✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
چـــــــادر مـــــــادر من ، فـــــــاطمه ، حرمت دارد


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



چند نفر از پلی عبور می کردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند.
همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند بهشون کمک رسانند.
ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است، که نمی شه براشون کاری کرد. به آن دو نفر گفتند که امکان نجاتتون وجود نداره! از دست ما كاري بر نمي آيد و شما به زودی خواهید مرد !
در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند، اما همه دائما به آنها می گفتند که تلاش تون بی فایده هست و شما خواهید مرد!
پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد.
اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد.
بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست.
اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالا خره از رودخانه خروشان خارج شد.
وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد ناشنواست. در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند!
ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند
نا امید شدن مساوی است با مردن
پس سعی کنیم هیچوقت ناامید نشویم.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




استادی با شاگردش از باغى ميگذشت …
چشمشان به يک کفش #کهنه افتاد.
شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند . بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم …!

استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛ بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين!
مقدارى پول درون آن قرار بده …
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن #پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را ديد.
با گريه فرياد زد : #خدايا شکرت !
خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى ….
ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک ميريخت….

استاد به شاگردش گفت:
هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستانی …..

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟!
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد گفت: من چیزی ندارم که ببخشم؟ خدا پاسخ داد: دارایی هایت کم نیست!
یک صورت، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی!یک دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!
یک قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی
و چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
فقر_واقعی_فقر_روحی_است .

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




روزی ساعت مچی کشاورزی، هنگام کار از دستش باز شد و در انبار علوفه گم شد. ساعتی معمولی بود امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی. بعد از آن که کشاورز در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.
به محض این که موضوع جایزه مطرح شد کودکان به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد. کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید: «چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر می‌رسد.»
پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد. بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد. کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد. پس پرسید: «چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟»
پسرک پاسخ داد: «من کار زیادی نکردم. روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




فرهنگ یعنی
تو مهمونی، همش سرت تو گوشی نباشه
  فرهنگ یعنی
وقتی یکی یه عکس از تو گوشیش بهت نشون میده، عکسهای قبلی و بعدی رو نبینی.
  فرهنگ یعنی
لهجه دیگران رو مسخره نکنیم.
  فرهنگ یعنی
خصوصیات ظاهری دیگران رو مسخره نکنیم، چهره هیچ کس به انتخاب خودش نبوده.
 فرهنگ یعنی
حواسمون به صدای دزدگیر ماشین مون باشه، همسایه ها رو آزار ندیم.
  فرهنگ یعنی
تو چیزی که در موردشان اطلاع نداریم دخالت نکنیم و نظر ندیم.
  فرهنگ یعنی
واسه خودت زندگی کنی و واسه حرف مردم زندگی نکنی
  فرهنگ یعنی
رشته تحصیلی یا شغل کسی رو مسخره نکنیم. همه مشاغل و همه رشته های تحصیلی نیاز جامعه هستند.
  فرهنگ یعنی
خونه کسی رو که وای فای داره، با کافی نت اشتباه نگیریم.
 
  فرهنگ یعنی
اشتباهاتمون رو با این جمله توجیه نکنیم: اینجا ایرانه!
  فرهنگ یعنی
توی مهمونی، چند مدل غذا درست نکنیم که بعد اضافه بیاد بریزیم دور.
  فرهنگ یعنی
الگو بگیریم ولی کپی نباشیم. خودمون باشیم.
  فرهنگ یعنی
در مورد همسر دیگران نظر ندیم، چه مثبت چه منفی.
 فرهنگ یعنی
سعی کنیم، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیم

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




دستهایت پرگل
شادیت پاینده
خنده ارزانی چشمان
پراز عاطفه ات
صبح همسایه دیوار به
دیوار دل پاکت باد

روز، آغاز حیات است
و امید
 خداوندا
بهترین دلخوشی‌ها
را در این صبح زیبا و
نورانی نصیب
دوستانم بگردان.
صبح شما بخیر و
پر از نگاه خدا
روزتون قشنگ و شاد
همراه با موفقیت…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مسافر گفت :برادر من از سرزمین روم هستم و پادشاه روم در محفلی پرسیده بود، آیا کسی در عالم از من بخشنده تر است؟! همگان گفتند :"نه"، اما کسی در آن میانه گفت: چرا یکی هست:” حاتم طایی"، این سخن باعث ناراحتی پادشاه شد و فرمان داد، هر کسی سر حاتم طایی را برایم بیاورد، ملک پادشاهی خویش را با او تقسیم می کنم، حال من به دنبال او و کشتنش به اینجا آمده ام.
حاتم گفت :"تو او را دیده ای؟"، او مرد شجاعی است، چگونه می خواهی او را بکشی؟” مرد گفت :به حیله و نیرنگ. حاتم گفت :با دو دسته بسته هم او بر تو پیروز خواهد شد. او به قدرت من است، اگر توانسته ی دستان من را ببندی و مرا به بند بکشی بر او نیز پیروز خواهی شد.
مرد دستان حاتم را بست و حاتم گفت: برادر آن کس که به دنبالش آمدی منم اکنون مراد خود را از من گرفته ای، مرا بکش تا مراد خویش را از پادشاه روم نیز بگیری.
مسافرکه سخت آشفته گشته بود گفت :چگونه است!!! این همه بخشندگی تو بر من جان خویش را می بخشی و پادشاه روم ملک خویش را. نفرین بر کسی که به جان تو گزندی وارد آورد. “

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




داستان های بسیاری از جوانمردی و بخشندگی او در ادبیات نقل شده است، و حتی مثلی هم در این زمینه وجود دارد، که به “حاتم بخشی “مشهور است، یعنی کسب بیش از اندازه سخاوتمند و بخشنده باشد همانند حاتم. در اینجا به طور خلاصه یکی از حکایت های حاتم را که نشانه بخشندگی اوست، نقل می کنیم.
“حاتم طایی مرد مسافری را به خانه برد، و سه روز با عزت و احترام از او پذیرایی کرد، در روز چهارم که مرد خواست برود، حاتم گفت :"اکنون که می خواهی بروی با توجه به هم صحبتی این چند روز هر خواسته ای که داری اجابت می کنم “

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم