صحنه ای که فراموش نمی کنم*
جوانی مادرش را پیش دندان پزشک برد
دندان پزشک از او خواست تا رنگ مناسب دندان انتخاب کند
پسر گفت:هررنگی می خواهی بگذار چون این پیرزن است وبزودی می میمیرد.
بعد از یک هفته جوان مرد .
سبحانک ربی ما اعظمک
 
ابراهیم تنها پسرش را برای قربانی آماده می کرد
چاقویش را تیز کرد وآماده قربانی شد
واسماعیل می گفت:به آنچه فرمان داده شدی عمل کن
وهردوی آنها نمی دانستند که قوچی در بهشت قبل از 500 سال برای این لحظه مهیا است. *پس به پروردگارت اعتماد کن.*
 
هنگامی که نوح دعا کرد:
“انی مغلوب فانتصر “
گمان نمی کرد الله متعال بشریت را بخاطرش غرق کند
وهمه اهل زمین غرق می شوند الا او وکسانی که همراهش در کشتی بودند.
*پس به پروردگارت اعتماد کن.*
 

موسی گرسنه شد وصدای فریادش تمام قصر را پر کرده بود وسینه هیچ زنی را نمی گرفت
همه این گریه ها به خاطر زنی که پشت روردخانه مشتاق دیدار پسرش بود
ولطف ورحمتی از رب العالمین به او وپسرش
*پس به پروردگارت اعتماد کن.*
 
ظلمت وتاریکی بر یونس چیره شد وقتی عذر خواهی کرد وصدا زد:
*لا اله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین*
الله تعالی فرمود :
او را استجابت کردیم واز غم واندوه نجاتش دادیم *پس به پروردگارت اعتماد کن*
 
پیامبر علیه الصلاة والسلام روی فرش غمگین وناراحت به پشت خوابیده بود
پروردگارش به جبرئیل دستور داد
تا اورا به آسمان بالا ببرد
تا پیامبران او را آرامش دهند *پس به پروردگارت اعتماد کن*
????????????????????
زمانی که خداوند یوسف را از زندان بیرون آورد
صاعقه ای نفرستاد تا دروازه زندان را از جابکند وبه دیوار های زندان امر نکرد تا راه رابسوی یوسف باز کند
بلکه خوابی را در آرامش شب به ذهن پادشاه خوابیده فرستاد *پس به پروردگارت اعتماد کن*
 
به پروردگارت اعتماد کن ودستانت را عاجزانه بالا ببر*
وبدان بالای هفت آسمان پروردگار حکیم وکریم است
 
ماگروهی هستیم که اگر دنیا برایمان سخت وتنگ شد
درهای آسمان برایمان گشوده می شود
پس *چگونه ناامید می شویم ..*؟
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...