✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
ﮔﺎﻫﯽ، «ﺧﺪﺍ»...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿فصلت ۵۳﴾
«آيات خـود را در دوردست هـا و در درون خـودشان به آنها نشان خواهيم داد تا جائـيـکـه بـرای آنـهـا روشن شود که اين قرآن حق است».
آيه پيش بينی می کند که انـسـان بـه شـنـاخـت پـديـده هـا در دوردسـت ها و در درون خود خواهد رسيد. شناختی که بدست خواهد آورد نيز درستی حرفهای قرآن را ثابت خواهد کرد.
در عـصـر مـا انسان بـا تلـسکوپ و ميکروسکوپ و انواع امکانات پيچيده ديگر خيلی از پديده های دور دست فضای دور و نزديک و هـمـيـنـطـور در درون خودش را شناخته است. آن شناختها نيز چنانکه ديديم بنوبه خـود درسـتی آيات قـرآن را تأييد نموده است.
انعام 105: « وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِـنُـبَـيّـِنـَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ».
« و به این شکل آیات را روشن می کنیم. بگذار بگویند که تو آنها را خوانده ای. ما آن را (قرآن را) برای کسانی که می دانند (دانش دارند) نشان خواهیم داد».
آیه پیش بینی می کند که در آینده کسانی خواهند آمد که دانش خواهند داشت و قرآن را به آنها نشان خواهد داد. و این چیزی است که فعلاً اتفاق افتاده است.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا ﴿۱۱۹ النساء ﴾
« و به آنها امر می کنم که گوشهای دامها را آسيب برسانند، و به آنها امر می کنم که در خلق خدا دگرگونيهائی ايجاد کنند».
نکات آيه:
1ـــ به گوش دامها آسيب رسانده خواهد شد:

جملات مزبور نقـل قول از حرفهای شيطان است. چنانکه در تصوير می بينيم و در جهان واقع نيز کم و بيش ديده ايم، شماره يا مشخصات دامها را در نوشته ای به گوش آنها منگـنه می کنند. در حاليکه می توان آنرا در گردن آنها نيز آويزان کرد.

2ـــ ايجاد تغييرات در خلق:
در قـرآن دو مـقـوله «تـبـديـل» و «تـغـيـيـر» هـسـت. «تغـيير» به معنی: ايجاد دگرگونيهائی در شئ، و «تبديل» به معنی: عوض کردن کلی شئ (يعنی: عـوض نمودن ماهـيت و هـويت آن) است. قــرآن «تبديل» پـديـده ها را خارج از توان انسان دانسته (لا تبديل لخلق الله) و تاکنون نيز کسی موفـق به تغيير “هـويت و ماهـيـت” چيزی نـشـده، ولی ايـجـاد «تـغـيـيـر» را پيش گوئی کرده است. و اين چيزی است که در عصر ما فعلاً انسان به آن نقطه رسيده و دست به چنين کاری می زند. مثلا کسانی هستند که نمودهـای مردانگی خود را برمی دارند و نمودهای زنانگی می دهند و همينطور برعکس.
ضمن اينکه هر دو پيش بينی قرآن درست درآمده ترتيب آنها نيز همانطور که آنرا گفته اتفاق افـتاده است. يعنی ابتدا گوش دامها را منگنه کردند و بعد افراد را دستکاری کردند. البته احتمال اين نيز هست که منظور آيه اين باشد که انسان گوش دامها را خواهد بريد و برای ايجاد تغييرات در افراد از آن استفاده خواهد کرد.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم ﴿1﴾
الم
غُلِبَتِ الرُّومُ ﴿2﴾
روميان شكست‏خوردند
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴿3﴾
(و اين شكست) در سرزمين نزديكي رخ داد، اما آنها بعد از مغلوبيت به زودي غلبه خواهند كرد.
فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿4﴾
در چند سال، همه كارها از آن خدا است، چه قبل و چه بعد (از اين شكست و پيروزي) و در آن روز مؤ منان خوشحال خواهند شد.
سوره ی: روم


خداي سبحان در آغاز سوره‌ي‌مباركه‌ي‌"روم” از پيروزي قطعي روميان در آينده خبر مي دهد “الم * غلبت الروُم * في أدني الأرض وهُمْ من بعْد غَلَبِهم سَيَغْلبون” سوره‌ي‌روم، آيات 1 ـ 3 : روميان اكنون شكست خورده اند، ولي ـ به طور يقين ـ در سالهاي آينده بر دشمنان خود پيروز خواهند گشت، چون امپراطوري هاي جهان در آن عصر غير از ايران و روم، كشور ديگري نبود و چون نبرد بين همين دو امپراطوري بود لذا نامي از كشور غالب به ميان نيامد؛ زيرا معلوم بود كه امپراطوري روم شكستي از غير امپراطوري ايران تحمّل نمي كند.
شأن نزول اين آيه‌ي‌كريمه كه مشتمل بر اخبار غيبي است، آن است كه مشركين آن زمان، بر ضدّ مسلمين دست به شايعه پراكني و تبليغات مسموم زده بودند و مي گفتند: روميان كه ادعاي اهل كتاب بودن را دارند، از دشمن خود شكست خوردند، پس ما نيز مي توانيم شما مسلمين را كه ادعا داريد كتاب الهي بر شما نازل شده، شكست دهيم و روشن مي شود كه سخن شما و روميان هر دو دروغ است وگرنه خداي شما به روميان كه اهل كتابند كمك مي كرد و نمي گذاشت آنها شكست بخورند.
مسلمانان نيز از اين حادثه و از تفسير نادرست آن كه نوعي تلقين منفي و تفأّل به شرّ بود، نگران بودند؛ در اين حال بود كه آن خبر غيبي، توان تازه اي به مسلمانان داد و پس از مدّتي، روميان پيروز گشتند و صدق اين خبر غيبي روشن گرديد.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت





ازدواج با كنيز

حضرت امام زين العابدين عليه السلام كنيزي داشت . او را در راه خدا آزاد كرد و سپس وي را به همسري قانوني خود درآورد و با او ازدواج كرد.
جاسوس مخصوص خليفه ، اين جريان را براي عبدالملك مروان گزارش داد. عبدالملك به حضور حضرت زين العابدين عليه السلام نامه تندي به اين مضمون نوشت :
((به اطلاع من رسيده است كه با كنيز آزادكرده خود، ازدواج نموده ايد؛ با آن كه مي دانستيد در خاندان قريش ، زنان وزين و با شخصيتي وجود داشت كه ازدواج با آنها باعث مجد و عظمت شما مي شد و فرزندان نجيب و شايسته اي مي آوردند. شما با اين ازدواج ، نه بزرگي خود را در نظر گرفتي و نه حيثيت فرزندان خويش را مراعات كردي !))
حضرت سجاد عليه السلام در جواب نوشت :
((نامه شما كه حاوي نكوهش من در ازدواج كنيز آزادشده ام بود، رسيد. نوشته بوديد كه در زنان قريش كساني هستند كه ازدواج با آنها سبب افتخار من و مايه پديد آمدن فرزندان نجيب است . بدانيد فوق مقام رفيع رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مقامي نيست و كسي در شرف و فضيلت بر آن حضرت فزوني ندارد.))
يعني ازدواج با خانواده قريش براي فرزندان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم باعث مجد و عظمت نخواهد شد.
((ما هرگز به دگران افتخار نمي كنيم . كنيزي داشتم براي رضاي خدا آزاد كردم تا از اجر الهي برخوردار شوم . سپس وي را بر طبق قانون اسلام به همسري خود درآوردم . او زني شريف و با ايمان ، متقي و پرهيزگار است . كسي كه در دين خدا به پاكي و نيكي قدم برداشته ، فقر گمنامي يا سابقه كنيزي ، به شخصيت او ضرر نمي زند.
اسلام ، اختلافات طبقاتي را محو كرد. اسلام ، پستي هاي موهوم را از ميان برد و نقايص را با تعاليم عاليه خويش جبران كرد. اسلام ريشه هاي ملامت و سرزنش هاي دوران جاهليت را از بيخ و بن برانداخت .))
فلا لؤ م علي امري ء مسلم انما اللؤ م لؤ م الجاهلية و السلام ؛
((بر يك مرد مسلمان كه وظايف خود را به درستي انجام مي دهد، ملامت نيست . ملامت شايسته كساني است كه انديشه هاي نادرست در مغز مي پرورند و همچنان مانند دروان جاهليت فكر مي كنند.))
عبدالملك نامه حضرت سجاد عليه السلام را خواند. مضامين محكم نامه ، روحش را فشرد. آنگاه نامه را به طرف فرزند جوانش ، سليمان بن عبدالملك كه در مجلس نشسته بود، افكند كه بخواند. پسر جوان وقتي نامه را خواند، برافروخته و خشمگين شد. نتوانست خود را نگاه دارد.
با ناراحتي به پدر گفت كه حضرت سجاد عليه السلام با پيوندي كه به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دارد، سخت بر شما افتخار كرده و صريحا برتري و مزيت خويش را خاطرنشان نموده است .
عبدالملك گفت : فرزند! اين مطلب را فراموش كن ، و از آن سخني به ميان نياور! زبان گوياي بني هاشم سنگ سخت را مي شكند و امواج دريا را مي شكافد.
فرزند عزيز! چيزي كه ساير مردم را پست و كوچك مي سازد، براي علي بن الحسين عليه السلام مايه رفعت و عظمت مي شود.(1)
حضرت سجاد عليه السلام در پاسخ نامه عبدالملك به مقام شامخ نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و افتخار فرزندان عزيز آن حضرت اشاره كرد و ضمنا به طور كنايه و غير مستقيم عبدالملك مروان را در سخن جاهلانه اش ملامت نمود و انديشه نادرستش را از بقاياي افكار مطرود و محكوم دوران جاهليت معرفي كرد.
بديهي است دريافت چنين نامه اي براي عبدالملك و پسرش بسيار سنگين و ناراحت كننده بود.
عبدالملك نمي بايست از اول به علي بن الحسين عليه السلام نامه انتقادآميز بنويسد و بي جهت عمل صحيح و قانوني آن حضرت را مورد اعتراض و خرده گيري قرار دهد.
اكنون كه نامه نوشته و به اين عمل نادرست مبادرت كرده است ، بايد خود را براي دريافت پاسخ محكم و متقن آن جناب آماده نمايد و به عوارض نوشته نابجاي خويش تن در دهد.
عبدالملك كه دوران جواني را پشت سر گذارده است ، عبدالملك كه با گذشت زمان ، عقلش به رشد طبيعي خود رسيده و از حوادث روزگار به مقدار قابل ملاحظه اي تجربه آموخته است ، تا اندازه اي بر احساسات خويش مسلط است و مي تواند خود را از هيجان هاي بي مورد و خطرناك نگاه دارد. ولي فرزند جوانش كه اكنون دوران شباب را طي مي كند و هنوز به رشد عقلي نرسيده و سرد و گرم جهان را نديده است ، بعيد به نظر مي رسد كه بتواند خويشتن دار باشد و در مواقع تحريك احساسات ، از تندروي و تصميم هاي ناروا بركنار ماند.
پاسخ قاطع حضرت سجاد عليه السلام به پدر و پسر، ضربه روحي زد و هر دو از مضمون نامه آن حضرت ناراحت و رنجيده خاطر شدند. با اين تفاوت كه پدر كارآزموده و تجربه ديده ، هيجان هاي خود را پنهان نگاه داشت و چيزي نگفت ، ولي پسر جوان و كم تجربه نتوانست خود را نگاه دارد و مراتب ناراحتي و هيجان خويش را به زبان آورد.
اگر اختيار در دست پسر نادان و كوتاه فكر مي بود، براي ارضاي احساسات برانگيخته خود انتقام مي گرفت . او از قدرت هاي نظامي و انتظامي مملكت استفاده مي كرد و به منظور جبران شكست معنوي خويش به آن حضرت آسيب مالي و جاني مي رساند و كمترين توجهي به نتايج شوم عمل خود نمي نمود. ولي پدر پخته و عاقل كه به تمام جهات قضيه متوجه است و با خود حساب مي كند؛ گر چه پاسخ حضرت سجاد عليه السلام تلخ و سنگين است ، ولي عوارض انتقام جويي و تجاوز به آن حضرت به مراتب ، تلخ تر و انزجار افكار عمومي واقع مي شود، ممكن است مردم بر وي بشورند و باعث سقوط حكومتش گردند.
عبدالملك روي فكر و عاقبت انديشي به اين نتيجه رسيد كه بايد فشار رواني نامه حضرت سجاد عليه السلام را تحمل كند و از انتقام جويي كه خطر بزرگتري در بر دارد، چشم بپوشد.
بايد به ناراحتي و شكست روحي پاسخ زين العابدين عليه السلام تن در دهد و از تنفر افكار عمومي كه شكست بزرگتر و شر ناراحت كننده تري است ، بركنار بماند. او عملا به همين روش عاقلانه تصميم گرفت و به فرزند جوان و برافروخته خود نيز توصيه كرد كه ساكت باش و اين سخن را دوباره به زبان نياور! و اين خود نشانه خردمندي و عاقبت انديشي است .(2)

 

1- بحارالانوار، ج 11، ص 45.
2- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 1، ص 252.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





نسل جوان و تحولات روحي

مقالات انقلابي و سخنان آتشين رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ، در آغاز دعوت ، بيش از همه در نسل جوان تحول روحي ايجاد كرد. جواناني كه طبعا تجددطلب و انقلابي هستند، گرد آن حضرت جمع شدند و صميمانه به آيين مقدسش گرويدند و به پيروي از برنامه هاي عقلي و علمي رهبر عاليقدر خود، مبارزه خويش را با سنن فاسد و روش هاي ناپسند جامعه شروع كردند و همه جا در سفر و حضر، در محيط خانواده و اجتماع ، مخالفت خود را با عقايد و افكار باطل مردم صريحا اظهار مي نمودند.
سعد بن مالك ، از جوانان پرشور و انقلابي صدر اسلام بود. او در 17 سالگي به آيين نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم گرويد و در شرايط مشكل قبل از هجرت ، همه جا مراتب وفاداري خود را به دين اسلام و مخالفت خويش را با سنن نادرست جاهليت ابراز مي كرد.
جوانان با ايمان ، براي آن كه از شر مشركين مصون باشند، همه روزه براي اقامه نماز به دره هاي اطراف مكه مي رفتند و فريضه يوميه را دور از چشم مخالفين انجام مي دادند.
در يكي از روزها كه جمعي از جوانان مسلمان در يكي از دره ها به نماز مشغول بودند، گروهي از مشركين رسيدند و با مشاهده عبادت آنان ، لب به توبيخ و سرزنش گشودند و به آيين آنها بدگويي كردند و كار آن دو گروه به زد و خورد كشيد. در آن ميان ، سعد بن مالك ، كه از سخنان مشركين و اهانت به اسلام خشمگين شده بود، با استخوان فك شتر، سر يكي از آنها را شكست و خون جاري شد و اين اولين خوني بود كه در راه اسلام به زمين ريخته شد.
در آن روزها مشركين در كمال قدرت و مسلمين در نهايت ضعف و ناتواني بودند و زد و خورد با آنان ممكن بود به حوادث سنگين و خطرناكي منجر شود ولي جواناني كه خود را براي تحمل هر آزار و شكنجه اي آماده كرده بودند، از دورنماي خطر نهراسيدند و در دفاع از حريم اسلام از كفر نترسيدند.
سعد مي گويد: من نسبت به مادرم خيلي مهربان و نيكوكار بودم . موقعي كه اسلام را قبول كردم و مادرم آگاه شد، روزي به من گفت : ((فرزند اين چه ديني است كه پذيرفته اي ؟ يا بايد از آن دست برداري و بت پرستي برگردي ، يا من آن قدر از خوردن و آشاميدن امساك مي كنم تا بميرم . سپس مرا در دين جديدم سرزنش و ملامت نمود.))
سعد كه به مادر علاقه زيادي داشت با كمال مهرباني و ادب به وي گفت :
((من از دينم دست نمي كشم و از شما درخواست مي كنم كه از خوردن و آشاميدن خودداري نكني .))
مادر به گفته فرزند اعتنا نكرد. يك شبانه روز غذا نخورد و فرداي آن روز سخت ضعيف و ناتوان شد.
مادر تصور مي كرد كه سعد با آن همه علاقه و مهري كه نسبت به وي دارد، اگر او را با حال ضعف ببيند، از دين خود دست مي كشد، غافل از آن كه مهر الهي آنچنان در عمق جانش نفوذ كرده كه مهر مادري نمي تواند در برابر آن مقاومت نمايد. به همين جهت روز دوم وضع سخن گفتن سعد، تغيير كرد.
او با منطقي خشن و قاطع به مادر گفت : ((به خدا قسم اگر هزار جان در تن داشته باشي و يك يك از بدنت خارج شود، من از دينم دست برنمي دارم .))
وقتي مادر از تصميم جدي فرزند آگاه شد و از تغيير عقيده سعد ماءيوس گرديد، امساك خود را شكست و غذا خورد.(1)

1- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 136؛ اسدالغابة ، ج 2، ص 290.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




سه شهید برای جسد یک ناموس

فردای روزی که دشمن بعثی خرمشهر رو گرفت، جسد بی جان و عریان دختر خرمشهری رو به تیرک بلندی بستند و اونطرف کارون مقابل چشم های رزمنده های ایرانی گذاشتند.

رگ غیرت رزمنده های دلیر ایرانی به جوش میاد و تک آورهای نیروی زمینی ارتش سه تا شهید می دهند تا بلاخره جسد اون دختر رو پایین میارند و بخاک می سپارند.

بله درست خوندین، سه شهید برای جسد یک دختر مسلمان ایرانی. و حالا بعد از گذر ایام آن عده ای که از صدقه سری همین شهدا بر صندلی های نرم همین جمهوری اسلامی تکیه زده اند بر طبل بی غیرتی می کوبند.

امروز وزیر ارشاد همین جمهوری اسلامی ایران خیلی راحت می گه: حالا خانم ها ساپورت بپوشند و اصلا مشکلات جامعه ما این ها نیست….

این حرف یعنی اینکه اگر خدایی نکرده دشمن یکبار دیگه جسد بی جان و عریان یک دختر ایرانی را به تیرک ببنده ما باید با خودمون بگیم: اصلا مشکلات جامعه ما این ها نیست.

درسته که امروز به لطف امنیتی که شهدا برای ما به ارمغان آورده اند بیگانگان اجازه دست درازی به ناموس ما را ندارند اما از صدقه سری بعضی از مسئولین هر روز دشمنان بیگانه با پوشاندن لباس هایی زننده ناموس مارا برای چشم های کل دنیا عریان می کنند…
منبع:معبر سایبری فندرسک

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




پس کله جبار.. متفاوت بخندیم(طنزهای جبهه سری اول)

داشتتیم برای حمله اماده میشدیم. هر کس به کاری مشغول بود
یکی وصیتنامه مینوشت .دیگریوسایلش رااماده میکردو یکی دیگر وضو گرفته بودو به لباسو صورتش عطر میزدو….
فرمانده نگاهی به جبار کردو گفت
اقا جبار شب حمله هستا…
جبار خمیازه ای کشیدو گفت میدونم .
فرمانده گفت:نمیخوای دستی به سرو روت بکشی؟
-مگه سر رو صورتم چشه؟
علی خنده کنان گفت:منظور فرمانده موهای نازنین کله مبارکته
جبار با اخم به علی نگاه کردو گفت:سرت تو کار خودت باشه صلاح کار خویش خسروان دانند
دیگه نه فرمانده حرف زد نه هیچکس دیگه…
این جبار ازین بچه های عجیب روزگار بود
با اون قد بلندو لاغر و سرو وضع ژولیده اگه میدیدنش چه فکرها که در موردش نمیکردن
اما انصافا تو جنگ رو دست نداشت
شجاعو دلیر بود
مشکل فقط کلش بود که موهاش همیییییییییشه ژولیده بود
و موهای پس کلش شاخ شده بود
بی انصاف وقت نمیکرد یه شونه به موهاش بکشه که یدستش به شرق بودو دسته دیگه به غرب
به حرف هیچکس هم تره خورد نمیکرد
عملیات شروع شد و ما به قلب دشمن زدیم
و از ارتفاعات حاج عمران بالا کشیدیم
صعب العبور رو فتح کردیم
همون بالا از خستگی نفس نفس میزدیم که بیسیمچی دوید طرف فرمانده و. گفت:از قرار گاه تماس گرفتندو میگویند در کدام ارتفاع هستین؟
فرمانده کمی سرش را خاراندو گفت والا روی نقشه هیچ اسمی از این ارتفاع ندیدم
علی خنده کنان گفت:میگما اسمشو بزارین تپه(پس کله جبار)
میبینین که دامنه اش شاخه شاخه است مثل کله جبار
جبار انطرف بود و چیزی نمیشنید
چند ساعت بعد گوینده رادیو با هیجان گفت:شنوندگان عزیز توجه فرمایید توجه فرمایید
رزمندگان دلیر مادیشب پس از یورش به دشمندر غرب کشور توانستند ارتفاعات مهم و سوق الجیشی (پس کله جبار )را ازاد کنند
جبار یهو از جا پرید
بچه ها از شدت خنده رو زمین ریسه میرفتن
جبار با عصبانیت فریاد زد: کدوم نامردی اسم اینجارو گذاشته پس کله جبار؟
هیچکس جوابشو نداد
جبار حرص میخوردو بچه ها میخندیدن
اون ارتفاعم به همون اسم معروف شد
اگه به اون ارتفاع تو نقشه نگاه کنین میبینین که اسمش پس کله جباره

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت

توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت در زندگی و آرامش دنیوی و اخروی به همراه برخی از وصایای آیت الله سید علیقاضی (ره) همچون گنجینه هایی هستند که در این مطلب گردآوری شده اند.
نماز
شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است.]
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.»
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: «به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.» بعد معلوم شد که آن آقاوسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

دعای قنوت نماز
آقای قاضی می فرمودند این دعا را در قنوت نماز بخوانید: «اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.» خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده.

قرآن
آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که: «هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.»
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: «چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن، می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید.
توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این‌ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!»

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: «دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»
و نیز: «بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مۆمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.»

نماز شب
«اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مومنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.»
علامه طباطبایی می فرمودند: «چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!»
حاج سید هاشم حداد می فرمودند: «مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.»

کلید موفقیت در توسل به ائمه أطهار (علیهم السلام)
آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: «…. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.»

ادامه »

موضوعات: کلام آیت الله بهجت  لینک ثابت




عمار ياسر در صفين

حضرت زين العابدين عليه السلام در پيشگاه خداوند عرض مي كند: و لا مفرقة من اجتمع اليك ؛(1)
بار الها! مرا مبتلا مكن كه جدا شوم از افرادي كه پاكدل و با ايمان بودند و در تمام زمان ها قولا و عملا در اعلاي حق كوشيدند، با دشمنان خدا مبارزه كردند و از حريم دين حق دفاع نمودند.
بعضي از آنان در جنگ هاي عصر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام و حادثه خونين كربلا حاضر بودند، مرگ را استقبال نمودند و براي رضاي خدا جان دادند و مايه عزت اسلام و مسلمين گرديدند.
عمار ياسر صحابي معظم پيشواي اسلام ، يكي از آنان بود. در موقعي كه عده زيادي از دوستان علي عليه السلام آن حضرت را ترك گفتند و به معاويه پيوستند، عمار ياسر چون كوهي استوار به جاي ماند و همه آن مراتب علاقه مندي و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ علي عليه السلام ابراز نمود.
موقعي كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حيات داشت ، فرموده بود: فئة باغية يعني گروه ستمكار، عمار را مي كشند و اين مطلب در بسياري از كتب عامه و خاصه آمده است .
فاذا وقع صفين خرج عمار بن ياسر الي امير المومنين عليه السلام فقال له : يا اءخا رسول الله اء تاءذن لي في القتال ؟
قال : مهلا رحمك الله .
فلما كان بعد ساعة اءعاد عليه الكلام فاءجابه بمثله فاءعاده ثالثا فبكي اميرالمومنين عليه السلام فنظر اليه عمار فقال : يا اميرالمومنين ! انه اليوم الذي وصف لي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فنزل اميرالمومنين صلوات الله عليه عن بغلته و عانق عمار و ودعه ثم قال : يا اءبااليقظان جزاك الله عن الله و عن نبيك خيرا فنعم الاءخ كنت و نعم الصاحب كنت ثم بكي عليه السلام و بكي عمار ثم قال : والله يا اميرالمومنين ما تبعتك الا ببصيرة فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول يوم حنين يا عمار ستكون بعدي فتنة فاذا كان ذلك فاتبع عليا و حزبه فانه مع الحق و الحق معه .(2)
چون روز صفين فرارسيد، عمار حضور علي عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: ((اي برادر رسول خدا! آيا به من اجازه قتال مي دهي ؟))
حضرت در جواب فرمودند: ((خدايت رحمت كند!)) بعد از ساعتي دوباره عمار آمد و استجازه نمود. امام عليه السلام همانند اول پاسخ داد. دفعه سوم آمد، در اين موقع علي عليه السلام گريست . عمار نظري به حضرت افكند و گفت : ((اي اميرالمومنين ! امروز آن روزي است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم براي من توصيف فرموده است .))
علي عليه السلام از مركب خود پياده شد و عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: ((خداوند از خود و از پيامبرت به تو جزاي خير بدهد. تو براي من برادر و مصاحب خوبي بودي .))
سپس علي عليه السلام و عمار گريستند. عمار گفت : ((اي اميرالمومنين ! قسم به خدا من از تو پيروي ننمودم ، مگر با آگاهي و بصيرت . زيرا من از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم چنين شنيدم كه فرمود: ((اي عمار! بزودي بعد از من ، فتنه اي رخ مي دهد، وقتي چنين شد تو از علي عليه السلام و حزب او تبعيت نما كه او با حق است و حق با اوست .))(3)

تاثير محيط اجتماعي

قال علي عليه السلام : الناس بزمانهم اءشبه منهم بآبائهم (4)
شباهت اخلاقي مردم به محيط اجتماعي و مقتضيات زمان خودشان بيشتر از شباهت به صفات خانوادگي و خلقيات پدران آنهاست .
انسان داراي يك غريزه اجتماعي است و اين غريزه وي را بر آن مي دارد كه در داخل گروه زندگي كند و از آن هرگز خارج نشود. به همين جهت است كه انسان همواره نسبت به گروه خود حساسيت فراوان دارد و تابع افكار و عقايد اوست . به عقيده بعضي از روانشناسان ، تاثير و نفوذ گروه انساني بر فرد مقاومت ناپذير است و فرد آن چه را كه جمع درست بداند، قبول مي كند و آنچه را كه جمع ، تقبيح يا ممنوع كند، مكروه مي شمرد و امكان قليلي براي آزادي فكر و عقيده وجود دارد. مخالفت با اصول و رفتار اجتماع ، وجدان را ناراحت مي كند و در آدمي احساس ارتكاب بزه ايجاد مي نمايد.(5)
هرگاه بدعت تازه اي از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللي مورد پسند افراد جامعه قرار گيرد، عموم بدان مي گرايند و تبديل به عادت مي گردد و به كليه افراد جامعه ، براي تطبيق يافتن با آن فشار وارد مي آورد و آدمي ناگزير بدان خوي مي گيرد.
قدرت اجتماع نه تنها در امور سطحي زندگي و روي رفتار و گفتار عادي فرد اثر مي گذارد و مي تواند نيك و بديها را در نظرش دگرگون جلوه دهد، بلكه محيط اجتماعي قادر است تا اعماق جان افراد نفوذ كند و بر روي عقايد مذهبي و افكار ايماني آنان نيز موثر واقع شود و سرانجام از راه حق و حقيقت منحرفشان سازد.
بني اسرائيل در طول ساليان دراز اسير دست فراعنه بودند و با بدترين وضعي زندگي مي كردند.
حضرت موسي بن عمران ، به امر الهي قيام كرد. با حكومت جبار فرعون به مخالفت برخاست و مردم را به خداي يگانه دعوت كرد. بني اسرائيل تيره روز و بدبخت به رهبري آن پيامبر بزرگ از ذلت و اسارت رهيدند و با عنايت خداوند توانا از درياي نيل ، به سلامت عبور كردند و از آن محيط خفت آور و كشنده نجات يافتند.
بديهي است كه چنين قومي بايد همواره شكرگزار خداي يگانه باشند، لحظه اي به شرك و انحراف نگرايند و هرگز از تعاليم آسماني رهبر بزرگ خويش ، سرپيچي نكنند.
متاسفانه چنين نشد و تنها ورود در يك جامعه مشرك و مشاهده پرستش بت ، توانست افكار آنان را از مسير صحيح بگرداند و به بت پرستي متمايلشان سازد.
قرآن شريف مي گويد: و جاوزنا ببني اسرائيل البحر فاءتوا علي قوم يعكفون علي اصنام لهم قالوا يا موسي اجعل لنا الها كما لهم آلهة قال انكم قوم تجهلون ؛ (6)
((ما بني اسرائيل را از دريا عبور داديم . بر سر راه خود با مردمي مشرك و بت پرست برخورد كردند.)) محيط اجتماعي مشركين چنان در آنها اثر گذارد كه به موسي عليه السلام گفتند: ((همان طور كه اين مردم خداياني دارند و آنها را پرستش مي كنند، تو نيز براي ما بت هايي مهيا كن تا ما هم آنها را بپرستيم .))
موسي عليه السلام از اين حق ناشناسي و توقع بيجا سخت رنجيده خاطر شد و به بني اسرائيل گفت : ((راستي كه شما مردم نادان و بي خردي هستيد.))
آري ! جامعه مشرك قادر است فرد موحد را از يكتاپرستي باز دارد و به شرك و بت پرستي متمايل سازد. جامعه بي دين و گناهكار مي تواند فرد متدين و صحيح العمل را از صراط مستقيم پاكي و فضيلت بگرداند. پرده حياي ايماني و اخلاقي او را بدرد و به راه فساد و تباهي سوق دهد.(7)

 

1- الصحيفة السجادية ، ص 96.
2- بحارالانوار، ج 8، ص 525.
3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 279.
4- ناسخ التواريخ ، حالات علي عليه السلام ، ص 869، خصائص الائمة عليهم السلام ، ص 115.
5- جامعه شناسي ، ص 403.
6- سوره مباركه اعراف ، آيه 138.
7- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 81.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




پرسش: چه حوادثي نزديک بودن ظهور امام مهدي را نشان مي دهد؟

پاسخ: آنچه در ظهور امام زمان(عج) دخالت تمام دارد، فراهم شدن زمينه‌ها و شرايط ظهور است كه از جمله آنها وجود ياران و پذيرش عمومي مردمي است. بايد ياراني فداكار باشند تا قبل از ظهور دست به زمينه سازي بزنند و در راستاي ظهور از هيچ تلاشي كوتاهي نكنند. و بايد وضعيت عمومي مردم به گونه‌اي باشد كه واقعاً از ظلم و فساد بخواهند فاصله بگيرند و ظهور حضرت را خواستار باشند.
در اين زمان است كه علايم ظهور، همچون خروج سفياني و نداي آسماني آشكار شده و ظهور رقم مي‌خورد. ناگفته نماند كه انسان‌هاي پليد و شيطان صفت نيز به پيروي از شيطان و هواي نفس دست به ظلم و فساد فراواني مي‌زنند و علني كردن انواع فساد و شيوع آن، سعي در بي هويت كردن و انحراف مردم دارند.
اگر مراد شما علايم ظهور است بايد گفت: علايم ظهور دو دسته است: حتمي و غير حتمي. علايم غير حتمي ممكن است رخ بدهد و ممكن است رخ ندهد. بنابراين مي‌تواند امام زمان(ع) ظهور كند؛ در حالي كه علامت غير حتمي رخ ندهد. در مورد نشانه‌هاي حتمي گفت و گويي بين محققان مطرح شده است. برخي از آنان معتقدند: نشانه‌هاي حتمي هرچند امكان وقوع آن بسيار زياد است ولي مانند نشانه‌هاي غير حتمي ممكن است واقع نشوند، ولي ظهور تحقق پيدا كند. بنابراين بر اساس اين نظر بايد هميشه منتظر بود و امر ظهور مي‌تواند بدون نشانه‌ها رخ دهد. برخي ديگر معتقدند: نشانه‌هاي حتمي به يقين واقع مي‌شوند. البته اينها مي‌گويند: نشانه‌هاي حتمي معتبر و معروف پنج مورد است كه نزديك ظهور رخ مي‌دهد و انتظار ظهور شامل انتظار وقوع نشانه‌ها نيز هست. به علاوه اصل علامت حتمي است؛ ولي در زمان و جزئايت آن احتمال تغيير است؛ يعني به جاي آنكه صحيه در ماه رمضان رخ دهد، در زمان ديگر باشد. بنابراين حالت انتظار هميشه بايد در انسان باشد. روز ظهور در برخي روايات شنبه نيز ذكر شده است. از اين رو برخي ظهور را داراي مراحل مي‌دانند.
بايد توجه داشت كه چون امر ظهور، داراي ويژگي خاص بوده و احيانا مقدماتي نيز داشته باشد، بايد حالت انتظار و پيدايش مقدمات آن هميشه در وجود انسان شعله ور باشد.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: چگونگي شنيده شدن صيحه اسماني ؟

پاسخ: درک و علم ما پيرامون کيفيت صداي آسماني کامل نيست و لذا نميتوانيم در رابطه با آن اظهار نظر کنيم.

البته ميتوان گفت اين صيحه و ندا بگونهاي است که همه متوجه آن شده و منتظر تحقق حادثهاي بزرگ ميشوند.

در اين صيحه معرفي حضرت نيز گويا مشهود است.

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: چرا ظهور حضرت ناگهاني نيست ؟ چرا بايد ظهور حضرت با علائم قبلي همراه باشد . لذا بنظرم از امدن حضرت در اين جمعه نا مفهوم است چون علامتي رخ نداده است لطفا راهنمايي بفرماييد ؟

پاسخ: قيام و انقلاب جهاني امام مهدي(ع) نشانه‌هايي دارد. دانستن اين علائم آثار مهمي در پي خواهد داشت. از آنجا كه اين نشانه‌ها نويد بخش فرج مهدي آل محمد(ص) است، وقوع هر يك از آنها نور اميد را در دل‌هاي منتظران، پر فروغ‌تر خواهد كرد و براي معاندان و منحرفان مايه تذكر و هشدار خواهد بود تا از بدي و تباهي دست بردارند، همچنان كه منتظران را براي درك ظهور و كسب قابليت همراهي و حضور در كنار معصوم(ع) مهياتر خواهد كرد. علاوه بر اينكه آگاهي از اتفآقاتي كه در آينده رخ خواهد داد مي‌تواند ما را در برنامه ريزي مناسب براي مواجهه بهتر با آنها ياري دهد، همانگونه كه اين علائم معيار خوبي براي تشخيص مدعيان دروغين مهدويت است. بنابراين اگر كسي ادعاي مهدويت كرد ولي قيام او همراه با اين علائم نبود به سادگي مي‌توان به دروغگو بودن او پي برد. بايد توجه داشت علائم و نشانه‌هايي كه در روايات متعدد و معتبر ما نقل شده است خيلي نيست.
در منابع روايي، بسياري از رخداد‌هاي طبيعي و غير طبيعي و دگر‌گوني‌هاي سياسي و اجتماعي به عنوان علائم ظهور، ذكر شده است. بديهي است كه روايات مربوط به اين مسئله، مانند ساير مسائل ديگر، از جهت درستي و اعتبار، يكسان نيستند. در ميان اين روايات، برخي از جهت سند غير قابل اعتمادند و برخي هم از جهت مضمون و مطالبي كه در آن مطرح شده، جاي بحث و تامل دارند. بنابراين، نمي‌توان به صرف ديدن يك روايت و بدون بررسي كارشناسانه از جهت سند و دلالت، به آن اعتماد كرد. در ميان نشانه‌ها، برخي به عنوان «علايم حتمي ظهور» ذكر شده است علائم معروف حتمي، پنج مورد است:
1. خروج سفياني؛ پيش از قيام حضرت مهدي(ع) مردي از نسل ابوسفيان، در منطقه شام، خروج مي‌كند و با تصرف بخش‌هايي از سرزمين اسلام، براي يافتن و كشتن شيعيان جايزه تعيين مي‌كند. (بحار الانوار، ج52، ص182).
2. خسف در بيداء؛ خسف، يعني فرورفتن، و بيداء نام سرزميني بين مدينه و مكه است. سفياني كه در آستانه ظهور حضرت مهدي(ع) خروج مي‌كند، هنگامي كه از ظهور ايشان با خبر مي‌گردد سپاهي عظيم به مدينه و مكه مي‌فرستد و چون به سرزمين بيداء مي‌رسند، خداوند آنان را در كام زمين فرو مي‌برد و هلاك مي‌شوند. (كنز العمال، ج14، ص272؛ ينابيع المودة، قندوزي، ص427).
3. خروج يماني؛ سرداري از يمن قيام مي‌كند و مردم را به حق و عدل دعوت مي‌كند. خروج يماني، اجمالاٌ از نشانه‌هاي ظهور است، هر چند جزئيات و چگونگي قيام وي، روشن نيست.
4. قتل نفس زكيه؛ نفس زكيه، يعني انسان پاك و بي گناه. در آستانه ظهور حضرت مهدي، جواني بي گناه، مظلومانه در مسجد الحرام به قتل مي‌رسد.
5. صيحه آسماني؛ منظور از آن، صدايي است كه در آستانه ظهور حضرت مهدي، از آسمان به گوش مي‌رسد و همه مردم آن را مي‌شنوند. محتواي اين پيام آسماني، دعوت به حق و حضرت مهدي است. امام باقر(ع) مي‌فرمايد:«ندا كننده‌‌اي از آسمان، نام قائم ما را ندا مي‌كند. پس هر كه در شرق و غرب است، آن را مي‌شنود.(الغيبة، نعماني، ص252).
البته در برخي از روايات، به علائم ديگري نيز اشاره شده است، مانند خورشيد گرفتگي در نيمه ماه رمضان و ماه گرفتگي در آخر آن. (الغيبة، طوسي، ص444) و يا طلوع خورشيد از مغرب(الغيبة، طوسي، ص435).
نكته ديگري كه بايد به آن توجه داشت آن است كه وقوع اصل يك علامت، حتمي است ولي در رابطه با جزئيات آن نمي‌توان سخني به ميان آورد. بنابراين شايد علايم با ظهور از نظر زماني بسيار نزديك به هم باشد. در اين صورت سخن از 6 ماه حرف قابل پذيرش نيست.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




پرسش: تعارض ناگهاني بودن ظهور با مشخص کردن بعضي روزها ؟ و آيا ميشود هميشه منتظر بود ؟

پاسخ: امر ظهور پديده‌اي است كه در بستر حركت جامعه انساني رخ داده و روند تحقق آن، ارتباط تام با تحولات جامعه و سير اراده و خواست انسان‌ها دارد. به عبارت ديگر، امر ظهور اين گونه نيست كه منعزل و جدا از چرخش زندگي انسان‌ها داشته باشد به صورتي كه جامعه و انسان‌ها ناگهان با پديده‌اي روبرو شوند كه هيچ سازگاري و تناسبي با سير حركتي آنها نداشته باشد. بلكه بستر جامعه آماده پذيرش اين رويداد عظيم تاريخ بشري خواهد بود، زيرا زمينه‌ها و شرايط تحقق آن در جامعه فراهم شده است. از آنچه بيان شد اين نكته قابل برداشت است كه امر ظهور چنان با حوادث و رويداد‌هاي جامعه عجين است كه گويا وضعيت جامعه آماده تحقق و دگرگوني و پيدايش يك امر جديد است. بنابراين ظهور را بايد فرايندي دانست كه آخرين مرحله آن حاضر شدن حضرت مهدي(ع) در مسجد الحرام و به صورت آشكار مي‌باشد در حالي كه پرچم قيام و پيروزي را به اهتزاز در آورده است. پس بايد هميشه منتظر ظهور بود شايد جامعه در متن خود آبستن رويداد‌هايي باشد كه ظهور نهايي را رقم مي‌زند. از اين رو در روايات داريم هر صبح و هر شب منتظر ظهور باشيد، زيرا ظهور ناگهاني است. گمان نبريد كه حركت جامعه به قدري شفاف و روشن است كه شما مي‌توانيد زمان ظهور را تخمين بزنيد و آن را نزديك يا دور بدانيد، به راستي علم ما نسبت به وضعيت جامعه و آمادگي آن براي ظهور چه مقدار است؟ قطعا كسي نمي‌تواند بگويد: الان جامعه آماده ظهور است يا خير. پس هر لحظه منتظر اجازه الهي باشيد زيرا او علم تمام دارد و شايد وضعيت الان جامعه بستر مناسبي براي ظهور باشد، و اين منافاتي با تعيين روز جمعه براي ظهور ندارد زيرا روز جمعه مرحله‌اي خاص از فرايند ظهور است.
اما در مورد صيحه در شب 23 ماه رمضان بايد گفت: آنچه از علايم حتمي ظهور شمرده شده است، اصل ندا و صيحه است نه جزئيات آن. بنابراين ممكن است صيحه در زمان ديگر باشد.
به علاوه، در مكتب تشيع قانوني به نام “بداء” وجود دارد. طبق اين قانون، چون مقدرات انسان‌ها با توجه به اختيار انسان‌ها تعيين مي‌شود، لذا با نوع اختيار‌ها مقدرات قابل تغيير است. پس بايد هميشه منتظر بود.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: آيا هنگام ظهور ياجوج و ماجوج مي آيند؟

پاسخ: در بعضي از روايات در ميان علايم ظهور از خروج يأجوج و مأجوج آمده است؛ لذا مي‌توان گفت يكي از نشانه‌ها نيز خروج يأجوج و مأجوج است. مانند روايت حذيفه كه از پيامبر نقل مي‌كند: “عشر آيات بين يدي الساعه: خمس بالمشرق و خمس بالمغرب فذكر الدابه و الدجال و طلوع الشمس من مغربها و عيسي بن مريم(ع) و يأجوج و مأجوج و انه يغلبهم و يغرقهم في البحر و لم يذكر تمام الآيات".(خصال شيخ صدوق، ص447، ح46 و ص449، ح52).
و قرآن نيز فرموده است: “حتي اذا فتحت يأجوج و مأجوج و هم من كل حدب ينسلو"؛"تا آن زمان كه يأجوج و مأجوج گشوده شوند و آنها از هر محل مرتفعي به سرعت عبور مي‌كنند.(انبياء ، آيه 96).اين آيه بر دوران ظهور تطبيق شده است.(معجم احاديث الامام المهدي، ج2، ص149، ح490).
البته بايد دانست، در بعضي موارد، نشانه‌هاي ظهور با نشانه‌هاي قيامت مخلوط گرديده است و از بعضي روايات(معجم احاديث الامام المهدي، ج5، ص2166) استفاده مي‌شود كه پديد آمدن يأجوج و مأجوج از نشانه‌هاي قيامت است. بنابراين براي اظهار نظر در مورد اين كه اين اتفاق در زمان ظهور خواهد بود يا نزديك قيامت، احتياج به تحقيق بيشتر دارد. همان گونه كه اصل قضيه يأجوج و مأجوج و ماهيت آن بررسي دقيق‌تري را مي‌طلبد.

 

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: چه ارتباطي بين پر شدن عالم از ظلم و فساد با ظهور مهدي منشا خير و خوبي وجود دارد؟

پاسخ: آنچه از روايات استفاده مي‌شود، اين است كه در زمان ظهور امام عصر(ع)، ظلم و ستم، فراگير شده است. در روايات متعدد وارد شده است كه مهدي(ع) زمين را پر از عدل و داد مي‌كند همانگونه كه پر از جور و ظلم شده است.
البته اين، به معناي آن نيست كه شرط ظهور يا يكي از نشانه‌هاي آن، فراگير شدن ستم و ظلم باشد، بلكه براي ظهور، شرايط و علايمي ذكر شده كه در جاي خود بيان شده است. محتواي رواياتي كه درباره ظهور است، اين را مي‌رساند كه وقتي زمينه‌هاي ظهور فراهم شد و مردم آمادگي كامل براي پذيرش حجت خدا و دولت عدل او را داشتند، حضرت ظهور مي‌كند. البته ظرف زماني اين قيام الهي، وقتي است كه ظلم هم فراگير شده و استعمار و استثمار، مردم را به ستوه آورده است.
ظهور وقتي خواهد بود كه مردم خود را براي ظهور آماده كرده و خواهان آن باشند. به اصطلاح آمادگي پذيرش حضرت را داشته باشند نه آنكه مانند مردم كوفه امام را دعوت كنند، ولي نداي او را پاسخ ندهند!! ظهور وقتي رخ مي‌دهد كه دوستان خود را براي ياري حضرت مهدي(عج) آماده كنند تا در هنگام ظهور و قيام آن حضرت، در لشگر او و همراه با او با دشمنان بجنگند. طبيعي است شيطان صفتان و زور مداران ـ كه ظهور را پايان دوران حاكميت غير مشروع خود مي‌دانند ـ دست به هر ظلم و جنايتي بزنند بنابراين دنياي پيش از ظهور را مي‌توان چنين ترسيم كرد كه طرفداران شيطان، به اوج ظلم و فساد مي‌رسند و با زورگويي به دنبال بهره‌كشي از ديگران مي‌باشند و در مقابل انسان‌هاي خسته از ظلم و تباهي، واقعاً خواستار ظهور بوده و براي اجراي عدالت آماده مي‌شوند.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




 روایاتی که از طریق شیعه و سنی در ستایش ایرانیان و نقش آنان در به دوش کشیدن درفش هدایت اسلام وارد شده، بسیاراست، از آن جمله اند:

1. روایت «مبارزه بااعراب، برای بازگشت به اسلام »

«ابن ابی الحدید» معتزلی درشرح نهج البلاغه نقل کرده است که:

روزی اشعث بن قیس نزدامیرمؤمنان، علیه السلام، آمد و از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیکی حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار کرده و گفت: ای امیرمؤمنان این سرخ رویان (ایرانیان) که اطراف شما را گرفته و نزدیک شما نشسته اندبر ما چیره شده اند. در این لحظه که حضرت کاملا سکوت فرموده و سر رابه زیر افکنده و با پای خود آرام به منبر می کوبید (یعنی اشعث چه گفتی) ناگهان «صعصعة بن صوحان »، یکی از یاران باوفای حضرت، گفت: ما را با اشعث چه کار؟امروز امیرمؤمنان، علیه السلام،درباره اعراب مطلبی را می فرماید که همیشه بر سر زبانها خواهد ماند وفراموش نمی گردد، سپس حضرت پس از درنگی اندک، سر را بالا گرفته وفرمود: کدام یک از این شکم پرستان بی شخصیت مرا معذور می دارد و حکم به انصاف می کند، که برخی از آنهامانند الاغ در رختخواب خود می غلتد ودیگران را از پند آموختن محروم می سازد! آیا مرا امر می کنی آنان(ایرانیان) را طرد کنم؟ هرگز طردنخواهم کرد. چون در این صورت اززمره جاهلان خواهم بود. اما سوگندبه خدایی که دانه را شکافت وبندگانش را آفرید حتما شما را برای برگشت مجدد به آیین تان سرکوب می کنند همانگونه که شما آنان(ایرانیان) را در آغاز، برای پذیرش این آیین سرکوب نمودید. (1)

اشعث بن قیس رئیس قبیله بزرگ «کنده »، از سران منافقین و از جمله کسانی بوده که در قتل امیرمؤمنان، علیه السلام، شرکت داشت و دختر او«جعده » نیز همسر امام مجتبی،علیه السلام، بود که آن حضرت رابوسیله زهر مسموم نمود و پسرش «محمدبن اشعث » از جمله افرادی بوده که در به شهادت رساندن سیدالشهدا حضرت حسین بن علی،علیه السلام، سهیم بوده است.

به گفته روایت، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه که آداب مسلمانهاست ننشست، بلکه صفهارا شکافت و گردنهای نمازگزاران رااین طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همینکه به قسمت جلو رسید گروه انبوهی از ایرانیان را دید که اطراف منبر امیرمؤمنان،علیه السلام، گرد آمده اند. اشعث باقطع کردن خطبه و سخنرانی حضرت، با صدای بلند، آن بزرگواررا مخاطب ساخت: ای امیر مؤمنان!این سرخ رویان بر ما چیره شده اند.البته سر اینکه تعبیر به سرخ رویان کرده این است که عربها رنگ سبز رااگر زیاد باشد سیاه می گویند به همین جهت در اثر سرسبزی وبسیاری نخل خرمادر عراق، آن کشور را «ارض سواد» یعنی سرزمین سیاه می نامند. از این رو ازسفید نیز تعبیر به سرخ می کنند.بدین جهت عجم (ایرانیان) را چون سفیدپوست هستند، سرخ رویان و یافرزندان سرخ رویان می گویند.

اما اینکه امیرمؤمنان،علیه السلام، مکرر با پای مبارکش به منبر زد، شاید به این خاطر بود که می خواستند با این کار خود به اشعث بگویند: تو چه می گویی؟ درواقع می خواستند با سکوت خودپاسخ او را بدهند.

اما «صعصعة بن صوحان عبدی » که از یاران برگزیده آن حضرت بود. اهمیت قضیه را درک کرد که منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست که از ارزشهای دنیوی است و باید ویژه اعراب وامثال آنان باشد. و سزاوار نیست مسلمانهای جدید و سفیدپوست(ایرانیان) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوارنزدیکتر باشند. وانگهی صعصعة عارف به آن موازین اسلامی بود که امیرمؤمنان، علیه السلام، به آنهاملتزم است. با توجه به این شناخت صعصعة می دانست که جواب امام،علیه السلام، به اشعث کوبنده خواهدبود. از این رو صعصه با جمله «ما رابا اشعث چه کار؟» او را سرزنش کرد که چنین نعره عشیره ای ونژادپرستانه را بر ضد ایرانیان سرداد. که امام، علیه السلام، پس ازسکوتی طولانی سرش را بالا گرفت اما نه اینکه به اشعث نگاه کند وجوابش را بدهد بلکه از او روی گردانیده مسلمانان را مورد خطاب قرار داد که: چه کسی مرا معذورمی دارد؟ چه کسی به انصاف حکم می کند درباره من، از این افرادبی شخصیت که یکی از آنان که نه دارای اندیشه است و نه هدف بلکه انسانی کودن و پرخواب وشهوتران است که با لولیدن دررختخواب از ناز و نعمت و پرخوری و شکمبارگی مانند حیوان، به بی شخصیتی و کسل بودن و تنبلی خود اکتفا ننموده، بلکه دیگران را نیزاز آموختن معارف دین محروم می کند و آنان را مورد طعنه قرارمی دهد زیرا آنان (ایرانیان)قلبهایشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پیشوای خود ومنبر وی گرد می آیند.

ای اشعث! آیا مرا امر می کنی که آنان را طرد کنم آنگونه که گروهی مرفه از طرفداران حضرت نوح،علیه السلام، چنین درخواستی را ازاو نمودند و بدو چنین گفتند: «افرادی که اطراف تو را گرفته و از تو پیروی می کننند جز اراذل و اوباش وبی اندیشه ها نیستند»، بلکه ای اشعث!پاسخ من به تو همان پاسخ پیامبرخدا حضرت نوح، علیه السلام، به افراد پست و بی شخصیت قوم خودش می باشد که فرمود: «من آنان را طرد نخواهم کرد چون دراین صورت از جمله جاهلان خواهم بود.»

سپس مولای متقیان، علیه السلام- با سوگندهایی که پیامبر اسلام،صلی الله علیه وآله، از آینده کسانی که اطراف منبر او حلقه زده بودند وطرفدارانش [خبر داده بود] - گفتارخود را به پایان برد مانند فقره ای ازخطبه گذشته که فرمود:

سوگند به خدایی که دانه راشکافت و موجودات زنده را آفرید،البته آنان شما (اعراب) را برای اینکه به آیین اسلام برگردید سرکوب می کنند آنگونه که شما در اوایل، آنان(ایرانیان) را می زدید تا داخل در دین اسلام شوند.

این مطلب دلالت دارد که وعده الهی بزودی در بین اعراب محقق می شود و آنان از دین روبرمی گردانند و خداوند فرس(ایرانیان) را جایگزین آنها می نمایدکه مانند آنان عرب زبان نیستند… ودلالت دارد که پیروزی اسلام در این مرحله از ایران آغاز شده و به طرف قدس ادامه می یابد و مقدمه برای ظهور حضرت مهدی، علیه السلام،است.

2. روایت «شیران بی فرار»

این روایت را «احمد بن حنبل » ازپیامبر، صلی الله علیه وآله، نقل کرده که آن حضرت فرمود:

نزدیک است که خداوند متعال،اطراف شما را از عجم پر نماید، آنان چون شیرانی هستند که اهل فرارنیستند طرفهای درگیر و دشمنان شمارا می کشند و از غنیمتهای شمااستفاده نمی کنند. (2)

این روایت را «ابونعیم » در کتاب خودش به چند طریق از «حذیفه » و«سمرة بن جندب » و «عبدالله بن عمر» نقل کرده است، الا اینکه او به جای عبارت «از غنائم شما استفاده نمی کنند» «استفاده می کنند» آورده است. (3)

3. روایت «گوسفندان سیاه و سفید»

این روایت را نیز «حافظ ابونعیم » در کتاب خود به چند طریق از«ابوهریره » و از مردی از صحابه واز «نعمان بن بشیر» و «مطعم بن جبیر» و «ابوبکر» و «ابو یعلی » و«حذیفه یمانی » از پیامبر،صلی الله علیه وآله، نقل کرده است که عبارت حدیث، از حذیفه می باشد:

پیامبر، که درود و سلام خدا بر اوباد، فرمود: امشب خواب دیدم گوسفندانی سیاه پشت سرم درحرکت اند، سپس گوسفندان سفیدی به آنها پیوستند، به طوری که دیگرگوسفندان سیاه را ندیدم، ابوبکر گفت:این گوسفندان سیاه اعراب هستند که از شما پیروی می کنند و گوسفندان سفید عجم هستند که از شما پیروی می کننند و آنقدر تعداد آنان زیادمی شود که عربها در بین آنها دیده نشده و به شمار نمی آیند، پیامبر، که درود و سلام خدا بر او باد، فرمود:درست است فرشته وحی هم چنین تعبیر کرده است. (4) در روایات ابو نعیم عبارات گوناگونی است که تعبیر ابوبکر درآنها نیست و در برخی از آن روایات آمده است که پیامبر،صلی الله علیه وآله، در خواب دید که گوسفندان سیاهی را آب می دهد که گوسفندان سفید بسیاری نیز به طرف ایشان روی آوردند… تا آخر.

4. روایت «ایرانیان، طرفداران اهل بیت »

حافظ ابونعیم این روایت را درکتاب یاد شده از «ابن عباس » نقل کرده و گفته است:

نزد پیامبر، صلی الله علیه وسلم،صحبت از فارس ها به میان آمد،حضرت فرمود: فارس ها (ایرانیان)طرفداران و دوستداران ما اهل بیت هستند. (5)

5. روایت «عجم، مورد اعتمادپیامبر»

این روایت را نیز ابونعیم درکتاب خویش از «ابوهریره » روایت کرده که گفت:

نزد پیامبر، صلی الله علیه وسلم،سخن از موالی و عجمها به میان آمد،حضرت فرمود: سوگند به خدا من بیش از شما (و یا بیشتر از بعضی از شما)به آنها اعتماد دارم. (6)

قریب به همین مضمون را«ترمذی » در کتاب خود آورده است (7) ، البته لفظ عجمها در اینجا اعم از عجم (ایرانی) است و شامل غیرعرب از عجم، مانند ترکان وغیرآنها نیز می شود.

6. روایت «آیا مردم، کسانی جزفارسیان و رومیان اند؟»

ابونعیم در کتاب خود، این روایت را از ابوهریره نقل کرده که پیامبر،صلی الله علیه وسلم، فرمود:

امت من آنچه را که امتهای گذشته ونسلهای قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت. گفته شد: یا رسول الله همانگونه که فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود:مردم کدامند غیر از فارسها ورومیان؟ (8).

این روایت، به حقیقتی از تاریخ تمدن اشاره دارد و آن اینکه فرس(عجم) و رومیان یعنی غربی هامرکز ثقل تمدن بشریت را در تاریخ تشکیل می دهند و ما در زمان خود،شاهدیم که هیچ ملتی مانند فرس(ایرانیان) بر سر تمدن، طرف درگیر،با غربیها نیست.


پی نوشتها:

1.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 284.

2. ابن حنبل، احمد، مسند، ج 5، ص 11.

3. ابو نعیم الاصفهانی، احمد بن عبدالله، ذکراخبار اصبهان، ص 13.

4. همان، ص 8-10.

5. همان، ص 11.

6. همان، ص 12.

7. الترمذی، ابو عیسی محمد بن عیسی، سنن، ج 5،ص 382.

8. ابونعیم الاصفهانی، احمدبن عبدالله، همان، ص 11.

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




پرسش: جهان در آستانه ظهور امام زمان چگونه خواهد بود ؟ حکومت ايران در آن زمان چگونه خواهد بود؟

پاسخ: براي جهان در هنگام ظهور دو فضاي متفاوت در روايات ترسيم شده است:
1. فضاي عمومي حاكم بر جهان؛
2. فضاي خاص.
فضاي عمومي جهان در نزديكي ظهور، پر از ظلم و فساد است: رباخواري، كبر و غرور دزدي وفحشا، ناامني و جنگ، بيماري و بي غذايي و محروميت از نعمت‌هاي معنوي و جهاني پر از خشونت.
اما در درون اين فضاي عمومي و تاريك، فضايي خاص وجود دارد. گروهي در آن دوران سخت به وظيفه ديني خود پايبند هستند و با انجام دادن عمل صالح و كمك به ديگران، مردم را ارشاد و هدايت مي‌كنند و براي ظهور زمينه سازي مي‌نمايند و با تمام توان معارف و احكام دين را ترويج مي‌كنند. درباره اين گروه خاص، به مردم ايران و اهل قم اشاره‌هاي زيادي شده است.
اما اينكه حكومت قبل از ظهور در دست چه كسي خواهد بود، خبر دقيقي در دست نيست؛ اما بنا به روايات، ايران در زمينه‌سازي ظهور و ياري امام نقشي چشمگير دارد. سيد حسني، سيد خراساني، جوانان طالقان و … همه از ايران هستند. با توجه به اين قراين مي‌توان احتمال داد قبل از ظهور، حكومتي صالح و دوستدار امام زمان در ايران مستقر خواهد بود.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت





زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی؟

گر چه آهونیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی؟

ازکبوترها که میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی؟

ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی
پهنه آبی ترین دریا به دادم میرسی؟

ماه نورانی شبهای سیاه عمر من
ماه من ای ماه من آیا بدادم میرسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم میرسی؟

باز هم مشهد مسافرها هیاهوی حرم
یک نفر فریاد زد آقا بدادم میرسی؟

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




نقل شده است که در زمان حضرت موسی(ع) جوانی
بسیار مغرور و از خود راضی بود که همواره مادرش را رنج می داد.
بی مهری او به مادر به جایی رسید که ؛ روزی مادرش را که بر اثر پیری و ضعف که توان راه رفتن نداشت
به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا گذاشت تا طعمه ی درندگان شود.
هنگامی که مادر را آنجا گذاشت و از بالای کوه پایین آمد تا به خانه باز گردد، مادرش به این فکر افتاد که مبادا پسرم از پرتگاه بیفتد و زخمی شود؛ یا طعمه ی درندگان گردد.
برای پسرش چنین دعا کرد!:
خدایا! پسرم را از طعمه ی درندگان و گزند حوادث حفظ کن،
تا به سلامت به خانه اش باز گردد!!
از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد:
ای موسی به آن کوه برو و مهر مادری را ببین،موسی(ع) به آنجا رفت،
و وقتی که مهر مادری را دریافت،
احساساتش به جوش وخروش آمد که به راستی مادر چقدر مهربان است
خداوند به او وحی کرد:ای موسی، من به بندگانم مهربان تر از مادرم!!!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





اگر دیدید دارم میدهم جان
سفارش میکنم روضه بخوانید

وصیتنامه ی نوکر دو حرف است
وصیت میکنم روضه بخوانید

از آنجائیکه که من بودم حسینی
حسینی ها فقط روضه بخوانید

مرا غسلم دهید با اشک دیده
ولی اول کمی روضه بخوانید

نماز میت نوکر قضا شد
مسلمانان کمی روضه بخوانید

و خواهش میکنم هنگام تشییع
برای عزتم روضه بخوانید

رفیقان زیر تابوتم برایم
به رسم معرفت روضه بخوانید

قسم دادم که قبل از دفن جسمم
کنار پیکرم روضه بخوانید

لباس مشکی ام زیباست اما
ز کهنه پیرهن روضه بخوانید

کفن کردید ؟ باشد چند خطی
ز شاه بی کفن روضه بخوانید

کفن دارم خجالت میکشم از
حصیر و بوریا روضه بخوانید

بجای ذکر تلقین زیر گوشم
به آرامی کمی روضه بخوانید

بریزید اندکی تربت به کامم
ز هجر کربلا روضه بخوانید

ز لیلا مادر نالان اکبر
برای مادرم روضه بخوانید

برای کشته ی غم های زینب
ز شام و کوفه و … روضه بخوانید

سرم را میزنم صد بار بر سنگ
اگر از محمل و … روضه بخوانیید
خودم را میکشم یکبار دیگر !
اگر از میخ در … روضه بخوانید

فشار قبر چیزی نیست نزدم
شب اول اگر روضه بخوانید


صلى الله عليك يا ابا عبدالله

 

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




مردی قوی هیکل در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند۰
روز اول’ ۱۸ درخت برید۰کارفرمایش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد۰
روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد، ولی ۱۵ درخت برید۰
روز سوم بیشتر کار کرد، اما فقط ۱۰ درخت برید۰ به نظرش آمد که ضعیف شده است۰
پیش کارفرمایش رفت،عذر خواست و گفت:
” نمیدانم چرا هر چه بیشتر تلاش من کنم ، درخت کمتری می برم! “
کارفرمایش پرسید:
” آخرین بار کی تبرت را تیز کردی؟؟ “
او گفت :
” برای این کار وقت نداشتم ۰ تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم! “
راز موفقيت در زندگي همين نكته هاي ظريف است
فكر ، جسم ، روح
بايد به روز شوند
پس برای بروز رسانی خودتان وقت صرف کنید.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




تفاوت آدمها و انسانها :

آدم‌ها فقط زندگی می‌کنند
انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند…

آدم‌ها می‌شنوند
انسان‌ها گوش می‌دهند…

آدم‌ها می‌بینند
انسان‌ها عاشقانه تماشا می‌کنند…

آدم‌ها در فکر خودشان هستند
انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند…

آدم‌ها می‌خواهند فقط دل خودشان شاد باشد
انسان‌ها می‌خواهند دل دیگران هم شاد باشد…

آدم‌ها، اسم اشرف مخلوقات را دارند…
انسان‌ها اعمال اشرف مخلوقات را هم دارند…

انسان‌ها، آدمهایی هستند که تغییر کردن را پذیرفته‌اند….

نیازنیست انسان بزرگی باشیم،انسان بودن خود
نهایتِ بزرگی است…


سخن روز:

اگرقرارباشدخوبی ما،وابسته به رفتاردیگران باشد..
این دیگرخوبی نیست؛بلکه معامله است…

می شودپروانه بودوبه هرگلی نشست..
امابهتراست مهربان بود
وبه هردلی نشست..!!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





امام صادق (ع) ميفرمايند :
يك مؤمن چهار چيز بايد داشته باشد :
١. خانه وسيع
٢. سواري خوب
٣. لباس زيبا
٤. چراغ پر نور


شخصي پرسيد ما كه نداريم چه كنيم؟


حضرت فرمودند: اين حديث باطن هم دارد :
١. منظور از خانه وسيع، صبر است كه بيان گر روح بزرگ است.
٢. مركب خوب، عقل است.
٣. لباس زيبا، حيا است.
٤. چراغ پر نور، علم است كه ثمره آن بندگي است.
منبع: كافي، جلد ٦، صفحه ٥٢٥

موضوعات: روایات  لینک ثابت




دیدگاه حضرت علی(ع) نسبت به ایرانیان

روزی در کوفه حضرت علی(ع) سخنرانی می‌کرد که در این زمان اشعص ابن قیص فرمانده عرب اعتراض کرد: «امیرالمؤمنین! ایرانیان در جلوی چشمان شما از اعراب پیشی می‌گیرند و شما در این مورد هیچکار نمی‌کنید. من نشان خواهم داد اعراب کیستند.»
علی (ع)پاسخ داد: «وقتی اعراب تنبل در رختخواب نرم می‌خوابند ایرانیان در گرمترین روزها به سختی کار می‌کنند تا خدا را با اعمال خود شاد کنند. و این اعراب از من چه می‌خواهند؟ تا به ایرانیان ظلم کنم و یک ظالم شوم! به خداوندی که نطفه را شکافت و انسان را ایجاد کرد سوگند می‌خورم که من از پیامبر خدا شنیدم که همانگونه که شما اعراب امروزه با ایرانیان در راه اسلام می‌جنگید روزی ایرانیان نیز در راه اسلام با شما خواهند جنگید.»


منابع:
الغارات : ج 2 ص 498
بحارالانوار : ج 34 ص 319
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 20 ص 284
سفینه البحار مرحوم شیخ عباس قمی جلد ۲ صفحه ۶۹۳

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




در دنيا اگر خودت را مهمان حساب كني و حق تعالي را ميزبان ، همه غصّه ها مي رود .

چون هزار غصّه به دل ميزبان است كه دل ميهمان از يكي از آنها خبر ندارد.

هزار غم به دل صاحبخانه است كه يكي به دل مهمان راه ندارد . در زندگي خودت را ميهمان خدا بدان تا راحت شوي.اگــــــر در ميهماني يك شب بلايي به تو رسيد شلوغ نكن و آبـــروي صاحبخـــانه را حفظ كن .

حاج محمد اسماعیل دولابی

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت





کلاس چهارم یادتونه توی کتاب درسیمون یه پسر هلندی بود که انگشتش را گذاشته بود تو سوراخ سد تا سد خراب نشه؟؟؟

قهرمانی که با خاطره اش بزرگ شدیم…

“پطروس”

تازه تو کتاب عکسی هم از پطروس نبود و ما هیچ وقت تصویرش رو ندیدیم…!

هر کدوممون یه جوری تصورش را کردیم…
که خسته بود ،رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و… گذشت…
گذشت و دیدم اصلا اسمش پطروس نبود!

بلکه هانس بود.
هانس یک شخصیت تخیلی بود که یک نویسنده آمریکایی
به نام
” مری میپ داچ “نوشته بود. “

بعدها هلندی ها از این قهرمان خیالی که خودشان هم اون را نمی شناختند ،یک مجسمه ساختند.

” خود هلندی ها خبر نداشتند ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم….

خبر نداشتند اگر ما می فهمیدیم پطروسی در کار نبوده ناراحت می شدیم…

اما سرزمین من پر از قهرمان بود…
قهرمان هایی که هم اسم هاشون واقعی بود و هم داستان هاشون…

میخوای اسم چند تاشون را بگم؟
میدونین چیکار کردن که قهرمان شدن؟

❤️"شهید ابراهیم هادی جوانی که با لبان تشنه تا آخرین نفس در کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره ی آنجا شد،
کسی که پوست و گوشتش بخشی از خاک کانال کمیل شده است…”


❤️"حسین فهمیده “
13ساله ای که زیر تانک رفت…


❤️"حاج محمد ابراهیم همت “سرش را خمپاره برد…


❤️ 3 تا برادر بودن به اسم های: علی،مهدی،حمید باکری هیچ کدوم جنازه هاشون برنگشت…


❤️"مهدی و مجید زین الدین ” دوتا برادر که تو یه زمان شهید شدند…


❤️"حسن باقری “کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت…


❤️ “منصور عالم زاده انصاری” کسی که در ساخت پل بر روی اروند سرش مانند مولایش امام حسین (ع) توسط ترکش موشک های بعثی در فاو (اروند کنار) از بدنش جدا شد.


❤️"مصطفی چمران “دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا داشت،اومد لباس خاکی پوشید و توی جبهه دهلاویه شهید شد…


کاش توی بچگیمون به جای گنجاندن داستان های تخیلی ، این قهرمان ها را بهمان معرفی میکردند مگه خودمان قهرمان واقعی کم داشتیم؟


❤️شهدا شرمنده ایم

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





آیت الله شاه آبادی استاد عرفان حضرت امام خمینی (ره) توصیه می کردند که اگه مثلا بچه شما نیاز به کفش داشت هرچند که شما دیر یا زود اون کفش رو تهیه می کنید اما به فرزندتون اینجوری بگید:

« عزیزم ، بابا باید پول داشته باشد ، مگه نمی دونید که خدا روزی رسونه ؟ پس از خدا بخواه زودتر به بابات پول بده تا برات کفش بخره»

این کودک شما قطعا دعا خواهد کرد و پدر هم به این مقدار پول می رسه که بتونه یه کفش برای بچه اش بخره و این بچه کفش رو از خدا می دونه و عاشق خدا میشه و در این صورت پدر دست فرزندش رو در دست خدا گذاشته است.

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




وقتی کسی ز هجر کسی پیر می شود.
حتی فضای خانه نفس گیر می شود.

عاشق که روی یار ندیدست دیده ای؟؟؟
دانی ز طعن همه تحقیر می شود؟!

ما رشته عنان به در دوست برده ایم.
بنشسته ایم تا که چه تقدیر می شود.

ابری که زار می زند و گریه می کند.
اشک غلام توست که تبخیر می شود.

هر روز انتظار"اذا الشمس کورت”
این آیه با فراق تو تفسیر می شود.

وقتی نگاه لطف به عشاق می کنی.
مژگان تو کمان دو صد تیر می شود.

من را ببخش وصف جمال تو می کنم.
نوکر کنار صاحب خود شیر می شود.

آن قلب خسته ای که بدست تو دادمش!
تا لحظه ی ظهور تو تعمیر می شود!!!!!

 

الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعة

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




 

آورده اند كه در زمان حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) شخصى به خدمت آن حضرت آمد و گفت يا رسول الله گناهى كرده ام ، اگر توبه كنم خداى تعالى مرا مى آمرزد؟ حضرت فرمود: بلى ، چرا كه خداوند عالمان ستار العيوب است و غفار الذنوب .
آن مرد گفت : يا رسول الله مشكل است اين گناه كه از من صادر شده خداى تعالى ببخشد.
حضرت فرمود: قتل كرده اى
گفت : نه
حضرت فرمود: پس گناه خود را به من بگو!
آن مرد گفت : يا رسول الله من مردى مى باشم (( بناش )) يعنى كفن دزدى مى كنم ، از جمله روزى دخترى از بزرگان فوت شده بود، دانستم كه او را كفن خوش قماش خواهند كرد، شب رفتم كفن او را باز كنم ، شيطان مرا فريب داد، يا رسول الله ، هم كفن او را بيرون آوردم و هم با او جمع شدم و مهر بكارت او را بردم و در همان ساعت صدائى به گوشم خورد كه اى فاسق فاجر من پاك بودم مرا پليد ساختى ، خداى تعالى جوابت بدهد! حضرت چون اين سخن را از آن مرد شنيد گفت : دور شو ملعون ! آن مرد از شهر بيرون شد و روى به صحرا نهاد و چهل شبانه روز گريه و زارى مى كرد و از خداوند طلب عفو و بخشش مى كرد و مى گفت : خدوندا، همه كس به درگاه تو پناه مى آورد و رسول تو مرا از درگاهت راند، و بعد از چهل شبانه روز جبرئيل (عليه السلام ) به آن حضرت نازل شد و گفت : خداوند تو را سلام مى رساند و مى فرمايد كه ما تو را وسيله آمرزش عاصيان قرار داديم ، چرا اين مرد را از درگاه ما نااميد كرده اى ؟ او را درياب كه توبه او قبول شد، و همچنين هر كس به قصد توبه به درگاه ما روى آورد، البته گناه او را مى آمرزيم .

اين درگه ما درگه نااميدى نيست

صد بار اگر توبه شكستى باز آى

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




 

با همین سوز که دارم بنویسید حسین(ع)
هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین(ع)

ثبت احوال من از ناحیه ی ارباب است
همه ی اهل و تبارم بنویسید حسین(ع)

خانه ی آخرتم هست قدمگاه حبیب
سر در قصر مزارم بنویسید حسین(ع)

هر که پرسید چه دارد مگر از دار جهان
همه ی دار و ندارم بنویسید حسین(ع)

من دلم راز شکیبایی زینب(س) دارد
همه ی صبر و قرارم بنویسید حسین(ع)

هیچ شعری ننویسید به روی کفنم
با گل تربت یارم بنویسید حسین(ع)

تا نپرسند ز من هیچ سؤال آن دو ملک
به روی سینه ی زارم بنویسید حسین(ع)

گلشن و باغ و بهشتم همه در هیئت اوست
همه ی باغ و بهارم بنویسید حسین(ع)

روی پیشانی من هر چه که بیمار شدم
با همه حال نزارم بنویسید حسین(ع)

هر که پرسید که در چله نشینی چه کنم؟
اربعین با که گذارم؟ بنویسید حسین(ع)

دست بر شاکله ی هیئتی من نزنید
گفت یارم به عذارم بنویسید حسین(ع)

آری از کرب و بلایش نتوان دست کشید
حاجت قافله دارم بنویسید حسین(ع)

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




صحبت فرداست قرارِ ما ها
بازهم - خیر ندیدیم از این فردا ها

چقدر پای همین وعده ی تو پیرشدند
جگر “مادر ها ” موی سر “بابا ها “

سیزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود
پس چه شد آمدنِ آن نفر ِ فردا ها

سیزده قرن، نفسهایِ زمین پرشده از …
“پسر فاطمه"ها ای “پسر زهرا “ها

سیزده قرن، تو آنجایی و ما اینجائیم
چه کنم راه به آنجا ببرند اینجاها

خُب بگوئید بمیرید اگر قسمت نیست
دیدن یک نفر از … یک نفر از آقاها

باز کُرسی زمستانی ما گرم نشد
بازهم سرد گذشتند ، شب یلداها…

 

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




حق الناس مانع استجابت دعاست

از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که فرمودند:

به من امر شد كه قوم خود را بترسان و بگو: داخل مشوید در خانه ای از خانه های من (یعنی مساجد) و حال آنكه برای بنده ای از بندگان من حقی نزد شما باشد كه به او ظلم نموده اید به درستی كه تا در محضر من به نماز ایستاده او را لعنت می كنم تا آن حق را به صاحبش برگرداند.

هر کسی که این حدیث را بخواند و کمی اعتقاد داشته باشد بسیار نگران خواهد شد. خیلی از ما هر روز به راحتی حق دیگران را ضایع می کنیم. شاید اگر این حدیث آویزه گوش ما باشد مشکلات ما و جامعه ای که در آن زندگی می کنیم بسیار کمتر باشد. رعایت حقوق دیگران که اینقدر در اسلام به آن توجه شده است می تواند بسیاری از معضلات اجتماعی را حل کند. هر کسی در هر موقعیتی و با هر مسئولیتی می تواند به اندازه خود در اجتماع تاثیر مثبت بگذارد فقط با این فکر که حق الناس را رعایت کند. به عنوان مثال کارمند با پاسخ به ارباب رجوع با درست کار کردن، مدیر با دلگرم کردن پرسنل خود، کارگر با نگهداری صحیح از ابزاری که به او سپرده شده است، پزشک با ارزش قائل شدن برای سلامت بیمار، مهندس با طراحی دلسوزانه، مامور نیروی انتظامی که با تمام وجود به امنیت مردم می اندیشد و نمی گذارد بی گناهی عقوبت گناهکاری را تحمل کند. اینها حق الناس را رعایت کرده اند ولی کافیست هر کدام از این افراد یکبار اشتباه کنند زیر دین حق الناس رفته اند. البته نباید نا امید بود حتی اگر فرصت کافی برای ادای دین نباشد با توبه و احسان در راه خدا می توان از بار گناه کاست. اما ساده ترین و بهترین راه این است که سعی کنیم حق کسی را ضایع نکنیم به خصوص به عمد.

از شما می پرسم تا کنون چقدر حق دیگران را ضایع کرده اید؟ پشته ای که بر دوش شماست چقدر بزرگ است؟ آیا تا به حال به آن نگاه کرده اید؟ آیا اصلا به یاد دارید چقدر حق دیگران را ضایع کرده اید؟ به چه قیمتی اینکار را انجام داده اید؟ برای پول؟! برای کمی زودتر رسیدن؟ برای تنبلی؟ چه چیزی باعث شده زیر دین دیگری یا دیگران قرار گیرید؟

حضرت علی (ع) می فرمایند:

هنگام قیامت که زمان اجرای عدالت است وقتی که حق مظلوم را از ظالم می گیرند بسیار سخت تر از ظلمی است که در دنیا بر مظلوم رفته است.

و آن کس که مقامی دارد و بیت المال را به نفع خود و دیگران ضایع می کند باید پاسخگوی میلیون ها نفر در روز قیامت باشد راستی او فکر می کند چقدر اعمال نیکو دارد چقدر می تواند از آنچه جمع کرده برای انفاق استفاده کند تا حقوق ضایع شده را جبران کند!

کسی روابط را به قانون ترجیح می دهد و به اصطلاح پارتی بازی می کند حق الناس را زیر پا گذاشته است گناهی را به جان خریده که لذت آن گناه هم مال دیگری است!

بعضی ها فکر می کنند موقتا برای نیازی حقی را ضایع کنند و در آینده آنرا جبران کنند. اما نمی دانند که جبران آن بسیار سخت است بسیار سخت تر از آن حقی که ضایع کرده اند. باز هم می گویم از بخشش نباید نا امید بود ولی نباید با طمع بخشش و جبران در آینده گناه کرد، آنهم گناهی که به واسطه آن حق انسانی زیر پا گذاشته شود.

پیامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمودند:

در قیامت بنده ای که کار خوب بسیار دارد، در حالی که خوشحال است وارد محشر می شود، ناگهان مردی می رسد و می گوید: خداوندا! این شخص[در دنیا] به من ظلم کرده است، پس از کارهای نیک او گرفته می شود و به آن مظلوم داده می شود تا جاییکه حسنه ای باقی نمی ماند و چون فرد دیگری می آید و حقش را طلب می کند، از گناهان او برداشته به بدهکار می دهند تا جایی که جهنم براو واجب می شود.

شاید بگویید که شما نفهمیده اید یا متوجه نبوده اید خداوند در این مورد حق خود را می بخشد اما وقتی ناخواسته حق دیگری را ضایع می کنید هر زمان که متوجه شدید باید از او دلجویی کنید. باید حقش را ادا کنید و گرنه حق الناس برگردن شماست.

همچنین امام محمد باقر فرمودند:

ظلم در دنیا تاریکی در آخرت است.

رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند:

میان بهشت و انسان هفت گردنه وجود دارد که آسان ترین آنها مرگ است. پرسیدند سخت ترین آن ها کدام است؟ فرمودند: لحظه ای است که انسان در پیشگاه خداوند بایستد و کسانی که به آن ها ظلم شده دامن ظالم را بگیرند.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




باز پوشاندی گناهم را و مشتم وا نشد
باز هم این بنده پیش هیچکس رسوا نشد

مانده ام تا که گناهم را کجا مخفی کنم
این گناهان کبیره هیچ جایی جا نشد

خواستم تا بین آغوش کسی گریه کنم
هرچه گشتم خوبتر از تو کسی پیدا نشد

خواستم مثل تمام بندگان خوب تو
چند روزی بنده ی خوبی شوم اما نشد

خواستم تا چند روزی توبه ام را نشکنم
هرچه کردم آخرش یک روز هم حتی نشد

آبرویی را که با بدبختی و بیچارگی
قطره قطره جمع کردم وانگی دریا نشد

خوش به حال آنکسی که رو سفید فاطمه است
مثل من این روزها شرمنده زهرا نشد

آه، دارد عمر ما کم کم به آخر می رسد
آخرش یک کربلاهم قسمت ماها نشد

 

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




شیطان می گوید:


1 زنی که لباس برهنه می پوشه معشوقه ی من است.
2 حمام ومسجدی که سودخوری باشه خانه ی من است.
3 مردی که گناه می کند عزیز من است.
4 جوانی که توبه کند ،عبادت کند دشمن من است.
5 کسی که این گفتار را به دیگران نمی گوید عاشق من است.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




کاش دوست خدا می شدیم

پیرمردی هر روز تو محله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد؛ روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش. پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟ پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان.
پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم…
.
.
“دوست خدا بودن سخت نيست”

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




عاشقی ،بانام اوتکمیل شد
نام او،از5حرف ،تشکیل شد


حرف (ف)فرهنگ عشق ودلبری
حرف (آ)ایینه ی عشق علی


حرف(ط)طراح عشق عالمین
حرف(م)مادراربابم حسین


حرف (ه)هستی او،هست نبی
اوسبب،برخلقت مولاعلی…


کاش ازقلبم به قبرش راه داشت
کاش زهراهم زیارتگاه داشت


کاش"ثانی"ذره ای احساس داشت
احترام باغبان ویاس داشت


کاش زهراپشت درتنهانبود
مادرسادات هم عباس داشت

 

السلام علیک یافاطمه سیده نساء العالمین

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




آيا ميدانيد نام حضرت وليعصر “فجر” است.
امام صادق درذيل سوره مباركه فجر فرمودند: فجر وجودمقدس امام زمان است .
عبقري الحسان ج١ص٢٨
تدبر در روايت:
١-فجر زمان مرتفع شدن ظلمات است وبواسطه وجود مقدس امام زمان،ظلمت جهل وشرك ومعصيت مرتفع ميشود .
٢-به فرموده امام باقر فجر بين الطلوعين وازساعات بهشت است .
ارتباط با امام زمان، انسان را بهشتي ميكند وباعث ميشود درهمين دنيا لذات بهشتي را ادراك كند.
٣-فجر زمانيست كه اكثر مردم درخواب هستند واقليتي قدر اين زمان را ميدانند .
اكثر مردم از ادراك وجود ايشان غافلند واقليتي منتظر فجر وحضور حضرت هستند.
٤-طلوع فجر زمان اداء نماز واجب است بنابراين اگر حضرت وليعصر در وجود كسي تجلي كند ،غير ممكن است كه كسي از واجباتش غافل شود گويي اذان گوي وجود،خود امام زمان است.
٥-تاقبل از طلوع فحر ستارگان زيادي ميدرخشند اما به محض طلوع ، ستاره ايي ديده نميشود . در زمان غيبت هم ،علماي زيادي ميدرخشند اما به محض ظهور حضرت ،درخشش علما تمام ميشود وهمه توجه به سمت حضرت سوق داده ميشود.

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت




امام علی (ع) :


پشت مرا دو مرد شکستند :
1.مرد عالم زبان باز
2.مرد جاهلی که میخواهد زاهد باشد .
اولی با زبانش فسق خود را می پوشاند ،
و دومی با زهد خود نادانی اش را .
پس از عالم فاسق و مقدس جاهل هر دو پرهیز کنید که مایه فریب هر فریب خوارند.
الحیاه جلد 2 صفحه 290

موضوعات: روایات  لینک ثابت




معنا و مفهوم حسنات الابرار سیئات المقربین :

مثالی که خودم احساس کردم شبیه به این مفهوم میتونه باشه:
وقتی که یک کودک براتون یک سیب میاره و اون سیب ممکنه نشسته باشه و به احتمال زیاد در ظرفی نیست و بدون کارد و چنگال هست …اما ما انتظارمون از کودک به اندازه همینه و تشویق هم میشه به خاطر این عملش…
اما اگه یک فرد بالغ این کار رو انجام بده ناراحت میشیم و میگیم کارش اشتباهه و حتی بی احترامی محسوب میشه …
بنابراین کارهاییی که ما انجام میدیم ممکنه حسنه باشه اما برای نزدیکان خداوند و امامان این طور نیست…
سخنانی از امام خمینی (ره):
در معرفت بعض مراتب و درجات توکل است
… و چون مرتبه ایمان به حد طمانینه و اطمینان رسید تزلزل و اضطراب به کلی ساقط شود و دل سکونت به حق و تصرف حق پیدا کند و تا انسان در این حدود است در مقام کثرت واقع است و از برای غیر حق تصرفی قائل است.
پس چون از این مقام گذشت ، به نور معرفت جلوه ای از جلوات توحید فعلی را دریابد و تصرف دیگر موجودات را ساقط کند و چشم دلش از دیگر موجودات به کلی کور شود و به کلی حق جل و علا روشن شود.
و چون از این مقام گذشت به مشاهده حضوریه جلوه توحید را شهود کند و علل توکل را دریابد زیرا که توکل اثبات امور است برای خود ، و وکیل خواستن حق است در اموری که راجع به خود است . پس در این مقام ترک توکل گوید و امور را به حق راجع کند و توکیل و توکل و وکالت را نقص و شرک انگارد که ( حسنات الابرار سیئات المقربین).
در جاییی دیگر فرموده اند:
برای هر یک از صفات نفسانیه چه ملکات حسنه و چه ملکات سیئه ، مراتبی است بسیار کثیر . بسا باشد که یک مرتبه از اتصاف به آن در حسنات و تنزیه آن در سیئات از مختصات عرفا بالله یا اولیا خدا باشد و سایر مردم بر حسب مقامی که دارند آن صفت برای دسته اول نقص است و برای آنها نقص نباشد بلکه به یک معنی کمال هم باشد

منابع : کتاب چهل حدیث و جنود عقل و جهل

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




هفت مروارید ناب، از اقیانوس کلام امیرالمومنین علی علیه السلام”


1. در حضور فقیر، دم از مال و منالت نزن.
2.در حضور بیمار ،سلامتی ات را به رخش نکش.
3.در حضور ناتوان ، قدرت نمایی نکن.
4.در برابر غصه دار،خوشحالی نکن.
5.در برابر زندانی،آزادی ات را جلوه نمایی نکن.
6.در حضور افراد بی بچه، از بچه هایت تعریف نکن.
7.در برابر یتیم از پدر و مادرت نگو.
چون سوز دل به این زودی سرد نمیشود.

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 

در عصر نبی گر بشکستند همه عهد علی را

گر خانه نشین کرد عدو از ستم خویش ولی را

ما درس گرفتیم در این نهضت اسلامی ایران

تنها نگذاریم دمی رهبر خود سیدعلی را

 

موضوعات: رهبرم  لینک ثابت




شک نکن درجگر و غیرت ایرانی ها

نبریمت سر بازار ، چوکنعانی ها

 

نگذاریم بنی ساعده تکرارشود

باز تکرار همان بی سر و سامانی ها

 

کاش قدری محک تجربه آید به میان

تا سیه روز شوند این عربستانی ها

 

خواب ازچشم پر از ترس شما میگیرد

مالک اشتری از نسل سلیمانی ها

 

یا علی گفتم و از نام علی میترسند

خیل وهابی وتکفیری و سفیانی ها

 

شاعران ، شعر حماسی و ولایی بدهید

به کریمی و مطیعی و نریمانی ها

 

ذکر سربند من امروز فقط خامنه ایست

نام زیبای توشد زینت پیشانی ها

 

باید عمار شویم ، حادثه ها در راهند

تا کنیم دور از او ، گرد پریشانی ها

 

مهدیا…ما همه ازطایفه سلمانیم

هرچه خواهد بشود….پای علی میمانیم

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت




امام سجاد عليه السلام در دعاي خود از ((حسد اهل بغي)) سخن مي گويد و از خداوند متعال مي خواهد كه دل حسودان ظالم را به دوستي اش متمايل سازد. زيرا امام سجاد عليه السلام در افكار عمومي مسلمانان و همچنين در انديشه و فكر زمامداران اموي آنقدر از نعمت تكريم و احترام برخوردار بود كه جاه طلبان ظالم ، به آن همه محبوبيت رشك مي بردند و چون اهل بغي و ستم بودند، آرام نمي گرفتند و ممكن بود با افترا و تهمت ، هتك و اهانت ، آزار و اذيت و خلاصه از هر راهي كه ميسر باشد، دست به ظلم و ستم بگشايند تا ارزش معنوي امام و عظمت روحاني آن حضرت را كاهش دهند يا به كلي از ميان ببرند.
براي آن كه خوانندگان محترم به ارزش و احترام امام عليه السلام و سبب حسادت اهل بغي ، هر چه بهتر و بيشتر توجه نمايند، در اين جا به طور شاهد، دو مورد از آثار محبوبيت امام عليه السلام ذكر مي شود.
حج هشام بن عبدالملك في زمن عبدالملك فطاف بالبيت فحيد اءن يصل الي الحجر فيستلمه فلم يقدر عليه فنصب له منبر و جلس عليه ينظر الي الناس و معه اءهل الشام اذ اءقبل علي بن الحسين بن ابي طالب عليه السلام من اءحسن الناس وجها و اءطيبهم اءرجا فطاف بالبيت فلما بلغ الي الحجر تنحي الناس حتي يستلمه فقال رجل من اءهل الشام من هذا الذي هابه الناس هذه الهيبة فقال هشام لا اءعرفه مخافة اءن يرغب فيه اءهل الشام و كان الفرزدق حاضرا فقال لكني اءعرفه فقال الشامي من هو يا اءبافراس فقال :
هذا الذي تعرف البطحاء وطاءته
و البيت يعرفه و الحل و الحرم(1)
هشام بن عبدالملك در زمان حيات پدرش ، خليفه مقتدر وقت ، براي حج بيت الله الحرام به مكه آمد و طواف بيت الله را انجام داد و كوشش كرد كه استلام حجر نمايد ولي نتوانست ، زيرا مردم او را راه ندادند. گويي فشار مردم آنقدر شديد بود كه براي مصونيت هشام منبري آوردند، او را روي منبر نشاندند و طواف و استلام مردم را نگاه مي كرد و كساني از اهل شام با او بودند و گرد منبرش حضور داشتند.
در اين ميان حضرت سيد الساجدين ، زين العابدين ، علي بن الحسين عليهماالسلام وارد مسجدالحرام شد. لباسي بلند بر تن و عبايي بر دوش داشت . صورتش از زيباترين صورت هاي مردم و بوي عطرش بسيار مطبوع بود. طواف خانه را آغاز نمود. وقتي به حجرالاسود رسيد، مردم دور شدند و راه دادند تا حضرت استلام حجر نمايد. در طواف هاي بعد هم مطلب به همين منوال بود و مردم براي آن حضرت راه باز مي كردند.
يكي از شاميان كه در كنار منبر هشام بن عبدالملك بود و از مشاهده اين وضع به شگفت آمده بود، از هشام پرسيد: ((اين كيست كه در نزد مردم اين قدر ابهت و عظمت دارد؟))
هشام گفت : ((او را نمي شناسم !))؛ زيرا مي ترسيد كه اگر آن حضرت را معرفي كند، شاميان به او متمايل شوند و علاقه مند گردند.
فرزدق شاعر در آن جا حاضر بود. وقتي هشام گفت : ((نمي شناسم)) فرزدق گفت : ((من او را مي شناسم .))
شخص شامي گفت : ((او كيست ؟)) فرزدق شعر معروف خود را خواند كه در بيت اول گفته بود: ((اين مرد كسي است كه مكه او را مي شناسد. اين مرد كسي است كه حرم خدا او را مي شناسد، اين مرد كسي است كه تمام مردم از حل و حرم او را مي شناسد و هويت او بر همه مشهود است .))
اين يك نمونه از نعمت محبوبيت امام سجاد عليه السلام نزد مسلمانان بود كه عرض شد.
نمونه ديگر عظمتي است كه امام سجاد عليه السلام نزد خليفه وقت داشت و او صريحا به زبان آورده است .
عن الزهريّ قال دخلت مع علي بن الحسين عليه السلام علي عبد الملك بن مروان قال فاستعظم عبدالملك ما راءي من اءثر السجود بين عيني علي بن الحسين عليه السلام فقال يا ابامحمد لقد بين عليك الاجتهاد و لقد سبق لك من الله الحسني و اءنت بضعة من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قريب النسب و كيد السبب و انك لذوفضل عظيم علي اهل بيتك و ذوي عصرك و لقد اءُوتيت من الفضل و العلم و الدين و الورع ما لم يؤ ته اءخذ مثلك و لا قبلك الا من مضي من سلفك و اءقبل يثني عليه و يطريه قال فقال علي بن الحسين عليه السلام كل ما ذكرته و وصفته من فضل الله سبحانه و تاءييده و توفيقه فاءين شكره علي ما اءنعم ؛(2)
زهري مي گويد: من در معيت امام سجاد عليه السلام به مجلس عبدالملك مروان رفتم . عبدالملك با مشاهده اثر سجود ما بين دو چشم امام ، حضرتش را در كمال بزرگي و عظمت تلقي نمود. عرض كرد: مجاهدت شما در پيشگاه الهي مشهود است و كارهاي نيك شما نزد باريتعالي سابقه دارد. تو پاره تن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستي ، از جهت نسبت به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نزديك هستي و از نظر سبب ، بسيار محكم و موثقي ! شما فضيلت و برتري عظيمي بر اهل بيت خودت و بر مردم زمانت داري ! از مدارج فضيلت و علم و از مراتب دين و تقوي آن قدر بهره مند هستي كه جز پيشينيان و پدران بزرگوار خودت ، احدي نه امروز و نه در گذشته واجد آن نبوده است .))
خلاصه عبدالملك از حضرت علي بن الحسين عليه السلام بسيار تمجيد نمود. زهري مي گويد: امام سجاد عليه السلام فرمود: آنچه را كه گفتي و توصيف نمودي ، از فضل الهي و تاييد و توفيق باريتعالي است . شكر اين همه نعمت ، وظيفه است و چگونه مي توان اين وظيفه بزرگ و سنگين را به درستي و شايستگي انجام داد؟
آن محبوبيت عظيم امام سجاد عليه السلام نزد مسلمانان و اين همه تكريم و احترام از ناحيه خليفه مقتدر زمان ، امري ساده و عادي نيست و قطعا در ضمير ديگران به طور متفاوت اثر مي گذارد. دوستان واقعي و شيعيان حقيقي امام عليه السلام در باطن از عظمت پيشواي خود بسيار مسرورند و براي خود از خداوند آن نعمت ها را درخواست مي كنند و به قدر يك صد هزارم از آن نعمت ، نسبت به امام عليه السلام حسد مي برد و در ضمير خويش ناراحت و بيقرارند. اما به عمل ناروايي دست نمي زنند. ولي ستمكاران و اهل بغي از مشاهده آن همه نعمت خشمگين و ناراحتند و نسبت به امام عليه السلام دشمني و كينه مي ورزند و ممكن است عملا به افترا و تهمت يا هتك و اهانت متوسل شوند تا از محبوبيت و عظمت امام بكاهند.(3)

 

1- سفينة البحار، ج 2، ص 355.
2- مستدرك الوسايل ، ج 1، ص 126.
3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 337.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




براي آن كه نيت رشيد و مصون ماندن از شك ، هر چه بهتر و بيشتر براي خوانندگان محترم روشن گردد، در اين جا به طور نمونه بحث و گفت وگوهايي كه بين منصور بن حازم و جمعي از مخالفين در مورد علي عليه السلام و لزوم پيروي از آن حضرت رد و بدل گرديده است ، ذكر مي شود.
منصور بن حازم از اصحاب امام صادق عليه السلام است . مشكل بزرگ در آن زمان براي اصحاب و دوستان آن حضرت مسئله امامت بود. شيعيان و دوستداران اهل بيت عليه السلام و گروه مخالفين در اصل ايمان به خدا و توحيد و همچنين درباره رسالت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم متفق القول بودند و همه عقيده داشتند به اين كه قرآن شريف ، وحي حضرت رب العالمين است و به عنوان كتاب آسماني اسلام نازل شده و مردم بايد از آن تبعيت نمايند. همه مي دانستند كه قرآن حاوي بعضي از مجملات است و براي اين كه آن مجملات تبيين شود و واضح گردد، خداوند تبيين آيات را به عهده نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم گذارد:
و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزّل اليهم و لعلهم يتفكرون ؛(1)
((ما قرآن را بر تو نازل نموديم تا براي مردم ، آن را كه بر آنها فرو فرستاديم ، بيان كني .))
((منصور بن حازم)) اين زمينه مورد قبول تمام مسلمين را پايگاه اساسي بحث خود قرار داد، با آنان سخناني را رد و بدل نمود و موقعي كه شرفياب محضر امام صادق عليه السلام گرديد، خلاصه مطالب خود را به عرض مقدس آن حضرت رساند.
قلت انّ من عرف اءنّ له ربّا فقد ينبغي له اءن يعرف اءن لذلك الرب رضا و سخطا و اءنّه لا يعرف رضاه و سخطه الا بوحي اءو رسول فمن لم ياءته الوحي فينبغي له اءن يطلب الرسل فاذا لقيهم عرف اءنّهم الحجّة و اءنّ لهم الطاعة المفترضة (2)
((گفتم : كسي كه دانست او را خالق و مالكي است سزاوار است كه بداند براي آن مالك ، خشنودي و خشمي است و بداند كه خشنودي و خشمش جز از راه وحي يا به وسيله فرستاده او شناخته نمي شود.
كسي كه بر وي مستقيما وحي نازل نمي شود، شايسته است كه از پي رسولان خدا برود و موقعي كه آنان را ملاقات كند، از راه شواهد و دلايل متوجه مي شود كه اينان حجت الهي هستند و اطاعتشان بر مردم واجب است .))
و قلت للناس تعلمون اءن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كان هو الحجة من الله علي خلقه قالوا بلي قلت فحين مضي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من كان الحجة علي خلقه فقالوا القرآن فنظرت في القرآن فاذا هو يخاصم به المرجي و القدري و الزنديق الذي لا يؤ من به حتي يغلب الرجال بخصومته فعرفت اءنّ القرآن لا يكون حجة الا بقيّم فما قال فيه من شي ء كان حقا(3)
((به آنان گفتم : مي دانيد كه رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم ، حجت خدا بر مردم بود؟ گفتند: بلي ! گفتم : موقعي كه آن حضرت از دنيا رفت ، حجت الهي بر مردم كيست ؟
پاسخ دادند: ((قرآن شريف)). من در قرآن نظر نمودم ، ديدم آن كتابي است كه فرقه گمراه مرجئه و گروه قدري و حتي افراد زنديق كه اصلا ايمان ندارند، به آن استدلال مي كنند تا در بحث خود بر خصم خويش غلبه نمايند و او را شكست دهند. با توجه به اين نكته دانستم كه قرآن شريف به تنهايي حجت خدا نيست ، مگر آن كه در كنار قرآن ، قيمي عالم و آگاه به تمام دقايق باشد و رموز آن را بيان كند كه هرچه درباره آن آيات مي گويد بر وفق حق و مطابق با واقع باشد.
فقلت لهم من قيّم القرآن فقالوا ابن مسعود قد كان يعلم و عمر يعلم و حذيفة يعلم قلت كلّه قالوا لا فلم اءجد اءحدا يقال انه يعرف ذلك كلّه الا عليا عليه السلام و اذا كان الشي ء بين القوم فقال هذا لا اءدري و قال هذا لا اءدري و قال هذا لا اءدري و قال هذا اءنا اءدري فاءشهد اءن عليا عليه السلام كان قيّم القرآن و كانت طاعته مفترضة و كان الحجة علي الناس بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و اءنّ ما قال في القرآن فهو حق فقال رحمك الله .(4)
((از آنان پرسيدم : قيم قرآن كيست ؟
گفتند: ((ابن مسعود)) قرآن را مي داند، عمر مي داند، حذيفه مي داند.
گفتم : اينان تمام قرآن را مي دانند؟
در پاسخ گفتند: ((نه ! پس نمي يابيم احدي را كه درباره اش گفته شود، ((تمام قرآن را مي داند))، جز حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام !
پس اگر چيزي مبتلا به مردم شود و ابن مسعود بگويد: ((نمي دانم ،)) عمر بگويد: ((نمي دانم ،)) حذيفه بگويد: ((نمي دانم ،)) و علي عليه السلام بگويد: ((مي دانم ،)) شهادت مي دهم كه اميرالمومنين علي عليه السلام قيم قرآن است و طاعتش بر مردم واجب است و او بعد از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ، حجت خداوند بر مردم است و آنچه درباره قرآن بگويد، حق است .))
امام صادق عليه السلام سخنان او را شنيد و تاييد فرمود و درباره اش دعا كرد و فرمود: ((خداوند تو را مشمول رحمت و عنايت خودش قرار دهد.))
از سخنان منصور بن حازم برمي آيد كه او شخصي عالم و آگاه است و گفته هايش متكي به دليل و برهان است . او از سخنان پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم درباره علي عليه السلام آگاهي كامل داشت ، ولي به آن روايت استدلال نكرد، زيرا مخالفين هر جا ببينند كه حديثي به ضرر آنان و به نفع شيعيان است ، آن را نفي مي كنند و مي گويند: رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم چنين سخني نفرموده است . از هم اكنون مدتي است در تجديد چاپ بعضي از كتب علماي عامه ، احاديثي را كه به نفع علي عليه السلام است ، از آن كتب حذف مي نمايند كه نسل بعد، از آن اخبار بي خبر باشد.
((منصور بن حازم)) به همين جهت در مقام استدلال ، به روايات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تكيه نكرد و كلام خود را متكي به احاطه دانش و سلطه علمي علي عليه السلام بر قرآن شريف قرار داد و اين مطلبي نبود كه آنان بتوانند تكذيب كنند. لذا كلام منصور بن حازم بي جواب ماند و آنان با سكوت خود در واقع اعتراف كردند كه قيم لايق و شايسته كه جامع جميع جهات و واقف به كليه نكات قرآن باشد و بتواند نيازهاي مسلمين را در هر موقع و مقام پاسخ دهد و حوايج آنان را از نظر ديني برآورده سازد، شخص علي بن ابي طالب عليه السلام است .
منصور بن حازم با اين بحث علمي و استدلالي خود اثبات نمود كه داراي نيت رشيد است و آنقدر در عقيده خود قوي است و آنقدر نيتش مسبوق به علم و آگاهي است كه وقتي به علي عليه السلام اقتدا مي كند و از گفتار و رفتار آن حضرت پيروي مي نمايد، كمترين شك و ترديدي در خلال علمش پيدا نمي شود و اطمينان دارد راهي را كه مي پيمايد، راه حق و حقيقت و بر وفق رضاي حضرت باريتعالي است .
زماني كه مردم در امر خلافت با علي عليه السلام بيعت نمودند و زمام امور كشور را به آن حضرت سپردند، افرادي در گوشه و كنار وجود داشتند كه مي خواستند علي عليه السلام در راءس كشور قرار گيرد، زيرا آگاه بودند كه عمل آن جناب بر اساس عدل و دادگري خواهد بود و اين كار بر وفق ميل آنان نبود، چون مي خواستند از شرايط محيط به نفع خود استفاده ها كنند و مقاماتي را به دست بگيرند و به منويات نارواي خود جامه عمل بپوشانند و علي عليه السلام شخصي نبود كه به اين كارها تن در دهد و اعمال نارواي آنان را بپذيرد. لذا بر ضد آن حضرت دسته بندي آغاز شد و در پس پرده توطئه هاي خائنانه شروع گرديد و اولين اثر سوئي كه از آن خيانت ها پديد آمد، اين بود كه جنگ بصره را براي علي عليه السلام ايجاد كردند و آن صحنه دردناك را به وجود آوردند و عده زيادي از مسلمانان اغفال شده را گرد هم آوردند و بر اثر آن ، ((جنگ ناكثين)) را راه انداختند.
امام علي عليه السلام كه واقف به تعاليم قرآن شريف و مقررات اسلامي بود، از اتمام حجت دست نكشيد و گاهي به طور خصوصي با افراد اخلالگر مذاكره مي كرد و تذكرات لازم را بيان نمود و گاه در مقابل جمعيت بسيار سخنراني كرد و شنوندگان را از انحراف فكري آنان آگاه مي ساخت .
متاءسفانه تذكرات حكيمانه و بيانات عالمانه امام علي عليه السلام ، لشكريان عايشه و طلحه و زبير در مقابل امام عليه السلام ايستادند و علي عليه السلام براي آخرين بار و به منظور اتمام حجت ، جوان لايقي را برگزيد و به او فرمود: قرآن را به مقابل مردم ببر و از قول من بگو: ((علي عليه السلام مي گويد، بياييد جنگ را كنار بگذاريم و حاكم بين ما و شما قرآن باشد.))
آن جوان رفت . اما اينان نه تنها اعتنا نكردند، بلكه دست هاي او را قطع كردند و او را كشتند و ديگر از نظر شرعي ، مطلب براي علي عليه السلام تمام شد و لذا جنگ را با عزمي ثابت و اراده اي جدي آغاز نمود و بدون شك و ترديد به آنان حمله كرد و قضاياي سنگين اتفاق افتاد و عده كثيري به خون غلطيدند.
نيت علي عليه السلام در حمله به آنان كه در صحنه ((جنگ جمل)) گرد آمده بودند، نيتي رشيد و مسبوق به علم و آگاهي بود، نيتي بر وفق حق و حقيقت بود و خلاصه نيتي بود كه در آن كمترين شك و ترديد وجود نداشت . از اين رو علي عليه السلام در كمال قوت نفس و قدرت اراده به عمل خويش ادامه داد و به صحنه اخلالگري آن مردم خائن كه بر ضداسلام پايه گذاري شده بود، پايان بخشيد.(5)

 

1- سوره مباركه نحل ، آيه 44.
2- الكافي ، ج 1، ص 167.
3- الكافي ، ج 1، ص 169.
4- الكافي ، ج 1، ص 169.
5- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 266.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





آزار و اذيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم

براي حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله مكرر موارد ناامني و نگران كننده اي پيش آمده و ايشان به منظور رفع خطر و حل مشكل ، دست دعا به پيشگاه الهي برداشته و از ذات اقدسش استمداد نموده اند و خداوند خطر را برطرف ساخته است .
در اين جا به ذكر يك مورد اكتفا مي شود.
موقعي كه ابوطالب از دنيا رفت ، قريش در ايذاء و اذيت خود نسبت به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم افزودند و به كارهايي دست زدند كه در حيات ابوطالب مرتكب نمي شدند. حضرت تصميم گرفت مدتي مكه را ترك گويد و به تنهايي به طائف برود تا از محيط خطر دور باشد و در ضمن ترويج اسلام را در آن منطقه آغاز نمايد. در آن موقع سه برادر از شخصيت هاي بزرگ طائف بودند. حضرت وقتي وارد طائف شد به ملاقاتشان رفت و دعوت خود را با آنان در ميان گذاشت . هر يك از آن سه نفر پاسخ نامناسب به دعوت آن حضرت دادند و رسالتش را با بي اعتنايي تلقي نمودند.
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از جا برخاست در حالي كه از آنان ماءيوس شده بود، از آنان خواست كه اين جلسه را مكتوم نگه دارند و به كسي نگويند.
آن سه نفر نه تنها خواسته آن حضرت را اجابت ننمودند و جلسه را پنهان نداشتند، بلكه جهال و بردگان قوم خود را تحريك نمودند تا آن حضرت را آزار نمايند. گردش جمع شدند، دشنام گفتند، فرياد كشيدند، مردم در اطراف آن حضرت اجتماع كردند، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را ملجاء نمودند كه از رهگذر خارج شود و به محوطه باغ انگور كه متعلق به دو نفر از اهل آن شهر بود، پناهنده شود. دو نفر صاحبان باغ خودشان در باغ بودند. حضرت كه وارد آن باغ شد، آنان كه دشمن حضرت بودند و همراهانشان پراكنده شدند.
حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رفت و در سايه درخت انگوري نشست و دو مالك باغ ، آن حضرت را مشاهده مي كردند و ديدند نادان هاي طائف با او چه كردند.
وقتي حضرت در جايگاه خود قرار گرفت ، با اين كه اضطراب دروني خويش را فرونشاند و با خارج شدن از باغ انگور دوباره گرفتار جهال و بردگان نشود، لب به دعا گشود و در پيشگاه خداوند عرض كرد: بار الها! از نيروي كم توانم و قلت چاره جويي ام و تحقيري كه مردم نسبت به من معمول مي دارند به تو شكايت مي كنم . به تو اي مهربان ترين مهربانان ! تو مالك مستضعفين و مالك من هستي ! مرا به چه كسي حواله مي دهي ؟ به آن كس كه از حقيقت دور است و با ديدن من روي درهم مي كشد يا كارم را به دشمنم محول مي فرمايي ؟
بار الها! اگر تو به من خشمگين نيستي ، باكي از بي مهري مردم ندارم . دفاع تو براي من بسيار وسيع تر و گسترده تر است . پناه مي برم به نور رويت كه تيرگي ها از آن برطرف مي شود و امر دنيا و آخرت از آن به صلاح مي گرايد.
پناه مي برم به نرو رويت از اين كه غضب تو بر من نازل شود، يا سخط تو مرا فراگيرد. شايستگي مؤ اخذه براي توست تا راضي شوي . هيچ حركت و قدرتي نيست مگر به حمايت و دلالت ذات اقدس تو.))
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم براي رفع ترس و ناامني محيط طائف از احدي ياري نخواست ، فقط از پيشگاه الهي نصرت طلبيد. خداوند دعاي او را مستجاب فرمود و خوف را از پيشگاه و از ضميرش برطرف ساخت و به وي آرامش و اطمينان قلب عطا فرموده و بدون احساس خطر و اضطراب از طائف خارج شد.(1)


1- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 328.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




شكر حقيقي

عن ابي عبدالله عليه السلام قال : من انعم الله عليه بنعمة فعرفها بقلبه فقد اءدّي شكرها؛(1)
امام صادق عليه السلام فرمود:
((كسي كه خداوند به وي نعمتي را عطا مي فرمايد و دل او عارف است كه آن نعمت عطيه الهي است ، با همان معرفت قلبي شكر نعمت را به جاي آورده است .))
قال موسي عليه السلام الهي كيف استطاع آدم اءن يؤ دّي شكر ما اءجريت عليه من نعمتك خلقته بيديك و اءسجدت له ملائكتك و اءسكنته جنتك فاءوحي الله اليه اءن آدم علم اءن ذلك كله مني و من عندي فذلك شكره ؛(2)
روايت شده است كه حضرت موسي بن عمران عليه السلام در مناجات خود به پيشگاه خداوند عرض كرد:
((بار الها! آدم را به دست خودت آفريدي ، در بهشت خودت او را جاي دادي ، حوا را به همسريش گزيدي ، او چگونه تو را شكر نمود؟))
خداوند فرمود: ((آدم دانست كه هه آن نعمت ها از من است و او با اين معرفت ، شكر مرا به جاي آورد.))
كسي كه در دل باور دارد، تمام نعمت ها از خداوند است و با اين باور، عالي ترين شكر را به جاي آورده و اداي وظيفه قلبي را نموده است .
البته انسان بايد مراقبت نمايد كه در مقام عمل نيز شكرگزار نعمت هاي الهي باشد و هر نعمت در جايي صرف شود كه مرضيّ صاحب نعمت است .
يعني با هيچ يك از عطاياي الهي مرتكب گناه نشود خواه آن عطايا جوارح و اعضاي بدن او باشد كه به اختيار اراده او به كار مي رود و خواه نعمت هاي خارج از وجود انسان باشد. مانند آمال ، مقام عبوديت ، نفوذ كلام ، و ديگر نعمت هايي از اين قبيل ، و شكر جامع ، به كار بردن نعمت بر وفق رضاي الهي و اجتناب از گناهان است .(3)

صراحت لهجه

روزي حجاج در منبر، خطابه خود را طولاني كرد. مردي از وسط جمعيت با صداي بلند گفت : ((موقع نماز است ، سخن را كوتاه كن ! نه وقت به احترام شما توقف مي كند، نه خداوند عذرت را مي پذيرد.))
حجاج از اين صراحت ، آن هم در يك مجلس عمومي ناراحت شد، دستور داد مرد را زنداني كردند. كسان او به ملاقات حجاج رفتند و به وي گفتند:
((امير! مرد زنداني از فاميل ماست و ديوانه است . دستور فرماييد آزاد شود.))
حجاج گفت : ((اگر خودش به ديوانگي اقرار كند، آزادش خواهم كرد.))
كسانش به زندان رفتند و گفتند: ((به جنونت اقرار كن ، تا آزاد شوي .))
مرد گفت : ((هرگز چنين اعترافي نمي كنم ، من مريض نيستم . خداوند مرا سالم آفريده است .))
وقتي جواب هاي صريح و صادقانه زنداني به گوش حجاج رسيد، دستور داد به احترام راستگويي آزادش كردند.(4)
ضرر بسيار زياد رياست !
عن معمّر بن خلّاد عن ابي الحسن عليه السلام اءنّه ذكر رجلا فقال انه يحب الرئاسة فقال ما ذئبان ضاريان في غنم قد تفرّق رعاؤ ها باءضرّ في دين المسلم من الرّئاسة ؛(5)
در محضر حضرت رضا عليه السلام نام مردي به ميان آمد كه سخت دوستدار رياست بود. حضرت فرمود: ((ضرر و زيان دو گرگ درنده اي كه به گله بي نگهباني هجوم برده باشند، از ضرر رياست ، براي دين يك مسلمان نيست .))
عبدالملك مروان در جواني زندگي آرامي داشت . عطوف و رقيق القلب بود و نسبت به خلق ، دلسوز و مهربان بود. مردم آزار نبود و از كسي بد نمي گفت .
خواهش هاي نفساني و تمايلات غريزي اش در اثر نداشتن صحنه فعاليت خفته و خاموش بودند. هرگز گمان نمي كرد روزي زمامدار كشور پهناور اسلام شود و مقدرات ميليون ها مردم را در دست بگيرد. گذشت زمان و تحولات غيرمنتظره اوضاع را به نفع او تغيير داد. پدرش كه روزي فرماندار مدينه بود و بعدا معزول شد، در اثر پيشامدهايي به خلافت رسيد و بر مسند زمامداري تكيه زد و پسرش عبدالملك همان جوان عطوف و مهربان ، به ولايت عهدي منصوب گرديد. چندماهي نگذشت كه مروان مسموم شد و از دنيا رفت .
عبدالملك به جاي او نشست و تمايلات نفساني و شهوات خفته او بيدار شدند و ميدان پهناوري براي تاخت و تاز به دست آوردند. تا ديروز وجدان اخلاقي بدون مزاحم در مزاج عبدالملك حكومت مي كرد، به همين جهت از ستم خوددار بود و از كارهاي غيرانساني اجتناب داشت . امروز كه غرائز خفته بيدار شده و شعله هاي خانمان سوز شهوت مالي و مقام زبانه كشيده اند، نيروي وجدان اخلاقي دچار شكست شده و چنان عقب نشيني نموده كه گويي اساسا در نهاد عبدالملك ، وجداني وجود نداشته است ! خود و عمالش در كمال خشونت و بيرحمي دست به خونريزي و مردم كشي زدند و در بلاد اسلامي طوفاني سهمگين و جنايت بار به وجود آوردند.
عبدالملك مروان قبل از آن كه به مقام خلافت برسد اغلب اوقات در مسجد سرگرم عبادت بود، تا جايي كه مردم او را كبوتر مسجد مي خواندند. موقعي كه خبر مرگ پدر وي رسيد، مشغول تلاوت قرآن بود. از شنيدن اين خبر و اين كه نوبت رياست و فرمانروايي به او رسيد است ، سخت به هيجان آمد. قرآن را برهم گذارد و گفت : اكنون زمان جدايي من از تو رسيده است .
در تاريخ آمده است ، موقعي كه يزيد براي قتل عبدالله زبير، لشكري به مكه فرستاد، عبدالملك مهربان و رقيق القلب مي گفت : ((پناه به خدا! مگر كسي به حرم خداوند لشكر مي كشد؟)) ولي وقتي خودش زمام امور را به دست گرفت ، لشكري عظيم تر به فرماندهي ((حجاج بن يوسف))، جنايتكار معروف را به مكه فرستاد و مردم زيادي را در حريم حرم خداوند كشت تا بر عبدالله زبير دست يافت . سرش را بريد و براي عبدالملك به شام فرستاد و جسد بي سرش را به دار آويخت !
عبدالملك مي گفت : ((من از كشتن يك مور ضعيف ، مضايقه داشتم و اينك كه حجاج گزارش قتل مردم را براي من نويسد، كمترين اثري در من ايجاد نمي كند!))
يكي از علما به نام زهري روزي به عبدالملك گفت : ((شنيده ام شراب مي خوري !))
گفت : ((بلي ، به خدا قسم هم شراب مي نوشم هم خون مردم را مي خورم !))
در سراسر تاريخ گذشته بشر و مردم امروز جهان ، نظاير عبدالملك بسيار است ! اغلب مردم در حال عادي پيرو ضمير اخلاقي و انساني خود هستند، ولي در موقع تهييج يكي از غرايز، عملا وجدان ، لگدكوب مي شود و ميدان فعاليت به دست تمايلات نفساني مي افتد، مگر آن كه ايمان واقعي و نيروي خداپرستي از وجدان اخلاقي حمايت كند و جلوي هواي نفس و تندروي غرايز را بگيرد.(6)

1- الكافي ، ج 2، ص 96. اءبوعلي الاءشعري عن عيسي بن اءيّوب عن علي بن مهزيار عن القاسم بن محمد عن اسماعيل بن اءبي الحسن عن رجل …
2- روضة الواعظين ، ج 2، ص 474، جامع السعادات ، ج 3، ص 232.
3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 2.
4- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 59؛ المستطرف ، ج 2، ص 8.
5- الكافي ، ج 2، ص 297؛ تتمة المنتهي ، ص 84.
6- بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات ، ج 1، ص 96.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




پیش بینی عدم توان انسان در ساخت پشه و پس گرفتن سالم غذائی که آن را خورده

يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿۷۳ الحج ﴾
« ای مردم! مثالی زده می شود به آن گوش کنید: کسانیکه شما آنها را بجای خدا می خوانید “پشه ای را هم نمی توانند بیافرینند اگر چه برای ساخت آن همدست شوند". و اگر پشه چیزی از آنها برباید نیز نمی توانند آنرا از آن سالم پس بگیرند. هم آنکه می خواهد چنین کاری بکند و هم آنچه میخواهد بدست بیاید هیچکدام نتیجه ای نخواهد داد».
یکی از نکات آیه اینست که کسی نمی تواند پشه ای درست کند و این پیش بینی تا امروز که درست درآمده و کسی نتوانسته پشه ای درست کند.
نکته دیگر در آیه اینست که چیزیکه پشه برباید نمی توان سالم از آن پس گرفت. پشه پیش از اینکه غذا را وارد بدن خود کند با ماده تجزیه کننده و هضم کننده آنرا تجزیه و هضم میکند و بعد آنرا با مکیدن وارد بدن خود می کند. تا حالا کسی نتوانسته غذائی که پشه آنرا تجزیه کرده و مکیده را از آن پس بگیرد و به همان ترکیبات قبلی خود برگرداند.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۹۰﴾
آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۹۱﴾
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ ﴿۹۲ يونس ﴾

« و بني اسرائيل را از دريا عبور داديم. فرعون و سپاهيان وي بيدرنگ مسلحانه و فراتر از حد خود آنها را دنبال کردند، تا وقتي که داشت غرق ميشد گفت: ايمان آوردم به اينکه خدائي غير از خدائيکه بني اسرائيل (فرزندان يعقوب) به او ايمان اوردند وجود ندارد و هميشه مسلمان خواهم بود ـــ حالا! در حاليکه تا پيش از اين از سپردن بني اسرائيل سرباز زدي و هميشه نيز مفسد بودي ـــ امروز فقط بدن تو را نجات ميدهيم تا براي افراد پس از خودت درسي باشد. هر چند خيلي از مردم از آيات ما غافلند».
واژه فرعون در لغت بمعني: ساختمان باشکوه است. بعد به فرمانروايان مصر اطلاق شده، که اشاره ضمني و تلويحي بوده به ساختمانهاي بلند بالا و باشکوه آنها. تصويري که ميبينيم تصويرهمان فرعوني است که در زمان موسي بوده و از سپردن بني اسرائيل به موسي سرپيچي کرده و موسي و همراهانش را تعقيب کرده و در دريا غرق شده. او رامسز دوم نام داشته است. پس از غرق شدن افراد باقيمانده دستگاه فرعون که با وی در تعقیب موسی نبوده اند او را از آب گرفته و موميائی ميکنند، و امروزه در معرض تماشای جهانيان است. چيزی که 1400 سال پيش قرآن آن را پيش بينی کرده است.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




جوش‌هاي غرور
1- از ورقه‌هاي نازك «گوجه فرنگي» به عنوان يك ماسك زيبايي استفاده كنيد اين ماسك از زياد شدن جوش غرور جلوگيري مي‌كند و پوست را نرم و لطيف و شفاف مي‌نمايد و چربي زيادي پوست را مي‌گيرد.
2- همه روزه كمي «عسل» به صورت خود بماليد و آن قدر با دست مالش دهيد تا از بين برود. اگر چند روز مرتباً به اين كار ادامه دهيد، جوش از بين رفته و آثار آن نيز محو مي‌گردد.
3- «هويج» داراي جوهري هست كه در كبد تبديل به «ويتامين A» مي‌شود و با كمك اين ماده از جوش غرور جلوگيري مي‌نمايد.
4- آب «برگ بيد» را با فشار گرفته و به صورت خود بماليد تا مانع پيدايش جوش شود.
5- برگ «بارهنگ» را له كرده و به صورت بماليد.
6- ريشه «بابا آدم» نافع است.
7- ماليدن «ماست» از امراض جلدي مخصوصاً جوش غرور جلوگيري مي‌نمايد و باعث نرمي و لطافت پوست مي‌شود.
8- «شلغم» به علّت داشتن گوگرد و ارسنيك و روبيديم بسيار سودمند است و البته خوردن آب آن بسيار مفيدتر و مصلح‌تر است.
9- مقدار يك تا دو گرم از گل هاي تازه «هميشه بهار» را در يك فنجان آب جوش ده دقيقه بگذاريد و نوش كنيد.

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت




جوش‌هاي صورت‌
1- «آب معدني شاهان گرماب» مفيد مي‌باشد.
2- روغن دانه‌هاي «شنبليله» به كار مي‌رود.
3- «بنفشه سه‌رنگ» مفيد است.
4- براي درمان جوش‌هاي قرمز يا لكه‌هاي صورت، كمي «نمك» با «آب ليموي تازه» مخلوط كرده، روي صورت بماليد.
5- ضماد پوره «سيب زميني» (روزانه 2 بار) به‌روي قسمتي از پوست كه مبتلا به‌جوش است، بسيار مفيد است. (شرح در تجويز 5 «ضرب خوردگي»)
6- چند روز صبح ها ناشتا، «آب غوره»، «آلو بخارا»، «آب ليمو»، «انار»، «سماق»، «تمر هندي»، «كاهو»، «هندوانه»، «عنّاب»، «قراقات»، «شلغم پخته»، «تمشك»، «آلبالو» و امثال اين ها كه ترشمزه يا ملس باشد بخوريد.
7- پنج مثقال «گل قاصد» را بجوشانيد و بخوريد.
8- هر روز صبح نصف استكان «آب ليمو» را با مقداري «عسل» و يا شكر مازندران مخلوط نموده بخوريد.
9- محل زخمها را با «آب ليموي ترش» خوب ماساژ دهيد.
10- خانمها پس از اصلاح صورت يك تكه «زاج سفيد» را در آب سرد فرو كنند و به صورت خود بمالند.
11- «اسفناج» را بپزيد با سفيد آب قلع مخلوط كنيد روي جوشها بماليد و ماساژ بدهيد.
12- «بنفشه»، «بخور بابونه»، «چاي كوهي» و «گزنه» مفيد مي‌باشند.

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت




جوش‌هاي صورت بچّه‌ها


در صورت بعضي از بچّه‌هاي شيرخوار گاه جوش‌هايي ظاهر مي‌شود كه رفته رفته تبديل به زخم مي‌گردد. به منظور درمان آن بايستي چهار تا پنج گرم بنفشه فرنگي را در 250 گرم آب جوش به مدّت يك شب بخيسانيد و صبح روز بعد به مدّت دو دقيقه بجوشانيد. سپس آن را صاف كرده، به اندازه يك چهارم، شير به آن مخلوط كنيد. بعد شيرين كنيد و هر روز صبح ناشتا به بچّه‌هاي شيرخوار بدهيد.

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت




جوش‌هاي سرخ خارش‌دار


1- ضماد مخلوطي از آب يا روغن «برگ توت» و «سركه» در حمام براي دفع اين جوش‌ها بسيار مفيد است. اصولاً ضماد برگ تازه آن خشكي پوست و آبسه‌هاي گرم، كورك و زخم را التيام مي‌دهد و برگ تازه آن را پخته، ضماد ناراحتي‌هاي پوست كنيد.


2- ضماد تركيب مرهمي از «تره» و «سماق» بسيار مفيد است.

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت





1- خوردن و جويدن «طرخون» بسيار مفيد است.
2- جويدن مغز «پسته»، درمان جوش‌هايي است كه معمولاً در دهان مي‌زند.
3- مضمضه و نگاهداشتن آب ميوه‌ي ترش «انار» در دهان، برفك و جوش‌هاي دهان را پاك مي‌كند.
4- «گشنيز» داراي ويتامين‌هاي «A» و «B» بوده و سرشار از «ويتامين C» مي‌باشد. مضمضه آب آن جوش‌هاي دهان را از بين مي‌برد.
5- جويدن برگ «تمشك»، جوش‌هاي دهان را از بين مي‌برد.
6- جويدن برگ «زيتون» جهت معالجه جوش دهان مفيد است.
7- جويدن «برگ ديوخار» جهت جوش‌هاي دهان نافع است.
8- مضمضه آب جوشانده «فلوس»، جوش‌هاي دهان را از بين مي‌برد.
9- جويدن برگ درخت «آش انگور» جهت جوش‌هاي دهان سودمند مي‌باشد.
10- مضمضه عصاره «قنطوريون باريك» با «گلاب» جوش‌هاي دهان را برطرف مي‌كند.
11- مضمضه عصاره مايع «خارخسك» با «عسل» جهت جوش‌هاي دهان مفيد است.
12- مضمضه با آب جوشانده برگ «برگ نو»، جوش‌هاي دهان را برطرف مي‌كند.
13- غرغره با آب يا رب «شاه توت» براي جوش‌هاي دهان مفيد است.

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت





1- هرگاه پخته «توت ترش» را با «عسل» و «انجير» مخلوط كنيد، درمان كننده خواهد بود. پخته برگ آن نيز همين خواص را دارد.
2- چون گرد ريشه «ريواس» را با لعاب «به دانه» ساييده و حب نماييد و زير زبان نگاه داشته و آب آن را فرو بريد، براي جنون نافع است.
3- ميوه «فلفل بياباني» براي معالجه جنون تجويز شده است.
4- بخور ميوه «فندق» جهت جنون تجويز شده است.
5- خوردن مغز ميوه «نارگيل» مواد سودايي و بلغمي را از بين مي‌برد و به همين جهت براي جنون نافع است.
6- مداومت در خوردن «اسطوخودوس» جنون را از بين مي‌برد.
7- جوشانده «گل گاوزبان» اصلي همراه با داروهاي ديگر جهت جنون مفيد است.
8- «دارچين» براي درمان جنون تجويز شده است.
9- پخته «كدو» با تمبر هندي و شكر جهت جنون از غذاهاي خوب مي‌باشد.
10- خوردن انه‌هاي «اسفند» جهت جنون مفيد مي‌باشد.
11- «سنا» را جهت جنون تجويز مي‌نمايند.
12- چكاندن آب ساقه «شبدر» در بيني جهت جنون مفيد است.
13- روغن «ارژن» جهت جنون نافع است.
14- به موارد «مانيا» نيز توجّه كنيد.
15- اگر «اسفناج» را با آب پخته با كره گاو يا روغن بادام شيرين سرخ كرده و ميل شود، غذاي مناسبي براي اشخاص مبتلا به جنون و قُطَرب (نوعي ماليخوليا كه مبتلايان به آن، از مردم گريزانند و در گوشه‌اي منزوي مي نشينند) و مانياي حادث از سوداي صفراوي كه با حرارت شديد مي‌باشد، مفيد است .
16- «كاهو» براي جنون مفيد است .

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت




به خودتون. بیایید…..
خواهرم !
شما خسته نشدی از جلوه نمایی تن در بازار اسیران هوی و هوس ؟!
خسته نشدی از حقارت و ضلالت . . ؟!

خسته نشدی از خون کردن دل مهدی فاطمه ؟!

خسته نشدی از عهد شکنی های پیاپی ات با خداوند . . .

مرگت که رسید ؛
جسمی که سالها مایه ی فخر فروشی و جذب نگاه های هرزه بوده رهایت میکند . . .

آنوقت تو هستی و کوهی از گناه !
تو هستی نگاه های تحقیر آمیز . .
تو هستی و نگاه های اهل بیت و شهداء

به خودت بیا …
آقا پسر تو هم به خودت بیا
توهم میتونی با اون چشم ها هرزگی کنی
و هزار کار دیگه ای که جرات گفتنش رو ندارم!


به خودتون بیایید…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





انگور درماني طبيعي براي كليه‌ها
توصيه مي‌شود انگور را وارد برنامه غذايي روزانه بكنيد. به خاطر اينكه اين ميوه خواص درماني ويژه‌اي دارد كه براي حفظ عملكرد كليه‌ها مفيد هستند.

به گزارش سلام خبر، براي حفاظت از سلامتي كليه‌هاي‌تان چه اقداماتي انجام مي‌دهيد؟ آيا آب كافي مي‌نوشيد؟ آيا مطمئن هستيد كه نمك دريافتي از مواد غذايي را به‌طور كامل دفع مي‌كنيد؟ آيا هر روز ورزش مي‌كنيد؟ بايد بدانيد كه تمام اين اقدامات براي داشتن كليه‌هايي سالم لازم‌اند. با اين حال خيلي از ما از انجام چنين كارهاي ساده‌اي نيز غفلت مي‌كنيم و تا قبل از مشاهده نخستين علائم بيماري در كليه‌ها به فكر سلامت آنها نمي‌افتيم. خوشبختانه انگور جزو ميوه‌هايي است كه براي ارتقاي سلامت اين اندام‌هاي لوبيايي شكل مفيد است.
فوايد انگور براي كليه‌ها
درد در قسمت پايين كمر كه به شكم سرايت مي‌كند، درد در حين دفع ادرار، تغيير رنگ ادرار و غيره جزو علائمي هستند كه نشان مي‌دهند كليه‌ها دچار مشكل شده‌اند. بر اساس بررسي‌هاي انجام شده توسط محققان آمريكايي در آينده از هر 9 نفر يك نفر با مشكلات كليوي مواجه خواهند شد. اين مشكلات از عفونت‌هاي ساده مجاري ادراري گرفته تا سنگ كليه يا بيماري‌هاي مزمن كليه را شامل مي‌شوند كه در طولاني‌مدت كار بيمار را به مراقبت‌هايي مانند دياليز يا پيوند كليه مي‌كشاند. سلامت كليه‌ها نياز به مراقبت‌هاي روزانه دارد؛ چون مشكلات كليوي صرفاً به بيماري ژنتيكي محدود نمي‌شوند. عادت‌ها و سبك زندگي و همچنين تغذيه ما نقش مهمي در وضعيت سلامت كليه‌هاي‌مان دارد. در نتيجه لازم است كه يك رژيم غذايي مناسب داشته باشیم تا با مصرف مواد غذايي مفيد كليه‌هايتان سالم‌تر بمانند. به همين دليل
توصيه مي‌شود كه انگور را وارد برنامه غذايي روزانه کنید. به خاطر اينكه اين ميوه خواص درماني ويژه‌اي دارد كه براي حفظ عملكرد كليه‌ها مفيد هستند.

قدرت هسته‌ انگور
اگر شما انگور ميل مي‌كنيد اما جزو افرادي هستيد كه هسته آن را جدا مي‌كنيد سخت در اشتباهيد. به خاطر اينكه هسته انگور سرشار از «فنوليك‌ها» و «پروآنتوسيانيدين» است كه هر دو جزو آنتي‌اكسيدان‌هاي قوي محسوب مي‌شوند. اين آنتي‌اكسيدان‌ها باعث تقويت كليه‌ها شده و آسيب‌هاي وارد شده را ترميم مي‌كنند. اثرات انگور به دليل داشتن همين آنتي‌اكسيدان‌ها و ويتامين‌هايي از جمله ويتامين C، E و بتاكاروتن به مدت 3 روز در كليه‌ها فعال مي‌ماند و به همين دليل از اين ميوه به عنوان درماني طبيعي براي اين اعضا ياد مي‌شود. تمام تركيبات انگور به دفع سموم از كليه‌ها كمك كرده و باعث بهبود عملكرد آنها مي‌شوند. هسته انگور به تنظيم فشارخون، بهبود جريان خون و تقويت رگ‌هاي خوني نيز كمك مي‌كند. نتايج پژوهشي كه در مجله
Applied Physiology به چاپ رسيده است نشان مي‌دهد هسته انگور به احياي بافت‌هاي آسيب‌ديده كليه‌ها كمك مي‌كند و همچنين درماني موثر براي افرادي محسوب مي‌شود كه از مشكل اضافه‌وزن رنج مي‌برند. حواس‌تان باشد كه چربي زياد خطر بروز مشكلات كليوي را بالا مي‌برند و خوشبختانه هسته انگور به رفع اين چربي‌ها كمك مي‌كند.

خواص آب انگور
آب انگور طبيعي و بدون قند افزوده منبع آنتي‌اكسيدان‌هاست كه شما را در برابر استرس اكسيداتيو كه به كليه‌ها آسيب مي‌زند محافظت مي‌كنند. يادتان باشد كه اين آب‌ميوه باعث انبساط عروق شده و سياهرگ‌ها و سرخرگ‌ها را تميز و تصفيه مي‌كند. اگر خود را مستعد مشكل تصلب شرائين مي‌بينيد حتماً آب انگور ميل كنيد. به عقيده محققان انگورهايي كه به شيوه ارگانيك عمل آمده باشند يعني اينكه با آفت‌كش‌ها سم‌پاشي نشده باشند براي دفع اسيداوريك فوق‌العاده‌اند و باعث تميزي كبد و همچنين كليه‌ها از سموم مي‌شوند.

انگور و سلامت كليه‌ها
در گام اول فراموش نكنيد كه انگور حاوي قند است. اگر مي‌خواهيد بيشترين استفاده را از خواص آن ببريد بهتر است در مصرف آن زياده‌روي نكنيد. براي تقويت كليه‌ها كافي است كه روزانه 15 حبه انگور ميل كنيد. بهترين زمان براي مصرف انگور در وعده صبحانه است. شما مي‌توانيد اين حبه‌هاي خوشمزه را به غلات صبحانه (تهيه شده از جودوسر) يا داخل ماست طبيعي ريخته و ميل كنيد. مي‌توانيد از اين ميوه در تهيه سالاد ميوه استفاده كرده و از خواص بي‌نظير آن بهره‌مند شويد. انگور قرمز بيشترين خاصيت را در سلامت كليه‌ها دارد. اين انگورهاي خوش‌رنگ حاوي آنتي‌اكسيدان‌هاي بيشتري نسبت به انگورهاي سفيد دارند. در صورت دسترسي به ميوه‌هاي ارگانيك از انواع ارگانيك انگورها تهيه و استفاده كنيد. در حين مصرف انگور هسته‌هاي آن را خارج نكنيد. اگر در منزل آب انگور تهيه مي‌كنيد هيچگاه آن را صاف نكنيد و از خواص موجود در پوست و هسته‌هاي آن نيز بهره ببريد. انگورها بهترين انتخاب براي دسر هستند. البته صبحانه نيز زمان خوبي براي مصرف اين ميوه محسوب مي‌شود.

موضوعات: خواص میوه ها و اسرار خوراکی ها  لینک ثابت




 

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد
که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند
وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد
پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد
و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد
و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:
اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم
دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد
اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود
و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود
اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود
در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت
دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد
او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت
و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود
وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده
پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود
در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم!
اما مهم نیست اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم
معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت
و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است
در آخرین لحظات هم راهی وجود دارد که ما باید آنرا ببینی

موضوعات: داستان  لینک ثابت




تفاوت های دیدن رنگ ها در آقایان و خانم ها

شاید برای بسیاری از خانم هایی که از انتخاب رنگ لباس توسط همسر خود ناامید شده اند این مسئله عادی باشد، اما نتایج تحقیقات نشان میدهد که زنان و مردان رنگها را به صورت متفاوت می بینند. به گزارش پارس ناز تحقیقات نشان میدهد که پردازش رنگ در مغزهای زنان و مردان به شیوه های مختلفی صورت می گیرد.
به این معنا که اگر یک زن و یک مرد به یک پرتقال نگاه کنند مرد، پرتقال را قرمز تر از زن می بیند. به همین نحو چمن به چشم مردان زردتر و به چشم زنان سبزتر می رسد، این تفاوتها در اینجا به پایان نمی رسند. آزمایشهای صورت گرفته توسط دانشگاه نیویورک نشان می دهد که مردان تلاش می کنند تمایزات ظریف را در سایه های زرد، سبز و آبی تشخیص دهند.

این تأثیر بسیار کوچک است اما ممکن است به این معنا باشد که انتخاب یک سایه از رنگ از میان چند رنگ در یک جدول رنگی موردی است که زنان بهتر انجام می دهند. این نتایج جالب از آزمایشهایی ارائه شده که طی آنها به زنان و مردان نورهای رنگی نشان داده و از آنها خواسته شد که نام رنگی را که می بینند بگویند.
همه افرادی که در این آزمایش شرکت کردند میزان دید عادی داشتند و هیچ کدام کور رنگ نبودند.آبراموف محقق این تحقیقات از کالج بروکلین نیویورک اظهار داشت که تمایز میان دید رنگ در دو جنس را نمی توان به واسطه تمایزها در ساختار چشم توضیح داد. از این رو پاسخ به شیوه پردازش رنگها در مغز باز می گردد، چرا که هورمونهای مردانه تستوسترون احتمالا بر نحوه پردازش رنگها تأثیر می گذارد.این محقق تفاوتهای جنسی را در مشاهده رنگها کوچک اما واقعی توصیف کرده و اظهار داشت که فرض ما این است که تستوسترون نقش مهمی در این تفاوتها ایفا می کند.

این مقاله در مجله زیست شناسی تفاوتهای دو جنس منتشر شده است.تحقیقات دیگر همچنین میزان حس شنوایی و بویایی و چشایی زنان را نسبت به مردان بهتر ارزیابی کرده است. برخی از آزمایشها نشان می دهد که مردان در یافتن جزئیات دقیقی در تصاویر درحال حرکت نیز بهتر از مردان هستند، ویژگی که توضیح می دهد چرا نیاکان مذکر انسان شکارچیان خوبی بوده اند. در دنیای مردان این ویژگی هنگام تماشای فوتبال موثر است.

http://www.niksalehi.com/hamechiz/archives/219978.php

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




شهید زنده ای که زبان،چشم ودست او 2 سال توان معرفی او را نداشت

چیزهایی می شنویم و می بینیم که بیشتر شبیه داستان ها و افسانه هاست اما بهرحال غر قابل انکار است و شواهد نشان می دهند که واقعیت دارند.
مثلا اگر در افسانه ای بخوانیم که یک نفر که 20 درصد از مغزش را از دست داده و 48 ساعت بیهوش است به یکباره زنده می شود کمی اغراق امیز به نظر برسد اما خب اقتضای افسانه این است.
اما در همین حوالی، همین چند سال پیش، بوده اند کسانی که واقعیاتی خلق کرده اند و بنامشان مهر شده که تاریخ تا ابد انگشت به دهان رشادت هایشان خواهد ماند.
جانباز 70 درصد ،ناصر خوش گفتار اما از همان مردان مرد خالق حماسه و از تبار میرزا کوچک خان هاست. در ایام مناسک حج او را گوشه ای گیر می آوریم و گپ و گفتی خودمانی می زنیم. از چیزهایی می گوید که تصورش هم سخت است. با همسرش رابطه خوبی دارد و مدام چشمش به دهان اوست که کار و حرفش را تایید یا تکذیب کند. به شوخی به او می گویم زن ذلیل هم که هستی و می گوید “تند نرو، واستا بهت بگم چه زنیه تا ببینی باید ذلیل که هیچ، هلاکش باشم.”


از او می خواهم داستان افسانه گونه اش را بیان کند. ابتدا کمی طفره می رود ولی وقتی می فهمد من بیخیال نمی شوم سعی میکند وقتی را در اختیارم بگذارد و با فراق بال تعریف کند:
“پیرانشهر بودیم. شب عملیات باید معبر باز می کردیم ، خورده بودیم به میدان مین. برای عبور از میدان مین به ذکر و نذر و نیاز متوسل شدیم و الحمدلله خداوند هم همه را قبول کرد و توانستیم بر موقعیت دشمن مسلط شویم. در این بین تیربارچی به عنوان مهمترین نفر گردان، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. من تخصصم تیربارچی بود، خودم را به لطایف الحیلی به تیربار رساندم. جسد مطهر شهید را کنار گذاشتم و شروع به رگبار بستن دشمن کردم. کمی که تیر زدم مرا نشانه رفتند و پایم تیر خورد. دشمن را خوب میدیدم و خوب به هدف میزدم اما در همین حین، تیر به دستم خورد و خونریزی زیادی هم داشتم.
در این بین از پا ننشستم و می دانستم اگر بیخایل شوم و به خون و درد مسلط نشوم، شهید زیادی خواهیم داد. کمی ایستادگی کردم که دیگر چیزی متوجه نشدم. خمپاره ای به کنار من اصابت کرده و منفجر شده بود.حدود 20 درصد از مغزم را از بین برده بود.
بیهوش کناری افتادم و بچه ها که از حجم جراحات بدنم حدس می زدند شهید شده ام پلاکم را از گردنم درآوردند و به همراه پلاک سایر شهدا با خود بردند.
معبر باز شده بود و بچه ها عملیات را با موفقیت پشت سر گذاشتند. 48 ساعت بعد عملیات تمام شد و حین رد شدن از کنار جنازه ام یکی از دوستانم که خیلی با او شوخی داشتم، با پا به من زد و گفت:” خیلی بی معرفتی رفیق ، زدی زیر قرارمان ، ما باهم عهد بسته بودیم ،ما میرویم پیش امام رضا(ع) وتو هم رفتی پیش خدا".
جمله و ضربه اش را هنوز خوب یادم هست. با ضربه اش چنان آهی کشیدم که متوجه زنده بودنم شدند. ما در دل عراق بودیم و باید یک مسیری مرا با خود می بردند تا سوار ماشین کنند و به عقب بروم. مرا روی قاطر انداختند و بعد از طی مسافتی طولانی بالاخره به جایی رسیدیم که میشد با آمبولانس به پیرانشهر بفرستنم.یعدها شنیدم دوستم همان روز شهید شد واو رفت پیش خدا و من ماندم چه بگویم وپلاک او به عنوان شهید وپلاک من بعنوان شهید مفقودالاثر تایید شد.
از پیرانشهر به تبریز اعزام شدم و چون پلاک نداشتم به عنوان مجهول الهویه بستری شدم. توانایی تکلم نداشتم، چشمم نمی دید و دستم هم توان نوشتن نداشت چون سیستم اعصاب مغزم در این زمینه از کار افتاده بود. به خانواده ام هم آمار غلط داده بودند و 2 سالی که بیمارستان بستری بودم گمان می کردند مفقودالاثر هستم. حتی برایم مجلس ختم و فاتحه و سالگرد هم برگزار کرده بودند.
بعد از مدتی یکی از بچه های سپاه کنار من بستری شد و مثل یک متخصص با من شروع به ارتباط کرد. چشمم کمی می دید و می شد کاری کرد. شروع کرد تمام شهرها را گفت تا به شهر من رسید. با چشم علامت دادم که اهل آنجا هستم. شهری از خطه سبز گیلان. رفت یکی از بچه های سپاه گیلان را با خود آورد شاید مرا بشناسد. اتفاقا ایشان هم مرا به جا آورد و بعد از 2 سال و 4 ماه، هویتم احراز شد.
به آغوش خانواده ام برگشتم و همسرم مانند یک پرستار مهربان و صبور علیرغم اصرار من، به پای من ماند و مرا تیمار کرد. امروز با هم به حج آمده ایم. چیزی که شاید لیاقتش را نداشتم و از صدقه سر این بانوی مکرمه به من توفیق و عنایت شده است.
من باید طبق دستور پزشک در آسایشگاه می ماندم اما همسرم مخالفت کردند و نگذاشتند حتی یک ساعت در آسایشگاه بمانم. با صبر و عشق ورزی از من پذیرایی می کنند. ناقابلم اما دعا می کنم عاقبت به خیر باشند.

من خیلی از غافله عقبم. در همان منطقه پیرانشهر، جوان 17 ساله ای را می شناختم که شهید شد. طوری نماز می خواند و عبادت خالصانه ای داشت که شیخ گردان می ایستاد و به او اقامه می کرد. فضا و جو جبهه و معنویت بچه ها کمتر از حج نبود، شهدای ما در همان مناطق عملیاتی به عرفات واقعی دست یافته بودند.
یک سری از جانبازانی که پارسال به حج اعزام شدند، امسال در لیست شهدا هستند و این یعنی به معرفت ناب محفوظ در عرفات دست یافته اند. جانبازان ما انقدر روی مباحث معرفتی و ارتباط با خالق خوب کار کرده اند و روحشان متعالی شده است که دیگر تاب ماندن در زندان تن را ندارند.
اینها را که می نگرم حسرت می خورم و تازه می فهمم حماسه آفرینان ما که بودند. اینها کار روح است و خلق حماسه ای از جنس دوران دفاع مقدس، کار روح است.

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




زندگی را طلاق ندهید….
ماکسول مالتز , پدر تصویر ذهنی :
“زندگی را طلاق ندهید.”
این یعنی اینکه خودتون رو از خوشی های دنیا و زندگی , محروم نکنید
در مقابل مشکلات , تسلیم نشید و زانوی غم بغل نگیرید. خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته هاتون احترام بذارید .
یادتان باشد بهترین دوست شما
“تصویر ذهنی های خوب شما از خودتان ” است .
پس زندگی را زندگی کنید ….

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت




حدیثی برای دلچسبی مرگ

انتقال از سرای فانی و در آمدن به دیار باقی با اضطرابی فراوان همراه است چرا که مرگ واقعیتی تجربه نشده و نا آشناست. از این رو لزوم همراهی همراهانی عالِم برای از میان بردن این اضطراب امری ضروری است.

حدیثی که مرگ را برایمان دلچسب می کند

دلهره و اضطراب از واقع شدن در شرایطی تازه و نا آشنا امری شناخته شده در میان افراد است. در واقع نبودِ علم و آگاهی کافی در خصوص امور تازه و تجربه نشده نگرانی هایی را با خود به همراه می آورد. در چنین شرایطی همراهیِ همراهانی آگاه نسبت به شرایط تازه؛ سبب کمرنگ شدن این اضطراب می گردد.

هر چه همراه شناخت بیشتری داشته باشد این اضطراب و نگرانی کمرنگ تر خواهد شد تا آنجا که در صورت آشنایی تام و کامل همراه با امر جدید آرامش جایگزین دلهره می شود. از سوی دیگر هر چه محیط پیش رو متفاوتتر از محیط های تجربه شده پیشین باشد این واهمه دو چندان می گردد.

با آنکه در آیات الهی و روایات معصومین(علیهم السلام) توصیفات زیبایی در خصوص مرگ و سرای آخرت به چشم می خورد اما ترس از مرگ واقعیتی انکار ناپذیر است.

در روایات منقول از ائمه اطهار علل متعددی برای این ترس ذکر شده است. در بسیاری از روایات ترس از مرگ به سبب کثرت گناهان شخص و گاهی به سبب عدم شناخت فرد از مرگ بیان شده است.

الإمامُ العسكریُّ علیه السلام : دَخَلَ علیُّ بن محمّدٍ علیهما السلام على مَریضٍ من أصحابهِ و هو یَبكی و یَجزَعُ من المَوتِ ، فقالَ لَهُ : یا عبدَ اللّه ِ، تَخافُ من المَوتِ لأنّكَ لا تَعرِفُهُ ، أ رأیتُكَ إذا اتَّسَختَ و تَقَذّرتَ و تَأذَّیتَ مِن كَثرَةِ القَذَرِ و الوَسَخِ علَیكَ و أصابَكَ قُروحٌ و جَرَبٌ و عَلِمتَ أنّ الغَسلَ فی حَمّامٍ یُزیلُ ذلكَ كلَّهُ أ ما تُریدُ أن تَدخُلَهُ فَتَغسِلَ ذلكَ عنكَ؟ أ وَ ما تَكرَهُ أن لا تَدخُلَهُ فیَبقى ذلكَ علَیكَ؟ قالَ : بلى یَا بنَ رسولِ اللّه. قالَ: فذاكَ المَوتُ هو ذلكَ الحَمّامُ ، و هو آخِرُ ما بقِیَ علَیكَ مِن تَمحیصِ ذُنوبِكَ و تَنقِیَتِكَ مِن سَیّئاتِكَ، فإذا أنتَ وَرَدتَ علَیهِ و جاوَزتَهُ فقد نَجَوتَ مِن كُلِّ غَمٍّ و هَمٍّ و أذىً ، و وصَلتَ إلى كُلِّ سُرورٍ و فَرَح ٍ، فسَكنَ الرّجُلُ و استَسلَمَ و نَشِطَ و غَمَّضَ عینَ نَفسهِ و مضى لِسَبیلهِ.(معانی الاخبار، ابن بابویه محمدبن علی،ص290،ح9)

امام عسكرى علیه السلام: على بن محمّد (امام هادى) علیهماالسلام نزد یكى از اصحاب خود كه بیمار بود رفت. او مى گریست و از مردن بیتابى مى كرد. حضرت به او فرمود: اى بنده خدا! تو از مرگ مى ترسى چون آن را نمى شناسى. اگر بدن تو چندان كثیف و چركین شود كه از شدّت چرک و كثافت، آزرده شوى و بدنت پر از زخم شود و گال بگیرى و بدانى كه اگر در حمّامى خودت را بشویى همه آنها از بین مى رود، آیا دوست ندارى به آن حمّام بروى و چرک و كثافت ها را از خودت بشویى؟ یا دوست دارى حمّام نروى و به همان حال باقى بمانى؟ عرض كرد: چرا، یا بن رسول اللّه[دوست دارم حمّام بروم]. فرمود: این مرگ همان حمّام است و آخرین گناهان و بدى هاى وجود تو را پاک و تمیز مى كند. پس، هرگاه وارد آن [برزخ] شدى و از آن گذشتى از هر گونه غم و اندوه و رنجى رهایى مى یابى و به همه گونه خوشى و شادمانى مى رسى. در این هنگام، آن مرد آرام گرفت و تن به مرگ سپرد و حالش جا آمد و چشم خود را بست و جان داد.

انتقال از سرای فانی و در آمدن به دیار باقی با اضطرابی فراوان همراه است چرا که مرگ واقعیتی تجربه نشده و نا آشناست. از این رو لزوم همراهی همراهانی عالِم برای از میان بردن این اضطراب امری ضروری است.

همراهانی که حضورشان موجبات آرامش فرد را فراهم سازد و همراهیشان اضطراب و دلهره را از بین برد. این همراهان نیستند مگر ذوات مقدس معصومین(علیهم السلام) و این دلگرمی و آرامش حاصل نمی شود مگر به واسطه ی حضور ایشان.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُكْرَهُ الْمُوْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ‏ رُوحِهِ‏ جَزِعَ‏ عِنْدَ ذَلِكَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص لَأَنَا أَبَرُّ بِكَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْكَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَكَ افْتَحْ عَیْنَكَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ وَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ ع فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ ع رُفَقَاوُكَ — فَمَا شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی‏. (کافی، کلینی محمد بن یعقوب، ج3، ص128)

به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا آیا مومن از جان كندن خود ناراحت مى شود؟ ـ فرمود: نه، به خدا، زمانى كه ملک الموت براى ستاندن جانش مى آید، او بى تابى مى كند. امّا ملک الموت به او مى گوید: اى دوست خدا! بى تابى مكن؛ زیرا سوگند به آنكه محمّد صلى الله علیه و آله را برانگیخت، من از پدر مهربانى كه به بالینت بیاید، با تو خوش رفتارتر و مهربانترم. چشمت را باز كن و بنگر.

رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیر مومنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان از نسل آنها، علیهم السلام ، در برابرش نمایان مى شوند و به او گفته مى شود: این رسول خدا و … رفیقان و همرهان تو هستند … در این هنگام، چیزى براى او خوشتر از این نیست كه جانش ستانده شود و به منادى بپیوندد.

در واقع عدم شناخت از مرگ و عدم آگاهی از چگونگی شرایط پیش رو ناخودآگاه اضطراب و واهمه ای را با خود بدنبال می آورد. هرچند فرد بهره مند از ایمان باشد و از توصیفات مرگ به واسطه ی معصومین(علیهم السلام) مطلع گردیده باشد اما سختی سکرات مرگ و تجربه نداشتن نسبت به مقتضیات مرگ اضطرابی را با خود به همراه می آورد و از آنجا که مومن نزد خداوند عزیز است و خداوند مهربانترین مهربانان است به واسطه حضور بهترین و برترین مخلوقاتش در هنگامه ی ستاندن جان وی آرامش و راحتی را جایگزین اضطراب و دلهره می نماید تا آنجایی که به فرموده ی معصوم(علیه السلام) در آن هنگام لذتی بالاتر از ستاندن جانش نمی شناسد.

موضوعات: آخرت و مرگ  لینک ثابت




این سودا و سودازدگی که دائم این رسانه ها ازش دم می زنند می دونید چیه؟ طبیعت سرد و خشک که الان فصل پائیز سمبل آن می باشد، همانطور که ائمه (ع) سفارش کردند خود را از باد پاییز بپوشانید و تن خود را در معرض باد بهار قرار دهید.


دو نقطه مهم که فورا” تحت تاثیر باد پائیز قرار می گیرند و عامل ایجاد زکام می شوند گودی کمر و شعاع یک وجب درست از وسط فاصله دو کتف می باشد، یعنی اینکه وسط دو تا کتف را توی کمر پیدا کن و به اندازه شعاع یک وجب دایره رسم کن! این ناحیه دقیقا” محلی است که باد پاییز روی آن تاثیر می گذارد و حتی المقدور باید این دو ناحیه (محل کتف و گودی کمر) را باید پوشانید تا دچار زکام نشوید.


حالا بعضی ها عادت کردند می روند توی سونا بخار می خوابند و باعث تحلیل چربی این دو ناحیه می شوند و به نوعی لایه محافظ بدن خود را در این دو ناحیه تحلیل می برند و هی فرت و فرت آب دماغشون آویزونه! دلیلش هم تاثیر گرفتن فوری از هوای بیرون می باشد، البته برای افراد بلغمی و صفراوی، ران پا هم نقطه کلیدی و حساس در مقابل سرما می باشد و تا در معرض قرار می گیرد باید دو روز توی رختواب بخوابند.
گفتم سودا! بد نیست بدونید یکی از نشانه های بالا رفتن سودا و سنگینی خون در بدن عدم ارتباط با محیط بیرون و یا به قول پیامبر عزیزمون قطع صله رحم می باشد، به عنوان مثال تشریف ببرید بازار تهران و اکثر این افراد مسن مغازه دار و حجره دار و قدیمی های بازار را ببینید! اکثر این پیرمرد بازاری های ما دچار پادرد در ناحیه پای چپ (به خصوص زانو) هستند و ناحیه پیشانی آنان تیره تر از بقیه نقاط بدن و دچار رویش موی خشن و سفت در سر خود می باشند! این ها علامت سودای بالای بدن می باشند که این عزیزان به خاطر محصور شدن در چهار دیواری زندگی شان و عدم ارتباط با محیط بیرون دچار آن هستند، با اکثر این بزرگواران صحبت کنید، حوصله سفر و رفت و آمد و این چیزها را ندارند و صبح می روند سر کار و شب می روند منزل، فقط همین!


دومین سئوالی که از من شده راجع به این بحث بچه دار شدنه !! بعضی از زوج ها مراجعه می کنند که بعضا” هرکاری می کنند بچه دار نمی شوند و معلوم نیست عیب از کدومشونه! برای این منظور کافیه مرد و زن هر کدام در دو کوزه جداگانه ۱۲۰ گرم جو بریزند و ۸ روز مدام صبح زود در این کوزه ها ادرار کنند (می دونید که جو توسط ادرار می روید) و این کار را ظرف این هشت روز تکرار کنند، بعد از این مدت باید جوها شروع به سبز شدن نمایند، آن کوزه ائی که جوهای درون آن رو به زردی بود و بی حال، مربوط به شخصی است که مشکل و مورد دارد


و اما میخچه یا پینه : همانطور که می دانید نواحی ضخیم شده پوست بر روی دست ها و پا ها که در نتیجه اصطکاک به وجود آمده اند میخچه نام دارند، البته بعضی از پینه ها با مرطوب شدن در آب گرم به مدت ۱۰ دقیقه و سپس مالیدن سنگ پا از بین می روند، ولی بهترین روش درمان برای از بین بردن آن برگ درخت تازه گردو یا انجیر کال می باشد که باید روی پینه ضماد شوند، همچنین می توانید بر روی میخچه یک عدد پنیر تازه بگذارید و شب تا صبح روی آن را ببندید.
یا یک تکه گوجه برروی محل ببندید بمدت48 رفع خواهد شد
و در آخر بریم سراغ عرقیات گیاهی :
طبق مستندات اولین قومی که فن عرق گیری و تقطیر مایعات را اختراع کردند ایرانیان بودند و اگر در فصل و زمان درست برای عرق گیری استفاده شود، اکثر خواص گیاهی در این عرقیات حفظ خواهد شد، البته در ولایت ما (قمصر کاشان) بعضی از عرقیات را بعد از یکبار تقطیر دوباره روی آتش قرار داده و به قول معروف از عرق آن به عنوان مایع تقطیر استفاده می شود و به همین جهت عرق دوباره آن به دو آتشه معروف است، من به همه دوستان توصیه می کنم برای امتحان هم شده در لیوان چائی خود ۲ قاشق غذاخوری گلاب بریزند و چائی خود را با نبات شیرین کنند و میل کنند.
و اما عرقیات ترکیبی می توانند خاصیت درمانی را چندین برابر کنند که به عنوان مثال در زیر برای شما توضیح خواهم داد:


جهت تصفیه خون و جلوگیری از انسداد عروق : این عرقیات را به نسبت مساوی با هم ترکیب کنید : پونه+گشنیز+بومادران+شاهتره و قبل از غذا نصف استکان میل نمائید.
جهت درمان رماتیسم و دردهای استخوان و مفاصل : عرقیات گزنه+آویشن+بومادران + گلپر نصف استکان قبل از غذا
جهت درمان اختلالات هضمی، نفخ و ترشی معده : عرقیات رازیانه+شیرین بیان+نعناع+کاکوتی نصف استکان قبل از غذا و نصف استکان بعد از غذا
جهت درمان سرفه شدید و تنگی نفس و برونشیت : عرقیات ریشه شیرین بیان+آویشن+پونه+پنیرک نصف استکان قبل از غذا
جهت درمان چربی خون، تصلب شرائین و قند خون : عرقیات گزنه+شنبلیله+کاسنی+مریم گلی نصف استکان بعد از غذا
خب سوالات:
مریم از اهواز؟ در صورتی که طفل شما دچار آبریزش چشم به دلیل غیر طبیعی و مستمرشده است، کمی روغن ویکس به ملاج طفل بمالید، همینطور می توانید کمی گندم خام را گرم کنید و در پارچه ائی بریزید و روی ملاج طفل قرار دهید.
شهرام از تهران؟ علل بیشماری باعث ورم کبد می شود از جمله: تومورها، کیست ها، عفونت ها، سرطان و خوردن بیش از حد چربی ها و آب خوردن بعد از غذای چرب، برای درمان آن تخم خیار یا مغر خیار را میل کنید، در ضمن عرق کاسنی را با عسل شیرین کنید و میل نمائید و در ضمن هر شب ۷ عدد انجیر خشک را در سرکه خانگی بخیسانید و صبح ناشتا میل کنید.

فائزه از شوشتر؟ برای درمان زخم وسط انگشتان پا باید هر روز پاها را با آب جوشانده بسفایج بشوئید.
محمد رضا از تهران؟ کومبوچا فراورده ائی از گلسنگ ها می باشد (کومبو یعنی خزه قهوه ائی و چا به معنای چائی) که ترکیبی است از تعدادی باکتری و مخمرها که با شیوه پرورشی مخصوص تهیه می شود و پر از موجودات باکتریائی زنده می باشد که بدن به آنها نیاز دارد و بهترین نوشیدنی آسیائی می باشد، اصل اولیه آن از اقیانوس به دست آمده است و هیچ ضرری ندارد، این چائی دارای موجود قارچ مانند زنده ائی است که وقتی در چای شیرین کشت داده می شود نیاز تمام میکرو ارگانیسم های بدن را تامین می کند.
شیرین از بندعباس؟ برای درمان جوش صورت پیشرفته و چرکین ضمن پرهیز از چربی ها و ترشی ها، سفیداب قلع+کف دریا از هرکدام ۱۰ گرم (توی تمام عطاری های کشور موجود است) برگ خشک عناب ۲۰ گرم و تخم مورد ۳۰ گرم همه را نرم بکوبید بعد با لیوان سرکه مخلوط کرده و روزی سه مرتبه بمالید، برای درمان جوش داخل موهای سر گل ارمنی+گوگرد را با آب کرفس مخلوط کنید و با آن سر خود را بشوئید.
قربان از بابل؟ برای ترک اعتیاد باید هر روز صبح و عصر آب جوشانده ریشه زرشک و آبلیمو تازه میل کنید، تخم تاتوره سیاه ۵ گرم و زنجفیل و ریشه ریوند چینی از هرکدام ۱۰ گرم را نرم بسائید با آب زرشک ترکیب نموده و حب هائی به اندازه دانه تسبیح و اندازه نخود درست کنید و روزی ۳ عدد میل نمائید. ( این نسخه را عطاری ها درست می کنند و با قیمت کلان به دست مردم می دهند)
یادتون باشه: خداوند مهربان درمان هر درد را در ساده ترین راه ممکن در دسترس ما قرار داده است
نویسنده : آرش روشن
عضو هیئت مدیره کانون طب سنتی ایران

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, درمان های مختلف  لینک ثابت





دوران نامزدی و قوانین حاکم بر آن را بهتر بشناسید

آگاهی خانواده ها و جوانان آنها از قوانین حاکم بر دوران نامزدی و تفاوت های عرفی موجود در جامعه یکی از راهکارهای مناسب برای کاهش ترافعات حقوقی و اختلافات بین خانواده های طرفین خواهد بود.

افزایش سطح آگاهی مردم در حوزه ی قضایی یکی از راهکارهای اساسی برای کاهش جمعیت کیفری ، سبک تر کردن پرونده های متشکله و افزایش سرعت در رسیدگی به مسائل مختلف را به همراه خواهد داشت ، چه بسا همین مهم سبب شود مردم قبل از بوجود آمدن ترافعات حقوقی ، از بروز آنها جلوگیری نمایند.یکی از مسائل بسیار مبتلابه خانواده ها “مباحث دوران نامزدی” جوانانشان با یکدیگر است ، پرونده های متفاوتی ازجمله هدایای دوران نامزدی و شرایط بازپسگیری آنها ، وضعیت های خاص حقوقی این دوران ، چگونگی مطالبه خسارت های احتمالی برهم زدن نامزدی و … همواره در سیستم قضایی تشکیل و روند رسیدگی های متفاوت را طولانی تر می نماید.

همچنین موارد متفاوت دیگری از جمله مهریه و نفقه و شرایط ازدواج های دائم و موقت و ارث بری زوج از زوجه و برعکس را نیز باید به حوزه پیش گفته شده اضافه نمود که اطلاع و اگاهی مردم قبل از برقراری رابطه ازدواج و نامزدی به مراتب می تواند باعث کاهش چشگیر مراجعات به دستگاه قضایی شده و عملا علاج واقعه را قبل از وقوع مشاهده کرد.

آشنایی خانواده‌ها برای ازدواج فرزندان، از آن رویدادهایی است که نیاز به آگاهی‌های حقوقی دارد. باورهای غلط و بی‌اطلاعی از قلمرو حقوقی روابط، منجر به اختلاف و گاه طرح شکایت‌هایی می‌شود که حتی ممکن است از همان مراحل ابتدایی آشنایی و خواستگاری آغاز شود. عقد نکاح موقت و دائم، مهریه، نفقه و حضانت و سایر وقایع حقوقی، دارای اثراتی است که بی اطلاعی خانواده‌ها، زمینه دردسرهای بزرگ و حضور در دادگاه‌ها را فراهم می‌کند.

دوران نامزدی که با هدف آشنایی بیشتر طرفین در نظر گرفته می‌شود،دوره‌ای است هر یک از زوجین، دیگری را برای تشکیل زندگی آرام و تفاهم‌آمیز محک می‌زند. خانواده‌های متشرع با محرم کردن دختر و پسر، شرایط این آشنایی را در محیطی مناسب‌تر فراهم می‌کنند. هر چند این دوران هیچ منع اخلاقی، قانونی و شرعی ندارد و برای آشنایی و محکم کردن پایه‌های زندگی مشترک ضروری به نظر می‌رسد اما این احتمال که طرفین در این دوره به جمع بندی مشترکی نرسند، وجود دارد و هر یک از آنها یا هر دو از ازدواج انصراف می‌دهند. در این صورت، در قبال یکدیگر از حقوق و تکالیفی برخوردارند.

آثار و برخی نکات دوران نامزدی :

این دوران به صورت عرفی فاصله ی زمانی مناسبی برای طرفین است تا بتوانند ضمن کسب تدریجی آمادگی لازم برای تشکیل خانواده و شناخت بیشتر یکدیگر برای برقراری روابطی مستحکم تر دوران استقلال فردی خود را نیز آرام آرام به روابطی مستقل اما در قالبی جدید و با شرایطی متنوع تر تبدیل نمایند. دورانی که با گذشت بیشتر از سوی طرفین و احساس مشترک برای غلبه بر مشکلات ناشی از نزدیکی فرهنگ ها و خانواده ی بعضا نا آشنا با سنتها و خلق و خوی طرفین به واقع یکی از زمانهای خاص و حساس قبل از ازدواج بوده که لازم است تفاوت های قانونی حاکم بر این دوران را به نسبت آنچه بین مردم شایع است بدانیم.در این دوران به واقع خانواده ها خود را برای دوری فرزندشان و برپایی مراسم عروسی آماده نموده و زوجین نیز در این فرایند غیر رسمی ارتباطی سعی بر این دارند تا بدور از تزویر و فریبکاری ، واقعیت های رفتاری و شخصیتی همدیگر را بیشتر شناخته ، علاقه مندی خود را به هم افزایش داده و تمرینی برای تشکیل “زندگی مشترک موفق” داشته باشند. بنظر مناسب ترین راه برای اخذ بهترین نتیجه حاصل از این دوران ، به منظور ادامه رابطه ، استفاده از تجربه خانواده ها و نیز بهره مندی از نظرات کارشناسان و مشاوران زبده در این حوزه باشد.یکی از مسائل مهم در این موضوع که بیشتر خانواده ی متشرع با آن مواجه میشوند عدم آشنایی بار حقوقی صیغه محرمیت می باشد. خانواده زوجه به منظور شرعی نمودن روابط دخترشان ، اقدام به جاری نمودن صیغه محرمیت می نمایند غافل از اینکه بدانند این صیغه ، همان صیغه موقت بوده و برخلاف عرف ، هیچ تفاوت حقوقی با عقد موقت ندارد.چه بسا در این دوره با برقراری زوجیت ، و امتناع زوج از جاری شدن صیغه دائم ، بواسطه ی مهریه اندکی که به منظور محرمیت صرف در نظر گرفته شده ، عملا خانواده زوجه و خانواده ی او بسیار متضرر شده و هیچ گونه دستاویز حقوقی نیز نداشته باشند.

البته این مشکل یک روی دیگر نیز دارد و آن زمانی خواهد بود که مرد در قبال تقبل مهریه سنگین در مقابل جاری شدن صیغه موقت در دوران نامزدی ، به ناگاه با امتناع زوجه از جاری شدن دائمی صیغه مواجه شده و متقبل پرداخت مهریه سنگینی در ازای مدت موقت محرمیت خواهد شد. هماطور که مشاهده شد این شرایط برای طرفین قابل وقوع بوده و خانواده ها باید بدانند که صیغه محرمیت صرفا یک اصطلاع عرفی است ، و قوانین نکاح موقت بر آن حاکم می باشد.

مطابق ماده 1035 قانون مدنی مادامیکه بین طرفین عقدی جاری نشده باشد ، تعهدی برای ازدواج بوجود نیامده است و هرآنچه در مراسم مثلا بله برون بین طرفین مطرح و موافقت آن حاصل شده باشد نیز تعهد آور نخواهد بود و از همین منظر باید گفت که دوران نامزدی تا قبل از جاری شدن صیغه عقد ، یک قرارداد “جایز” ( غیر الزام آور ) و قابل فسخ از طرف هر یک از مرد و زن خواهد بود.

مستند به مواد 1037 و 1038 قانون مدنی ، در مورد باز پس گیری هدایا نیز باید به این نکته توجه شود که ، این هدایا به منظور الفت بین قلوب تبادل شده و چنانچه اصل ازدواج مرتفع شود ، عملا دلیلی برای باقیماندن هدایا نزد طرفین وجود نداشته و چنانچه عین آنها موجود باشد قابل مطالبه بوده و اگر هدایا از جنس کالاهای مصرف شدنی باشد ، هدیه دهنده حق مطالبه ی قیمت آنها را نخواهد داشت. اما اگر از اموال مصرف نشدنی باشد مانند ساعت، پارچه و امثال آن باشد، هدیه دهنده می‌تواند مطالبه قیمت کند؛ مگر اینکه هدیه بدون تقصیر گیرنده تلف شده باشد. تقصیر شامل تعدی و تفریط می‌شود و تشخیص آن با عرف است یا موردی که به هم خوردن نامزدی ناشی از فوت یکی از نامزدها باشد.اما در موردی که یکی از طرفین، نامزدی را بدون علت موجه بهم زده باشد ، هدیه دهنده می‌تواند از او مطالبه خسارت کند.‏

موضوعات: ازدواج و رازهای طلایی همسرداری  لینک ثابت






اینکه زن باشی و از آبشار زیبای موهایت لذت ببری،

ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی طوری که حتی تاری از آن معلوم نباشد؛

اینکه زن باشی و اندام مناسبی داشته باشی،

ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی؛

اینکه زن باشی و بتوانی زیبا و با عشوه حرف بزنی،

ولی نزنی و صدایت را نازک نکنی؛

اینکه زن باشی و بتوانی همکار نامحرمت را بخندانی طوری که لحظات شادی با هم داشته باشید،

ولی نخندانی و از قید آن شادی هم بگذری و سنگین برخورد کنی؛

اینکه زن باشی و در بازار عرضه و تقاضای ادا و عشوه و هوی و هوس بتوانی عرضه کننده باشی،

ولی نباشی هر چند که قابلیتش را داشته باشی؛

اینکه ارزش های جامعه ات وارونه شده باشد و برای ارزش های تو،

در پوشش بودن های تو،

ارزشی قائل نباشند؛

اینکه جوری حرف بزنی، قدم برداری و پوشش داشته باشی که

همکارت، استادت، همکلاسی دانشگاهت تحریک نشود و راحت و آسوده کارش را بکند و تمرکزش بهم نریزد؛

اینکه با همه این تناقض ها دست به گریبان باشی و حتی پایت گران هم تمام شود؛

همه اینها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش بانو فاطمه زهرا(س) را دارد که دست دعا بلند کند و بگوید:

«خدایا!

دختران امت پدرم ، همه زیبایی ها را داشتند و معیوب و زشت نبودند،

ولی برای رضای تو زیبایی هایشان را از نامحرم پنهان کردند؛

پس تو محبت خودت را در دل هایشان صد چندان کن!

طوری که هیچ چشم و ابرویی،
ناز و کرشمه ای،
پول و مکنتی،
نتواند جایگزین آن شود!»

 حجاب،پرچم دلدادگی تو به آن بانوست

 

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




چادر لذت دارد، باور کن!


گفتند: چادرت را بردار، حالا چه اشکالی داره با مانتوی بلند، حجاب کامل داشته باشی؟ چادر که واجب نیست!
جواب دادم:همیشه بهترین کار این است که بین خوب و برتر، برتر را انتخاب کرد و من هم چادر حجاب برتر را انتخاب کردم.


گفتند: درسته که چادر حجاب برتره ولی زحمت زیادی دارد، در این گرما، اذیت نمیشی؟


گفتم:گرما که مهم نیست. غرق شدن عبد در معبود لذت داره.


چادر لذت دارد، باور کن!

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




ویژگی ها برجسته ایت اله بهجت

1. تقوا و خود سازی
چنانکه گذشت ایشان در نوجوانی به میدان خودسازی گام نهاد، و در فراگیری علوم و تزکیه نفس چنان جدی بوده و هستند که گویا کاری غیر از آن ندارند، و همواره در آموزش های اخلاقی بر این نکته اصرار دارند که تلاشی پیگیر و ریاضتی فراگیر لازم است تا انسان در جبهه ستیز با رذیلتهای اخلاقی و در جهاد اکبر با هواهای نفسانی، سر بلند و پیروز گردیده و به سازندگی خویش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپایی دانش و اخلاق بوده و مؤکداً به خطر جدایی علم و تزکیه هشدار می‌دهند و زیان عالم غیر مهذّب و دانش بدون تزکیه را از هر ضرر و زیان دیگری بیشتر می‌دانند.
آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقی است که در همه حال عقربه زندگی و حیات خوی را به سوی خدا چرخانده، و کوشیده است تا پیوسته در حوزه جاذبه الهی قرار گرفته و به همه چیز و همه کس با دید خداخواهی بنگرد.
یکی از مجتهدان بزرگ در این باره گفته است:
« ایشان را نمی شود گفت آدم با تقوایی است، بلکه ایشان عین تقوا و مجسمه تقواست. »

آیت الله شیخ جواد کربلایی می گوید:
« یکی از آقایان که کم و بیش از حالات ایشان مطلع و از هواداران ایشان نیز بودند می گفت: آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجاری معارف الهی می گذرانند، و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند، و کاملاً در مقام احتراز از صحبتهای بیهوده بوده و وقت رفتن به درس و یا تشرف به زیارت حضرت امیر- روحی فداه- عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسی می رفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم… ایشان کاملاً کتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان، و همچنین درباره بیان الطاف خاصه ای که حق تعالی به ایشان مرحمت فرموده کتوم هستند. »
2. زهد و ساده زیستی
اولیای خدا بر خلاف عموم مردم که به ظاهر دنیا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقیقت دنیا می نگرند، و به فردای خویش می پردازند و بدینسان هماره از قید مطامع گریخته و با صفای قناعت و ساده زیستی، روحی سرشار از معنویت را به دست می آورند، در حالی که مردم در انبوه ظلمت های غفلت و تشریفات زندگانی و آزمندیهای آن غرق و سرگردانند.
آیت الله بهجت نیز از این دسته اولیای خدا می باشد. ایشان زاهد عارفی است که پیوسته بی رغبت به دنیا و آزاده و بی تکلف زیسته است، آن بزرگوار از برجسته ترین چهره های زاهد و وارسته زمان ماست که چنان در جاذبه معنویات قرار گرفته و به حقیقت و باطن دنیا توجه داشته که ذره ای به تعلقات و مادیات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق پذیرفته آزاد بوده است. او نه تنها چنین اندیشیده و از دنیا و مظاهرش گریزان بوده بلکه در عمل و زندگانی معیشتی نیز در همین راستا حرکت کرده است.
زندگی ساده او در خانه ای قدیمی و محقر در قم، و مقاومت ایشان در برابر خواسته های مکررعلما و مردم برای تعویض خانه، گواهی صادق بر روح بزرگ و زاهدانه این پیر فرزانه است.

آیت الله مصباح در مورد زهد و ساده زیستی ایشان می گوید:
« آیت الله بهجت منزلی جنب مدرسه حجتیه اجاره کرده بودند، و بعد تغییر منزل دادند و در اوائل خیابان چهار مردان فعلی یک خانه ای اجاره کرده بودند که ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت، و در وسط آن اتاقی که ما خدمت ایشان می رسیدیم پرده ای کشیده شده بود که پشتش خانواده شان زندگی می کردند و ما این طرف پرده می نشستیم و از حضور ایشان بهره مند می شدیم. زندگی بسیار ساده و دور از هر گونه تکلف و توأم با یک عالم نورانیت و معنویت…

الان نیز خانه ایشان ظرفیت اینکه تعداد زیادی در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گلیمهایی که از چهل- پنجاه سال پیش داشتند. بعد از مرجعیت نیز منزلشان هیچ تغییری نکرده، لذا جای پذیرایی و ملاقات از بازدید کنندگان کم است، از این رو در اعیاد و ایام سوگواری در مسجد فاطمیه جلوس می فرمایند، و کسانی که می خواهند ایشان را زیارت کنند آنجا خدمتشان می رسند. »

آیت الله مسعودی نیز می گوید:
« بارها آمدند برای ایشان خانه بخرند قبول نکردند، من خودم چند مرتبه به ایشان گفتم: آقا! این منزل خراب است، از نظر وضع شرعی هم معلوم نیست آدم بتواند اینجا زندگی کند. اصلاً توجهی نکردند. »
3. عبادت
یکی از عوامل مهم موفقیت انسان که می تواند برای دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، تقید ایشان به اعمال عبادی و تعبد ایشان است.

ادامه »

موضوعات: کلام آیت الله بهجت  لینک ثابت




ناگفته‌هایی از آیت الله بهجت از زبان پسرش
علی بهجت فرزند آیت الله بهجت گفت: از شدت ناراحتی برای اتفاقات دنیای اسلام توان پدر برای درس دادن تحلیل می‌رفت و می‌گفتند سفیانی از حتمیات است اینها به اسم می‌کشند. شما چه می‌دانید؟! با این درندگان چه کنیم؟ نمی‌دانیم، مرددیم دعا کنیم آیا بمانیم تا ظهور؟!
علی بهجت فرزند آیت الله بهجت گفت: از شدت ناراحتی برای اتفاقات دنیای اسلام توان پدر برای درس دادن تحلیل می‌رفت و می‌گفتند سفیانی از حتمیات است اینها به اسم می‌کشند. شما چه می‌دانید؟! با این درندگان چه کنیم؟ نمی‌دانیم، مرددیم دعا کنیم آیا بمانیم تا ظهور؟!

به گزارش مهر، حجت الاسلام والمسلمین علی بهجت فرزند آیت ‌الله بهجت شب گذشته در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما بیان داشت: در طول تاریخ شیعه علمای زیادی بوده‌اند که زحمت زیادی کشیده اند اما از این میان تعدادی در کنار سیر عملی‌شان، سیر انفسی داشته‌اند و مسلما تنها این افراد توانسته‌اند که به سیر الی الله و یقین برسند و آیت‌الله بهجت نیز از این دست علما بودند.

آیت‌الله بهجت از سن 12 سالگی باطن گناه را می‌دید

ادامه »

موضوعات: کلام آیت الله بهجت  لینک ثابت





معاش به قدر كفاف

عدة من اءصحابنا عن اءحمد بن محمد بن خالد عن يعقوب بن يزيد عن ابراهيم بن محمد النوفلي رفعه الي علي بن الحسين عليه السلام قال : مرّ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم براعي ابل فبعث يستسقيه فقال : امّا ما في ضروعها فصبوح الحيّ و امّا ما في آنيتنا فغبوقهم فحلب له ما في ضروعها و اكفاء ما في انائه في اناء رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و بعث الي بشاة و قال : هذا ما عندنا و ان اءحببت اءن نزيدك زدناك قال : فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اللهم ارزقه الكفاف فقال له بعض اءصحابه يا رسول الله دعوت للذي ردّك بدعاء عامّتنا نحبّه و دعوت للذي اءسعفك بحاجتك بدعاء كلّنا نكرهه فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : ان ما قلّ و كفي خير ممّا كثر و اءلهي اللهم ارزق محمدا و آل محمد الكفاف ؛(1)
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از بياباني مي گذشت ، شتراني ديد كه مشغول چرا هستند و شترچران مراقب آنهاست . حضرت كسي را نزد او فرستاد تا قدري شير براي رفع عطش از وي بخواهد.
شتربان گفت : شيري كه در پستان شترهاست ، غذاي صبح عشيره است و شيري كه در ظروفمان هم اكنون موجود است ، غذاي شب آنهاست و چيزي به فرستاده رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نداد.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره اش دعا كرد و فرمود: ((بار الها! مال و اولادش را زياد كن !))
از آنجا گذشتند، به چوپاني رسيدند كه گوسفند مي چراند. براي گرفتن شير، شخصي را نزد وي فرستادند. او گوسفند را دوشيد و در ظرف پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ريخت ، به علاوه شيري را كه در ظرف خود قبلا دوشيده بود، در ظرف شير آن حضرت اضافه كرد و گوسفندي را نيز فرستاد و پيام داد: ((اين چيزي بود كه نزد ما وجود داشت و اگر دوست داريد بر آن بيفزاييم .))
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره او دعا كرد و گفت : ((بار الها! به وي به اندازه كفاف زندگي عطا فرما!))
بعضي از اصحاب عرض كردند: ((شما درباره كسي كه ردّتان نمود، دعايي كرديد كه همه ما دوستدار آن هستيم و درباره كسي كه حاجت شما را برآورده ساخت ، دعايي نموديد كه همه ما نسبت به آن كراهتي داريم و بي ميليم .))
حضرت فرمود: ((مال كم كه براي زندگي كفايت مي كند، بهتر از مال بسياري است كه موجب غفلت آدمي از خداوند مي شود.)) آنگاه درباره محمد و آل محمد دعاي كفاف فرمود.(2)


1- الكافي ، ج 2، ص 141.
2- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 227.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




استجابت دعا

قومي به امام صادق عليه السلام عرض كردند: دعا مي كنيم و به استجابت نمي رسد، چرا چنين است ؟
حضرت فرمود: براي اين كه شما كسي را مي خوانيد كه او را نمي شناسيد و درباره اش به شايستگي معرفت نداريد.
در حكومت بني اميه و بني عباس افراد با ايمان و شريفي همانند علي بن يقطين بودند كه در ظاهر به دولت جبار خدمت مي كردند و در باطن ، انجام وظيفه ديني مي نمودند، حتي در مواقعي بعضي از ائمه معصومين عليهم السلام به آنان نامه محرمانه مي نوشتند و درباره افراد مظلوم توصيه مي كردند و آن ماءمورين پاكدل با علاقه مندي وظيفه محوله را انجام مي دادند و مومن گرفتاري را از بلا خلاص مي كردند.
عبدالله هبيري يكي از افرادي است كه با نيروي ايمان خود قدرت جباري را در هم شكست و عملا اثبات نمود كه براي آفريدگار جهان شريكي قرار نداده است . خداوند هم بر اثر استقامت و ثبات ايماني او دعا و تمنايش را به اجابت رساند و در كمال عزت و سربلندي ، وي را به هدفش نايل ساخت . در اين جا خلاصه اي از قضيه او به عنوان شاهد بحث ذكر مي شود.
عبدالله هبيري از افاضل دبيران بود. در عهد مروانيان كارهاي مهمي به عهده داشت . در دولت عباسيان مدتي بيكار ماند و در مضيقه مالي قرار گرفته بود. براي حل مشكل خود ناچار هر روز بر اسب لاغري كه داشت سوار مي شد و در خانه وزير مقتدر ماءمون به نام ((احمد ابوخالد)) مي رفت . او مردي تند و زودرنج بود. هر روز كه هبيري به او سلام مي كرد، ناراحت و رنجيده خاطر مي شد و ديدارش براي وزير، گران بود.
روزي وزير بر اثر پيشامدي آزردگي خاطر داشت . اول صبح كه از منزل خارج شد، هبيري نزديك آمد و به وزير سلام نمود. وزير، آن روز از ديدن و سخت رنجيد. يكي از دبيران جوان خود را طلب نمود، به او گفت : برو هبيري را ملاقات كن و بگو: ((مرد پير و محنت زده اي هستي ، هر روز به ديدار من مي آيي و مرا مي رنجاني . من به تو شغلي نخواهم داد و كاري از تو برنمي آيد. برو در گوشه اي به عبادت مشغول باش ! اگر به اميد كاري نزد من مي آيي ، از من قطع اميد كن كه به تو كاري نخواهم داد.))
دبير جوان مي گويد: پيام وزير تند بود و من شرم داشتم از اين كه آن سخنان را به هبيري بگويم . لذا سه هزار درهم از خود تهيه نمودم ، به دست غلامي دادم و او را با خود به منزل هبيري بردم . چون مرا ديد احترام كرد. به هبيري گفتم : آقاي وزير سلام رسانده و پيام داده براي من سنگين است كه پيرمرد محترمي هر روز در منزل من بيايد. فعلا شغل مهيا نيست . مبلغي را براي شما فرستاده ، خرج كنيد، شايد بعدا كاري مهيا شود.
چهره هبيري گرفت . هنگامي كه غلام پول را نزدش آورد، از من پرسيد: ((چقدر است ؟)) گفتم : ((سه هزار درهم !)) سخت ناراحت شد. گفت : ((برادر! من نه گدا هستم و نه از او صدقه مي خواهم .))
جوان دبير مي گويد: ((از سخن هبيري ناراحت شدم و گفتم : اين پول از من است ، وزير براي شما پول نفرستاده است . من شرم داشتم پيام تند وزير را آن طور كه گفته است به شما بگويم .))
هبيري گفت : ما علي الرسول الا البلاغ ؛ پيام آور، وظيفه اي جز ابلاغ پيام ندارد، هر چه وزير گفته ، تمام و كمال بگو و يك حرف آن را باز مگير! تمام پيام وزير را شرح دادم .
هبيري پس از استماع سخنان وزير گفت : ((اينك سخنان مرا بشنو و تمام و كمال آن را براي وزير بگو! بگو: آفريدگار، هيچ كس را بي وسيله رزق ندهد، اين عالم ، جهان اسباب و علل است و اينك كليد رزق عده اي را خداوند در كف تو نهاده و ذات تو در قبضه قدرت اوست ، و من براي دست يافتن به رزق خداوند، دري را جز مثل تو نمي شناسم .
خداوند متعال اگر رزقي مقدر فرموده است ، به وسيله تو به من مي رسد و اگر مقدر نفرموده ، از تو رنجش ندارم . چون كليد رزق من در دست توست ، بخواهي يا نخواهي هر روز در خانه ات خواهم آمد و از تو دست نمي كشم .))
جوان منشي مي گويد: ((من از قوت يقين او به شگفت آمدم . فردا صبح كه به خانه وزير رفتم ، ديدم هبيري آمده و ايستاده است . وزير كه از منزل خارج شد، چشمش به هبيري افتاد سخت ناراحت گرديد. به من گفت : مگر پيام مرا ندادي ؟ گفتم : داده ام و او جوابي داده كه وقتي به درگاه خلافت رسيديم ، آن را شرح خواهم داد.))
پس از رسيدن به دربار، جواب را به وزير گفتم . به شدت خشمگين شد و از غضب نمي دانست چه كند.
در اين بين ، وزير احضار گرديد و او به حضور ماءمون رفت . ابتدا امور كشور را كه بايد شرح دهد، به عرض رساند.
وزير در آن روز مي خواست عبدالله زبيري را به سمت استاندار مصر معرفي كند. شروع به صحبت كرد و گفت : ((اوضاع مصر قدري مختل گرديده ، مرد لايقي لازم است كه به آن جا برود.))
خليفه گفت : ((به نظرت چه كسي براي اين كار شايسته است ؟))
وزير خواست بگويد: ((عبدالله زبيري ، گفت : عبدالله هبيري .))
خليفه پرسيد: ((او زنده است ؟ حالش چطور است ؟))
وزير گفت : ((اشتباه كردم ، مقصودم ((عبدالله زبيري)) بود، نه عبدالله هبيري .))
خليفه گفت : ((براي عبدالله زبيري فكري خواهيم كرد، از هبيري بگو! زماني كه من خراسان بودم ، گاهي نزد من آمد. او فردي حق شناس و خدمت نگاهدار است .))
وزير گفت : ((او لايق اين شغل نيست .))
خليفه گفت : ((او مردي بزرگ است و در كارهاي خطير، ورزيده است .))
وزير گفت : ((او از دشمنان آل عباس است .))
خليفه گفت : ((آل مروان درباره پدران او لطف كردند و آنان تلافي نمودند، ما نيز به او خدمت مي كنيم تا اخلاص او در دولت ما ظاهر شود.))
وزير گفت : ((او مدتي است كه بيكار است و نمي تواند مصر را اداره كند.))
خليفه گفت : ((با حمايت خود او را تقويت مي كنيم و پيشرفتش مي دهيم .))
سپس به وزير گفت : ((به جان من بگو چرا با او اين قدر مخالفت مي نمايي ؟))
وزير پيغام خود و جواب هبيري را به عرض خليفه رسانيد. مامون گفت :
((چه خوب گفته و مطلب همان است كه او گفته است . ما ولايت مصر را به او داديم و سيصد هزار درهم از خزانه به وي انعام نموديم تا مقدمات سفر خود را فراهم آورد. به جان و سر من قسم ، فرمان ولايت مصر و انعام ما را كسي جز خودت به وي نرساند.))
وزير اطاعت كرد، به منزل هبيري رفت ، از وي بسيار عذرخواهي كرد و جريان امر را گفت .(1)
عبدالله هبيري براي وزير نيرومند عباسي قدرت مستقلي قائل نبود و مخالفت او را مهم نمي شمرد، تمام توجه هبيري به ذات اقدس الهي معطوف بود و در عالم وسايل و اسباب ، وزير را مجري روزي رساندن خداوند به بعضي از افراد مي دانست و در پيامي كه به وزير داده بود، صريحا گفته بود: ((ذات تو در قبضه قدرت الهي است .))
عبدالله هبيري يك موحد واقعي و يك مسلمان حقيقي بود، او حريم مقدس باريتعالي را محترم مي شمرد، اداي وظيفه عبوديت مي نمود، براي خداوند ضدي قرار نداده و بر اثر اين خلوص واقعي و ايمان محكم ، خداوند در سخت ترين شرايط، دعايش را به بهترين وجه مستجاب نمود.(2)



1- جوامع الحكايات ، ص 283.
2- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 244.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





1- به خانم‌ها توصيه كنيد براي پاك كردن آرايش صورت خود هميشه از آب «پرتقال» استفاده نمايند تا هيچگاه مبتلا به چين و چروك نشده، نرمي و لطافت خود را براي هميشه حفظ نمايند.
2- پرده‌اي از «موم» كه زنبور «عسل» روي «عسل» مي‌كشد، بهترين نشانه اصليت «عسل» است. اگر اين پرده را به عنوان ماسك زيبايي به روي صورت خود بكشيد و پس از چندي آن را با آب، پاك كنيد و با آب نيمه گرم بشوييد، چين و چروك و گوشت‌هاي اضافي و پست و بلندي هاي كوچك را از بين مي برد و به لطافت پوست شما كمك مي‌كند.
3- «گرمك» از چين و چروك صورت جلوگيري مي‌نمايد.
4- ضماد «ترب» با «عسل» براي از بين بردن چين و چروك صورت سودمند مي‌باشد.
5- «لوسيون شقايق» برطرف كننده چين و چروك‌هاي صورت مي‌باشد.
6- ماليدن «روغن بادام»، چين و چروك صورت را برطرف مي‌كند.
7- يك «پياز» درشت را چهار قسمت كنيد و در سه فنجان آب بجوشانيد. به حدي كه پياز كاملاً بپزد و آب آن به يك فنجان تقليل يابد. صبح ناشتا آن را بنوشيد.
8- «انگور» را در «روغن زيتون» بجوشانيد. صاف كنيد. ماسك زيبايي خوبي براي برطرف كردن چين و چروك است.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





كظم غيظ

از نظر عمل ، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام علاوه بر سفارش به فرو بردن خشم و غضب ، خودشان نيز اهل كظم غيظ بوده اند.
به عنوان نمونه در احوالات حضرت زين العابدين عليه السلام آمده است كه اهل كظم غيظ بوده است و اين سجيه انساني مكرر از وي مشاهده شده است .
در اين جا به ذكر دو نمونه از ايشان ، يكي در محيط خانواده و آن ديگر در محيط اجتماع اكتفا مي شود.
كانت جارية لعلي بن الحسين عليه السلام تسكب عليه الماء فسقط الابريق من يدها فشجه فرفع راءسه اليها فقالت الجارية ان الله تعالي قول و الكاظيمن الغيظ فقال كظمت غيظي قالت و العافين عن الناس قال عفوت عنك قالت والله يحب المحسنين قال اذهبي فاءنت حرة لوجه الله ؛(1)
جارية حضرت علي بن الحسين عليه السلام روي سر حضرت آب مي ريخت . ناگهان ظرف آب از دستش رها شد و به سر حضرت اصابت نمود و آن را شكافت و خون افتاد. حضرت سر بلند كرد و به وي نگريست . جاريه آيه اي را كه در بردارنده معناي ((كظم غيظ))(2) بود، خواند.
حضرت فرمود: ((غيظم را فرو نشاندم .))
سپس قسمت ديگر آيه را خواند. حضرت فرمود: ((تو را بخشيدم .))
آنگاه جمله آخر آيه را كه حاوي احسان است قرائت نمود. حضرت فرمود: ((برو كه تو را براي خداوند آزاد هستي !))
و حكي عن زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام اءنه سبه رجل فرمي عليه خميصة كانت عليه واءمر له باءلف درهم فقال بعضهم جمع فيه خمس خصال الحلم و اسقاط الاءذي و تخليص الرجل مما يبعده عن الله و حمله علي الندم و التوبة و رجوعه الي المدح بعد الذم و اشتري جميع ذلك بيسير من الدنيا؛(3)
مردي به امام سجاد عليه السلام دشنام گفت ، حضرت بلافاصله عباي سياه رنگي را كه بر دوشت داشت به سويش افكند و فرمود: ((هزار درهم نيز به وي بدهند.))
كساني كه ناظر اين جريان بودند گفتند: ((امام عليه السلام با عمل خود پنج خصلت پسنديده را جمع نمود: ((اول حلم ، يعني كظم غيظ، دوم چشم پوشي از ايذاء وي ، سوم دشنامگو را از عمل خود نادم نمود، چهارم به توبه اش موفق ساخت و پنجم او را به مدح وادار نمود، پس از آن كه او دشنام گفته بود و امام عليه السلام همه آنها را با قليلي از مال دنيا خريداري نمود.))(4)

 

1- مشكوة الانوار، ص 178.
2- سوره مباركه آل عمران ، آيه 136 - 134./
3- و اطيعوا الله و الرسول لعلكم ترحمونَ و سارعوا الي مغفرة من ربكم و جنّة عرضها السموات و الارض اءعدّت للمتقينَ الذين ينفقون في السرّاء و الضرّاء و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنينَ مجموته ورام ، ج 1، ص 125.
4- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 60.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




خشم و غضب

عن علي عليه السلام شدة الغضب تغير المنطق و تقطع مادة الحجة و تفرق الفهم ؛(1)
علي عليه السلام فرمود: ((غضب شديد، منطق را تغيير مي دهد، ارتباط موادِ حجت را با هم قطع ميكند و موجب پراكندگي فهم و فكر مي گردد.))
اوس و خزرج دو قبيله بزرگ مدينه بودند و در عصر جاهليت همواره با يكديگر اختلاف و نزاع داشتند و گاهي به روي هم شمشير مي كشيدند و كار به قتل و خونريزي منتهي مي شد.
پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به نبوت مبعوث گرديد، آيين الهي خود را عرضه نمود و مردم را به دين خدا دعوت كرد، هر دو قبيله آن را پذيرا شدند و به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آوردند و از برادري و محبت ديني برخوردار گرديدند و در كنار هم با كمال صفا و صميميت زيست مي نمودند. ولي اين پيوند دوستي براي يهودي هاي مدينه سنگين و گران بود و از آن رنج مي بردند.
روزي يكي از سالخوردگان يهود به نام ((شاس بن قيس)) در جمعي از اصحاب رسول گرامي از اوس و خزرج گذر كرد و ديد آنان را در يك مجلس گرد هم نشسته و در كمال صميميت و برادري با يكديگر سخن مي گويند.
او مي دانست كه اين دو قبيله در جاهليت با هم دشمن بودند و از اين كه امروز در پرتوي اسلام اين چنين با هم ماءنوس و مهربانند، سخت ناراحت و خشمگين شد. با خود گفت كه اين دوستي و محبت براي ما غيرقابل تحمل است .
به جواني از يهود كه همراهش بود دستور داد برود و در مجلس آنان شركت كند و روز ((بغات)) را به ياد آنان بياورد و بعضي از اشعار آن روز را در مجلس بخواند.
((بغات)) روزي است كه پيش از اسلام قبيله هاي اوس و خزرج در آن روز به جان هم افتادند و جنگ سختي كردند و تلفات سنگيني دادند.
جوان يهودي وارد مجلس شد و از روز بغات سخن گفت و طبق دستور، ماءموريت خود را انجام داد. يادآوري آن روز، خاطرات گذشته را بيدار كرد و آتش خشم اوس و خزرج را مشتعل نمود و آنها به هيجان آمدند. در همان مجلس ، نزاع در گرفت تا جايي كه بعضي از افراد دو قبيله با يكديگر گلاويز شدند.
يكي گفت : ((ما حاضريم صحنه بغات را تكرار كنيم .))
ديگري گفت : ((ما نيز حاضريم !)) فورا تصميم گرفتند.
فريادهاي ((مسلح شويد! مسلح شويد!)) به هم آميخت و سرزمين حرّه به عنوان نبردگاه معين شد و هر دو گروه به راه افتادند. خبر اين تصميم در شهر پيچيد و افراد هر قبيله با سرعت به جمعيت خود مي پيوستند و رفته رفته زمينه زد و خورد سخت و خونيني آماده مي شد.
جريان امر به اطلاع رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت به معيت جمعي از اصحاب كه در حضورش بودند، حركت كرد و خيلي زود خود را به آنان رساند.
فرمود: اي مسلمانان ! آيا به كشاكش دوران جاهليت گراييده ايد، با آنكه من در ميان شما هستم . پس از آن كه خداوند شما را به دين اسلام هدايت كرد، موجبات عز و عظمتتان را فراهم آورد، پيوندهاي جاهليت را از شما بريد، از كفر نجاتتان داد و بين شما ايجاد الفت و محبت كرد؟! آيا مي خواهيد روش هاي جاهليت را در پيش گيريد و به كفري كه قبلا گرفتار آن بوديد برگرديد؟(2)
سخنان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آنان را به خود آورد و دانستند كه اين افكار، نقشه خائنانه اي است كه دشمن آنان مطرح كرده است . پس شمشيرها را به زمين افكندند، دست محبت به گردن هم انداختند، اشك ريختند، اظهار ندامت نمودند. مراتب اطاعت خود را از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اظهار داتشتند و در معيت آن حضرت از نيمه راه حرّه برگشتند و خداوند با لطف خود آتش فتنه ((شاس بن قيس)) را خاموش كرد.
اگر خبر هيجان اوس و خزرج در آغاز گفتگوي ((بغات)) به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي رسيد، حضرت همان موقع در جمع آنان شركت مي كرد و با سخنان نافذ خويش ، غيظشان را فرومي نشاند و نمي گذاشت با هم گلاويز شوند و مسلح گردند، ولي خبر اين قضيه موقعي به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد كه هر دو قبيله سلاح برداشته و راه حرّه را كه براي زد و خورد گزيده بودند، طي مي كردند و در واقع آتش غضب زبانه كشيده بود و اگر پيشواي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نمي رسيد، عده اي كشته يا مجروح مي شدند و در آتش خشم مي سوختند.
خوشبختانه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم درلحظات نهايي و پيش از وقوع خطر در محل حضور يافت و اوس و خزرج را از سيه روزي و بدبختي نجات داد.
آنان كه براي زد و خورد به حرّه مي رفتند، اگر بر اثر تربيت و تعليم پيشواي اسلام به مقام عدل نايل شده بودند، با اعمال غضب و كشتن و مجروح ساختن يكديگر جامه پر افتخار عدل از برشان بيرون مي شد و لباس ننگين ظلم ، جايگزين آن مي گرديد.(3)


1- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 233.
2- اسدالغابة ، ج 1، ص 148
3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 66.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




جاه طلبي

آن كس كه اسير حب جاه است و مي خواهد در دل ها نفوذ كند، بايد به گونه اي قدم بردارد و خويشتن را طوري بسازد كه مردم مي خواهند و موجب جلب محبتشان مي شود. چنين روشي اغلب مستلزم رياكاري و دروغگويي در كردار و گفتار است و اين همان دورويي و نفاقي است كه در حديث رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمده و فرموده است : ((حب جاه ، نفاق را در دل ها مي روياند)) و چنين محبوبيتي نه تنها قدر و ارزشي ندارد، بلكه در دنيا منافي با فضيلت و شرف انسان است و در آخرت مايه عذاب و كيفر الهي است .
در گذشته و حال افراد ناداني بوده و هستند كه بر اثر جهالت و ناگاهي يا به انگيزه خودپرستي و حب جاه ، مردمي نادان تر از خود با كارهايي ناصحيح اغفال نمودند، خويشتن را محبوب آنان ساختند و قلوبشان را به تسخير خود در آوردند.
در اين جا نمونه اي را كه حضرت جعفر بن محمد عليه السلام خود ناظر آن بوده و شرح داده است را مي آوريم .
امام عليه السلام مي فرمايد: كسي كه از هواي نفس خود پيروي كند و راءي باطل خود را با اعجاب بنگرد، همانند مردي است كه شنيدم گروه هايي از اقوام مختلف تعظيم و توصيفش مي نمايند. علاقه مند شدم او را ببينم به گونه اي كه مرا نشناسد تا بدانم وزن و ارزشش چقدر است . روزي در محلي او را ديدم كه مردم گردش جمع شده بودند. پشت سر مردم ايستادم ، در حالي كه با پارچه كوچكي قسمتي از صورت خود را پوشانده بودم ، به او و مردم مي نگريستم . او آنان را با گفته هاي خود فريب مي داد، تا آن كه راه خود را كج كرد و از مردم جدا شد. من از پي او رفتم . طولي نكشيد به نانوايي رسيد، او را اغفال نمود و دو قرص نان او را به صورت سرقت برداشت . در نفس خود تعجب كردم و گفتم شايد با او معامله اي دارد.
سپس به انارفروشي رسيد. او را نيز اغفال نموده و دو انار از او به صورت سرقت برداشت . در دلم گفتم كه شايد با او نيز معامله دارد.
باز از پي او رفتم تا به مريضي گذر كرد. دو قرص نان و دو انار را نزد او گذارد و رفت . در صحرا به دنبالش رفتم تا به بقعه اي رسيد و در آن جا توقف نمود.
پيش رفتم و گفتم : ((اي بنده خدا! من از تو چيزهايي را شنيده بودم . دوست داشتم تو را ببينم و ديدم . لكن از تو كارهايي مشاهده كردم كه دلم را مشغول نموده است .))
گفت : ((آن چيست ؟))
گفتم : ((از خباز دو قرص نان دزديدي و از انارفروش دو انار!))
قبل از آنكه جواب مرا بدهد به من گفت : ((تو كيستي ؟))
گفتم : ((مردي از اولاد آدم و از امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم))
گفت : ((به من بگو تو كيستي ؟))
گفتم : ((از اهل بيت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم))
گفت : ((اهل كجايي ؟))
گفتم : ((اهل مدينه))
گفت : ((شايد تو جعفر بن محمد عليه السلام باشي))
گفتم : ((بلي !))
گفت : ((شرافت اصل براي تو، با جهلي كه به كتاب خدا داري ، چه فايده اي دارد؟))
گفتم : ((جهل من به كتاب خداوند چيست ؟))
گفت : ((در قرآن شريف آمده است كه هر كس يك حسنه بجا آورد، ده برابر اجر دارد و هر كس مرتكب يك گناه شود، جز كيفر يك گناه ندارد. من وقتي دو نان دزديدم ، دو گناه كردم و چون دو انار دزديدم ، دو گناه ديگر مرتكب شدم و چون آنها را صدقه دادم ، از چهل حسنه برخوردار شدم . چهار گناه را از چهل حسنه كم كن ، سي و شش حسنه باقي ماند.))
حضرت فرمود به او گفتم : ((تو به كتاب خداوند متعال جاهل هستي ! مگر نشنيده اي كه باريتعالي فرمود: انما يتقبّل الله من المتقين ؛(1) عمل اهل تقوي مورد قبول خداوند است .
تو با دزدي دو قرص نان ، دو گناه كردي و با دزدي دو انار، مرتكب دو گناه شدي ، وقتي آنها را بدون اجازه صاحبانش به ديگري دادي ، چهار گناه ديگر بر چهار گناه اول افزودي و چهل حسنه بر چهار گناه اضافه نكردي .))
آن شخص پس از شنيدن سخن امام عليه السلام حيران بر آن حضرت مي نگريست . امام عليه السلام فرمود: ((من برگشتم و او را ترك گفتم .)) سپس امام عليه السلام فرمود: بمثل هذا التاءويل القبيح المستكره يَضلّون و يُضلّون ؛(2) و به استناد اين گونه تاءويل هاي قبيح ، گمراه مي شوند و گمراه مي كنند.(3)


1- سوره مباركه مائده ، آيه 27.
2- وسائل الشيعة ، ج 9، ص 468؛ مجموعه ورام ، ج 2، ص 97.
3- وسائل الشيعة ، ج 9، ص 467. و في معاني الاخبار عن محمد بن القاسم الاسترآبادي عن يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن سيّار عن اءبويهما عن الحسن بن علي العسكري عن آبائه عن الصادق عليه السلام في حديث طويل قال ان من اتّبع هواه و اءُعجب براءيه كان كرجل سمعت غثاء العامّة تعظّمه و تصفه فاءحببت لقاءه من حيث لا يعرفني فراءيته قد اءحدق به خلق كثير من غثاء العامّة فما زال يزاوغهم حتي فارقهم و لم يقرّ فتبعته فم يلبث اءن مرّ بخبّاز فتغفلّه فاءخذ من دكانه رغيفين مسارقة فتجبت منه ثم قلت في نفسي لعلّه معاملة ثم مرّ بعده بصاحب رمّان فما زال به حتي تغفلّه و اءخذ من عنده رمّانتين مسارقة فتعجّبت منه فوضع الرّغيقين و الرّمانتين بين يديه ثم ذكر اءنّه ساءله عن فعله فقال له لعلك جعفر بن محمد قلت بلي فقال لي فما ينفعك شرف اءصلك مع جهلك فقلت و ماالذي جهلت منه قال قول الله عز و جل من جاء بالحسنة فله عشر اءمثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزي الا مثلها و اني لمّا سرقت الرغيفين كانت سبئتين و لمّا سرقت الرمانتين كانت سيّئتين فهذه اءربع سيئات فلمّا تصدقت بكل واحدة منها كان لي اءربعون حسنة فانتقص من اءربعين حسنة اءربع سيئات و بقي لي ستّ و ثلاثون حسنة فقلت له ثكلتك امّك انت الجاهل بكتاب الله اء ما سمعت الله عز و جل يقول انما يتقبل الله من المتقين انك لمّا سرقت رغيفين كانت سيئتين و لمّا سرقت رمانتين كانت اءيضا سيئتين و لمّا دفعتهما الي غير حسنة الي اءربع سيئات فجعل يلاحظني فانصرفت و تركته قال الصادق عليه السلام بمثل هذا التاءويل القبيح المستكره يَضلّون و يُضلّون .

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




امام جواد عليه السلام در كودكي

پس از وفات حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام ماءمون ، خليفه وقت به بغداد آمد. روزي به عزم شكار حركت كرد. بين راه در نقطه اي چند كودك بازي مي كردند.
و محمد واقف معهم و كان عمره يومئذ احدي عشرة سنة فما حولها؛(1)
حضرت محمد بن علي امام جواد عليه السلام فرزند ارجمند علي بن موسي الرضا عليه السلام كه در آن موقع سنش در حدود يازده سال بود، بين كودكان ايستاده بود.
موقعي كه مركب ماءمون به آن نقطه نزديك شد، كودكان فرار كردند ولي امام جواد عليه السلام همچنان در جاي خود ايستاد. وقتي خليفه نزديك آن حضرت شد به آن حضرت نگاهي كرد. قيافه جذاب كودك وي را مجذوب كرد، توقف كرد و پرسيد: ((چه چيز باعث شد كه با ساير كودكان از اين جا نرفتي ؟))
فقال له محمد مسرعا يا اميرالمومنين لم يكن بالطريق ضيق لاءوسعه عليك بذهابي و لم يكن لي جريمة فاءخشاها و ظني بك حسن اءنك لا تضر من لا ذنب له فوقفت ؛
امام جواد عليه السلام فورا جواب داد: اي خليفه مسلمين ! راه تنگ نبود كه من با رفتن خود آن را براي عبور خليفه وسعت داده باشم .
مرتكب گناهي نشده ام كه از ترس مجازات فرار كنم و من نسبت به خليفه مسلمين حسن ظن دارم . گمانم اين است كه بي گناهان را آسيب نمي رساند. به اين جهت در جاي خود ماندم و فرار نكردم .
ماءمون از سخنان محكم و منطقي كودك و همچنين قيافه جذاب و گيرنده او به عجب آمد، پرسيد: ((اسم تو چيست ؟)) جواب داد: ((محمد!)) گفت : ((پسر كيستي !)) فرمود: انا ابن علي الرضا؛ ((من فرزند حضرت رضا عليه السلام هستم .))
ماءمون نسبت به پدر آن حضرت از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت .
امام جواد عليه السلام در دامن پدر بزرگوارش حضرت رضا عليه السلام پرورش يافته ، شخصيت و استقلال و تمام مراتب فضل و فضيلت را از مربي عالي مقام خود فراگرفته است .(2)
تربيت صحيح
پيشوايان گرامي اسلام علاوه بر اين كه در بيانات خود راه پرورش صحيح كودك را به مردم آموخته اند، عملا نيز آن برنامه ها را در مورد تربيت فرزندان خود به كار برده و آنان را با بهترين صفات پسنديده پرورش داده اند.
براي مزيد توجه آقايان محترم و تتميم بحث امروز قسمتي از روش هاي عملي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام را در احياي شخصيت كودكان به عرض شما مي رسانم :
((علي بن ابي طالب عليه السلام در كودكي در دامن پر مهر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تربيت شده و تمام صفات عاليه انساني را از رهبر عاليقدر اسلام فراگرفته است .))
زندگي درخشان و سراسر افتخار آن حضرت بهترين گواه حسن تربيت او در دوران كودكي است .

ادامه »

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





1- كساني كه استعداد چاقي دارند بهتر است يك وعده غذاي خود را منحصر به «شلغم» كنند.
2- «گيلاس» ضد چاقي است. گيلاس را قبل از غذا ميل نماييد.
3- براي كم كردن وزن همه روزه ناشتا آب سه عدد «ليمو» را با چهار قاشق قهوه خوري آب و يك قاشق كوچك شكر، مخلوط و ميل كنيد. اين عمل را 4 تا 6 هفته ادامه دهيد.
4- «آب غوره» درمان چاقيست.
5- از جوشانده گل هاي نر «فندق» (شرح در تجويز 52 اسهال) استفاده كنيد. در ضمن از افراط در خوراكي‌هاي خيلي چرب و نشاسته‌اي بپرهيزيد.
6- بايستي مقدار زيادي «سركه» مصرف كرد.
7- صبحانه خود را به «انگور» اختصاص دهيد.
8- «گرمك» چاق‌ها را لاغر و لاغرها را چاق مي‌كند.
9- آب نوع قرمز يا بنفش «كلم» را گرفته، با كمي شكر مخلوط كرده به‌قوام آوريد. بعد با دو برابر آن آب «پرتقال» يا «نارنج» مخلوط كرده، نوش جان نماييد. برگ هاي قرمز و بنفش خانواده كلم ضد چاقي هستند.
10- «ليمو ترش» داراي املاح مختلف كلسيم، آهن، منيزيم، سديم، فسفر و پتاسيم هست و چاقي را معالجه مي‌كند.
11- اشخاص چاق كه مي‌خواهند لاغر شوند، دوايي بهتر از «كشك» ندارند. زيرا اگر آن را قبل از غذا بخورند، اشتهاي آن‌ها را كم كرده و با داشتن مواد سفيده‌اي، نيروبخش بوده و به علّت نداشتن مواد قندي چاق نمي‌كند.
12- «كدو» ضد چاقي مي‌باشد.
13- براي مبارزه با چاقي مصرف چربي خود را در حداقل نگه داريد.
14- در وقت نهار يا شام، حجم زيادي سالاد و «سبزي» بخوريد تا معده شما پر شود و احساس سيري بكنيد.
15- «نان جو» و «غلات» با «سبوس» استفاده كنيد.
16- به جاي دسرها و شيريني‌هاي پر كالري، ميوه‌هاي تازه بخوريد.
17- آهسته غذا بخوريد. از غذاهايتان لذت ببريد. به بدن خود فرصت بدهيد كه احساس كند سير شده است.
18- از غذاخوردن ديروقت در شب بپرهيزيد. زيرا كالري‌هاي مصرفي به جاي آن كه براي انرژي سوزانده شوند، ذخيره مي‌شوند.
19- ورزش اهميت خاص دارد.

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت





1- ضماد برگ سرو جهت جلوگيري از جراحات چركي پوستي تجويز مي‌شود.
2- تهيه مرهمي از كوبيده برگ هاي تازه غازياقي مخلوط با «سركه» و «نمك» درمان است.
3- مخلوط «نعناع» و «آرد جو» ضماد خوبي براي جراحات مي‌باشد.
4- ضماد «بلخ» ضد جراحات است.
5- پاشيدن گرد پوست درخت «تمر هندي» روي زخم جهت التيام جراحات سودمند مي‌باشد.
6- ضماد برگ هاي «كلم» با «پيه خوك» نافع است.
7- گرد گل سوخته «انار» براي التيام جراحتها و خشك كردن آن‌ها مفيد است.
8- ريختن گرد «گلابي» وحشي روي جراحتها براي خشك كردن جراحت و التيام آن مفيد است.

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت





1- «آب ليموي تازه» را به صورت و بدن خود مالش دهيد. علاوه بر كم شدن چربي، رنگ پوست شما شفاف و نرم خواهد شد.


2- خاكرس و گِل سرشور را الك كنيد. با «گلاب» يا «بهار نارنج» مخلوط نماييد و به صورت و دستها بماليد.

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت





1- چكاندن آب «پياز» در گوش نافع است.


2- به مقدار 50 الي 100 گرم آب «پياز» كوبيده شده بخوريد (بسته به ضعف و شدّت عارضه).


3- چون برگ بوته «افسنتين» را در آب يا الكل و يا روغن بجوشانيد و با آن گوش را بخور دهيد، درد آن را ساكت مي‌كند، ورم بناگوش را التيام مي‌دهد، چرك و عفونت گوش را از بين مي‌برد.


4- چكاندن «سركه» در گوش، عفونت و چرك آن را از بين مي‌برد.

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت




چربي خون (كلسترول)
1- «جو» به علّت داشتن انواع ويتامين‌هاي «B» زياد از بالا رفتن چربي خون جلوگيري مي‌كند.
2- «هويج» با چربي خون كه دشمن سرسخت جواني است مي‌جنگد.
3- جوشانده دم كرده برگ «نعناع» ضد كلسترول بوده و خون غليظ را طبيعي مي‌نمايد و روي اين اصل به اشخاصي كه خون غليظ دارند و چربي خونشان زياد است توصيه مي‌شود به‌جاي چاي، از دم كرده نعنا خشك استفاده نمايند.
4- «كدو» در زيادي چربي خون اثرات معجزه آسا دارد.
5- آب نوع مسمايي «كدو» را گرفته روي آن كمي «آب ليمو» ريخته و روزي يك ليوان بزرگ ميل نماييد.
6- ميوه «آرتيشو» سرشار از ويتامين‌هاي «A» و «B» مي‌باشد و املاح معدني مثل گوگرد، منگنز و فسفر زياد دارد. چربي و اوره‌ي خون را پائين مي‌آورد.
7- «مرزه» مفيد است.
8- يك قاشق سوپ‌خوري پوست خشك «سيب» را ريزريز كنيد و در يك فنجان بزرگ آبجوش بريزيد و روي آتش بگذاريد تا به مدّت 15 دقيقه بجوشد. بعد آن را صاف كنيد و بنوشيد و همه روزه دوبار بعد از غذا اين جوشانده ساده را بنوشيد. به طور قطع كلسترول اضافي خون شما كم خواهد شد.
9- براي كاهش كلسترول، مصرف غذاهاي گياهي سرشار از الياف (ميوه‌ها، سبزي‌ها، حبوبات و بقولات) را افزايش مي‌دهد.
10- «الياف جو» سطح كلسترول خون را به شدّت كاهش مي‌دهد.
11- ميوه‌هاي تازه‌اي چون «گلابي»، «سيب»، «گريپ فروت» و «پرتقال» سطح كلسترول را كاهش مي‌دهد.
12- مطالعات بسياري رابطه مستقيمي را بين فعاليت جسماني (ورزش) و سطح كلسترول نشان داده‌اند.
13- «سير» و «پياز» هر دو روي پائين آوردن كلسترول خون تاثير دارد.
14- «كنگر فرنگي» در كاهش كلسترول خون تا حدود زيادي مؤثر است .
15- «سيب»، «انار»، «موسير»، «گزنه»، «گلابي» و «بومادران» مفيد مي‌باشند.

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت





شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمًَا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱۸﴾
« خدا روشن کرده که خدائی غير از او وجود ندارد. قوانين هستی و دانشمندان نيز همين را روشن خواهند کرد. او هستی را به قسط اداره می کند. خدائی غير از او وجود ندارد. او قدرتمند است ولی پديده ها را با حکمت اداره می کند».
(واژه «مَـلائِـکِـه» جمع مَـلـَکْ است (از مصادر مَـلـْکْ ـ اَلـَکْ و لَـئْک) به مـعـنی: پـيـام رساننده، واسط، کسی يا چيزيکه بنمايندگی از کسی کاری را انجام می دهد، گمارده، و مـفـاهـيـمـی از اين قـبـيل. در قـرآن از جـمله به قـوانين طبيعت (مانند نيروی جاذبه) و نـيـروهـا و مـوجوداتی که از طرف خداوند مأموريت می گيرند اطلاق می شـود. در آيه به معنی: قوانين حاکم بر پديده ها بکار گرفته شده است).
در گذشته و در دوران محمد برخی بر اين باور بوده اند که خدايان متعددی وجود دارد و هر خدائی چيزی را آفريده و اداره می کند. آيه می گويد که: قانونمنديهای هستی و دانشمندان روشن خواهند کرد که يک خدا بيشتر وجود ندارد.
امروزه قوانين فيزيکی حاکم بر پديده های هستی و دانشمندانی که در اين زمينه کار می کنند روشن کرده اند و گواهی می دهند که هستی از يک نقطه آغاز شده و در نهايت نيز به يک نقطه برخواهد گشت، و يک واحد يک پارچه است و قوانين مشترکی بر آن حاکم است، و پديده های هستی از عناصر مشترکی ساخته شده اند. و به اين شکل يگانگی در هستی را روشن کرده اند و گواهی داده اند.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ ﴿۱۴۴﴾
«محمد چيزی بيش از يک فرستاده همچون فـرستاده های پيش از خود نيست. بنابر اين در صورت مردن يا کشته شدن او، آیا بلافاصله می خواهيد به گذشته خود برگرديد»؟
حرف «اَوْ» در آيه بـرای اباحت است (اباحت يعنی: درست و روا بودن. اين حرف ماقـبـل و مابعد خود را يکـی و يکسان می شمارد. يعنی: گفـتن يا انجام دادن هر يک از طرفـيـن آن هـر دو درست يا يکسان است. مانند: جالِسِ الکاتِب اَوِ الشاعر = با نويسنده يا شاعر بنشین! يعنی همنشینی با هر یک از آنها یکسان است و فـرقی نمی کند).
آمـدن حرف «اَو» در آيه بـه ايـن معـنی است که چه گـفــته شـود: محـمـد در آيـنده ” فـوت خواهد کرد” و چه گفـته شود وی “کشته خواهد شد” هر دو درست است.
محمد نيز در واقع هـم کشـته شـد و هم فـوت کرد. به اين ترتيب که در اثر جويدن و چشيدن غذای مسموم، نيمی از سلامتی خود را از دست داد و مـدت دو سـالی که پس از آن غذای مـسـموم در قـيـد حـيـات بـود از اثر آن سم رنج می برد. و وفـات وی در واقع پنجاه درصد از اثر سـم بـود و پـنـجـاه درصد طـبـيعی (يعنی مربوط به سن و سال وی بود). و به اين ترتيب مـحمـد هـم فـوت کـرد و هـم کـشـته شد. اين آيه سالـيـان سـال پـيـش از مسـموم شدن وی و در نبردهای اوليه وی نازل شده است.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿۱﴾
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ ﴿۲﴾
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿۳ المسد ﴾

« قدرت ابو لهب و خود وی هر دو زيانمندانه و در ورشکستگی خواهند مرد ــ نه دارائيها و نه فعاليتهای وی هیچکدام بدرد او نخواهند خورد ــ به آتش شعله وری در خواهد افتاد ـــ و همسر وی نيز گردآورنده هيزم خواهد بود ـــ در گردن وی ريسمان ليفی انداخته خواهد شد». ابو لهب عموی پيامبر بـوده است. وی آدمی ثروتمند، با نـفـوذ، باهـوش، فـعـال اجـتـماعـی، و از دشـمـنـان محمد بوده است. اين آيات سرنوشت وی و همسر وی را تعـيين کرده اند. در ايـن آيات هـمـه اسـلام در گرو يک جـمـلـه يا يـک چرخش از طـرف يـک دشمن خونين قـرار داده شده است. اگر ابو لهب يا زن وی هر کدام در يک جمله گفـته بودند:«ايمان آوردم». يا جملاتی مشابه آن، چه به دروغ، چه به شوخی و يا چه به ريا، در آنصورت همه چيز می سوخت. چرا ابـو لـهب يا زن وی به جای ايـنکـه آن هـمـه زحـمـت مـبـارزه با محمد بخود بدهـنـد در يک جمله نگفـتند: ما ايمان آورديم! روشن است که کسی که جملات مزبور در مورد سرنوشت ابو لهـب و زن وی گفـتـه، می دانسته که هيچيک از اين افراد هرگز نخواهد گفت: «ايمان آوردم». و اين تـنـهـا خـداسـت که می تواند يک دينی را در گرو يک جمله از طرف يک چنين افـرادی بگذارد. و محمد هيچگاه نمی تواند بفهمد که آيا اين افراد عوض خواهند شد يا نه. چنانکه خيلی هـا بودند که در ابتدا با محمد می جنگيدند ولی بعدها از پيروان وی شدند.

 

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت





يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿ الصف ۸﴾
«می خواهند با فوت کردنهای خود نور خدا را خاموش کنند، ولی خدا نور خود را کامل خواهد کرد هر چند افراد حق ستيز آنرا خوش نداشته باشند».
پيش از اينکه اسلام پيروز بشود و در جامعه مستقر بشود، آيه پيش بينی می کند که خدا نور خود (که منظور از آن قرآن و اسلام است) را کامل خواهد کرد. اگر محمد اسلام را از خود درآورده می بود، اينقدر می فهميد که احتمال می داشت فردا پس فردا فوت کند يا کشته بشود، يا اصلاً تا آخر عمر موفق نشود که اسلام را در جامعه مستقر کند، در آنصورت برای هواداران وی روشن می شد که اگر قرآن حرف خدا می بود، خدا می بايست می دانست که اسلام بالاخره کامل خواهد شد يا نه. روشن است که گفته های اينچنينی فقط می تواند گفته خدا باشد.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿۸۵ القصص ﴾
« آن که قرآن به تو داد ترا به مکه باز خواهد گردانيد».
(مُعاد در اصل مَـعْـوَد بر وزن مَـفـْعـَل اسم زمان و مکان است بمعنی: زمان و مکان برگشت. و در معنی دوم خود از جمله به “روز رستاخيز اطلاق شده (به اعتبار اينکه زمان و مکان برگشتن به زندگی است)"، و به زادگاه اطلاق می شود (به اعتبار اينکه انسان هر جا برود نهايتاً به آن برمی گردد). و در آيه به مکه اطلاق شده که زادگاه محمد بوده است).
محمد به دلايلی که می دانيم مجبور شده بود که مکه را ترک کند. آيه به وی وعده می دهد که وی به مکه باز خواهد گرديد. همه قرآن و اسلام در گرو اين آيه گذاشته شده بوده است. اگر محمد پيش از برگشتن به مکه فوت می کرد و يا هيچگاه پيروز نمی شد و نمی توانست وارد مکه بشود، در آنصورت همه دين وی می سوخت. چون برای پيروان وی روشن می شد که اگر اين قرآن حرف خدا می بود، خدا منطقاً می بايست می دانست که محمد به مکه برمی گردد يا نه.
و روشن است که کسيکه يک دينی درست می کند، اينقدر می فهمد که شايد فردا پس فردا فوت کند و هيچگاه به مکه برنگردد، و دروغ بودنِ وحی بودنِ قرآن برای مردم روشن می شود.
روشن است که اين آيه حرف کسی غير از خدا نمی تواند باشد.

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




 

 

من التواضع اءن ترضي بالمجلس دون المجلس و اءن تسلّم علي من تلقي و اءن تترك المراء و ان كنت محقّا و اءن لا تحب اءن تحمد علي التقوي ؛(1)
امام صادق عليه السلام فرمود: از جلمه كارهايي كه حاكي از تواضع است ، اين است كه راضي باشي در مجلس جايي بنشيني كه از جايگاه شايسته تو پست تر باشد.
ديگر آن كه با هر كس كه برخورد مي نمايي ، سلام كني و اين كه بحث خصومت انگير را - اگر چه حق با تو باشد - ترك گويي و اين كه نخواهي براي تقوي ، مورد تحسين و تمجيدت قرار دهند.
براي آنكه بدانيم اولياي گرامي اسلام به موازات توصيه هايي كه به پيروان خود در امر تواضع مي نمودند، خودشان عملا متواضع بودند و اين خلق پسنديده را نسبت به ديگران رعايت مي كردند. در اين جا به طور نمونه به چند مورد اشاره مي شود.
در اخلاق و رفتار رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمده است :
و كان يكرم من يدخل عليه حتي ربما بسط ثوبه و يؤ ثر الداخل بالوسادة التي تحته …؛(2)
روش رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم اين بود كه هر كس بر وي وارد مي شد، او را اكرام مي نمود.
گاهي عباي خود را به جاي فرش زير قدمش مي گسترانيد و تشك كوچكي را كه روي آن نشسته بود، به شخص تازه وارد ايثار مي نمود.
دخل عليه صلي الله عليه و آله و سلم رجل المسجد و هو جالس وحده فتزحزح له صلي الله عليه و آله و سلم فقال الرجل في المكان سعة يا رسول الله ! فقال صلي الله عليه و آله و سلم ان حق المسلم علي المسلم اذا رآه يريد الجلوس اليه اءن يتزحزح له ؛(3)
مردي وارد مسجد شد و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تنها نشسته بود. به سوي پيامبر آمد. با نزديك شدن او حضرت جا به جا شد و تغيير محل داد.
مرد عرض كرد: مسجد وسيع است ، چرا حركت كرديد و مكان خود را ترك گفتيد؟
حضرت در پاسخ فرمود: ((حق مسلمان بر مسلمان اين است كه وقتي ببيند او قصد نشستن دارد، به احترام وي جا به جا شود و كنار برود.))
در واقع معناي كلام حضرت اين است كه براي تازه وارد حريم بگيرد و او را مورد تواضع و تكريم خود قرار دهد.(4)

1- الكافي ، ج 2، ص 123.
2- بحارالانوار، ج 16، ص 226.
3- بحارالانوار، ج 16، ص 240.
4- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص /120

 

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد …

ندا آمد بر در خانه ام بیا ، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم …

وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !!!!!!!!

هر چه بود باز بود ، گفتم:

خدایا بر کدامین در بکوبم ؟؟؟

ندا آمد:

این را گفتم که بیایی….

وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم !

کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ،،،

“مهربان خدایم دوستت دارم” …………

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




رزق کلمه اي است بسيار فراتر از آنچه مردم مي دانند.

زماني که خواب هستي و ناگهان،به تنهايي و بدون زنگ زدن ساعت بيدار مي‌شوي رزق است.

چون بعضي‌ها بيدار نمي‌شوند. زماني که با مشکلي رو به رو مي شوي خداوند صبري به تو ميدهد که چشمانت را از آن بپوشي،اين صبر، رزق است.

زماني که در خانه ليواني آب به دست پدرت ميدهي اين فرصت نيکي کردن ، رزق است.

گاهي اتفاق مي افتد که در نماز حواست نباشد (مقيم اتصال نباشي) ناگهان به خود مي آيي و نمازت را با خشوع مي خواني (متصل ميشوي) اين تلنگر، رزق است. يکباره ياد کسي ميفتي که مدتهاست ازو بي خبري و دلتنگش ميشوي و جوياي حالش ميشوي، اين رزق است. رزق واقعي اين است..

رزق خوبي ها، نه ماشين نه درآمد،اينها رزق مال است که خداوند به همه ي بندگانش ميدهد،اما رزق خوبيها را فقط به دوستدارانش ميدهد.

 

زندگي تان پر از رزق هاي معنوي باد

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت





رخت زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن!

بوی زهرا و مریم و هاجر
از پر چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
“دِمُدِه گشت و دست و پا گیر” است

توی بال فرشته ها انگار
حفظ وقت عبور می آیی
کوری چشمهای بی عفت
مثل یک کوه نور می آیی

حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شان خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشت یک ابر تیره میمانی

خسته ای از تمام مردم شهر
از چه رو این قدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری !!

قدمت روی شهپر جبریل
هر زمانی که راه می آیی
در شب چادرت تو می تابی
مثل یک قرص ماه می آیی

سمت جریان آبها رفتن
هنر هر شناگری باشد
تو ولی باز استقامت کن
پیش رو جای بهتری باشد

پر بکش سمت اوج میدانم
که خدا با تو است در همه جا
پر بزن چادرت تو را بال است
و بدان می برد تو را بالا

در زمانی که شان و ارزش جز
به دماغ و لباس و ماشین نیست
توی چادر بمان و ثابت کن
ارزش واقعی زن این نیست …!!!


موضوعات: حجاب  لینک ثابت





به حجابت مغرور باش دختر زیبای سرزمین من

 

سرت را بالا بگیر و به حجابت مغرور باش ای دختر زیبای سرزمین من.

سیاهی چادرت می ارزد به قرمزی هزاران لب و گونه آرایش شده.

 

پس به حجابت افتخار کن، به چادرت افتخار کن.

 

و بی توجه به اینکه چه درباره ات بگویند.

 

بدان که زیباترین هستی.

 

بگذار که نجابتت مایه فخر خداوند باشد از داشتن چنین بنده ای .


موضوعات: حجاب  لینک ثابت





اگه یه روز خدا بهم یه دختر داد
عمرم و صرفش میکنم تا یادش بدم که ↯اوج زنونگی کنیز حضرت زهرا بودنه
نه لباسای خوشگل پوشیدن برا نامحرم
نه نگاه کردن به نامحرم
نه وقت گذاشتن برا ارایشگاه و کلاس رقص
بهش یادمیدم
عاشق باشه عاشق امام علی…
عاشق صفاتشون تا بگرده و بگرده و عشقش رو از نوکرای امام حسین پیدا کنه از اونا که واقعا مردن از اونا که سعی میکنن یکم شبیه مولاشون باشن
بهش یاد میدم از همون روز اول چادر سرش کنه و زیباییش رو به همه نشون نده ولی تو خونه موهاشو خوشگل میبندم و لباش خوشگل تنش میکنم تا بدونه جلو محارمش باید خوشگل بگرده
بهش یاد میدم که خودشو پاک نگه داره
بهش یاد میدم هیچوقت با نامحرم شوخی نکنه
بهش میگم تا بدونه
تموم درد و غم های دنیا رو میشه پای روضه ی بی بی سه ساله فراموش کنه
اگه یه روز دختر دار شدم یه جوری تربیتش میکنم که لایق کنیزی امام زمانش باشه ☆
بهش یاد میدم که مثل حضرت رقیه عاشق باباش باشه عاشق بهترین مرد زندگی ★
بهش میگم که خیلی دوستش دارم تا محبت رو از نامحرم ها گدایی نکنه ☆بهش میگم تا بدونه همیشه خدا کنارشه
براش به جا اهنگ و موزیک ،قرآن میزارم تا عاشق خدا بشه عاشق صدای قرآن بشه تا همیشه پــــــــــاڪ بمونه….

الهی فداش بشه مامانش……

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت





یه وقت حالش میاد که دعا کنی، دیدی دعات به گیر میخوره …


میدونی چکار کنی؟


همسایه ها رو دعا کن.

دعات رو وسیع کن، اهل محلت رو دعا کن، آدمهای مملکتت رو
دعا کن تا راه خودت باز بشه.این قاعده ای که میگم به همه جا میخوره.


رزقت هم همینجوره، رزقت هم اگر یه وقت تنگ بود از همون یه خورده انفاق کن،
اونوقت مالت زیاد میشه.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت






شاید تمام مشکلات ادم از اعمال خودشه
همه ی درد و ناراحتی ها.
میگن هرچه خیر هست از توست . و هر چه بدی از من . ظلمت نفسی
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
قبول. باشه درسته.
اما آیا بی معرفتی و نامردی دیگران نسبت به ادم هم نتیجه برخورد خودشه؟!
اگر اینطوره …
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت






بالم شکسته بود و هوایی نداشتم
از دست روزگار رهایی نداشتم


بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم
مشهد اگر نبود که جایی نداشتم


دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید
دردم زیاد بود و دوایی نداشتم


گفتم مگر امام رضا چاره‌ای کند
ای وای اگر امام رضایی نداشتم


موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




گفت : کــــه چــــی ؟ هی جــــانباز جــــانباز ، شـــهید شـــــهید!
اصــــلا به ما چــــه .. میخواســــــتن نـــــرن …. کسی مجبـــــورشون نـــــکرده بـــــود که !
گفــــتم : چرا اتـــــــفاقا … مجبــــــورشون مــــیکرد !
گفت : کـــــــی ؟!!
گفتم : هـــــمون که تــــــو نــــداریش …
گفت : مـــــن نــــدارم؟! ….. چی رو ؟!
گــــــــــفتم : غیــــــــــــرت ! ….

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





عملیات فتح المبین بود. نیروها به شدت درگیر بودند. همون موقع «حسن» تعدادی از فرماندهان را برای شناسایی فرستاد اروند.
گروهی از فرماندهان گفتند: «حسن آقا الآن تو عملیات فتح المبین چه وقت شناسایی ارونده! فتح المبین کجا، اروند کجا؟ چند سال طول می‌کشه تا برسیم دهانه خلیج فارس، شاید تا اون موقع جنگ تمام بشه، اصلاً شاید شهید بشیم!؟»
حسن با همان متانت همیشگی گفت: «اشکالی نداره، ما وظیفمون را انجام می‌دهیم، بودیم عمل می‌کنیم، نبودیم فرماندهان بعد از ما عمل می‌کنند و دیگر برای شناسایی وقت نمی‌گذارند.»
«حسن باقری» دشمن را خوب می‌شناخت، جوان بود اما مدیر بود و آینده نگر.

 

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




هویت پیکر مطهر و نورانی شهید «عباسعلی مختاری» شهید گمنام مدفون در دانشگاه پیام نور تهران پس از ۳۲ سال شناسایی شد.

احراز هویت شهید گمنامی دیگر در پایتخت انجام شد. هویت پیکر مطهر و نورانی شهید “عباسعلی مختاری” از طریق DNA پس از 32 سال شناسایی شد.

شهید “عباسعلی مختاری” فرزند علی جان، متولد سال1339 و اعزامی از استان اصفهان می‌باشد که در سال 61 به درجه رفیع شهادت رسید. این شهید والامقام به عنوان شهید گمنام در 28 بهمن ماه سال 87 مصادف با اربعین حسینی در دانشگاه پیام نور تهران به خاک سپرده شد.

هویت این شهید 22 ساله 6 سال پس از تدفینش در دانشگاه توسط تطبیق ژنتیکی و آزمایش DNA شناسایی شد.

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری به تو بگوید نگران نباش و غصه بدهی‌هایت را نخور،
خیالت راحت باشد، من هستم، ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می‌بخشد و راحت می‌شوی.


خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است «الیس الله بکاف عبده»: آیا خداوند برای کفایت امور بنده‌اش بس نیست؟
یعنی ای بنده من، برای همه کسری و کمبودهای دنیوی و اخرویت من هستم.


این سخن خدا چقدر انسان را راحت می‌کند و به او آرامش ‌می‌بخشد. لذاست که فرمود: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»: دل‌ها با یاد خدا آرامش می‌یابند.

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




 

کاش سر در بهشت کسی باشد که بپرسد :
.
آدمی یا فرشته ؟
.
و تو با صدای ضعیف که رو به بی صدایی رفته بگویی : زَنَـم
.
و این بار همه نگاهت کنند
.
نه بخاطر مویِ بلندت ، نه چشمانِ معصومت و نه لرزشِ صدایت
.
بلکه به خاطر روحِ خدا که در تو دمیده شده
.
و همیشه تحسین کنند شجاعت ، صداقت ، وفا و نجابتت را
.
در آن کره ی خاکی !

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




” يــا صاحـــب الـــزمــــان “
آقاي مـن !
مــولاي مـن !
از قـديــم گفته انـد :
” خلايـــق هــرچه لـــايــق ” بي راه نگـــفـته انــد .
اقرار مـــي کنيم هنوز ليـــاقت حضور در محـــضر شما را پيدا نکرده ايــــم
که اگرغيـــر از اين بـــود
هم اينـــک در زمان ظهـور و در حـــضور شما به سرمي برديـــم .
” از ماســت که برماســــت “
آري، ما مـــستحق بلــــاي غيبـــتيـم ؛
سزاوار چنــيـن سرنوشــتي هستـــيم ؛
تــو را نخواســته ايم ؛ به بي امامـــي ” عــادت ” کـرده ايم ؛
هنــوز باورمان نــشــده
” تا نيايي گره از کـار بشر وا نــشــود “

 

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




{عفت در زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها}
مقام عفت ایشان به آن حد بود که در کتاب “ذخائر العقبی”


از اسماء بنت عمیس داستان عجیبى به این شرح نقل شده است : روزى فاطمه (علیها السلام) به من فرمود : من از کار مردم مدینه که زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشایندى براى دفن مى برند و تنها پارچه اى بر او مى افکنند که حجم بدن از پشت آن نمایان است ناخرسندم.
اسماء گفت : من در سرزمین حبشه چیزى دیده ام که با آن جنازه مردگان را حمل مى کردند ، سپس شاخه هایى از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصى درآورد که پارچه اى را روى چوب هاى آن مى افکندند ، و بدن را درون آن مى گذاردند ، به گونه اى که بدن پیدا نبود.
هنگامى که فاطمه بانوى بزرگ اسلام (علیها السلام) آن را مشاهده کرد فرمود : بسیار خوب و عالى است (و هنگامى که من از دنیا رفتم مرا با آن بردارید) و در ذیل همین حدیث آمده است : هنگامى که فاطمه (علیها السلام) چشمش به آن افتاد تبسم فرمود ، و این تنها تبسّم او بعد از وفات پیغمبر اکرم (صلى
الله علیه وآله) بود !


ابونعیم در حدیثی از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که روزى رو به یارانش کرد و فرمود : ” مَا خَیْرُ لِلْنِساءِ ” چه چیزى براى زنان از همه بهتر است ؟
یاران ندانستند در جواب چه بگویند.
على (علیه السلام) به سوى فاطمه (علیها السلام) آمد و این مطلب را به اطلاع او رسانید.
بانوى اسلام گفت : چرا نگفتى ” خَیْرٌ لَهُنَّ اَنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لاَ یَرَوْنَهُنَّ ” (از همه بهتر این است که نه آنها مردان بیگانه را ببینند و نه مردان بیگانه آنها را) [با آنها جلسات خصوصى نداشته باشند]
على (علیه السلام) بازگشت و این پاسخ را به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) عرض کرد. پیامبر فرمود : ” مَنْ عَلَّمَکَ هذا ” (چه کسى این پاسخ را به تو آموخت؟)
عرض کرد : فاطمه (علیها السلام).
فرمود : ” اِنَّها بَضْعَةٌ مِنِّی” (او پاره وجود من است)


===================================
برگرفته از سخنان گرانبهای “آیت الله شیخ ناصر مکارم شیرازی”

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت