خشم و غضب

عن علي عليه السلام شدة الغضب تغير المنطق و تقطع مادة الحجة و تفرق الفهم ؛(1)
علي عليه السلام فرمود: ((غضب شديد، منطق را تغيير مي دهد، ارتباط موادِ حجت را با هم قطع ميكند و موجب پراكندگي فهم و فكر مي گردد.))
اوس و خزرج دو قبيله بزرگ مدينه بودند و در عصر جاهليت همواره با يكديگر اختلاف و نزاع داشتند و گاهي به روي هم شمشير مي كشيدند و كار به قتل و خونريزي منتهي مي شد.
پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به نبوت مبعوث گرديد، آيين الهي خود را عرضه نمود و مردم را به دين خدا دعوت كرد، هر دو قبيله آن را پذيرا شدند و به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آوردند و از برادري و محبت ديني برخوردار گرديدند و در كنار هم با كمال صفا و صميميت زيست مي نمودند. ولي اين پيوند دوستي براي يهودي هاي مدينه سنگين و گران بود و از آن رنج مي بردند.
روزي يكي از سالخوردگان يهود به نام ((شاس بن قيس)) در جمعي از اصحاب رسول گرامي از اوس و خزرج گذر كرد و ديد آنان را در يك مجلس گرد هم نشسته و در كمال صميميت و برادري با يكديگر سخن مي گويند.
او مي دانست كه اين دو قبيله در جاهليت با هم دشمن بودند و از اين كه امروز در پرتوي اسلام اين چنين با هم ماءنوس و مهربانند، سخت ناراحت و خشمگين شد. با خود گفت كه اين دوستي و محبت براي ما غيرقابل تحمل است .
به جواني از يهود كه همراهش بود دستور داد برود و در مجلس آنان شركت كند و روز ((بغات)) را به ياد آنان بياورد و بعضي از اشعار آن روز را در مجلس بخواند.
((بغات)) روزي است كه پيش از اسلام قبيله هاي اوس و خزرج در آن روز به جان هم افتادند و جنگ سختي كردند و تلفات سنگيني دادند.
جوان يهودي وارد مجلس شد و از روز بغات سخن گفت و طبق دستور، ماءموريت خود را انجام داد. يادآوري آن روز، خاطرات گذشته را بيدار كرد و آتش خشم اوس و خزرج را مشتعل نمود و آنها به هيجان آمدند. در همان مجلس ، نزاع در گرفت تا جايي كه بعضي از افراد دو قبيله با يكديگر گلاويز شدند.
يكي گفت : ((ما حاضريم صحنه بغات را تكرار كنيم .))
ديگري گفت : ((ما نيز حاضريم !)) فورا تصميم گرفتند.
فريادهاي ((مسلح شويد! مسلح شويد!)) به هم آميخت و سرزمين حرّه به عنوان نبردگاه معين شد و هر دو گروه به راه افتادند. خبر اين تصميم در شهر پيچيد و افراد هر قبيله با سرعت به جمعيت خود مي پيوستند و رفته رفته زمينه زد و خورد سخت و خونيني آماده مي شد.
جريان امر به اطلاع رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت به معيت جمعي از اصحاب كه در حضورش بودند، حركت كرد و خيلي زود خود را به آنان رساند.
فرمود: اي مسلمانان ! آيا به كشاكش دوران جاهليت گراييده ايد، با آنكه من در ميان شما هستم . پس از آن كه خداوند شما را به دين اسلام هدايت كرد، موجبات عز و عظمتتان را فراهم آورد، پيوندهاي جاهليت را از شما بريد، از كفر نجاتتان داد و بين شما ايجاد الفت و محبت كرد؟! آيا مي خواهيد روش هاي جاهليت را در پيش گيريد و به كفري كه قبلا گرفتار آن بوديد برگرديد؟(2)
سخنان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آنان را به خود آورد و دانستند كه اين افكار، نقشه خائنانه اي است كه دشمن آنان مطرح كرده است . پس شمشيرها را به زمين افكندند، دست محبت به گردن هم انداختند، اشك ريختند، اظهار ندامت نمودند. مراتب اطاعت خود را از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اظهار داتشتند و در معيت آن حضرت از نيمه راه حرّه برگشتند و خداوند با لطف خود آتش فتنه ((شاس بن قيس)) را خاموش كرد.
اگر خبر هيجان اوس و خزرج در آغاز گفتگوي ((بغات)) به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي رسيد، حضرت همان موقع در جمع آنان شركت مي كرد و با سخنان نافذ خويش ، غيظشان را فرومي نشاند و نمي گذاشت با هم گلاويز شوند و مسلح گردند، ولي خبر اين قضيه موقعي به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد كه هر دو قبيله سلاح برداشته و راه حرّه را كه براي زد و خورد گزيده بودند، طي مي كردند و در واقع آتش غضب زبانه كشيده بود و اگر پيشواي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نمي رسيد، عده اي كشته يا مجروح مي شدند و در آتش خشم مي سوختند.
خوشبختانه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم درلحظات نهايي و پيش از وقوع خطر در محل حضور يافت و اوس و خزرج را از سيه روزي و بدبختي نجات داد.
آنان كه براي زد و خورد به حرّه مي رفتند، اگر بر اثر تربيت و تعليم پيشواي اسلام به مقام عدل نايل شده بودند، با اعمال غضب و كشتن و مجروح ساختن يكديگر جامه پر افتخار عدل از برشان بيرون مي شد و لباس ننگين ظلم ، جايگزين آن مي گرديد.(3)


1- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 233.
2- اسدالغابة ، ج 1، ص 148
3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 66.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...