عرب قبل از اسلام در بدترين شرايط مادي و معنوي زندگي مي كرد و در منجلاب فساد و پليدي غوطه ور بود و به انواع جنايات دست مي زد و هر قسم گناهي را مرتكب مي شد.
نه سرمايه علمي و فرهنگي داشت و نه ارزش ايماني و اخلاقي . نه واجد بنيه اقتصادي و مالي بود و نه اهل كار و كوشش . آن مردم پست و عقب افتاده به شديدترين درجات تكبر و خشن ترين مراتب جباريت گرفتار بودند، زيرا خويشتن را از هر جهت خوار و كوچك مي ديدند و انواع ذلت ها و حقارت ها را در خود احساس مي نمودند.
علي عليه السلام وضع زندگي ننگين آن مردم را در چند جمله كوتاه خلاصه كرده و فرموده است :
خداوند حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را كه ترساننده مردم جهان از عذاب الهي و امين آيات منزله او بود، برگزيد و شما اي گروه عرب ! در آن موقع از بدترين آيين پيروي مي كرديد و در بدترين محيط به سر مي برديد. در زمين هاي سنگلاخ و ميان مارهاي خطرناك آب لجن آلود مي نوشيديد و غذاي خوك مي خورديد و يكديگر را مي كشتيد و قطع رحم مي كرديد. بت ها در بين شما نصب شده و گناه و نافرماني ، شما را احاطه كرده بود.(1)
گرچه پيشواي گرامي اسلام در راه نجات آن قوم عقب افتاده و متكبر تمام جديت و كوشش خود را به كار بست و در پرتوي تعاليم حيات بخش خويش بسياري از عقده هاي دروني آن مردم را گشود و آنها را از آن همه ذلت و خواري خلاص كرد، ولي خوي ناپسند تكبر و خودستايي در طول قرن هاي متمادي چنان در اعماق جان ها ريشه كرده بود كه پس از گذشت چندين سال از قيام آسماني پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم باز هم كساني به خلق ناپسند تكبر و جباريت مبتلا بودند و ديگران را با ديده پستي و حقارت مي نگريستند.
به طور نمونه يك قصه كوتاه تاريخي را به عرض مي رسانم .
((علقمة بن وائل)) به عزم ملاقات رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ، به مدينه منوره آمد. شرفياب محضر آن حضرت شد و مطالب خود را به عرض رسانيد. علقمه تصميم داشت در مدينه به منزل مردي از محترمين انصار وارد شود. خانه او در يكي از محلات دوردست شهر بود و علقمه راه را نمي دانست . معاوية بن ابي سفيان در مجلس حاضر بود.
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود كه علقمه را راهنمايي كند و او را به خانه مرد انصاري ببرد.
معاويه مي گويد: من به اتفاق علقمه از محضر آن حضرت خارج شديم . او بر ناقه خود سوار شد و من پياده با پاي برهنه در شدت گرما با وي حركت كردم . بين راه به او گفتم كه از گرما سوختم . مرا به ترك خودت سوار كن !
علقمه در جواب گفت : تو لايق نيستي كه در رديف سلاطين و بزرگان سوار شوي !
معاويه گفت : من فرزند ابوسفيانم .
علقمه گفت : مي دانم ! پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قبلا به من گفته بود.
معاويه گفت : اكنون كه مرا سوار نمي كني ، لااقل كفشت را از پاي درآور و به من بده كه پايم نسوزد.
جواب داد: كفش من براي پاي تو بزرگ است ، ولي همين قدر به تو اجازه مي دهم كه در سايه شتر من راه بروي و اين خود از طرف من ارفاق بزرگي است و براي تو نيز مايه شرف و افتخار است . يعني تو مي تواني نزد مردم مباهات كني كه در سايه شتر من راه رفته اي !(2)
اين بلندپروازان نادان كه نمي خواهند يا نمي توانند واقع را درك كنند، همواره خواب بزرگي خود را مي بينند و در عالم وهم و خيال زندگي مي كنند و اغلب مايه بدبختي خود و ديگران مي شوند و در بعضي از مواقع دست به كارهاي خطرناكي مي زنند و مصائب غيرقابل جبراني به بار مي آورند.(3)
جباريت عرب قبل از اسلام
عن اءبي عبدالله عليه السلام قال : سمعته يقول الكبر قد يكون في شرار الناس من كل جنس و الكبر رداء الله فمن نازع الله عز و جل رداء لم يرده الله الا سفالا ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مرّ في بعض طرق المدينة و سوداء تلقط السرقين فقيل لها: تنحّي عن طريق رسول الله فقالت : ان الطريق لمعرض فهمّ بها بعض القوم اءن يتناولها فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دعوها فانها جبّارة ؛(4)
امام صادق عليه السلام فرمود: ممكن است تكبر در طبقات پست و شر جامعه ، از هر نژادي بروز كند. بر سبيل مثال فرمود كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در يكي از كوچه هاي مدينه گذر مي كرد. زن سياهي در راه ، زباله و فضولات حيوانات را جمع آوري مي نمود. كساني كه در معيت آن حضرت بودند به وي گفتند: ((از سر راه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به كناري برو!)) زن سياه كمترين اعتنايي به گفته آنان نكرد و در كمال خونسردي و تكبر گفت : ((جاده وسيع است ، شما از آن طرف برويد.))
بعضي از همراهان خواستند تا او را دستگير كنند. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
((رهايش كنيد! اين زن جبار و متكبر است .))
سياه پوستان از آن جهت كه همواره مورد تحقير و اهانت نژاد سفيد بودند، در آتش عقده حقارت مي سوختند، احساس ذلت و پستي ، آنان را به سختي رنج مي داد. عجيب نيست كه يك زن سياه زجركشيده ، به علت احساس حقارت نژادي ، دچار جباريت شود و با مردم اين چنين متكبرانه سخن بگويد.(5)

1- نهج البلاغه ، ص 83.
2- آداب النفس ، ج 1، ص 302.
3- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 401.
4- الكافي ، ج 2، ص 309.
5- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 401.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...