فرزند علامه طباطبایی رحمت الله علیه نقل می کند:
«پدرم از درآمد زمین زراعی که داشت به روستائیانی که نیازمند بودند وام می داد و رسید می گرفت و چنانچه کسی بعد از دوفصل برداشت محصول? قادر به پرداخت بدهی خود نبود،
آن را بخشیده و قبض را به خودش پس می داد و از طلب خود صرف نظر می کرد.
یکبار چند قبض دست پدرم بود که از این واسطه ها طلبکار بود، آن روز من دیدم قبضها را از جیب خود درآورد، مدتی به آنها نگریست و ناگهان همه را پاره کرد و دور ریخت، در حالی که بیش از حد تصور به پول برای گذراندن معاش عادی احتیاج داشت،
من با تعجب? پرسیدم: پدر چرا اینکار را کردید؟
نگاهی عمیق  به من کرد و گفت:
«پسرم اگر داشتند، می آوردند و می دادند، خدا را خوش نمی آید که، من بدانم آنها دستشان خالی است و آنها را تحت فشار قرار دهم و ابراز طلبکاری کنم؟!.»
خدایا! ما در کوچه‌های بن‌بست زندگی اسیریم، قبل از آنکه به انتهای بن‌بست‌ها برسیم ما را از مسیرهای بی‌فرجام بازگردان. خدایا! ما ثروت‌ها و دارائی‌هایمان را برای به دست آوردن فقر و فلاکت می‌فروشیم، قبل از اینکه غارتگران هستی ما را ببرند تو خودت دارایی ما را بخر که بهترین خریدار ما تویی.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...