✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
بای ذنب قتلت....؟


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

  #آموزنده

وقتی ” عزت نفس ” داری کینه نمی ورزی،
همه را به یک اندازه دوست داری،
خجالت نمی کشی،
خود را باور داری،
خشمگین نمی شوی،
و همیشه مهربان هستی …
” انسان صاحب عزت نفس ” حرص نمی خورد،
همه چیز را کافی می داند،
حسد نمی ورزد،
و خود را لایق می داند …
کسی که ” عزت نفس” دارد،
نیازی به رقص و پایکوبی و تظاهر به خوشی ندارد،
زیرا شادکامی را در درون خویش می خوید و می یابد …
“عزت نفس” باعث می شود،
برای بزرگداشت خود احتیاج به تحقیر دیگران نداشته باشید،
زیرا خوب می دانید هر انسان تحفه الهی است …
” انسان صاحب عزت نفس” همه را دوست خواهد داشت و به همه مهر خواهد ورزید …


 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 
#آموزنده

عمیق نفس بکشید
با مهـربانی سخن بگویید

بدون شرط
دوست داشته باشید

به زیبایی بخندید
به فراوانی ببخشید

بی نهـایت آرزو کنید
گـرم در آغــوش بگیرید

به سادگی زندگی کنید

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 از امروز به این باور برس که تو آهــن‌ربا هستی!

 دائماً قانون جذب بر اساس هر آنچه ارائه کنی، همان چیزها را به زندگی‌ات تحویل می‌دهد.
 تو بر اساس افکار و احساساتی که از خودت ساطع می‌کنی، همچون آهن‌ربای ثروت، سلامتی، ارتباطات، شغل و تمامی رویدادها و تجارب زندگی‌ات را جذب و همان‌ها را دریافت می‌کنی.
 وقتی افکار و احساساتی مثبت راجع به پول از خودت ساطع کنی، شرایط افراد و رویدادهایی مثبت را جذب می‌کنی که موجب سرازیر شدن پول بیشتری به سویت می‌شوند.
با ساطع کردن افکار و احساسات منفی در مورد پول، شرایط، افراد و رویدادهایی منفی را به سوی خود جذب می‌کنی که باعث فقدان پول می‌شوند.

راستی!؟
حالت چطوره آهن ربای ثروت و شادمانی

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 
#آموزنده
#همسرداری

چگونه زن و شوهر می توانند حامی یکدیگر باشند؟
مرد میتونه بدون اینکه بیش از حد کار و تلاش کنه، رابطه ی خوبی با همسرش داشته باشه.
قدردانی همسر او باعث می شود که انگیزه ی بیشتری برای تلاش در جهت بهبود زندگی مشترکشان داشته باشد.
در این صورت مرد مجبور نمیشه خودش را قربانی خواسته های همسرش کنه یا احساس کند همسرش بر او ریاست میکنه.
زن هم میتونه با درک کردن شوهرش،حامی او باشدو به او کمک کند که او نیز حامی خوبی برایش باشد.
مرد ها نان آور خانواده هستند،آن ها دوست دارند همسرشان را خوشبخت کنند و در زندگی مشترکشان موفق باشند.
فقط کافیه که از آن ها #قدردانی شود.
زن و شوهر مکمل یکدیگر هستند، مردها از همسرشان حمایت می کنند و زنان زمانی می تواند از شوهرشان حمایت کنند که حمایت های شوهرشان را درک کرده باشند.
زن هم دوست دارد #حامی شوهرش باشد؛ ولی تا به حال نشنیده ایم که زنی بگوید شوهرم به من توجه ندارد؛ ولی من عاشق او هستم!
مردها هم دوست دارند که همسرشان به آنها #توجه کند؛ اما در درجه اول آن ها دوست دارند همسرشان را خوشبخت و خوشحال کنند.

 

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت




روزهایی که نگران حرف مردمی

 شیخ ابوسعید یکی ازمریدان خود را به نام حسن که هنوز از خودخواهی چیزی در باطنش باقی بود فرمود تا سبدی برداشته،به بازار رود، بهر شکنبه و جگربند که میباید بخرد و در آن سبد نهاده، درپشت خود گرفته به خانقاه بیاید.
  حسن آن سبد بردوش نهاده، از اینکه می دید درانظارمردم جامه های گرانبهایش آلوده به خون و نجاست می شود از شرم و خجالت می مرد و میرفت. چون به خانقاه رسید، شیخ او را گفت: به بازار برو و بپرس که آیا مردی را دیده اند که سبدی پراز شکنبه و جگربند بر دوش می کشید. حسن به دستور شیخ به بازار رفت و از محلی که سبد بردوش گذاشته بود، از یک یک دکان داران می پرسید و هیچ کس نگفت من چنین کسی را دیده ام. چون نزد شیخ آمد، شیخ گفت: ای حسن! آن تویی که خود را می بینی ، والا هیچ کس را پروای دیدن تو نیست.
  آن ذهن اغواگر توست که تو را در چشم تو می آراید
او را قهر می باید کرد.

 

موضوعات: حکایات جالب و شنیدنی  لینک ثابت




شاهکار أمير المؤمنين امام علی (عليه السَّلام) در پاسخ به سوالات تکراری

جمعیت زیادی دور أمير المؤمنين حضرت علی (عليه السَّلام) حلقه زده بودند …

مرد اول
– یا علی، سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟

أمير المؤمنين حضرت علی(عليه السَّلام) در پاسخ فرمودند:
علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد دوم
– اباالحسن، سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟
علم بهتر است یا ثروت ؟

حضرت علی (عليه السَّلام) فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
 
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد:
- یا علی، علم بهتراست یا ثروت؟

امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

نفر چهارم
– یا علی، علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت ‌علی (عليه السَّلام) در پاسخ به آن مرد فرمودند:
علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود.
- یا علی علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت‌ علی (عليه السَّلام) در پاسخ به او فرمودند:
علم بهتر است زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

نفرششم
- یا علی، علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت:
علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.

مرد ساکت شد. نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی (عليه السَّلام) و گاهی به تازه‌ واردها دوخته می‌شد..
در همین هنگام هفتمین نفر:
– یا ابالحسن، علم بهتر است یا ثروت؟

امام فرمودند:
علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
 
همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌ زده شده بودند که …
نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
- یا علی، علم بهتر است یا ثروت؟

امام فرمود:
علم بهتر است زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نفز دهم
– یا ابالحسن، علم بهتر است یا ثروت؟

امام فرمودند:
علم بهتر است زیرا ثروتمندان تکبر دارند تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌ اند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند.
هنگامی‌ که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌ فرمود: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

کشکول بحرانی، ج ۱، ص ۲۷ به نقل از امام علی‌ بن ‌ابی ‌طالب (عليه السَّلام)

 

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




گذشته پر مشقت
 
به گذشته ی پرمشقت خویش می اندیشید، به یادش می افتاد كه چه روزهای تلخ و پرمرارتی را پشت سر گذاشته، روزهایی كه حتی قادر نبود قوت روزانه ی زن و كودكان معصومش را فراهم نماید. با خود فكر می كرد كه چگونه یك جمله ی كوتاه- فقط یك جمله- كه در سه نوبت پرده ی گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگانی اش را عوض كرد و او و خانواده اش را از فقر و نكبتی كه گرفتار آن بودند نجات داد.

او یكی از صحابه ی رسول اكرم بود. فقر و تنگدستی بر او چیره شده بود. در یك روز كه حس كرد دیگر كارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع خود را برای رسول اكرم شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالی كند.

با همین نیت رفت، ولی قبل از آنكه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اكرم به گوشش خورد: «هركس از ما كمكی بخواهد ما به او كمك می كنیم، ولی اگر كسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نكند خداوند او را بی نیاز می كند. » آن روز چیزی نگفت و به خانه ی خویش برگشت. باز با هیولای مهیب فقر كه همچنان بر خانه اش سایه افكنده بود روبرو شد. ناچار روز دیگر به همان نیت به
 
مجلس رسول اكرم حاضر شد. آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم شنید: «هر كس از ما كمكی بخواهد ما به او كمك می كنیم، ولی اگر كسی بی نیازی بورزد خداوند او را بی نیاز می كند. » این دفعه نیز بدون اینكه حاجت خود را بگوید به خانه ی خویش برگشت. و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان می دید، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اكرم رفت. باز هم لبهای رسول اكرم به حركت آمد و با همان آهنگ- كه به دل قوّت و به روح اطمینان می بخشید- همان جمله را تكرار كرد.

این بار كه آن جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس كرد. حس كرد كه كلید مشكل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی كه خارج شد با قدمهای مطمئنتری راه می رفت. با خود فكر می كرد كه دیگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت بندگان نخواهم رفت. به خدا تكیه می كنم و از نیرو و استعدادی كه در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده می كنم و از او می خواهم كه مرا در كاری كه پیش می گیرم موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد.

با خودش فكر كرد كه از من چه كاری ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتاً این قدر از او ساخته هست كه برود به صحرا و هیزمی جمع كند و بیاورد و بفروشد.

رفت و تیشه ای عاریه كرد و به صحرا رفت، هیزمی جمع كرد و فروخت. لذت حاصل دسترنج خویش را چشید. روزهای دیگر به این كار ادامه داد، تا تدریجا توانست از همین پول برای خود تیشه و حیوان و سایر لوازم كار را بخرد. باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد.

روزی رسول اكرم به او رسید و تبسم كنان فرمود: «نگفتم، هركس از ما كمكی بخواهد ما به او كمك می دهیم، ولی اگر بی نیازی بورزد خداوند او را بی نیاز می كند. »

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#درخت_بی_مرگی

 
دانایی به رمز داستانی می‌گفت: در هندوستان درختی است که هر کس از میوه‌اش بخورد پیر نمی شود و نمی‌میرد. پادشاه این سخن را شنید و عاشق آن میوه شد، یکی از کاردانان دربار را به هندوستان فرستاد تا آن میوه را پیدا کند و بیاورد.
آن فرستاده سال‌ها در هند جستجو کرد. شهر و جزیره‌ای نماند که نرود. از مردم نشانیِ آن درخت را می‌پرسید، مسخره‌اش می‌کردند. می‌گفتند: دیوانه است. او را بازی می‌گرفتند بعضی می‌گفتند: تو آدم دانایی هستی در این جست و جو رازی پنهان است. به او نشانی غلط می‌دادند. از هر کسی چیزی می‌شنید. شاه برای او مال و پول می‌فرستاد و او سال‌ها جست و جو کرد.

 

پس از سختی‌های بسیار, ناامید به ایران برگشت, در راه می‌گریست و ناامید می‌رفت، تا در شهری به شیخ دانایی رسید. پیش شیخ رفت و گریه کرد و کمک خواست. شیخ پرسید: دنبال چه می‌گردی؟ چرا ناامید شده‌ای؟
فرستادة شاه گفت: شاهنشاه مرا انتخاب کرد تا درخت کم‌یابی را پیدا کنم که میوة آن آب حیات است و جاودانگی می‌بخشد. سال‌ها جُستم و نیافتم. جز تمسخر و طنز مردم چیزی حاصل نشد. شیخ خندید و گفت: ای مرد پاک دل! آن درخت, درخت علم است در دل انسان. درخت بلند و عجیب و گستردة دانش, آب حیات و جاودانگی است. تو اشتباه رفته‌ای، زیرا به دنبال صورت هستی نه معنی, آن معنای بزرگ (علم) نام‌های بسیار دارد. گاه نامش درخت است و گاه آفتاب, گاه دریا و گاه ابر، علم صدها هزار آثار و نشان دارد. کمترین اثر آن عمر جاوادنه است.
 

علم و معرفت یک چیز است. یک فرد است. با نام‌ها و نشانه‌های بسیار. مانند پدرِ تو، که نام‌های زیاد دارد: برای تو پدر است، برای پدرش، پسر است، برای یکی دشمن است، برای یکی دوست است، صدها، اثر و نام دارد ولی یک شخص است. هر که به نام و اثر نظر داشته باشد، مثل تو ناامید می‌ماند، و همیشه در جدایی و پراکندگی خاطر و تفرقه است. تو نام درخت را گرفته‌ای نه راز درخت را. نام را رها کن به کیفیت و معنی و صفات بنگر، تا به ذات حقیقت برسی، همة اختلاف‌ها و نزاع‌ها از نام آغاز می‌شود. در دریای معنی آرامش و اتحاد است.

  #داستان_هاي_مثنوي_به_نثر


 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم