ابولحسن خرقانی می‌گوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد…!

 

اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!

او گفت: ای شیخ! خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد شد!

 

دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده‌اى گل آلود می‌رفت.

به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!

گفت : من بلغزم باکی نیست…

بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.

 

 

ياد اين جمله داستايوفسكى از كتاب نفرين شدگان افتادم:

 

 هر"پرهیزکاری"گذشته‌ای دارد و هر “گناه کاری"آینده ای!

 

 (پس قضاوت نکنیم).

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...