✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
مناجات


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



آیت الله خوشوقت

به نام خدا با عرض سلام و احترام .
.

افکار بدی به تازگی مرا اذیت میکند.به خصوص سر نماز که هر چه می خواهم حضور قلب پیدا کنم دوباره این فکر به سراغم میآید.گاهی اوقات می گویم نکند من کافر بشوم و از این دست افکار .آیا می شود کسی سعی بر درست کردن اعمال خودداشته باشد. ومرقب اعمالش باشد بسیار هم به یاد مرگ باشد. از خدا هم بسیار بترسد. و به خاطر افکار بد کافر باشد؟آیا خدا با خطورات ذهنی هم انسان را بازخوست میکند؟در ضمن به خاطر خوابهایی که گهگاه میبینم که در آن مرگم به تعویق افتاده است بسیار به فکر مرگم.لحظه به لحظه و بسیار از اعمالم و دنیای پس از مرگ می ترسم.چه کنم؟ لطفا راهنماییم نمایید. اللهم صل علی محمد وآل محمد
.
.
حجت الاسلام و المسلمين جاودان فرمودند:
.
.
سلام علیکم و رحمة الله متشکرم
.
.
این افکار بد مربوط به گذشته آدمی است . اگر گذشته پاک بشود ، و مافات جبران بشود دیگر اینگونه افکار وجود نخواهد داشت . البته این افکار باعث کفر نیست و از این جهت نترسید و باز خواست ندارد مگر اینکه خود آدمی به اختیار خود آن را دنبال کند ، اما اگر به راه و رسم درست ادامه بدهید و بکوشید گذشته جبران بشود مشکل حل خواهد شد. نیاز به حوصله و صبر دارد بایکروز و دو روز کار به جائی نمی رسد. .
.

ترس از مرگ اگر آدمی را از کار باز ندارد خوبست اگر از کار باز دارد مریضی است ، باید معالجه بشود. اما کار یاد مرگ این است که عشق به دنیا را تخفیف می دهد و حب دنیا رأس همۀ گناهان است ، و از بین رفتن این حب و کم شدن آن یک سعادت است.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم

به نام خدا

یکروز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره ) شدم ،سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خدا حافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال …..
تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن ،نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته “نجف”
پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم

خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم …
اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت ….

فلانی شما بورو نجف ! پروازت تغییر کرده !

خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتمو وارد هواپیما شدم …

بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری …

مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن ، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت :

دو نفر باید پیاده شن !!!

پرسیدیم چرا ؟

گفت : از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف ….
حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست ،کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه !

وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد .

خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن

اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن !

از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن .

هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف ….

منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم …

نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه !

برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت …
اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن ….

پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!!

رفتم پیش خلبان و گفتم …

کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم

خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت :
شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان

خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم :
شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟!

گفت بله !
گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان …

اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن )

همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میان …

پیرزن جلوی ما که رسید گفت : فکر کردید کار ما دست شماست ؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید ….

چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم

گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید !

گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه !
((حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد))

اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه…

پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم رفت

تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت :
مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید ؟!
عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون !
فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!!!

میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم

“تا یار که را خواهد و میلش به که باشد “.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

تفاوت سکه و ايده در اين است که اگر من يک سکه و شما نيز يک سکه داشته باشيد و سکه هايمان را با هم جابجا کنيم، باز هر کدام از ما يک سکه خواهيم داشت. اما اگر شما يک ايده و من يک ايده داشته باشم و آنها را با هم مبادله کنيم، هر کدام داراي دو ايده خواهيم بود.
جهان و محيط اطرافمان مدام در حال تغيير است. بيشتر از توجه به سكه هاي ديگران، به ايده ها و افكارشان توجه كن ‎

الوين تافلر

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

۱ . اگر قصد راهنمایی و تربیت کسی را دارید، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت بهره گیرید; حتی اگر مخاطب شما فرعون سرکش یا سران لجوج کفار جاهلی باشند; (طه/۴۴ و شعرا/۲۱۵) .

۲ . گفتارو رفتار آدمی در هر زمان و مکان، در حافظه الهی محفوظ است ; مراقب باشید; (لقمان/۱۶ و کهف/۳۰) .

۳- نسبت به انسان های اطرافت، احساس مسئولیت کن و آنها را از کارهای بد بازدار و به کارهای خوب تشویق کن . این لازمه استحکام یک پیکر است و بنی آدم اعضای یکدیگرند; (لقمان/۱۷) .

۴- در رفتارهای اجتماعی دقت کن! مبادا با غرور رویت را از دیگران برگردانی یا مثل متبکران راه بروی ; مبادا تندرو و کندرو شوی ; میانه روی، بهترین روش است ; مراقب باش صدایت را بر سر کسی بلند نکنی و خلاصه در یک کلام، آدم باش ; (لقمان/۱۸و۱۹) .

۵. قرآن کریم به شدت با پیروی از جمع (خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو) و حرکت به دنبال اکثریت، مخالف است . قرآن می گوید: اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند، پیروی کنی، بدون شک از راه خدا دور می شوی ; همیشه با چشمان باز تصمیم بگیر; (انعام/۱۱۶ و اسراء/۳۶) .

۶ . امانت داری یکی از ارزشمندترین ارزش های قرآنی است . حضرت موسی (ع) را به خاطر امانتداری و قدرتش، در خانه حضرت شعیب پناه دادند; (قصص/۲۶) و حضرت یوسف را به خاطر امانتداری وعلمش، بر خزانه مصر نشاندند; (یوسف/۵۵) و حتی رسول خدا (ص) که از سوی خداوند برگزیده شد، مشهور به امانتداری و به محمد امین معروف بود .

۷ . اگر می خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی شود . مهربانی، دلسوزی و رقت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند; (آل عمران/۱۵۹) .

۸ . آیا دوست دارید که دشمن خود را به یک دوست تبدیل کنید؟ به هر بدی که در حق شما کرد، با خوبی پاسخ گویید . این را قرآن تجویز می کند; آیه ۳۴ سوره فصلت را بخوانید .
 اِعـــــجازُ الْــــــقُرآن الکَریــــــمْ

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مولانا…مهدی جان..!

سلام ..آقا…
ازحال ما اگربپرسی،
..خوب نیستیم..
این بغض غربتت،
نیامدنت،
عجیب در گلو می لغزد..

آقا جان…
ازاباء گرانقدرتان ،آموخته ایم ،که “ارض"،شمایید..
همان “ارض"؛
که با جاذبه ی او،
درعالم رهاوحیران نیستیم،
آرام بخش ماست..
“جعل لکم الارض قرارا”

همان ارض که همه ی قوت وقوتمان ازاوست،
رزق وروزیمان..
“یرزقکم ،
من السموات والارض..”

هرجا برویم،
هرجای عالم که باشیم،
از ارض،
..جدانیستیم ..
“منها خلقناکم،
..وفیها نعیدکم،
…ومنها،نخرجکم..”

ذره ای به او می دهیم،
برایمان ،
سبزش میکند..
دانه ای ناچیزمی دهیم..
رشدش می دهد،
باغ وگلستانش می کند..
ولی..
زشتی هایمان را،
که تحویلش می دهیم ؛
بی سروصدا،
همه را،می پوشاند..
محوشان میکند…

همه ی عمر ،
بارمان وزحمت مان،
به دوش اوست…
“لکم فی الارض،
..مستقر..”
بی آنکه ازاو،
..یادی کنیم…
تشکری،سپاسی..

آقا جان..
قرار بود درزمین پخش شویم ،
برای اطاعت شما،
برای طلب فضل ازشما،
برای بندگی..
“فانتشروا،
.. فی الارض..
وابتغوا من فضل الله..
واذکروا الله کثیرا”
نه اینکه درگوشه گوشه ی زمین،
درکنار شما،
درحضور شما،
جای پای زشت معصیت وگناه،بگذاریم…
و…بگذریم…

..افسوس..

مولانا…مهدی جان…!
“حال"مان خوب نیست…
به دلهایمان که خیره میشویم،
غصه مان می گیرد…
ازاینهمه کوتاهی وتقصیر،
اینهمه جهالت وظلم..

اینها رابه حساب کوچکیمان بگذار..
وبه بزرگیت ،
..ببخش…
.."یا وهاب"..!
نگاه تو،
خوبمان می کند..
“یا..فتاح"..!

..آقا..
خدا،
پشت وپناهت…

این…
السبب المتصل،
بین الارض والسماء..

استادبروجردي.(کلاس امام زمان شناسی)

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

ابوعثمان ازسلمان فارسی (ره) نقل می کند که :

  زیردرختی نزد پیامبر (صل الله علیه و آله) نشسته بودم حضرت شاخه خشک درخت راگرفت و تکان داد ، بااین تکان تمام برگ های درخت فروریخت.
  سپس فرمود: ای سلمان سوال نکردی چرا این کار را انجام دادم ! عرض کردم : منظورتان از این کار چه بود ؟حضرت فرمود : وقتی مسلمان وضویش را به خوبی گرفت سپس نمازهای پنج‌گانه را به جا آورد گناهان او فرو می ریزد همچنان که برگ های این درخت فرو ریخت.

  من لایحضرالفقیه ، ج 4 ، ص 33

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




بزرگی را گفتند راز همیشه شاد بودنت چیست؟
گفت:
دل بر انچه نمی ماند نمی بندم؛
فردا یک راز است نگرانش نیستم؛
دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمیخورم؛
و امروز یک هدیه است قدرش را میدانم؛

از فشار زندگی نمیترسم چون میدانم که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند…
میدانم خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست…
ما اولین بار است که بندگی میکنیم ولی او قرنهاست که خدایی میکند…
پس به او اعتماد دارم…
برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

گلاب قطره قطره به دست مي‌آيد، آن هم با چه زحمتي!
گلچين‌ها اول صبح كه مي‌شود به باغ مي‌روند و با چيدن گل‌ها چه خارها كه تحمل مي‌كنند، و بعد هم آن‌ها را به ديگ پر از آب ريخته و مي‌جوشانند. آب‌ها بخار شده، و بخار‌ها قطره قطره مي‌شوند، و قطره‌ها در ظرف‌هاي بزرگ جمع مي‌شوند، و تازه يك ديگ گلاب به دست مي‌آيد. اما همين ديگ گلاب كه محصول ساعت‌ها تلاش و كوشش است. با يك چشم بر هم زدن مي‌توان لگد كرد و همه را زير دست و پا ريخت. حالا اگر شما جاي گلابگير باشي چه حالي پيدا مي‌كني؟
عزيز من! جان من! آبرو مثل گلاب است و به قول قديمي‌ها مثقال مثقال جمع مي‌شود يعني يك شبه به دست نمي‌آيد، بلكه آن‌قدر بايد در زندگي خود گل بكاري تا چند قطره آبرو به دست آوري. اما ببين بعضي‌ها چه دلي دارند، همين آبرو را يك شبه، يك باره، و با يك حرف همه را مي‌ريزند.
قبول كن كه سخت است.
به همين خاطر است كه خدا روي آبروي مردم سخت حساس است.
تا جايي كه اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود:
«مَن تَتَبّعَ عَورات الناسِ كَشَفَ اللهُ عَورَتهَ»
يعني هر كس در زندگي مردم سَرَك بكشد و عيب و ايراد آن‌ها را دنبال كند، خداوند عيب و ايراد او را فاش و بر ملا مي‌سازد.
و در حقيقت با اين كار خداوند مي‌خواهد به آدمي بفهماند كه آبروي مردم ريختن خيلي تلخ است و تا نچشي نمي‌فهمي، پس بچش!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم