روح او شاد که این سینه زنی یادم داد
مرحبا اینکه چه شیرین سخنی یادم داد
خاک اوسرمه ی چشمم که میان روضه
نوحه و ذکرحسین بی کفنی یادم داد

تا زبانم به سخن وا شد و شعری خواندم
ازهمان لحظه حسین شاه منی یادم داد
به فدایش که چنین با ادب مادریش
رسم رفتن به چنین انجمنی یادم داد

یاحسین تا که نگویم ز زمین پا نشوم
مادرم بود چنین پا شدنی یادم داد
پرچمی داد به دستم در گوشم گفتا
ای شه تشنه که صد پاره تنی یادم داد

پیرهن مشکی تنم کرد و دلش شاد که او
دوخت و رنگ چنین پیرهنی یادم داد
خوشا به حال دل بی شکیبِ بعضیها!
هزار غبطه به حال غریبِ بعضیها!

قنوت وتر، سحر در جوار شش گوشه
طبیبِ حاذقِ دردِ غریبِ بعضیها!

نصیب همچو منی مُهر تربت و حسرت
برات کربُبلا هی نصیب بعضیها!

دلم شکسته خدایا مرا اجابت کن
به حق حرمت امن یُجیب بعضیها!

 

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...