✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
مناجات


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



يادتان باشد اگر به دستي براي كمك نياز داشتيد در انتهاي بازويتان قرار دارد.
همين جور كه داريد پيرتر مي شويد يادتان باشد كه يك دست ديگر هم داريد.
يكي براي اينكه به خودتان كمك كنيد و دومي براي كمك به ديگران

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





مادر بزرگ می گفت حرف سرد
مِهر گرم رو از بین می بره!
راست می گفت…
حرف سرد حتی وسط چله تابستان هم
لرزه می اندازد به تن آدم، چه رسد به این روزها که هوا خودش اندازه کافی سرد است.
مثل چشم ها و دست های خیلی ها
بگذارید به حساب پندهای پیرانه در میانسالگی! اما حقیقت دارد که حرف سرد، مِهر گرم رو از بین می بره! …
حرف های سردمان را قایم کنیم در پستوی دل.
همان جا کنار قصه هایی که برای نگفتن داریم…

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




خوشبختی به
داشتن ثروت زیاد نیست…
به مقدار لذت بردن
از زندگیست..
الهی خوشبخت باشید و
زندگیتون پراز شادی وبرکت ونشاط باشه..

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مهربان خدايم

وقتی دلم ناآرامست
میدانم جايی درزندگی
فراموشت کرده ام
 من جزتوکسی راندارم


جزتوهيچ کس"وهيچ چيزآرامم نمیکند
 پناهم باش،پناه دلی که جزتو
کسی راندارد

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#مثنوی_به_نثر_روان
  #زن_جوحی_و_قاضی
جوحی زنی زیبا داشت. هر زمان به زن خود می گفت برو شکاری کن تا بتوانیم شیر آن شکار را بدوشیم. زن به عنوان گله از شوهرش نزد قاضی رفت و با جمال و گفتار عشوه آمیزش قاضی را شکار کرد. قاضی به زن گفت اینجا شلوغ است، نمی توانم گله و شکایت تو را خوب بفهمم. به خلوت برویم و تو درد دلت را بگو تا حال شوهرت بر من معلوم گردد و او را نرم سازم. زن به قاضی گفت خانه من خالی و خلوت است و شوهرم به ده رفته است.
آن ها ساعتی با هم نشستند و قاضی از بودن با زن زیبای جوحی شادان و خرم بود. در همان موقع جوحی در خانه را زد. قاضی برای پنهان شدن جایگاهی جز صندوقی که در آن خانه بود پیدا نکرد و فورا به داخل صندوق رفت.
جوحی که خود را به مستی زده بود به زنش گفت شنیده ام که به نزد قاضی رفته ای و از من بدی ها گفته ای. حال برای جبران فقرم تنها چیزی که مانده است این صندوق است. من این صندوق را به بازار می برم و می فروشم. فورا صندوق را با طنابی بست و حمالی آورد و بر پشتش گذاشت.
قاضی از ترس رسوایی از درون صندوق حمال را صدا کرد و به او گفت برو نایب مرا در محکمه خبر کن تا این صندوق را به طلا بخرد و سر بسته به خانه خودم ببرد.
نایب با شنیدن پیغام قاضی فورا خود را به جوحی رسانید و خواست صندوق را بخرد. جوحی گفت من به کمتر از هزار دینار نمی فروشم. نایب گفت خجالت بکش ارزش صندوق معلوم است. جوحی گفت بدون دیدن جنس خرید و فروش جایز نیست. من حالا صندوق را باز می کنم ببین درون صندوق چیست.
نایب گفت نیازی به این کار نیست من این صندوق را سرپوشیده می خرم. تو راز این صندوق را بپوشان تا رازهای تو را هم بپوشانند. جوحی گفت آری من ستم کرده ام اما کسی که ستم را آغاز کرده است ستمکارتر از من است.
بگو مگو میان جوحی و نایب زیاد شد تا اینکه نایب صد دینار داد و صندوق را خرید.
بند هرچه گشته ای از نیک و بد
هر یکی بر تو چو صندوقیست شد
تا نگردی ز این همه آزاد تو
کی شود ای جان ز غم دلشاد تو
#مثنوی_معنوی
#مولوی
دفتر ششم

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش


ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش!


#حکیم_عمر_خیام

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#چاه_دستی_پر_نمیشه

مادر بزرگم هميشه ميگفت:
چاه ،دستي پر نميشه. اون وقتا سنم كم بود و معني حرفشو نميفهميدم.
ميپرسيدم عزيز يعني چي ‘چاه دستي پر نميشه’؟
با همون لهجه ي كاشوني ميگفت: يعني اگر چاهي خشك باشه،
هر چقدرم توش آب بريزي نميتوني ازش آبي برداري.
خود ِچاه بايد آب داشته باشه.
امروز توي اين سن و سال معني اون حرفو كاملا ميفهمم.
اگر آدمي دوستت نداشته باشه، هر كاري هم براش بكني،
دوست نخواهد داشت. آدم بد ذات و نمی تونی ذاتش و عوض کنی.
رفتني رو اگه دنياتو هم به پاش بريزي، ميره…
خدا بيامرزتت عزيز
چاه هيچ وقت دستي پر نشد…

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




 
پدری فرزند خود را فراخواند …
دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:
فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتی و كثيفش نكردی؟
پسر با تعجب پاسخ داد: خب معلوم است! چون معلم‌مان هر روز آن را نگاه می‌كند و نمره می‌دهد.
پدر گفت: دفتر زندگی خود را نيز پاک نگاه دار، چون معلمی هست که هر لحظه آن را می‌نگرد و به تو نمره می‌دهد …
  ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري؟ 
«آيا انسان نمیداند كه خدا او را می‌بيند؟»
  سوره مبارکه علق آيه 14

  وضعیت دفتر زندگی شما چگونه است؟؟

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم