«ویلیام گلاسر»،روان پزشک آمریکایی و پایه گذار نظریه انتخاب و واقعيت درماني، اعتقاد دارد كه ما خود سرنوشت خود را مي سازيم . هيچ عامل قدرتمندي از خارج سرنوشتي را بر ما تحميل نمي كند، چه نام آن عامل را شانس بگذاريم چه آن را «قسمت» بنایم. نه خدايان، نه شياطين، نه روح زمانه و نه جبر تاريخ هيچ كدام نمي توانند سرنوشت نهايي ما را رقم زنند . عوامل خارجي اجزايي از زندگي ما را تغيير مي دهند ولي ما توان آن را داريم كه با تغييردادنِ جزء ديگري از زندگي مان آن عامل را خنثي كنيم يا حتي آن را به نفع خود به كار گيريم.
از نظر«گلاسر» ورشكستگي عاطفي، فقر، اعتياد و بيماري محصولِ انتخاب هاي ما هستند گرچه هيچ كس به طور فعال چنين گزينه هايي را انتخاب نمي كند اما به صورت غيرفعال و غيرمستقيم اين گزينه ها را به زندگي خود فرا ميخواند .
هيچكس بيماري را به طور مستقيم انتخاب نمي كند اما زماني كه فرد تغذيه ي ناسالم را انتخاب مي كند، ورزش را انتخاب نمي كند و رقابت هاي كور بر سر مال و منال يا بر سر جاه و مقام را انتخاب مي كند درواقع به صورت غيرمستقيم درحالِ انتخابِ بيماري است.
هيچ كس به طور مسقيم اعتياد را انتخاب نمـي كند اما فردي كه هم نشيني با افراد بي مسؤوليت و بي هدف و بي برنامه را انتخاب ميكند، به صورت غيرفعال درحالِ انتخاب اعتياد است .
كسي ورشكستگي عاطفي را انتخاب نمي كند اما وقتي جوانِ ما به جای مطالعه ی تاريخ و دانش و فلسفه به تماشاي فيلم فارسي هاي نوين و سريال هاي تلويزيوني وقت سوزان مي نشيند که در آن ها روابط دختر و پسر با يك لبخند آغاز مي شود و به سرعت به ازدواج مي انجامد درواقع درحالِ انتخابِ ورشكستگيِ عاطفي است . هيچكس فقر را نمي خواهد اما كسي كه براي بهبود مهارت هاي شغلي و ارتباطيِ خود تلاش نمي كند و مديريت زمان و مديريت مالي را نمي آموزد به طور غيرفعال درحالِ انتخابِ فقر است .
«زیگموند فروید»،پزشک اتریشی و پايه گذار روان كاوي، اعتقاد دارد در طبيعت دو نيروي به ظاهر متضاد فعال: اند نيروي حيات و نيروي مرگ! نيروي حيات دست اندركار ساخت وساز است . اين نيرو عناصر و مولكول ها را آن قدر«ترکیب» می کند تا ساختارهايي بزرگ تر، پيچيده تر و پوياتر ايجاد شوند .
«فابیو مارکزی»، نظريه پرداز ايتاليايي در زمينه ي سيستم ها، اين نيرو را «آنتی آنتروپی» می نامد.فروید این نیرو را «غریزه ی زایش» یا «لیبیدو» نام می دهد.
نيروي دوم نيروي مرگ است . اين نيرو ساختارهاي بزرگ، پيچيده و پويا را مي شكند و «تجزیه» می کند تا ساختارهايي كوچك و ساده و كم تحرك ايجاد كند. «فرويـد » اين نيرو را «غریزه ی مرگ» یا «تاناتو» می نامد.شیمی دان ها این نیرو را «آنتروپی» نام نهاده اند.
گرچه به ظاهرغريزه ي زايش وغريزه ي مرگ برخلاف هم عمل مي كنند اما هم چون دو تيغه ي قيچي يا دو بازوي انبر هدف واحدي را دنبال مي كنند: تكامل! تا زماني كه يك ساختار روبه جهت تكامل داشته باشد غريزه ي زندگي از آن حما يت مي كند اما هنگامي كه يك ساختار از تكامل رو بگرداند غريزه ي زندگي آن ساختار را تحويل غريزه ي مرگ مي دهد تا آن را مضمحل و نابود كند و مواد اوليه را براي ساخت يك ساختار جديد تحويل غريزه ي زايش بدهد .
چه يك انسان و چه يك سيستم بزرگ اجتماعي، از زماني كه از تكامل و رشد سر باز زنند و سكون و ثبات و امنيت را بر رشد ونمو پوياي و خلاقيت ترجيح دهند مرگ خود را انتخاب كرده اند: انتخاب با شماست، خلاقيت يا مرگ؟!

دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک
پی نوشت:
1-کتاب “فابیو مارکزی” با عنوان “شناخت روان” توسط انتشارات “تالار کتاب” در سال 1385 منتشر شده است
2-"اریک فروم” در فصل آخر کتاب “بحران روانکاوی” و فصل اول کتاب “هنر گوش دادن” راجع به غریزه ی مرگ به تفصیل سخن گفته است.
3- کتاب “تئوری انتخاب” ویلیام گلاسر با ترجمه ی دکتر علی صاحبی توسط انتشارات “سایه سخن” به فارسی منتشر شده است.

موضوعات: روانشناسی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...