آهنگران میخوند :
یاد شبهایی که بسیجی میشدیم
شمع شبهای دوعیجی میشدیم…..
این مصرع آخر میدونین یعنی چی…. ؟؟؟؟
عراق تو منطقه دوعیجی بمب فسفری مینداخت فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب میشه و شعله ور میشه
بچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر میکردن و فسفر به تن این بچه ها میچسبید و با هیچ وسیله‌ای خاموش نمیشد و آنها میسوختن …
میسوختن…
میسوختن ….
و صبح باد ، خاکستر این بچه ها رو با خودش میبرد……
کی فهمید ؟؟؟؟
کی دلش سوخت ؟؟؟؟؟
کی میدونه کی سوخت !!!!!
کی میدونه چرا داد نزدن و سوختن. . . !!!!!!
.
.
به_یادشهدا
.
.
بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند
ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند
عده‌ای « حسن‌القضا » را دیده‌اند
عده‌ای را بنزها بلعیده‌اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجیها بسیجی‌تر شدند
آی، بی‌جانها ! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید
تو چه می‌دانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش، رقص_مرگ را
تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناصه چیست
تو چه می‌دانی سقوط «پاوه» را
« باکری» را « باقری» را « کاوه» را
هیچ می‌دانی « مریوان» چیست؟ هان !
هیچ می‌دانی که « چمران» کیست؟ هان !
هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست
هیچ می‌دانی « دوعیجی» در کجاست؟
این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی‌سر است
تو چه می‌دانی که جای ما کجاست
تو چه می‌دانی خدای ما کجاست
با همانهایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند
با همانها کز هوس آویختند
زهردرجام خمینی ریختند


شادی_ارواح_طیبه_شهداوامام_راحل_صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...