ - ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ ﻃﻠﺐ ﮐﻨﺪ . ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ ﮔﻔﺖ : ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ‏” ﻣﺎ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺟﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ، ﺻﺪﻗﻪ ﺍﺳﺖ ‏” . ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ! ﻣﻦ ﺻﺪﻗﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﺎﻟﺖ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﻤﯽﺩﻫﻢ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻣﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﻫﺪ، ﺍﺳﺘﮑﺎﻑ ﻭﺭﺯﯾﺪ .
منابع: ‏( ﺑﺨﺎﺭﯼ، 5/20 ﻭ ﻣﺴﻠﻢ،3/1381 .1382- ) ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩ.

در متن عربی حدیث آمده است: “هجرته فلم تکلمه حتی توفیت”
یعنی اورا رها کرد و با او سخن نگفت تا اینکه وفات کرد.

از این قسمت از حدیث شیعه استدلال می گیرد بر اینکه فاطمه تا پایان عمر با ابوبکر سخن نگفته است.
در حالیکه قضیه چنین نیست و فاطمه در مورد قضیه فدک تا پایان عُمر با ابوبکر سخن نگفته است.

جالب است ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺻﺤﯿﺢ ﺧﻮﺩ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺁﻥ چیزی آمده است که مدعیان تشیع ادعا می کنند؛ ﯾﻌﻨﯽ چنین آمده است که ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﺃﺑﻮﺑﮑﺮ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺸﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺭﺍﺿﯽ ﮔﺸﺖ؛ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ‏” ﺇﺑﻦ ﻣﯿﺜﻢ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻧﺒﻠﯽ ﺷﯿﻌﯽ ‏” ﺩﺭ ﺷﺮﺡ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ :
‏” ﺃﺑﻮﺑﮑﺮ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﮔﻔﺖ : ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭﺕ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ، ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻓﺪﮎ ﻣﺎﯾﺤﺘﺎﺝ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻘﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ، ﺳﭙﺲ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺃﺑﻮﺑﮑﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ ‏” .
منبع: ‏( ﺷﺮﺡ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﺔ، ﺇﺑﻦ ﻣﯿﺜﻢ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ، ﺝ 5، ﺹ 107 )

ﺷﺎﺭﺣﺎﻥ ﺷﯿﻌﯽ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ :
‏ ” ﺃﺑﻮﺑﮑﺮ ﻣﺤﺼﻮﻻﺕ ﻭ ﺳﻮﺩ ﺁﻥ ﻓﺪﮎ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﻭﺑﺎﻗﯿﻤﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪﺍﻥ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﻋﻤﺮ ﻭﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ‏” .
منابع: ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ، ﺷﺮﺡ ﺇﺑﻦ ﺃﺑﯽ ﺍﻟﺤﺪﯾﺪ، ﺝ -4 ﺇﺑﻦ ﻣﯿﺜﻢ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ، ﺝ5، ﺹ -107 ﺷﺮﺡ ﻓﯿﺾ ﺍﻹﺳﻼﻡ، ﺟﺰﺀ 5، ﺹ -969 ﺷﺮﺡ ﺩﻧﺒﻠﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ‏” ﺍﻟﺪﺭﺓ ﺍﻟﻨﺠﻔﯿﺔ ‏"، ﺹ332

پاسخ ما به جوابهای داده شده

در پاسخ به شبهه مطرح شده نکات ذیل تقدیم می شود

ادامه مطلب :

1. گفته است: « این روایت اصلیتی ندارد، و شیخ البانی رحمهٔ الله علیه آنرا در سلسله احادیث ضعیفهٔ و موضوعهٔ زیر ارقام 350 و 2069 درج کرده است، … .»

مگر با صرف ادّعای شیخ البانی، یک روایت، موضوعه (جعلی) می‌شود؟ این‌ها هر روایتی را که بطلان اعتقاداتشان را اثبات می‌کند، برچشب جعلی بودن می‌زنند.
ما قبل از اینکه این حدیث و مشابه‌های آن را در منابع سنّی نشان دهیم، احادیث دیگری را از منابه معتبر سنّی ذکر می‌کنیم که به ضمیمهٔ این احادیث، استدلال شیعه شکل می‌گیرد.

« عن عائشة ان فاطمة علیها السلام بنت النبی صلی الله علیه وسلم أرسلت إلی أبی بکر تسأله میراث‌ها من رسول الله صلی الله علیه وسلم مما أفاء الله علیه بالمدینة وفدک وما بقی من خمس خیبر فقال أبو بکران رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکنا صدقة إنما یأکل آل محمد فی هذا المال وانی والله لا أغیر شیئا من صدقة رسول الله صلی الله علیه وسلم عن حال‌هاآلتی کان علیها فی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم ولأعملن فی‌ها بما عمل به رسول الله صلی الله علیه وسلم فأبی أبو بکران یدفع إلی فاطمة منها شیئا فوجدت فاطمة علی أبی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت وعاشت بعد النبی صلی الله علیه وسلم ستة أشهر فلما توفیت دفن‌ها زوجها علی لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر و صلی علیها …» (صحیح البخاری، ج 5، ص 82 – 83)
ترجمه:
«عایشه گفت: همانا فاطمه علیها سلام دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم کس فرستاد سوی ابوبکر و میراث خودش از رسول خدا(ص) و از آنچه خدا در مدینه به رسول خدا(ص) بخشیده بود و از فدک و آنچه از خمس خیبر مانده بود را درخواست نمود. ابوبکر گفت: رسول الله(ص) فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه ترک نماییم، صدقه است. آل محمّد نیز از این مال می‌خورند؛ به خدا سوگند من چیزی از صدقهٔ رسول خدا(ص) را از آن حالی که در زمان خود رسول خدا(ص) بود، تغییر نمی‌دهم. من حتماً در این اموال چنان رفتار خواهم نمود که خود رسول خدا(ص) رفتار می‌نمود. پس ابا نمود ابوبکر از دادن چیزی از آن اموال به فاطمه؛ در نتیجه فاطمه بر ابوبکر غضبناک شد در این ماجرا؛ و با او قهر کرد و با او سخن نگفت تا وفات نمود. و بعد از پیامبر(ص) شش ماه زندگی کرد. پس زمانی که وفات کرد، همسرش او را دفن نمود به هنگام شب؛ و به ابوبکر خبر نداد برای دفن فاطمه و خودش بر او نماز خواند. … »

در جایی دیگر از صحیح بخاری آمده است:
« عن عائشة ان فاطمة والعباس علیهما السلام اتیا أبا بکر یلتمسان میراثهما من رسول الله صلی الله علیه وسلم وهما حینئذ یطلبان أرضیهما من فدک وسهمهما من خیبر فقال لهما أبو بکر سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول لا نورث ما ترکنا صدقة إنما یأکل آل محمد من هذا المال قال أبو بکر والله لا ادع امرا رأیت رسول الله صلی الله علیه وسلم یصنعه فیه الا صنعته قال فهجرته فاطمة فلم تکلمه حتی ماتت » (صحیح البخاری، ج 8، ص 3)
ترجمه:
عایشه گفت: همانا فاطمه و عبّاس(عموی پیامبر) علیهما سلام پیش ابوبکر آمده و میراث خودش از رسول خدا(ص) را درخواست کردند. آن دو در این هنگام زمین خودشان را از فدک و سهم خودشان را از خیبر طلب می‌کردند. ابوبکر گفت: شنیدم از رسول الله(ص) که می‌فرمود: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه ترک نماییم، صدقه است. آل محمّد نیز از این مال می‌خورند. ابوبکر گفت: به خدا سوگند امری را که رسول خدا(ص) بر آن دیدم رها نخواهم کرد. عایشه گفت: پس فاطمه با ابوبکر قهر کرد و با او سخن نگفت تا وفات نمود.»

در جایی دیگر از صحیح بخاری آمده است:
«ان عائشة أم المؤمنین رضی الله عنها أخبرته ان فاطمة علیها السلام ابنة رسول الله صلی الله علیه وسلم سألت أبا بکر الصدیق بعد وفاة رسول الله صلی الله علیه وسلم ان یقسم لها میراث‌ها ما ترک رسول الله صلی الله علیه وسلم مما أفاء الله علیه فقال لها أبو بکران رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکنا صدقة فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم فهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتی توفیت وعاشت بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم ستة أشهر … .» (صحیح البخاری، ج 4، ص 42)
ترجمه:
«عایشه‌ام المومنین رضی الله عنها خبر داد که: همانا فاطمه علیها سلام دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم از ابوبکر درخواست نمود بعد از وفات رسول خدا(ص) که تقسیم کند( بدهد) میراثش را از آنچه رسول خدا(ص) باقی گذاشته است؛ از آنچه خدا به رسول خدا(ص) بخشیده است. ابوبکر به او گفت: همانا رسول الله(ص) فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه ترک نماییم، صدقه است. پس فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم بر ابوبکر غضبناک شد و با او قهر کرد و همچنان با او قهر بود تا وفات نمود. و بعد از پیامبر(ص) شش ماه زندگی کرد؛ … .»

همچنین در صحیح بخاری از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودند: « فاطمة بضعة منی فمن أغضبها أغضبنی ـــ فاطمه پاره‌ای از من است؛ پس هر کس او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است.» (صحیح البخاری، ج 4، ص 210)

از طرف دیگر دیدیم که طبق نقل بخاری، حضرت زهرا(ص) بر ابوبکر غضب نموده و تا آخر عمرشان هم از ابوبکر راضی نشده است.
پس نتیجه می‌گیریم که رسول الله(ص) نیز از ابوبکر ناراضی بوده است.

از سوی سوم خداوند متعال فرمود: « إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا ــــ آن‌ها که خدا و پیامبرش را آزار می‌دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکننده‌ای آماده کرده است» (الأحزاب:57)

صحیح الترمذی ج 2 ص 319 : « روی بسنده عن عبد اللّه بن الزبیر حدیثا عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال فیه: إنما فاطمة بضعة منی یؤذینی ما آذاها و ینصبی ما أنصبها. »
و رواه الحاکم أیضا فی مستدرک الصحیحین، ج 3 ص 159 و قال: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین، و رواه أحمد بن حنبل أیضا فی مسنده، ج 4 ص 5.

الصواعق المحرقة لابن حجر ص 107: « قال: و دخل عبد اللّه بن الحسن المثنی ابن الحسن السبط علی عمر بن عبد العزیز و هو حدیث السن و له و فرة فرفع عمر مجلسه و أقبل علیه فلامه قومه، فقال: إن الثقة حدثنی حتی کأنه أسمعه من فی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: إنما فاطمة بضعة منی یسرنی ما یسرها و أنا أعلم أن فاطمة علیها السلام لو کانت حیة لسرها ما فعلت بابنها.»
و ذکره فی (ص 138) أیضا باختلاف یسیر، و قال: أخرجه أبو الفرج الاصبهانی.

الإمامة و السیاسة لابن قتیبة ص 14، تحت عنوان کیف کانت بیعة علی بن أبی طالب: « قال: فقالت - یعنی فاطمة علیها السلام- لأبی بکر و عمر: أرأیتکما إن حدثتکما حدیثا عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تعرفانه و تفعلان به؟ قالا: نعم فقالت: نشدتکما اللّه ألم تسمعا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: رضا فاطمة من رضای، و سخط فاطمة من سخطی، فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی، و من أرضی فاطمة فقد أرضانی و من أسخط فاطمة فقد أسخطنی؟ قالا: نعم سمعناها من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قالت: فانی أشهد اللّه و ملائکته أنکما أسخطتمانی و ما أرضیتمانی و لئن لقیت النبی صلی اللّه علیه و سلم لأشکونکما الیه، فقال أبو بکر: أنا عائذ باللّه تعالی من سخطه و سخطک یا فاطمة، ثم انتحب أبو بکر یبکی حتی کادت نفسه أن تزهق و هی تقول: و اللّه لأدعون اللّه علیک فی کل صلاة أصلیها، ثم خرج- یعنی أبا بکر- فاجتمع الیه الناس فقال لهم: یبیت کل رجل منکم معانقا حلیلته مسرورا بأهله و ترکتمونی و ما أنا فیه لا حاجة لی فی بیعتکم أقیلونی بیعتی (الخ).»

مستدرک الصحیحین ج 3 ص 153: « روی بسنده عن علی علیه السّلام قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم لفاطمة: إن اللّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک، (قال) هذا حدیث صحیح الإسناد.»
و رواه ابن الأثیر أیضا فی أسد الغابة ،ج 5 ص 522 و ابن حجر أیضا فی إصابته، ج 8 ص 159 و فی تهذیب التهذیب، ج 12 ص 441 و ذکره أیضا المتقی فی کنز العمال، ج 7 ص 111 و قال: أخرجه ابن النجار.

کنز العمال ج 6 ص 219: « إن اللّه عز و جل یغضب لغضب‌فاطمة و یرضی لرضاها، قال: أخرجه الدیلمی عن علی علیه السلام، و ذکره ثانیاً فی الصفحة المذکورة باختلاف یسیر، و لفظه: یا فاطمة إن اللّه لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک، قال: أخرجه أبو یعلی و الطبرانی و أبو نعیم فی فضائل الصحابة.»

میزان الاعتدال الذهبی ج 2 ص 72: « حکی عن الطبرانی حدیثا مسندا عن علی علیه السلام قد اعترف بصحته قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم لفاطمة سلام اللّه علیها: إن الرّب یغضب لغضبک و یرضی لرضاک.»

ذخائر العقبی ص 39: « قال: عن علی بن أبی طالب علیه السلام إن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: یا فاطمة إن اللّه عز و جل یغضب لغضبک و یرضی لرضاک، قال: خرجه أبو سعید فی شرف النبوة و ابن المثنی فی معجمه.»

این‌ها احادیثی معتبر از اهل سنّت که نشان می‌دهند، غضب فاطمه(س) غضب خدا و غضب رسول خدا(ص) و رضایتش هم رضایت خدا و رضایت رسول الله(ص) است. و نشان می‌دهند که فاطمه(س) بر ابوبکر غضب کرد و در حال غضب از دنیا رفت و هیچگاه از او راضی نشد، و هیچگاه امامت و خلافت ابوبکر را قبول نکرد و با او بیعت ننمود و تن به سلطنت و طاعت او نداد.

آنچه نقل نمودیم به تنهایی کافی است برای بطلان عقیدهٔ اهل سنّت،

امّا این احادیث، در کنار حدیث « من مات ولم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة.» هم استدلالاتی را شکل می‌دهد. البته اصلاً نیازی به استناد به این حدیث نیست ؛ و احادیث سابق، برای اثبات بطلان عقائد اهل سنّت کافی بودند.

حال ببینیم حدیث معروف « من مات ولم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة.» اصل و اساس دارد یا جعلی است؟
الف: علّامه مجلسی، حدیث « من مات و لم یعرف … » را با قریب چهل سند نقل نموده است. لذا این حدیث در کتب شیعه، متواتر است. و تواتر، ذاتاً حجّت است، حتّی اگر راویان آن کافر باشند.

ب:این حدیث در مصادر روایی اهل سنّت نیز تواتر مضمونی دارد.
قال رسول الله صلّی الله علیه وآله: « من مات ولم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة.» (شرح العقائد النسفیة: 232)
توجّه دارید که شرح العقائد النسفیة از کتب اعتقادی مهمّ اهل سنّت است.

این حدیث با همین لفظ در کتاب (شرح المقاصد فی علم الکلام: 2 / 275) ـ که آن هم از کتب اعتقادی مهمّ اهل سنّت است ـ آمده است.

بر اساس نقل ملأ علی قاری در کتاب مرقاة المفاتیح، این حدیث با همین لفظ در صحیح مسلم آمده است (مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح: 4 / 123، کتاب الإمارة والقضاء) ؛ امّا در چاپ‌های امروزی صحیح مسلم، این حدیث با الفاظ دیگر از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده است. در صحیح مسلم ـ که از معتبرترین کتب حدیثی اهل سنّت است و تمام احادیثش را صحیح می‌دانند ـ آمده است: « من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة.» (صحیح مسلم: 6 / 22) یعنی اگر کسی بمیرد در حالی که بیعتی بر گردن او نباشد، با مرگ جاهلیت مرده است.
سؤال ما این است: مگر غیر امام هم بیعت می‌گیرد؟ این حدیث از نظر لفظ، با حدیث « من مات ولم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة.» متفاوت است ولی از نظر محتوا و لوازم منطقی، یکسان هستند. اگر علّامه امینی، با این حدیث هم احتجاج می‌کرد، باز هم اهل سنّت حرفی برای گفتن نداشتند.

حال یک سوال

آیا فاطمه زهرا(س) با ابوبکر بیعت کرد یا نکرد؟ تاریخ گواه است که نه تنها بیعت نکرد بلکه بر ابوبکر غضبناک بود.
حال ممکن است بگویند که فاطمه(س) با علی(ع) بیعت کرد.
گوییم پس اعتراف دارید که فاطمه(س) که طبق احادیث صحیح بخاری، رضایتش رضایت رسول الله(ص) و غضبش غضب رسول الله(ص) است، بر امامت علی(ع) راضی بود و بر امامت ابوبکر، غضبناک بود.
بالاخره از سه حال بیرون نیست.
یا فاطمه(س) بدون بیعت با امامی از دنیا رفته، که در این صورت باید معتقد باشید که ایشان با مرگ جاهلیت از دنیا رفته، که احادیث معتبرتان چنین اجازه‌ای به شما نمی‌دهند.
یا فاطمه(س) با ابوبکر بیعت داشته‌اند، که قطعاً نداشته‌اند؛ چون احادیث معتبر خودتان در صحیح بخاری، دلالت دارند بر اینکه آن حضرت، با ابوبکر درگیر بودند.
یا فاطمه(س) با علی(ع) بیعت داشته‌اند، که در این صورت طبق روایات معتبر خودتان در صحیح بخاری، ثابت می‌شود که رسول الله(ص) نیز بر امامت علی(ع) راضی بوده‌اند و از امامت ابوبکر، غضبناک بوده‌اند. چون خودتان روایت نموده‌اید که رسول خدا(ص) فرمودند: « فاطمة بضعة منی فمن أغضبها أغضبنی ـــ فاطمه پاره‌ای از من است؛ پس هر کس او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است.» (صحیح البخاری، ج 4، ص 210) و خودتان در همان صحیح بخاری آورده‌اید که فاطمه(س) از ابوبکر غضبناک بود و با همین غضب هم از دنیا رفت.

احمد بن حنبل نیز روایت را به این صورت نقل می‌کند: « من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة.» (مسند احمد بن حنبل: 4 / 96)
آیا سخن شیخ البانی و ابن تیمیه، از سخن احمد بن حنبل، مهم‌تر است؟ این دو نفر، در مقابل احمد بن حنبل، اصلاً در بین علمای اهل سنت و شخصیت علمی جایگاهی ندارند.

این حدیث احمد بن حنبل نیز از نظر لفظ، با حدیث « من مات ولم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة.» تفاوت دارد ولی محتوای آن، دقیقاً با محتوای همین حدیث، یکی است. لذا اگر علّامه امینی، از این حدیث هم استفاده می‌کرد، اهل سنّت حرفی برای گفتن نداشتند.

در برخی منابع اهل سنّت نیز روایت به صورت زیر وارد شده است: « من مات و لیس علیه إمام جماعة فإن موتته موتة جاهلیة.» (المستدرک علی الصحیحین: 1 / 77 و 117; کنز العمّال: 1 / 207، شماره 1035)
روشن است که منظور از امام جماعت در اینجا، امام مردم است نه امام جماعت نماز. چون هیچ شیعه و سنّی نماز جماعت را واجب نمی‌دانند. لذا اگر کسی در طول عمرش تمام نمازهایش را هم تنهایی خوانده باشد، باز مسلمان است.

و در برخی منابع دیگر به صورت زیر آمده است: « من مات من أهل القبلة و لم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة.» (المستدرک علی الصحیحین: 1 / 77 و 117; کنز العمّال: 1 / 207، شماره 1035)
این حدیث نیز از حیث محتوا، دقیقاً مثل همان حدیث معروف است.
ضمناً توجّه داشته باشیم که کتاب «المستدرک علی الصحیحین» تکملهٔ صحیح بخاری و صحیح مسلم است؛ یعنی حاکم نیشابوری ـ نویسندهٔ این کتاب ـ احادیثی را که سندشان طبق مبنای بخاری و مسلم، صحیح است در این کتاب گردآوردی کرده است. لذا اسناد احادیث این کتاب، همان اسناد صحیح بخاری و صحیح مسلم است.

در « صحیح بخاری »، ج 2، ص 13 و درچاپ دیگر مصر ج 9 ص 59 باب فتن: « من خرج من السلطان شبراً مات میتة جاهلیة ـــ هر کس از بیعت سلطان، یک وجب خارج شود، با مرگ جاهلیت مرده است.»
سؤال: آیا فاطمه(س) از ابوبکر، یک وجب فاصله گرفت یا نگرفت؛ یک وجب که سهل است، بر او غضب کرده بود و در مقابل ابوبکر ایستاده بود.

منابع دیگر این حدیث:
« مسند » ابوداود سلیمان بن داود طیالسی: از عبد الله بن عمر چنین روایت کرده است: « من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة ، و من نزع یداً من طاعة جاء یوم القیامة لاحجة له .»

« طبقات الکبری » محمدبن سعد کاتب واقدی، ج 5 ص 107 چاپ لیدن و ص 144 چاپ بیروت ، ذیل شرح حال عبد الله بن مطیع : « من مات و لابیعة علیه مات میتة جاهلیة.»

« المعیار والموازنة » علامه متکلم ابوجعفر اسکافی، ص24بلفظ: « من مات و لا امام له مات میتة جاهلیة.»

« مسند » احمد بن حنبل، ج 2، ص 111: « من مات و قد نزع یده من بیعة کانت میتته میتة ضلال »

« مسند » احمد بن حنبل، ج 4 ص 96 : « من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة.»

« صحیح مسلم» ، ج 6 ص 21 ـ 22 شماره 1489: « من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة »

« العلل الوارده فی الاحادیث » ابوالحسن علی بن عمر بن احمد بن مهدی بغدادی دارقطنی شافعی، ج 7 ص 63 : « من مات لغیر امام مات میتة جاهلیة »

« زوائد » احمد بن عمر بزار، ج 1 ص 144 و ج 2 ص 143 : « من مات و لیس علیه امام فمیتته میتة جاهلیة ، و من مات تحت رایة عصبیة ، فقتلته قتلة جاهلیة ».

« الکنی والاسماء » حافظ دولابی، ج2 ص3 چاپ دائرة المعارف حیدرآباد دکن: « من مات و لیس علیه امام جامع فقد مات میتة جاهلیة ، و من خرج من الجماعة فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه »

« صحیح ابن حبان » ، ابوحاتم محمد بن حبان تمیمی ، بستی شافعی، به شرح « احسان به ترتیب صحیح ابن حبان » شماره 44 : « من مات و لیس له امام مات میتة جاهلیة.»

« کتاب المجروحین » نیز از ابوحاتم ج1 ص 280 : « من فارق جماعة المسلمین قید شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه ، و من مات و لیس علیه امام فمیتته میتة جاهلیة ، و من مات تحت رایة عمیة یدعوا الی عصبیة او ینصر فقتله جاهلیة »

« معجم الکبیر » حافظ ابوالقاسم طبرانی، ج 10 ص 350 حدیث 10687 ( شماره مسلسل ) : « من فارق جماعة المسلمین قید شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه و من مات ولیس علیه امام فمیتته جاهلیة ومن مات تحت رأیة عمیه یدعوا الی عصبیة او ینصر عصبیة فقتله جاهلیة »

« معجم الکبیر » حافظ ابوالقاسم طبرانی، ج 19 ص 388 شماره 910 چاپ بغداد : « من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة »
« المغنی » قاضی القضاة معتزلی ، عبد الجبار بن احمد همدانی اسدآبادی، جزء متمم عشرین ج 1 ص 116: « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة ».

« ندیم الفرید » علامه محقق ابوعلی ، احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه : « من مات لیلة ولیس فی عنقه بیعة امام فقد مات میتة جاهلیة »

« حلیة الاولیاء » حافظ ابونعیم اصفهانی، ج 3 ص 224: « من مات بغیر امام فقد مات میتة جاهلیة ومن نزع یده من طاعة ( یدا من طاعة الله ) جاء یوم القیامة لاحجة له.»
وی اضافه کرده است: این حدیث ثابت و مسلّم بوده ، مسلم درحدیث خود آنرا از زید روایت نموده وگفته است: تابعین و اعلام آنرا از زید نقل کرده‌اند. سپس هشت نفرازتابعین رانام برده که این حدیث راروایت نموده‌اند.

« سنن بیهقی »، ج 8 ص 156 ـ 157 بلفظ: « من مات ولیس فی عنقه بیعة ، مات میتة جاهلیة »

« ربیع الابرار » محمود بن عمر زمخشری، ج 4 ص 221 باب الملک و السطان: « من مات و لیس فی عنقه لامام المسلمین بیعة فمیتته میتة جاهلیة »

« ملل و نحل » محمد بن عبد الکریم شهرستانی شافعی، ج 1 چاپ قاهره ص 172 ذیل « الاسماعیلیه »: « ان من مات و لم یعرف امام زمانه ، مات میتة جاهلیة » و نیز: « من مات و لم یکن فی عنقه بیعة امام ، مات میتة جاهلیة.»

نتیجه:
ملاحظه می‌فرمایید که مضمون این حدیث، در کتب بسیاری از علمای بزرگ سنّی آمده است. گیریم که متن این حدیث، همانی نباشد که علّامه امینی استفاده نموده‌اند، امّا محتوا، همان است. در بین این حادیث، ملاحظه نمودید که برخی نیز در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده‌اند که اهل سنّت، احادیث این دو کتاب را، صد در صد صحیح می‌دانند.

2ـ گفته است: « … و ابن تیمیه رحمهٔ الله علیه گفت: والله ما قاله رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هکذا، وإنما المعروف ما روی مسلم أن ابن عمر قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول : من خلع یدا من طاعهٔ، لقی الله یوم القیامهٔ ولا حجهٔ له، ومن مات ولیس فی عنقه بیعهٔ، مات میتهٔ جاهلیهٔ
یعنی: سوگند به الله که پیامبر صلی الله علیه و سلم آنرا اینچنین نگفته است، بلکه روایت معروف نزد امام مسلم آنست که ابن عمر گفت: از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیدم که می‌گفت : هر کسی که دست از طاعت ‌( امیر و یا خلیفه‌اش‌) بردارد، در روز قیامت با خداوند ملاقات می‌کند در حالیکه حجت و برهانی نخواهد داشت، و هر کسی که بمیرد و در گردنش بیعت ‌( با امیر و یا خلیفه ‌) نباشد بر مرگ جاهلیت مرده است
و امام ذهبی در کتاب مختصر منهاج السنهٔ صفحه 28 این گفته را تأیید کرده است.»

پاسخ:
ملاحظه فرمودید که حدیث حتّی با آن متنی که علّامه امینی نقل نموده‌اند هم مستند است.
حال گیریم که متن حدیث آن نبوده و همین بوده که ابن تیمیه از صحیح مسلم نقل کرده است. باز استدلال علّامه امینی، به قوّت خود باقی است. چون محتوای این حدیث نیز مثل محتوای همان حدیث مورد نظر علّامه امینی است. او که به لفظ حدیث استدلال نکرد، بلکه به محتوای استدلال کرده است.

ابن تیمیه، از روی غرض چنین حرفی را زده است و گرنه مساله کاملا واضح است .

3ـ گفته است: « این متن فقط یک داستان ساختگی بود که جهت ایجاد شبهه ساخته شده است.»
گیرم که متنش ساختگی است، محتوایش هم ساختگی است؟ محتوایش را که با الفاظ گوناگون، این همه منابع سنّی نقل نموده‌اند. آیا عبارت « من مات و لیس فی عنقه بیعهٔ، مات میتهٔ جاهلیهٔ» ـ که در صحیح مسلم آمده ـ هم ساختگی است؟ برای شیعه، همین متن هم کافی است تا بطلان اهل سنّت را اثبات کند.

آیا عبارت « من مات و لیس له امام مات میتة جاهلیة.» که در صحیح ابن حبّان آمده هم ساختگی است؟
آیا عبارت « من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة.» که در مسند احمد حنبل آمده هم ساختگی است؟
آیا عبارت « من مات من أهل القبلة و لم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة.» که المستدرک علی الصحیحین آمده هم ساختگی است؟
آیا عبارت « من خرج من السلطان شبراً مات میتة جاهلیة» که در صحیح بخاری آمده هم ساختگی است؟

اگر همهٔ اینها ساختگی است، اوّلاً اعتراف می‌کنید به اینکه علمای بزرگ شما جاعل حدیث بوده‌اند. ثانیاً صحیح بخاری و صحیح مسلم را زیر سؤالمی‌برید، در حالی که خودتان، این دو کتاب را صد در صد صحیح می دانید.
برای شیعه، فرقی نمی‌کند که کدام یک از این عبارات را قبول کنید. هر کدام را قبول کنید، استدلال شیعه سر جای خود است.

4ـ گفته است: « علامه امینی را کجا دعوت کردند علمای اهل سنت؟ محل زندگی ایشون تبریز و نجف بوده است که اینقدر سنی اون هم از نوع عالم و اونم عالم مسلط به علم حدیث ندارد.»

پاسخ:
اوّلاً علامه در عراق زندگی می‌کرد و یک جای عراق هم ساکن نبودند بلکه در عراق، مسافرت‌های فراوان داشته‌اند؛ بلکه ایشان جزء افرادی هستند که می‌توان ایشان را جهان گرد نامید. ایشان برای نوشتن الغدیر، اغلب کتابخانه‌های مهمّ دنیا را گشته‌اند.
ثانیاً مگر دعوا سر شام و ناهار است؟ به فرض که اصل داستان ساختگی باشد، بحث بر سر استدلال موجود در داستان است. لطفا استدلال را جواب دهید.

5ـ گفته است: « گفته تمام حضار حافظ حدیث بودند و بیشتر از صدهزار حدیث حفظ داشتند: اولاً این نصاب صد هزار رو از کجا آورد؟ و اگر چنین علمایی آن هم در عصر حاضر وجود داشته‌اند اونم هفتاد یا هشتاد نفر یکجا به ما معرفی کنند تا پیششان برویم.
چون امام بخاری طبق یک روایت شصت هزار حدیث حفظ داشت و این باعث شده بود سرآمد علمای عصر خودش باشد.»

به فرض که چنین مجلسی نبوده است. استدلال را جواب بدهید !
مگر با اثبات ساختگی بودن این داستان، اصل استدلال موجود در آن هم باطل می‌شود؟

6ـ گفته است: « علامه شرط می‌کند بر معتبر بودن یا عدم اعتبار حدیث اقرار کنند، و بعد حدیث من لم یعرف … را می‌خواند و بعد همگی اقرار بر تأیید آن می‌کنند. از همینجا میشه به ساختگی بودن داستان پی برد، زیرا اگر آنها حافظ و عالم حدیث بودند چرا از سند حدیث و حکم آن بی اطلاع بودند؟؟؟؟»

این ها همه فرار کردن از پاسخ گویی به استدلال داخل متن است
اصلا قبول که داستان، ساختگی بوده لطفا استدلال را پاسخ بدهید!

ما همان استدلال را با احادیثی که ذکر نمودیم از منابع خودتان، بدون هیچ داستانی مطرح نمودیم، پس اگر پاسخی دارید برای این استدلال بدهید
دعوا نه سر علامه امینی است نه آن چهل نفر نه حافظهٔ آنها نه سر شام و ناهار. دعوا سر این استدلال است.

7ـ گفته است: « می‌گوید فاطمه اگر امام زمانش را می‌شناخت کی بود؟
و بعد می‌گوید حضار یکی یکی جلسه را ترک کردند.
چقدر داستان بچه گانه ای است.
زیرا نویسنده ابتدای داستان را فراموش کرده است که علامه امینی میهمان و اون علماء میزبان هستند حال چطوری میزبان خانه خودش را ترک می‌کند؟؟؟
و در ادامه سراغ همان چیزی می‌رود که شبهه را برای آن ساخته است و می‌گوید اگر نمی‌شناخته که کافر فوت کرده و اگر هم می‌شناخته است پس او طبق حدیث بخاری «ماتت و هی ساخطة علیهما»

پاسخ:
قطعاً چهل نفر همگی میزبان نبوده‌اند، بلکه نهایتاً یکی میزبان و 39 نفر دیگرشان میهمان بوده‌اند. پس این گفته بهانهٔ بنی اسرائیلی است

از این هم گذشته همان گونه که آن شیعهٔ داستان سرا، داستانی بافته، پاسخ دهنده هم داستانی می ساخت و به استدلال مطرح شده پاسخ می داد در حالی که ایشان به جای پاسخ دادن به اصل استدلال، حاشیه می‌روند که مخاطب قانع شود اصل استدلال هم ساختگی است.

داستان را رها کنید ! پاسخ استدلال مهم است

8ـ گفته است: « باز هم بی سوادی نویسنده و سوء استفاده از عدم آگاهی مخاطب
زیرا:
اولاً چنین حدیثی با این الفاظ در صحیح بخاری وجود ندارد.
و این یک دروغ محض است.»

پاسخ

دوست عزیز، این نحوه نقل را می گویند: نقل مضمون عامّ.
در صحیح بخاری، احادیث فراوانی موجود است که مضمون کلّی همهٔ آنها این است که فاطمه(س) از دنیا رفت، در حالی که بر ابوبکر و عمر، غضبناک بود. علامه به جای آنکه تک تک آن احادیث را ذکر کند، مضمون کلّی همهٔ آنها را با این جمله ذکر نموده است.
ما در ابتدای پاسخ، پاره‌ای از این احادیث را با ذکر سند، از صحیح بخاری آوردیم. لفظ مهمّ نیست، معنا مهمّ است. معنای تمام آن احادیث همین جملهٔ «ماتت و هی ساخطة علیهما» بود.

این اشکال کننده عزیز، به جای اینکه اصل مطلب یعنی غضب فاطمه(س) بر ابوبکر و عمر را پاسخ دهد، حاشیه می‌رود و اشکالات بنی اسرائیلی می‌گیرد که مخاطب خیال کند، اصل جریان غضب فاطمه(س) بر ابوبکر و عمر هم در صحیح بخاری نیست؛ حال آنکه در ابتدای پاسخ، از صحیح بخاری چند حدیث از عایشه در اثبات همین معنا نقل نمودیم .

9ـ گفته است: « دوما گفته علیهما یعنی بر آن دو نفر خشمناک بود؛ سؤال اینست آن دو نفر چه کسانی بودند؟ چون در ترجمه می‌گوید ابوبکر.»

پاسخ :

این دو نفر جناب ابوبکر و عمر هستند که در روایت اول از روایات بالا که از صحیح بخاری و از زبان عایشه ذکرکردیم نام هر دوی آنها هست .

یک بار دیگر به متن کامل روایت توجه کنید

حدیث 2926 : حدثنا عبد الْعَزِيزِ بن عبد اللَّهِ حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن سَعْدٍ عن صَالِحٍ عن بن شِهَابٍ قال أخبرني عُرْوَةُ بن الزُّبَيْرِ أَنَّ عَائِشَةَ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ رضي الله عنها أَخْبَرَتْهُ أَنَّ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام ابْنَةَ رسول اللَّهِ سَأَلَتْ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ بَعْدَ وَفَاةِ رسول اللَّهِ أَنْ يَقْسِمَ لها مِيرَاثَهَا ما تَرَكَ رسول اللَّهِ مِمَّا أَفَاءَ الله عليه فقال أبو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قال لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ رسول اللَّهِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ قالت وَكَانَتْ فَاطِمَةُ تَسْأَلُ أَبَا بَكْرٍ نَصِيبَهَا مِمَّا تَرَكَ رسول اللَّهِ من خَيْبَرَ وَفَدَكٍ وَصَدَقَتَهُ بِالْمَدِينَةِ فَأَبَى أبو بَكْرٍ عليها ذلك وقال لَسْتُ تَارِكًا شيئا كان رسول اللَّهِ يَعْمَلُ بِهِ إلا عَمِلْتُ بِهِ فَإِنِّي أَخْشَى إن تَرَكْتُ شيئا من أَمْرِهِ أَنْ أَزِيغَ فَأَمَّا صَدَقَتُهُ بِالْمَدِينَةِ فَدَفَعَهَا عُمَرُ إلى عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ وَأَمَّا خَيْبَرُ وَفَدَكٌ فَأَمْسَكَهَا عُمَرُ و قال هُمَا صَدَقَةُ رسول اللَّهِ كَانَتَا لِحُقُوقِهِ التي تَعْرُوهُ وَ نَوَائِبِهِ وَ أَمْرُهُمَا إلى من وَلِيَ الْأَمْرَ قال فَهُمَا على ذلك إلى الْيَوْمِ (صحیح البخاری، ج 5، ص 82 – 83)

ترجمه :

حدیث گفت برای ما عبدالعزیز بن عبدالله از ابراهیم بن سعد از صالح از ابن شهاب که گفت : خبر داد برای ما عروه بن زبیر که عائشه ام المومنین او را باخبر کرد از اینکه فاطمه علیها سلام دختر رسول الله بعد از وفات رسول خدا از ابوبکر درخواست کرد میراثش را تقسیم کند از آنچه که از رسول خدا باقی مانده است از آنچه که خدا فیء قرار داده برای او. پس ابوبکر گفت همانا رسول خدا گفت: ما ارث به جا نمی گذاریم، آنچه که از ما باقی می ماند صدقه است. پس فاطمه دختر رسول خدا غضبناک شد و ترک کرد او را (با او قهر کرد)، و قهر او از بین نرفت تا از دنیا رفت و (فاطمه) بعد از رسول خدا شش ماه زندگی کرد. و فاطمه از ابوبکر سهمش را از ارث رسول الله، از خیبر و فدک و صدقه ی مدینه خواست، ابوبکر از پرداخت آن ابا کرد. و گفت چیزی به تو نمی دهم؛ رسول الله به چیزی عمل نکرد مگر اینکه من به آن عمل کردم؛ پس من می ترسم از اینکه چیزی را به تو بدهم (که رسول خدا به تو نداده است!) پس هرچه از رسول خدا مانده صدقه برای مدینه محسوب می شود پس عمر او (فاطمه) را به نزدعباس و علی فرستاد؛ و اما درباره خیبر و فدک؛ و فدک را عمر ثبت و ضبط کرد و در دست گرفت و گفت این دو صدقه ای از جانب رسول خدا است که این دو برای حقوق و وظایفی که (تعروه) شامل ایشان می شد و( نوائبه)نابسامانی ها و مصیبتهایی که پیش می آمد بودند و به کسی که این وظیفه را بر عهده داشت به این دو امر فرمان داد و گفت از آن روز تا کنون اینگونه هستند.

10ـ گفته است: « سوما لازم است به این شبهه (ماجرای فاطمه و ابوبکر) که شیعه همیشه بر آن دامن میزند پاسخ داده شود»
آفرین، « الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» منتظر و مشتاق هستیم پاسخ شما را بشنویم .

11ـ گفته است: حدیث چنین است:
لیث بن عقیل، از ابن شهاب، از عروه، از عایشه روایت می‌کند که عایشه
فرمود : فاطمه دختر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم شخصی را نزد ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرستاد که میراث او از فیء داده شده به پیغمبر صلی الله علیه وسلم از جانب خدا در مدیـنه - فدک و خمس باقیمانده خیبر - را از ابوبکر طلب کند . ابوبکر گفت : پیغمبر صلی الله علیه وسلم فرمود : ‌« ما پیغمبران چیزی به ارث نمی‌گذاریم و آنچه از خود برجا می‌گذاریم، صدقه است ‌» . و این دارایی تنها برای استفاده اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه وسلم از آن بود و سوگند به خدا ! من صدقه پیغمبر صلی الله علیه وسلم را از آن حالت زمان خودش تغییر نمی‌دهم و همان کاری را با آن مال می‌کنم که پیغمبر صلی الله علیه وسلم خودش می‌کرد . و به این ترتیب از اینکه چیزی از آن را به فاطمه دهد، استکاف ورزید .
منابع: ‌( بخاری، 5/20 و مسلم،3/1381 .1382- ‌) و این حقیقت ماجرا بود.
در متن عربی حدیث آمده است: «هجرته فلم تکلمه حتی توفیت»
یعنی اورا رها کرد و با او سخن نگفت تا اینکه وفات کرد.
از این قسمت از حدیث شیعه استدلال می‌گیرد بر اینکه فاطمه تا پایان عمر با ابوبکر سخن نگفته است.
در حالیکه قضیه چنین نیست و فاطمه در مورد قضیه فدک تا پایان عُمر با ابوبکر سخن نگفته است.»

پاسخ:
بگذارید حدیث صحیح بخاری را نقل کنیم تا « سیه روی شود هر که در او غش باشد.».
حدیث چنین است:
«ان عائشة أم المؤمنین رضی الله عنها أخبرته ان فاطمة علیها السلام ابنة رسول الله صلی الله علیه وسلم سألت أبا بکر الصدیق بعد وفاة رسول الله صلی الله علیه وسلم ان یقسم لها میراث‌ها ما ترک رسول الله صلی الله علیه وسلم مما أفاء الله علیه فقال لها أبو بکران رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکنا صدقة فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم فهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتی توفیت وعاشت بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم ستة أشهر … .» (صحیح البخاری، ج 4، ص 42)
ترجمه:
«عایشه‌ام المومنین رضی الله عنها خبر داد که: همانا فاطمه علیها سلام دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم از ابوبکر درخواست نمود بعد از وفات رسول خدا(ص) که تقسیم کند( بدهد) میراثش را از آنچه رسول خدا(ص) باقی گذاشته است؛ از آنچه خدا به رسول خدا(ص) بخشیده است. ابوبکر به او گفت: همانا رسول الله(ص) فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه ترک نماییم، صدقه است. پس فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم بر ابوبکر غضبناک شد و با او قهر کرد و همچنان با او قهر بود تا وفات نمود. و بعد از پیامبر(ص) شش ماه زندگی کرد؛ … .»

در این حدیث، به تعبیر « فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم فهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتی توفیت » توجّه فرمایید.
صحبت از غضب فاطمه(س) است بر ابوبکر.
در حدیث دیگر چنین آمده است:
« عن عائشة ان فاطمة علیها السلام بنت النبی صلی الله علیه وسلم أرسلت إلی أبی بکر تسأله میراث‌ها من رسول الله صلی الله علیه وسلم مما أفاء الله علیه بالمدینة وفدک وما بقی من خمس خیبر فقال أبو بکران رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکنا صدقة إنما یأکل آل محمد فی هذا المال وانی والله لا أغیر شیئا من صدقة رسول الله صلی الله علیه وسلم عن حال‌هاآلتی کان علیها فی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم ولأعملن فی‌ها بما عمل به رسول الله صلی الله علیه وسلم فأبی أبو بکران یدفع إلی فاطمة منها شیئا فوجدت فاطمة علی أبی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت وعاشت بعد النبی صلی الله علیه وسلم ستة أشهر فلما توفیت دفن‌ها زوجها علی لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر و صلی علیها …» (صحیح البخاری، ج 5، ص 82 – 83)
ترجمه:
«عایشه گفت: همانا فاطمه علیها سلام دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم کس فرستاد سوی ابوبکر و میراث خودش از رسول خدا(ص) و از آنچه خدا در مدینه به رسول خدا(ص) بخشیده بود و از فدک و آنچه از خمس خیبر مانده بود را درخواست نمود. ابوبکر گفت: رسول الله(ص) فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه ترک نماییم، صدقه است. آل محمّد نیز از این مال می‌خورند؛ به خدا سوگند من چیزی از صدقهٔ رسول خدا(ص) را از آن حالی که در زمان خود رسول خدا(ص) بود، تغییر نمی‌دهم. من حتماً در این اموال چنان رفتار خواهم نمود که خود رسول خدا(ص) رفتار می‌نمود. پس ابا نمود ابوبکر از دادن چیزی از آن اموال به فاطمه؛ در نتیجه فاطمه بر ابوبکر غضبناک شد در این ماجرا؛ و با او قهر کرد و با او سخن نگفت تا وفات نمود. و بعد از پیامبر(ص) شش ماه زندگی کرد. پس زمانی که وفات کرد، همسرش او را دفن نمود به هنگام شب؛ و به ابوبکر خبر نداد برای دفن فاطمه و خودش بر او نماز خواند. … »

در این حدیث، آمده که علی(ع) فاطمه(س) را مخفیانه دفن نمودند و به ابوبکر و دیگر مسلمانها خبر ندادند تا در نماز آن حضرت، شرکت کنند. سؤال این است که چرا چنین کردند؟

ملاحظه می‌فرمایید که ایشان چگونه از بین احادیث موجود در صحیح بخاری، حدیث مورد نظر شیعه را نقل نمی‌کند، و آن را هم که نقل می‌کند تحریف می‌نماید.
حدیث صحیح بخاری با صراحت می‌گوید که فاطمه(س) بر ابوبکر غضب کرد، در حالی که ایشان می‌خواهد وانمود کند که آن حضرت صرفاً یک گفتگوی عادی با ابوبکر داشته و از سخن ابوبکر قانع شده و ابوبکر را رها کرده و رفته است.

البته خود صحیح بخاری، هم تا توانسته است حقیقت را تحریف نموده است؛ لکن دیگر بیش از این زورش نرسیده است. شاهدش آنکه همین احادیث، در منابع دیگر سنّی، با جزئیات بیشتری ذکر شده‌اند.
برای نمونه، کتاب «الإمامة و السیاسة» اثر ابن قتیبة در صفحه 14، تحت عنوان «کیف کانت بیعة علی بن أبی طالب» آورده است:
قال: فقالت - یعنی فاطمة علیها السلام- لأبی بکر و عمر: أرأیتکما إن حدثتکما حدیثا عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تعرفانه و تفعلان به؟ قالا: نعم فقالت: نشدتکما اللّه ألم تسمعا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: رضا فاطمة من رضای، و سخط فاطمة من سخطی، فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی، و من أرضی فاطمة فقد أرضانی و من أسخط فاطمة فقد أسخطنی؟ قالا: نعم سمعناها من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قالت: فانی أشهد اللّه و ملائکته أنکما أسخطتمانی و ما أرضیتمانی و لئن لقیت النبی صلی اللّه علیه و سلم لأشکونکما الیه، فقال أبو بکر: أنا عائذ باللّه تعالی من سخطه و سخطک یا فاطمة، ثم انتحب أبو بکر یبکی حتی کادت نفسه أن تزهق و هی تقول: و اللّه لأدعون اللّه علیک فی کل صلاة أصلیها، ثم خرج- یعنی أبا بکر- فاجتمع الیه الناس فقال لهم: یبیت کل رجل منکم معانقا حلیلته مسرورا بأهله و ترکتمونی و ما أنا فیه لا حاجة لی فی بیعتکم أقیلونی بیعتی (الخ).»

12ـ گفته است: « جالب است بعضی از روایات صحیح خود شیعیان برخلاف آن چیزی آمده است که مدعیان تشیع ادعا می‌کنند؛ یعنی چنین آمده است که فاطمه از سخن أبوبکر نه تنها ناراحت نشد، بلکه راضی گشت؛ همانگونه که ‌« إبن میثم بحرانی و دنبلی شیعی ‌» در شرح نهج البلاغه آورده‌اند
‌« أبوبکر به فاطمه گفت : آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نیز هست، رسول خدا از درآمد فدک مایحتاج شما را برمیداشت و ما بقی را در راه خدا تقسیم می‌کرد، شایسته است که تو نیز همین کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذیرفت و راضی شد و به أبوبکر وعده داد که همین کار را بکند ‌» .
منبع: ‌( شرح نهج البلاغهٔ، إبن میثم بحرانی، ج 5، ص 107 ‌)

پاسخ:
اوّلاً ما چنین مطلبی در آدرس گفته شده نیافتیم.
ثانیاً ایشان، یا بی سواد است که این مطلب را روایت صحیح معرّفی نموده یا قصد حقّه بازی داشته و می‌خواسته از جهل مخاطبانش سوء استفاده کند.
کدام عالم شیعه، شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی را جزء منابع حدیثی شیعه به شما می‌آورد؟ آن هم منبع معتبر؟
بحرانی از علمای قرن هفتم هجری است؛ آیا در قرن هفتم هجری، کسی می‌تواند از خودش حدیث نقل کند بدون استناد آن حدیث به کتب قبل از خودش؟ اگر بحرانی حدیثی معتبر نقل کند، قاعدتاً باید آن را از منابع اصلی شیعه نقل کند.

13ـ گفته است: « شارحان شیعی نهج البلاغه آورده‌اند :
‌« أبوبکر محصولات و سود آن فدک را گرفته به قدر کفایت به اهل بیت می‌داد وباقیمانده را میان مستمندان تقسیم می‌کرد، عمر وعثمان نیز همین کار را کردند وبعد از ایشان حضرت علی نیز همین کار را ادامه داد ‌»
منابع: نهج البلاغه، شرح إبن أبی الحدید، ج -4 إبن میثم بحرانی، ج5، ص -107 شرح فیض اﻹسلام، جزء 5، ص -969 شرح دنبلی به نام ‌« الدرهٔ النجفیهٔ‌»، ص332»

پاسخ:
ابن ابی الحدید که از اهل سنت است.
از باقی شارحان هم در آدرسهایی که داده شده، چیزی نیافتیم.
اگر ایشان قصد گول زدن مخاطب را ندارد، به جای اینکه این گونه آدرس بدهد، بر اساس خطبه‌ها و نامه‌ها و حکمتهای نهج البلاغه آدرس بدهد. مثلاً بگوید: شرح ابن میثم بر خطبهٔ فلان.

از اینها گذشته، مگر صحبت ما بر سر فدک و نحوهٔ تقسیم محصول آن است؟ صحبت بر سر غضب فاطمه(س) است بر ابوبکر. اینکه فاطمه(س) بر ابوبکر غضب کرده، طبق احادیث صحیح بخاری و مسلم، غیر قابل تردید است. از آن سو، طبق احادیث صحیح بخاری و مسلم، غضب فاطمه(س)، غضب خدا و غضب رسول خدا(ص) است. پس ابوبکر، مغضوب خدا و رسول خدا(ص) واقع شده است.
این است موضوع بحث، نه چند هکتار زمین و محصول آن.

14ـ مباحثی دیگر در اثبات حقّانیت شیعه

استدلال نخست

مستحضرید که حدیث ثقلین، از احادیث متواتر می‌باشد و مورد قبول شیعه و سنّی است.
طبری از علمای اهل سنّت حدیث ثقلین را این گونه نقل نموده است.
« … فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجل فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم الاکبر کتاب الله ؛ سبب طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا. والاصغر عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم. ـــــــ بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهای من چگونه رفتار می‌کنید؟ مردی برخاست و پرسید: یا رسول الله! دو أثر گرانبهای شما چیست؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست؛ وسیله‌ای که جانبی از آن در دست خدا می‌باشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمی‌لغزید و گمراه نمی‌شوید ؛ و ثقل اصغر عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتحاد و یگانگی را برای آنها درخواست کرده‌ام. پس بر این دو پیشی نگیرید که به هلاکت می‌رسید و سخنی به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند» ( المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج3 ، ص66 و با کمی اختلاف در المستدرک،حاکم نیشابوری، ج3 ،ص109)

و در نقل دیگری از این حدیث متواتر فرمودند:
« … فانظروا کیف تخلفونی فی الثقلین . فنادی مناد: و ما الثقلان یا رسول اللّه؟ قال: کتاب اللّه طرف بید اللّه و طرف بأیدیکم فاستمسّکوا به و لا تضلوا، و الآخر عترتی، و إن اللطیف الخبیر نبأنی أنهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض، و سألت ذلک لهما ربی، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منکم، ثم اخذ بید علی رضی الله عنه فقال من کنت أولی به من نفسه فعلی ولیه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ــــــ بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهای من چگونه رفتار می‌کنید؟ پرسیدند: یا رسول الله! دو أثر گرانبهای شما چیست؟ فرمود: یکی کتاب خداست که جانبی از آن در دست خدا می‌باشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید. و دیگری عترت من است؛ خدای لطیف و دانا ، مرا مطّلع ساخته که این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتحاد و یگانگی را برای آنها درخواست کرده‌ام. پس بر این دو پیشی نگیرید که به هلاکت می‌رسید و در مورد آنها کوتاهی نکنید که هلاک خواهید شد. و سخنی به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند. سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر که من نسبت به جان او، از خود او اولی ترم، علی هم اولی تر است به جان او. پروردگارا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار! » (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص167)
رسول خدا(ص) در این حدیث، مسلمین را توصیه نموده‌اند به تبعیت از قرآن و اهل بیت(ع)؛ و یقیناً ابوبکر و عمر و عثمان از اهل بیت نیستند؛ و شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که حضرت فاطمه(س) از اهل بیت رسول خداست. همچنین شک نداریم که حضرت فاطمه(س) هیچگاه با ابوبکر بیعت نکرد؛ و طبق نقل خود اهل سنّت، حضرت زهرا(س) از دنیا رفتند در حالی که از ابوبکر ناراضی بودند. پس ابوبکر و عمر، به توصیهٔ رسول خدا(ص) عمل نکرده و با اهل بیت همراه نشده‌اند.

استدلال دوم :
طبق آیهٔ تطهیر، خداوند متعال تصریح نمود که اهل بیت(ع) به دست خدا از هر پلیدی پاک شده‌اند. و شک نیست که حضرت فاطمهٔ زهرا(س) جزء اهل بیت است.
اگر این غضب فاطمه(س) و قهر او حقّ است؛ پس یقیناً ابوبکر باطل بوده است. و اگر بگوییم: که غضب و قهر فاطمه(س) باطل بوده، لازم می‌آید که آیهٔ تطهیر درست نباشد؛ حال آنکه محال است کلام خدا درست نباشد. پس منطقاً باید پذیرفت که ابوبکر در این ماجرا بر باطل بوده است. و کسی که حتّی یک ظلم داشته باشد، نمی‌تواند امام مسلمین شود. چون حدّ اقلّ شرط امامت، عدالت است. شیعه معتقد است که امام باید معصوم باشد، ولی علمای سنّی عدالت را شرط دانسته‌اند.

استدلال سوم:
در صحیح بخاری از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودند: « فاطمة بضعة منی فمن أغضبها أغضبنی ـــ فاطمه پاره‌ای از من است؛ پس هر کس او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است.» (صحیح البخاری، ج 4، ص 210)
از طرف دیگر دیدیم که طبق نقل بخاری، حضرت زهرا(ص) بر ابوبکر غضب نموده و تا آخر عمرشان هم از ابوبکر راضی نشده است.
پس نتیجه می‌گیریم که رسول الله(ص) نیز از ابوبکر ناراضی بوده است.
از سوی سوم خداوند متعال فرمود: « إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا ــــ آن‌ها که خدا و پیامبرش را آزار می‌دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکننده‌ای آماده کرده است» (الأحزاب:57)

استدلال چهارم:
فاطمه(س) ادّعا داشت که از رسول خدا(ص) ارث می‌برد؛ و ابوبکر ادّعای آن حضرت را باطل می‌دانست؛ و ادّعا داشت که رسول خدا(ص) از خودش ارث نمی‌گذارد.
اگر ابوبکر درست گفته باشد، پس فاطمه(س) مال حرامی را برای خود می‌خواسته است. در حالی که طبق آیهٔ تطهیر، خداوند متعال تصریح نموده که اهل بیت را از ناپاکی‌ها منزّه ساخته است. پس چگونه ممکن است فاطمه(س) مال حرامی را برای خود بخواهد؟ همچنین علی(ع) در این امر با فاطمه(س) موافق بود. طبق روایت عایشه، عبّاس عموی پیامبر(ص) نیز موافق فاطمه(س) بود. سه نفر که دو نفرشان از اهل بیت می‌باشند، ادّعای ابوبکر را مبنی بر ارث نگذاشتن رسول خدا(ص) تکذیب نموده‌اند؛ در حالی که هم علی(ع) هم فاطمه(س) اعلم از ابوبکر بوده‌اند به احکام اسلامی؛ بخصوص به احکام مربوط به خودشان.

استدلال پنجم

استدلال به حدیث سفینهٔ نوح:
حاکم نیشابوری ، از اکابر علمای اهل سنّت در کتاب « مستدرک الصحیحین ، ج2 ، ص343 و ج3، ص151» حدیث سفینه را این گونه نقل نموده : « مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی مِثْلُ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکبَ فی‌ها نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا ــــ مَثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است. هر که در آن سوار شد، نجات یافت و هر که از سوار شدن در آن تخلّف نمود، غرق شد» ؛ حاکم در ادامه گفته: « هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ــ این حدیث ، صحیح است طبق مبنای مسلِم » یعنی این حدیث در ردیف احادیث کتاب «صحیح مسلم» می‌باشد که دومین کتاب معتبر اهل سنّت است. این حدیث عیناً در مجمع الزوائد هیثمی ، ج9، ص168 نیز آمده است. کتب دیگر اهل سنّت نیز این حدیث را نقل نموده اذعان بر درستی آن کرده‌اند.
در این حدیث، رسول خدا(ص) با صراحت تمام عدم تبعیت از اهل بیت(ع) را معادل کفر دانسته‌اند

نحوهٔ استدلال شیعه به این حدیث
1ـ طبق این حدیث ، شک نیست که هر کس از همراهی با اهل بیت رسول الله(ص) خودداری نماید، از اسلام بیرون است.
2ـ بین شیعه و سنّی شک نیست که علی بن ابی طالب(ع) و فاطمه زهرا(س) جزء اهل بیت می‌باشند.
3ـ طبق اعتراف علمای خود اهل سنّت، حضرت فاطمه زهرا(س) هیچگاه خلافت ابوبکر را نپذیرفت و با او بیعت نکرد و با خشم نسبت به او از دنیا رفت. و باز طبق نقل خود اهل سنّت، عمر به دستور ابوبکر، خانهٔ اینان را آتش زد یا حدّ اقلّ تهدید به آتش زدن نمود. علی(ع) نیز مدّتها با ابوبکر بیعت نکرد تا آنکه با زور از او بیعت گرفتند؛ که ارزش حقوقی ندارد.
پس شک نداریم که این دو تن ( ابوبکر و عمر ) از این کشتی تخلّف نموده‌اند. لذا طبق حدیث، جزء غرق شدگان هستند.
4ـ طبق نقل هر دو فرقه، شک نداریم علی (ع) تا حضرت زهرا(س) زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرد ؛ و خودش ادّعای خلافت داشت و ابوبکر از پذیرش خلافت او تخلّف نمود ؛ و همچنین عمر ؛ کما اینکه در شورای شش نفرهٔ عمر نیز حضرتش به خلافت عثمان رأی موافق نداد. لذا این کشتی نوح، خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را قبول نداشت. پس ابوبکر و عمر و عثمان جزء غرق شدگان هستند.
حال اهل سنّت بفرمایند که چگونه غرق شدگان و تخلّف کنندگان از کشتی نوح، شدند خلیفهٔ رسول الله (ص)؟!

استدلال ششم

استدلال به احادیث دوازده خلیفه
در متعبرترین کتاب‌های اهل سنّت آمده است:
« عن جابر بن سمرة قال: سمعت النبی صلی اللّه علیه (و آله) و سلم یقول: یکون اثنا عشر أمیرا فقال کلمة لم أسمعها، فقال أبی: إنه قال: کلهم من قریش ـــ جابر بن سمره گوید: شنیدم از رسول الله (ص) که می‌فرمودند: دوازده امیر خواهد بود. سپس کلمه‌ای فرمودند که من نشنیدم. پدرم گفت: فرمودند: همگی از قریش خواهند بود.» (صحیح بخاری، ج8، ص127)

« عن جابر بن سمرة قال: سمعت النبی صلی اللّه علیه (و آله) و سلم یقول: لَا یزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِیزاً إِلَی اثْنَی عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ قَالَ کلِمَةً لَمْ افْهَمْهَا ، فقلت لأبی: ما قال؟ قال: کلّهم من قریش ــــ جابر بن سمره گوید: شنیدم از رسول الله (ص) که می‌فرمودند: همواره اسلام عزیز است با دوازده خلیفه. سپس کلمه‌ای گفتند که من نفهمیدم ؛ به پدرم گفتم: چه فرمودند؟ گفت: فرمودند: همه از قریش می‌باشند»( صحیح مسلم ،ج6،ص3)

« عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَال: دَخَلْتُ مَعَ أَبِی عَلَی النّبی (ص) فسمعته یقول: إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَنْ ینْقَضِی حتّی یمْضِی فِیهمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ تکلّم بکلام خفی علی ؛ قال قلت لابی ما قال؟ قال قال کلّهم من قریش ـــــ جابر بن سمره گوید: به اتفاق پدرم خدمت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله رسیدیم ، شنیدم که حضرت می‌فرمودند: این امر منقضی (سپری) نخواهد شد تا آنگاه که دوازده نفر خلیفه در میان ایشان بگذرند ؛ سپس مطلبی مخفی بر من گفته شد ؛ می گوید به پدرم گفتم: چه فرمودند؟ گفت: فرمودند: همه از قریش خواهند بود» (صحیح مسلم ،ج6 ،ص3)

این سه حدیث اگر چه از حیث الفاظ تفاوتهایی دارند امّا همگی یک معنا را می‌رسانند. این حدیث از طرق مختلف در منابع شیعه و سنّی نقل شده و در صحّت آن تردید نتوان نمود؛ کما اینکه علمای اهل سنّت بر درستی آن اذعان نموده‌اند. این سه حدیث را هم که ما ذکر نمودیم، در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده‌اند ، که اهل سنّت ، احادیث آنها را تماماً درست می‌دانند. این دو کتاب، معتبرترین منع حدیثی اهل سنّت می‌باشند؛ تا آنجا که اهل سنّت در کنار مراسم ختم قرآن، ختم صحیح بخاری هم دارند.

جناب احمد حنبل ـ یکی از ائمه مذاهب چهارگانه اهل سنّت ـ نیز از جابر بن سمرة نقل نموده که گفت شنیدم که رسول الله صلّی الله علیه و سلّم می‌فرمودند: « یکون لهذه الامّة اثنا عشر خلیفة ـــ برای این امّت، دوازده خلیفه خواهد بود.» (مسند احمد جنبل، ج5،ص106)

همچنین جناب احمد حنبل، از انس بن مالک نقل نموده که گفت: « انّ رسول الله صلّی الله علیه و سلّم قام علی باب البیت و نحن فیه، فقال: الائمة مِن قریش … ـــ همانا رسول خدا(ص) در ورودی خانه ایستاد در حالی که ما درون خانه بودیم، و فرمود: امامان از قریش هستند. … .» (مسند احمد جنبل، ج3،ص129 و ص184(با کمی تفاوت) و السنن البیهقی، ج3، ص121)

حاکم نیشابوری، از اکبار اهل سنّت، نیز به نقل از علی(ع) آورده است: « قال رسول الله صلّی الله علیه و سلّم: الائمة مِن قریش … .» (المستدرک، ج4، ص76)

پیامبر(ص)؛
اوّلاً تصریح نموده‌اند که بعد از خودشان باید خلفایی باشند.
ثانیاً فرموده‌اند: آن خلفا حتماً باید از قریش باشند.
ثالثاً حتماً باید تعدادشان دوازده نفر باشد؛ نه بیش و نه کم.
ما ادّعا می‌کنیم که آن خلفا همان امامان شیعه‌اند. چون اوّلاً همگی از قریش هستند. ثانیاً تعدادشان دوازده نفر است نه بیش و نه کم.

اگر اهل سنّت ادّعا دارند که روش آنها در تعیین خلیفه درست است، بسم الله معرّفی کنند آن دوازده خلیفهٔ قریشی را.
اگر خلفا را محصور کنند در خلفای راشدین ، تعداد آنها به قول خودشان چهار نفر است ؛ معاویه را هم نمی‌توانند خلیفه بدانند ؛ چرا که:
اوّلاً دو خلیفهٔ حقّ باهم نمی‌جنگند ؛ حال آنکه معاویه با علی (ع) جنگیده است. و به یقین اگر یکی از این دو در مسیر اسلام است ، دیگری راه به خطا می‌رود. کدام عاقل می‌پذیرد که دو نفر هر دو حقّ باشند و باهم دشمنی کنند؟! و اهل اسلام اتّفاق نظر دارند که هر که با امام بجنگد مهدورالدم می‌باشد.
ثانیاً او با امام حسن (ع) جنگیده است که به اتّفاق شیعه و سنّی و طبق حدیث نبوی ، یکی از دو سید جوانان اهل بهشت می‌باشد. پس چگونه کسی که با سید جوانان اهل بهشت می‌جنگد، می‌شود جانشین پیامبر؟!

از معاویه که بگذریم نوبت به یزید می‌رسد که سبط اصغر را شهید نموده است. اگر او حقیقتاً خلیفهٔ پیامبر بوده ، پس امام حسین (ع) در جنگ با او از اسلام خارج گشته است ؛ کما اینکه یزیدیان همین را قائل بودند و حضرت را خارجی (خروج کرده بر خلیفه و خارج شده از دین) می‌گفتند. حال آنکه چنین کسی نمی‌تواند سید جوانان بهشت باشد. پس اگر به حکم روایات صحیح از خود اهل سنّت، یقین داریم که امام حسین(ع) سید جوانان اهل بهشت است ، دیگر دشمن و کشندهٔ او نمی‌تواند بر حقّ باشد.

بعد از یزید نیز خلفای بعدی یکی از یکی بدتر بوده‌اند. پس چگونه دین با وجود آنها عزیز شده؟
تاریخ قطعی گواه است که از زمان معاویه تا زمان عمر بن عبدالعزیز تمام خلفای اموی فتوا داده بودند که بر سر منبر نماز جمعه باید علی بن ابی طالب را سبّ و لعن کنند. آیا این استنباط خلفای شما از اسلام ، حقیقتاً حفظ اسلام و تبیین درست اسلام می‌باشد؟

از این گذشته تعداد این خلفا بسیار بیش از دوازده تن می‌باشند.
لذا اهل سنّت از هیچ راهی نمی‌تواند این دوازده خلیفه را تعیین کند.

پس یا حدیث مورد بحث ، جعلی است ؛ که علما اهل سنّت این را نمی‌پذیرند؛ چون در صحاح اهل سنّت آمده‌اند ؛ یا ـ معاذ الله ـ رسول خدا (ص) دروغ گفته‌اند ، که این نیز محال است ؛ یا روش اهل سنّت در انتخاب خلیفه نادرست می‌باشد.
امّا شیعهٔ اثناعشری این دوازده خلیفه را بی هیچ مشکلی معرّفی می‌کند.

حالا عاقلان خود قضاوت کنند که حقّ با کدام مذهب است؟

دشمنان اهل بیت دستشان چنان خالی است که به جای پاسخ دادن به این مطالب رفته‌اند سراغ ایمان ابوطالب(ع) که نه از اصول دین شیعه است نه از اصول مذهب شیعه است نه از فروع دین شیعه.

برای چه اینها این گونه بحث می‌کنند؟
روشن است. برای آنکه اذهان را از این گونه استدلالهای دندان شکن شیعه دور سازند؛ و شیعیان را مشغول آن گونه مباحث بی ثمر کنند تا فرصت نکنند این گونه مطالب ویران کنندهٔ مذهب اهل سنّت را به گوش جوانان سنّی برسانند.

البته اهل سنّت احادیث معتبر دیگری هم دارند که حقّانیت شیعه را ثابت کند. برای نمونه، به نقل اهل سنّت ، رسول خدا (ص) فرمودند:
« علی مع الحقّ و الحقّ مع علی لا یفترقان حتّی یردا علی الحوض یوم القیامة. ــــــ علی با حق است و حق با علی است ؛ از هم جدا نمی‌شوند تا روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.» ( تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج 14 ،ص322 ــ تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج42، ص4491 )

و روایت کرده‌اند که فرمودند:
« علی مع القرآن و القرآن مع علی و لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض. ــــــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند » ( المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ،ص 124 ـ المعجم الصغیر ، الطبرانی ، ج1 ، ص 255 ــ کنزالعمال ، المتقی الهندی ، ج11 ، ص 603 )

پس اگر علی (ع) حتّی یک خطای کوچک انجام دهد ، دیگر معیت با حقّ و قرآن نخواهد داشت. چرا که در قرآن کریم خطا راه ندارد ؛ کما اینکه هر چه خطاست ، یقیناً حقّ نیست. پس اگر همواره حقّ و قرآن با علی است و علی همواره با حقّ و قرآن است ، لازمه‌اش آن است که حضرتش معصوم از خطا و عالم به جمیع حقّ و قرآن باشد. در غیر این صورت چنین معیت تامّی معنا نخواهد داشت.
از آن سو، وقتی ثابت شد که علی(ع) معصوم است، دیگر به غیر او نوبت نمی‌رسد که جانشین پیغمبر شود. چون جایی که معصوم حضور دارد، اطاعت از غیر معصوم، نهایت درجهٔ حماقت است.

همچنین طبق این حدیث، علی(ع) عین قرآن است؛ و شک نیست که اطاعت از قرآن، واجب است. پس اطاعت از علی(ع) نیز واجب است. پس بعد از رسول خدا(ص) وقتی کسی همتای قرآن وجود دارد، احمق است کسی از غیر او اطاعت کند.
این‌ها شمّه ای از دلائل شیعه است بر ضدّ اهل سنّت؛ اگر مردند در همین میدان جواب دهند. ما از کتب معتبر خودشان برای آنها دلیل دندان شکن می‌آوریم و آنها به جای دادن به این حرف‌هامی‌روند سراغ موضوعاتی که اصلاً ربطی به اصول دین و فروع دین مسلمین ندارند.

 

سایت شیعه شناسی

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...