✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تواضع رهبری


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



طرف دیروز تو مترو رگاش بیرون زده بود و
واتساپش رو نشون میداد و هی میگفت
ما باید به دین پدرامون برگردیم
و زرتشتی بشیم
ی لحظه روزنامه رو اوردم پایین و زیر چشمی نگاش کردم و بهش گفتم اگه جای اینکه همش تو لاین و واتس بودی ، روزی ۲صفحه کتاب میخوندی میفهمیدی که

تو کتاب جاماسب نامه صفحه۲۳۷-۲۴۳ از قول خود حضرت زرتشت اومده که

“مردی بیرون آید از زمین تازیان، از فرزندان هاشم و بر آیین جد خویش و با سپاه بسیار روی به ایران نهد و آبادانی کند . . . و از فرزندان دختر آن پیامبر که خورشید جهان و شاه زمان نام دارد، کسی پادشاه شود در دنیا به حکم یزدان که جانشین آخر آن پیغمبر باشد.در میان دنیا که مکه باشد و دولت او به قیامت متصل شود”

و تو
تورات حضرت موسی ، سفر پیدایش،فصل۱۷آیه۲۰
(۱۴۰۶تا۱۴۴۶سال قبل از میلاد)
اومده که

“ای ابراهیم و اما راجع به اسماعیل تقاضای تورا اجابت کردیم اینک اورا برکت داده،بارور و بسیار کثیر گردانم و ۱۲امام از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی وجود آوردم”

و
تو کتاب مکاشفات یوحنا ، باب۱۲آیه۱۴-۱۵
(۸۵سال بعد از میلاد)
اومده که
“و آن مولود به منظور حفاظت قطعی از دستبر اهریمنان،برای یک زمان و دو زمان و نصف زمان از نظرها پنهان شد”

و تو
انجیل لوقا، باب۱۲ آیه۳۵-۴۱
(۸۰-۶۰سال بعد از میلاد)
اومده که
“کمرهای خودرا بسته و چراغهای خود را افروخته دارید و مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را میکشند…تا هروقت بیاید و در را بکوبد بیدرنگ در را برای او باز کنید زیرا ساعتی که گمان نمیبرید پسر انسان میاید”

و تو کتاب حبقوق نبی ، باب۲ آیه۴
(۶۰۵سال قبل از میلاد)
اومده که
“و اگر چه تأخیر کند ،برایش منتظر باش زیرا البته او خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد بلکه جمیع امتها را نزد خویش جمع میکند و تمامی را برای خویش فراهم میسازد”

و تو کتاب مقدس هندوان (شاکمونی)
صفحه۲۷۳
داره که
“پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سید خلایق دوجهان تمام شود،او کسی باشد که بر کوههای شرق و غرب دنیا حکم براند و فرمان دهد.دین خدا یک دین شود و دین خدا زنده گردد و نام او ایستاده(قائم) باشد”

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





در لحظه زیستن را تمرین کن
مانند کودکان باش تا هیچ اندیشه ای از گذشته مانع شما نشود و هیچ چیز از آینده شما را نترساند
آگاهانه و هوشیارانه در بلندای زمان بایست تا بهمه جوانب احاطه داشته باشی
از گذشته تجربه اش را بیاد آور
تا بتوانی برای آینده، نیکی را پایه ریزی کنی
اما بدان زندگی هیچ گاه قابل پیش بینی نیست و زمان تنها خود را می شناسد و آینده برایش هنوز شکل نگرفته است
پروردگارا کمک کن
تا اکنونم را به عشق و عشــــــــــــــــــــق ورزی بپردازم
تا تنها تو بمانی و عـــــــــــــشق
که عشــــــــــــق خداســــــــــت و
خـــــــــــــدا یعنی همه چــــــــــــــــــیز


الهی آمین

موضوعات: مناجات  لینک ثابت





فردی بازاری چنین می گوید:
«بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم.چه کنیم؟»ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.سه دستور ایشان چنین بود:
1. مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود.
2. در کاسبی انصاف به خرج دهید، و واقعا اقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید. در معاملات، چشم هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد.
3.از نظر حقوق الهی، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر کنید و امام معصوم (علیه السلام) به شما مهلت داده اند. اما شما ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید.
همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان در بازار پا چنار می امدم که، صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم حجة الله سید عباس آیة الله زاده مشغول نماز شدم. در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند. در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم . من از مسجد و منزل ناراحت شدم. لذا در نماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی، متوجه می شدم و بر می گشتم.این اولین مشاهده من بود که در اثر دستورات آیة الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست.منبع: نشریه پرتو سخن-شماره 615- 19 بهمن 1390

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ :


ﻏﺮﻭﺭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻧﺮﻡ ﺍﺳﺖ، ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ، ﻟﺰﻭﻣﺄ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﺗﻨﺪ ﺍﺳﺖ، ﺟﻨﺴﺶ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﺗﻮﺳﺖ


ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ :
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻌﺮّﻑ ﺑﺎﻃﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﻔﺮﺕ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﺴﯽ ﻣﻮﻇﻒ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﻨﮓ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﺪ
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺷﻠﻮﻏﯽ، ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻫﺴﺘﯽ
ﮔﺎﻫﯽ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺗﺮﯾﻦ
ﮔﺎﻫﯽ ﺣﺘﻰ ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﺮﺳﯽ .
ﺗﻨﻔﺮ ﻧﻮﻋﯽ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ! ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺩﻥ
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺪﺟﻮﺭﯼ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺳﺎﺑﻖ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ
ﮔﺎﻫﯽ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭّﻝ ﺍﺯﺍﻭ ﺑﺪﺕ ﻣﯿﺎﯾﺪ، ﺭﻭﺯﻯ ﺻﻤﻴﻤﻰ ﺗﺮﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ
ﺑﺮﻋﻜﺲ


ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﺮﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﺩ
ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




یکی از علمای مشهد می فرمود :
روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید .
گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم
و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت .
بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد .
بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم .
از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد ؟
گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نـــامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم