✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
بای ذنب قتلت....؟


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



زندگی راجشن بگیر..


دیروز رفته است
فرداشاید هرگز نباشد
تنهاچیزی که داری همین لحظه هاست


پس قدراین لحظه هارا بدان.

 

 

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




.. کمي تأمل ..

 يه مسير دوربين داشت يه مسير نداشت،
 راننده انداخت تو بي‌دوربينه!

 گفت کي حوصله داره دائم چشمش به کيلومتر باشه که این نره بالاي نود!
 اينجا راحت گازشو مي‌گيرم، تازه لايي هم مي‌کشم!

‼️ديدم سال‌هاست دارم تو دنيا تخته‌گاز مي‌رم،
‼️سر خدا و بنده‌هاش کلاه مي‌ذارم!
‼️حواسم نيست دنيا همش دوربينه،

 دائم بايد چشمم به کيلومترشمار باشه،
 نکنه بزنه بالا، نکنه خدا رو هم لايي بکشم!

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




 

جوان سرگشته ای از پیرمرد پرسید:

“بزرگترین نیرنگ دنیا چیست؟

” پیرمرد گفت:

“آن است که اختیار زندگیمان از دستمان خارج شده و از آن پس سرنوشت حاکم بر زندگی شود.”

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ذهن انسان”


زمین بکری است که اگر در آن بذر گل مهر و عشق نکاری


بی درنگ به علفزاری از افکار منفی تبدیل خواهد شد!!!

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت





تهرانی های خرافاتی قدیم، توپ مروارید را مقدس می دانستند و در روزهای خاصی مثل چهارشنبه_سوری و شب 27 ماه رمضان و شب های قدر به آن دخیل می بستند، خصوصا دختران و زنان بی فرزند از زیر لوله آن دعاکنان با تنی لرزان می گذشتند با این باور که هر چه زود تر دختران بختشان باز و زنان نازا دارای فرزند می شوند و این باور اشتباه تا حدی بود که درشب چهارشنبه سوری زنان و دختران، پول، شیرینی و کله قند به نگهبانان توپ مروارید می دادند تا در اجرای مراسمشان آزاد باشند.
جعفر شهری در کتاب طهران قدیم آورده است: «…دخترها و بیوه زن ها به طرف توپ مروارید که توپی مفرغی بزرگ بود رو می آوردند و جهت بخت گشایی از زیر آن رد شده، بر لوله سوار می شدند و سر می خوردند و این کار را مجرب ترین عملی می دانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر می روند و اشعاری از این قبیل داشتند که دو بیتی اول آن را هنگام سوار شدن و سر خوردن و دو بیتی دوم را موقع دخیل بستن می خواندند:
ای توپ تن طلایی، از غم بده رهایی
بختی جوون و نون دار، روزی بکن زجایی
ای توپ چاره ها کن، کارم گره گشا کن
صد تا گره به هر نخ، من می زنم تو واکن.» جالب تر از آن این بود که جدا از این باورهای خرافی، توپ مروارید پناهگاهی بود برای مجرمین و محکومین که در آن بست نشینی می کردند تا از گناهشان در گذرند
البته این ماجرای بست نشینی بعد از آنکه امیر کبیر در دوره خود بست نشینی را در همه جا از آن جمله در زیر توپ مروارید متوقف کرد مدتی فرصت از مجرمان گرفته شد ولی بعد از او باز هم این رسم برقرار شد و تا زمان رضا شاه که توپ را از میدان ارگ بردند این بست نشینی برای در خواست عفو مجرمان بود.

موضوعات: داستان  لینک ثابت




از پیرمردی پرسیدند: چگونه چهل سال بدون مشکل با همسرت گذروندی؟
او در جواب گفت: ما با هم در شب عروسی به یک اتفاق نظر رسیدیم (و آن اینکه) اگر من عصبانی شدم او برای انجام یک کار بهتر (به جای دعوا) به آشپزخانه برود تا من آروم بشم، و اگر او عصبانی شد، من به بالکن بروم و وارد خانه نشوم تا اون آروم بشه.
والآن من - شکر خدا - چهل ساله که در بالکن زندگی می کنم!

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




شكسپیر میگه : اگه یه روزی فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادكنك میخرم!
بازی با بادكنك خیلی چیزها رو به بچه یاد میده؛
بهش یاد میده كه باید بزرگ باشه اما سبك، تا بتونه بالاتر بره…
بهش یاد میده كه چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن…
پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه!
ومهم تر از همه،
بهش یاد میده كه وقتی چیزی رو دوست داره، نباید اونقدر بهش نزدیك بشه و بهش فشار بیاره كه راه نفس كشیدنش رو ببنده، چون ممكنه برای همیشه از دستش بده…
و اگه کسی رو دوس داشت رهاش نکنه چون ممکنه دیگه نتونه به دستش بیاره…
و اینکه وقتی یه نفر و خیلی واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره…
میخوام ببینه بادکنک با این که تمام زندگیش بسته به یه نخ اما بازم توی هوا مي رقصه…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

کمال الملک در دوران قاجاریه برای آشنایی با شیوه ها
و سبکهای نقاشان فرنگی
به اروپا سفر کرد
زمانی که در پاریس بود
فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن
شکمش هم پولی نداشت

یک روز وارد رستورانی شد و سفارش غذا داد
در آنجا رسم بود که افراد متشخص پس از صرف غذا پول
غذا را روی میز میگذاشتند و میرفتند،
معمولا هم مبلغی بیشتر، چرا که
این مبلغ اضافی بعنوان انعام به گارسون میرسید

اما کمال الملک پولی در بساط نداشت
بنابراین پس از صرف غذا از فرصت استفاده کرد
از داخل خورجینی که وسایل نقاشی اش در آن بود
مدادی برداشت و پس از تمیز کردن کف بشقاب
عکس یک اسکناس را روی آن
کشید
@dastanssara
بشقاب را روی میز گذاشت
و از رستوران بیرون آمد
گارسون که اسکناس را داخل بشقاب دید دست برد که آن را
بردارد
ولی متوجه شد که پولی در کار
نیست و تنها یک نقاشی ست
بلافاصله با عصبانیت دنبال کمال الملک دوید یقه او را گرفت
و شروع به داد و فریاد کرد

صاحب رستوران جلو آمد و جریان
را پرسید
گارسون بشقاب را به او نشان داد
و گفت این مرد یک دزد و شیادست
بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده
صاحب رستوران که مردی هنر شناس بود
دست در جیب برد و مبلغی پول به کمال الملک داد
بعد به گارسون گفت رهایش کن
برود این بشقاب خیلی بیشتر از
یک پرس غذا ارزش دارد
امروز این بشقاب در موزه ی لوور پاریس بعنوان بخشی از تاریخ هنری این شهر نگهداری میشود…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم