✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
جمعه یعنی...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



�عشق یعنی تو دل شب آروم زمزمه کنی "الهی العفو"

عشق یعنی چشماتو ببندی و به "امام زمانت" فکر کنی.

عشق یعنی شب که همه خوابن تو آروم سر سجاده "اشک" بریزی.

عشق یعنی اعتراف کنی "خدایا چقدر ازت دورم" منو بکش سمت خودت.

عشق یعنی بغضت رو با یاد "شهدا" بشکونی.

عشق یعنی یاد "کربلا" "قتلگاه" "سه ساله ی حسین".

عشق یعنی یه خیابون به اسم "بین الحرمین".

عشق یعنی یه "امام رضا" که دلت عجیب هوای مشهدشو کرده.

عشق یعنی "حسرت یه زیارت عاشقانه".

عشق یعنی "مزار یه شهید گمنام".

عشق یعنی "سه راه شهادت".

عشق یعنی" ارزوی شهادت"

عشق یعنی "خدای مهربون".

عشق یعنی "دل شکسته".

عشق یعنی عاشق خدا شدن"

اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک*

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




در شعر "«الموتُ يا آل سُعود» با اشاره به جنایاتی که سعودی ها در حق کودکان و زنان یمنی روا داشته، به پیوند رژیم آل سعودی با رژیم صهیونیستی پرداخته شده است.

همچنین در این اشعار فارسی و عربی ضمن توجه به احادیث در خصوص سید یمانی و ظهور منجی بشریت، بشارت پیروزی یمنی ها مورد تاکید قرار گرفته است.

متن شعر و ترجمه آن بدین ترتیب است:

رسیده موسم فریاد، گذشته عصر خاموشی

حان وقت الصراخ، ولی عصر الصمت

نشسته بر رخ قرآن، غباری از فراموشی

و تراکم غبار النسیان علی القرآن

نشسته مادران، به نعش کودکان

اکبت الامهات علی جثث الاطفال

به پا نمی شود، خروشی از جهان

والعالم صامت فی صمت مطبق

ای مَحرم بزم یهود، لعنت به تو آل سعود

یا جلیس حفل اليهود، اللعنة عليك يا آل سعود

خانه حق نمی ماند، به قبضه ی ابوسفیان

بيت الحق لا يبقى في قبضة أبي سفيان

که روشنای فرداهاست، عقیق سرخ دلهامان

والأيام المقبلة منورة بعقيق أفئدتنا الحمراء

به نصرت خدا، یمن رها شود

بنصر الله تتحرر اليمن

جهان لبالب از، صدای ما شود

والعالم يمتلئ بأصواتنا

اهریمن زمان ما، نفرین به تو ای آمریکا

يا شيطان عصرنا اللعنة عليك يا أمريكا

آلَ سُعودٍ وَيحَكم، و وَيحَ إسرائيلِكُمْ

ای آل سعود شرم بر شما و بر اسرائيلتان باد

اليومُ يومُ ثأرِنا، فاختَبِئُوا في ليلِكمْ

امروز روز انتقام ماست، پس در تاریکی شبتان پنهان شوید

زَرَعتمُ الحِصار، في يمنِ السَّلامْ

محاصره را در یمنِ آرام، بنا گذاشتید

نَشرتُمُ الدَّمار، يا عُصبةَ الظَّلام

و ویرانی را گستراندید، ای گروه تاریکی

يا من سَجَدتُمْ لليهُودْ، الموتُ يا آلَ سُعودْ

ای کسانی که در مقابل یهود سجده کردید؛ مرگ بر شما ای آل سعود

آهٍ على أرضِ اليمنْ، يَنْهَشُها ذِئبُ المِحَنْ

وای از سرزمین یمن، گرگ رنج ها آن را می درد

نَزيفُها لا يَنتَهِي، لا يَنتَهِي مَدَى الزَّمنْ

علی الدوام از او خون می رود، و در طول زمان ادامه دارد

اليمنُ غريبْ، في عالمِ النِّفاقْ

یمن در جهان نفاق آلود غریب است

و الشمسُ في غروبْ، أينَ همُ الرِّفاقْ؟

خورشید دارد غروب می کند، دوستان کجا هستند؟

اليمنُ لا لنْ يَهُون، اليمنُ حِصنٌ مَصُونْ

یمن هرگز خوار نمی شود، یمن دژی امن است

إنَّ اليَماني قادِمٌ، لنصرَةِ شَعبِ اليمنْ

سید یمانی برای یاری ملت یمن می آید

ثمَّ يقومُ قائمٌ، يُزيلُ ظُلْماتِ الفِتَن

سپس حضرت قائم بر می خیزد و تاریکی های فتنه ها را از بین می برد

الفارسُ النَّجيبْ، بِسَيفِ ذي الفِقار

حضرت مهدی، آن سوار نجیب با شمشیر ذوالفقار

بالعَزمِ و اللهيب، يدُكُّ كُلَّ نارْ

با اراده و قدرت هر آتش جنگی را در هم می کوبد

جيشُ الإمامِ قادمٌ، على الطُّغاةِ حازِمٌ

ارتش امام در راه است و قاطعانه با طاغیان مقابله می کند


********
متن شعری که میثم مطیعی در اثر «الموت يا آل سعود» خوانده است

در شعر "«الموتُ يا آل سُعود» با اشاره به جنایاتی که سعودی ها در حق کودکان و زنان یمنی روا داشته، به پیوند رژیم آل سعودی با رژیم صهیونیستی پرداخته شده است.

همچنین در این اشعار فارسی و عربی ضمن توجه به احادیث در خصوص سید یمانی و ظهور منجی بشریت، بشارت پیروزی یمنی ها مورد تاکید قرار گرفته است.

موضوعات: طوفان جاهلیت  لینک ثابت




آیت الله مجتهدی:

همیشه مقید به غسل توبه باشید، شاید بعد از آن غسل مردید. غسل نشاط

را هم نیت کنید که وقتی عبادت می کنید نشاط داشته باشید.

دیدید آدم گرسنه ، چه با نشاط غذا می خورد؟ آدمی که خوابش می آید

چه با نشاط می خوابد و لذت می برد؟ عبادت هم نشاط می خواهد. ماها

برای عبادت کسل هستیم. لذا مقید باشید غسل نشاط انجام دهید.

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




شبانه داشتم برای دیدن یکی از فرمانده ها میرفتم
توراه از دور دیدم دو نفر ایستاده ان
اول گفتم برم بترسونمشون
ولى بعد متوجه شدم از بچه های اطلاعات عملیات هستن و همین باعث شد تا برم و یواشكی به حرفاشون گوش بدم
دیدم یكیشون (عباس گنجی) از نیروهای خودمه و خودم اطلاعات عملیاتی اش كرده بودم
رفیق عباس كه اسمش یادم نمی یاد، داشت به عباس می گفت: «چه كار كنیم تا مثل دفعه پیش تو عملیات همدیگه رو گم نكنیم؟
(چون بچه های اطلاعات عملیات شبانه باید می رفتن دل دشمن و برای اینكه دشمن متوجه حظورشون نشه ، با احتیاط كامل و در سكوت تمام كار میكردند و همین باعث میشد تا همدیگه رو گم كنند ، چون نمی تونستن همدیگه رو صدا كنن باید با احتیاط و تنها برمیگشتن عقب
تو عملیات قبلی هم عباس و رفیقش كه همدیگه رو گم كرده بودن و در 20 متری هم قرار داشتن ولی از هم خبر نداشتن!)

عباس گفت: «به نظر من باید یه صدایی مثل صدای یه حیوون از خودمون در بیاریم كه عراقی ها شك نكنن.»
عباس و رفیقش در رأس الخط دو قرار داشتن و منو نمی دیدن ولی من اونا رو میدیدم
شروع كردم به در آوردن صدای جیرجیرك!�
رفیق عباس متوجه صدا شد و گفت: «عباس صدا رو می شنوی؟؟؟؟
این صدای خوبیه ها!»
بعد ادامه داد: «جیرجیرك یه بار دیگه بزن!» منم دوباره صدا در آوردم
دوباره گفت:«جیرجیرک دو تا بزن» منم دو تا زدم

عباس كه چشماش گرد شده بود، با صدایی پر از تعجب به رفیقش گفت:
«این جیرجیركه به حرف تو گوش می كنه؟؟؟» �
رفیقشم که یه نمه حال كرده بود، با غرور گفت: «بله ما سیم مون به اون بالا وصله، تو و بچه های پادگان منو قبول ندارین.»�

باز دوباره گفت: «جیرجیرك پنج تا بزن … جیرجیرك بلبلی بزن … جیرجیرك چهار تا بزن…» من هم به حرفش گوش می كردم و هی صدا در می آوردم�

یه 15 دقیقه ای بساط همین بود
دیگه خسته شدم و از تو گودی بیرون اومدم و داد زدم:
«بسه دیگه پدر منو در آوردین
هی پنج تا بزن، سه تا بزن ، بلبلی بزن …»�

اونا كه حسابی ترسیده بودن، فریادزنان پا به فرار گذاشتن ، به حدی از ترس میدوییدن که پاشنه پاشون میخورد به پس کلشون

منم هی داد میزدم:
«عباس فرار نكن منم عسگری!…
بابا شما چقدر ترسویید!…»�
رفیقشم درحال فرار میگفت: «عباس خالی میبنده در رو… جنه…»�

گذشت …

رفتم پیش فرمانده!
بعد از صحبتمون دیدم عباس و رفیقش نفس زنان در حالی كه ترس از چهره شون میبارید اومدن سنگر فرماندهی و وقتی منو دیدن، برق از چشماشون پرید
رو كردم بهشون گفتم:
«حالا دیگه ما جن شدیم؟؟؟؟؟؟؟»

بعد همه زدیم زیر خنده و رفتیم

بعدها تو عملیات های بعدی اون صدای جیرجیرك هم خیلی به دردشون خورد

راوی: سردار عسگری

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




اشتباه کردن ، اشتباه نیست در اشتباه ماندن اشتباه است!
*************************
مرداب به رود گفت: چه کردی که زلالی ؟ رود گفت : گذشتم
*************************
سه چیز را فراموش نکن:
به همه نمی‌توانی کمک کنی!
همه چیز را نمیتوانی عوض کنی!
و همه تو را دوست نخواهند داشت!
*************************
صبر یعنی واکنش در بهترین فرصت نه اولین فرصت!
*************************
همیشه به خاطر داشته باش هر گاه به قله رسیدی همزمان در کنار دره ای عمیق قرار داری!
*************************
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم!
*************************
عشق در لحظه پدید می‌آید و دوست داشتن در امتداد زمان و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است!
*************************
قابل اعتماد بودن ارزشمندتر از دوست داشتنی بودن است!
*************************
تولد یک انسان همانند روشن کردن کبریتی است و مرگش خاموشی آن ،بنگر در این فاصله چه کردی؟ گرما بخشیدی ؛ یا سوزاندی…….؟!

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ماه شعبان رسد و ماه رجب در گذر است
دل من با همه ی آینه ها همسفر است
می رود ماه رجب ، ماه دعا ، ماه خدا
می رسد ماه امیدی که امید سحر است
ماه شعبان که درخشنده تربن ماه خداست
ماه شعبان که تجلی گر شمس و قمر است
سومین روز ازین ماه درخشد خورشید
چارمین روز ازآن جلوه ی ماه دگر است
پنجمین روز ازین ماه برون گردد مهر
آن که گنجینه ی حق را نفسش سیم و زر است
یازده روز چو بگذشت ازین ماه عزیز
پرده از رخ فکند آنکه رخش چون گهر است
چون رسد نیمه ی ماه ، آینه ای می تابد
که ز هر آینه این آینه رخشنده تر است
ماه شعبان شکرستان ولایت همه دم
لیک شیرینی این ماه ازین نیشکر است
چشم هر عاشق دلباخته پروازی اوست
گرچه از دوری او طایر بی بال و پر است
نخل اندیشه ی "شاعر" که نخشکد هرگز
آنچه گل می دهد و بر ، همه شیرین ثمر است

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺷﺎﻫﯿﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﻣﺮﺑّﯽ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺳﭙﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﺗﺮﺑﯿﺖﺷﺎﻥ ﮐﻨﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ
ﻣﺮﺑّﯽ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﯿﻦﻫﺎ ﺑﻪﺧﻮﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻣﻮﺯﺵﻫﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺘﻪﺍﺳﺖ . ﺍﻣّﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﻧﺨﺴﺖ ﺑﺮ
ﺷﺎﺧﻪﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ. ﻣﻮﺿﻮﻉ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺨﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺣﮑﯿﻤﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﭼﺎﺭﻩﺍﯼ ﮐﻨﻨﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥﮐﻪ
ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﺎﺭﻩﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ
ﺷﻬﺮ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﻮﻓّﻖ ﺑﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﺎﻫﯿﻦ ﺷﻮﺩ ، ﭘﺎﺩﺍﺵ
ﺷﺎﯾﺴﺘﻪﺍﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﯿﻦ
ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ
ﻣﻮﻓّﻖ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩﺍﺩﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩ . ﺩﻫﻘﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ . ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ‏« ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻮﻓّﻖ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ
ﺷﺪﯼ؟‏» ﺩﻫﻘﺎﻥ ﮔﻔﺖ :‏« ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ. ﺷﺎﺧﻪﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪﻡ ، ﺷﺎﻫﯿﻦ
ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﺪ. ‏»
ﮐﺪﺍﻡ ﺷﺎﺧﻪﻫﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻭ ﺍﻭﺝ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺳﻠﺐ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ؟
ﻏﺮﻭﺭﻣﺎﻥ؟
ﺗﻔﮑّﺮﺍﺕ ﻣﺎﻥ؟
ﺗﺠﺮﺑﯿّﺎﺕﻣﺎﻥ؟
ﺗﺮﺳﻬﺎﻳﻤﺎﻥ ……؟ !
ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭﺝ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻳﻢ …

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




در زندگی یاد گرفتم:
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
و تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم