✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
امروز نشستم دو سه خط نامه نوشتم


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



دروغ همیشه پذیرفتنی تر از واقعیت است و با عقل بیشتر جور در می آید، چون دروغگو این مزیت بزرگ را دارد که پیشاپیش می داند که مخاطبان آرزومند یا منتظر شنیدن چه هستند…
حال آن که واقعیت این خصلت اضطراب آور را دارد که ما را با چیزی غیر منتظره روبرو می کند که آماده اش نبودیم.

فلسفه هانا آرنت
پاریشیا آلتنبرند جانسون

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ماموریت ما در زندگی،
«بی مشکل زیستن نیست»،
«با انگیزه زیستن است» ..

دیروزت، خوب یا بد گذشت ..
امروز روز دیگری است ..

اندکی شادی با خود به خانه ببر !

راه خانه ات را که یاد گرفت فردا با پای خودش می آید .

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




هرقدر بیشتر مجبور باشید برای چیزی انتظار بکشید، وقتی در انتها به آن می رسید، بیشتر قدرش را خواهید دانست.

هرقدر بیشتر مجبور باشید برای چیزی بجنگید، وقتی بدستش می آورید، برایتان قیمتی تر خواهد بود.
و هر قدر بیشتر مجبور باشید در زندگیتان مقابل رنج بردباری کنید،مقصدتان شیرین تر خواهد بود.
همه چیزهای خوب، ارزش صبر و مبارزه را دارند.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




امیــد بهترین سرمایه
برای ادامه زندگی است…

باد با چراغ‌ خاموش کاری ندارد…

اگر در سختی هستی
این را بـدان که روشنی …!!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




اگه خواستی تکیه بدی

نه به “چهره ها “اعتماد کن ؛نه به “زبون ها”
به دوتا چیز؛اما میشه تکیه کرد…

“یکی"مرام ومردونگی
“دومی “ایمان وخداباوری”

بامرام؛نمک میشناسه
وباایمان ظلم نمیکنه….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




چنگیز خان بعد از جنایاتی که در نیشابور کرد، به همدان رفت. یک روز مردم همدان را خواست، گفت: از شما یک سوال دارم، اگر خوب جواب دادید در امان هستید وگرنه در این شهر سیل خون جاری می کنم.

سپس پرسید: آیا من از طرف خودم آمده ام یا از طرف خدا؟ مردم سکوت کرده، کسی جرئت حرف زدن نداشت. ناگهان چوپانی پیش آمد و گفت: جنابعالی نه از طرف خدا بلکه تو را اعمال ما آورده است. ما برای مردم دانشمند و با تقوا احترام قائل نشدیم و به مردم فرومایه و پست احترام گذاشتیم لذا عمل ما یک عکس العمل داشت و آن آمدن تو بود.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 «فیش حقوقی» حضرت علی علیه السلام

” ای مردم! با این لباسی که بر دوش دارم و این مرکبی که بر او سوار هستم، داخل شهر شما شدم. پس اگر من از شهرتان خارج شدم و به غیر از چیزهایی که با آن وارد شدم، چیز دیگری داشتم، پس بدانید من ازخیانتکاران هستم.”
امیرالمؤمنین علی علیه السلام المناقب ج ۲ ص ۹۸

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 


ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد.

وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه …به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!

بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌ سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد.

در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.

دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.

آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست نخورده روی آن یکی میز مانده است.

*****

پائولو کوئلیو می گوید :

من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.

چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد و هم‌ زمان می‌اندیشید: «این اروپایی‌ها عجب خل هایی هستند!»

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم