✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
بدون شرح


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



ﺍﮔـﺮ ﺑـﺮﺍﯼ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﭘــﻮﻝ ﻣﺠﺒــﻮﺭﯼ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕــﻮﺋﯽ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﮑـﺎﺭﯼ ﮐﻨﯽ ، ﺗﻬﯿــﺪﺳـﺖ ﺑﻤـﺎﻥ !
ﺍﮔـﺮ ﺑـﺮﺍﯼ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺟــﺎﻩ ﻭ ﻣﻘــﺎﻣﯽ ﺑـﺎﯾـﺪ ﭼـﺎﭘﻠـﻮﺳﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺗﻤﻠّــﻖ ﺑﮕــﻮﺋﯽ ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸـﻢ
ﺑﭙــﻮﺵ !
ﺍﮔـﺮ ﺑـﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺸﻬــﻮﺭ ﺷـﻮﯼ ، ﻣﺠﺒــﻮﺭ ﻣﯽ ﺷــﻮﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﯾﮕــﺮﺍﻥ ﺧﯿــﺎﻧـﺖ ﮐﻨﯽ ، ﺩﺭ
ﮔﻤﻨــﺎﻣﯽ ﺯﻧـﺪﮔــﯽ ﮐﻦ !
ﺑﮕــﺬﺍﺭ ﺩﯾﮕــﺮﺍﻥ ﭘﯿـﺶ ﭼﺸــﻢ ﺗـﻮ ﺑـﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﻓــﺮﯾـﺐ ﺛـﺮﻭﺗﻤﻨــﺪ ﺷﻮﻧـﺪ ، ﺑـﺎ ﺗﻤﻠّــﻖ ﻭ ﭼـﺎﭘﻠـﻮﺳﯽ
ﺷﻐﻞ ﻫﺎﯼ ﺑـﺰﺭﮔـﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳـﺖ ﺁﻭﺭﻧـﺪ ﻭ ﺑـﺎ ﺧﯿــﺎﻧـﺖ ﻭ ﻧـﺎﺩﺭﺳﺘـﯽ ﺷﻬــﺮﺕ ﭘﯿــﺪﺍ ﮐﻨﻨـﺪ ، ﺗـﻮ
ﮔﻤﻨــﺎﻡ ﻭ ﺗﻬﯿــﺪﺳـﺖ ﻭ ﻗـــﺎﻧـﻊ ﺑــﺎﺵ ! ، ﺯﯾـﺮﺍ ﺍﮔـﺮ ﭼﻨﯿــﻦ ﮐﻨﯽ ﺗـﻮ ﺳـﺮﻣـﺎﯾـﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻧﻬـﺎ ﺍﺯ
ﺩﺳـﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧـﺪ ، ﺑﻪ ﺩﺳـﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﺁﻥ ﺷـــﺮﺍﻓـﺖ ﺍﺳﺖ

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ !
ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪ …
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯ …!
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ؛
ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺗﺎ ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﺎﺵ ﺑﻮﺩ؛
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ؛
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﻮﻧﺪ…
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ …!
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺪ ﮐﺮﺩ،
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﮐﻢ ﻧﺒﻮﺩ…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




همیشه برای غذا دادن به او مشکل داشتیم .اصلا اوخجالت می کشید بگوید من گرسنه ام یا برایم غذا تهیه کنید. غذا هم همیشه نبود.
آن روز بعدازظهر بود که وارد پادگان مریوان شد وبعد از حال واحوال سراغ کارهایش رفت.نزدیک های غروب، دیدم صورت دکتر سیاه شده وتب و لرز هم دارد.گفتم:(چی شده دکتر؟خدای ناکرده مریضید؟ )گفت:چیزی نیست . بیمارستان دور بود واگر می خواستیم به آنجا برویم،باید با گارد می رفتیم و می آمدیم. گفتم:"بفرستم بروند دکتری، چیزی بیاورند؟"گفت :(نه،نه عزیزم .فقط گرسنه ام ). گفتم:از کی؟گفت :فکرکنم سه روزی می شه.
رفتم تمام پادگان را گشتم غذایی پیدا نکردم شهر هم در محاصره بود و نمی شد بیرون رفت. روزها می شد اما شب ها نه.
هرچه گشتم حتی یک دانه خرما یا قندی که بشود چای را با آن شیرین کنم،پیدا نکردم . خجالت کشیدم برگردم.رفتم به خانمش که او هم آنجا بود،گفتم :"به دکتر بگو چیزی پیدا نکردم،اگر اجازه می ده بریم توی شهر براش خرید کنیم. “
گفته بود نه لازم نیست. بگردین نان خشک های ته سفره ی بچه ها رو برام بیارین.
رفتم نان خشک هایی را که که کپک نزده بود سوا کردم،آب زدم وبا شرمندگی گذاشتم جلوی او و گفتم خجالت می کشم بگم نوش جان.
تکه ای نان برداشت، گذاشت توی دهانش، چشم هایش را مانند کسی که مشغول خوردن بهترین غذاهاست بست و شروع به جویدن نان کرد.
بعد خندید و گفت “اگه می دونستی همین نان خشک چه طعمی داره،هیچ وقت به خودت اجازه نمی دادی همچین حرفی بزنی؟” وبعد با خونسردی ولذت نان خشک ها را خورد.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





يا صاحب الزمان(عج)

من دل شکسته ام تو چرا گریه میکنی؟
داری کدام بغض مرا گریه میکنی؟

گریان غروب ها به کجا خیره میشوی؟
هر روز صبح زود چرا گریه میکنی؟

دارم برای غربت تو گریه میکنم
داری برای غربت ما گریه میکنی؟

عمری ست ازتو غافلم و تو برای من
شبهای جمعه پیش خدا گریه میکنی

دلشوره های امشب من بی دلیل نیست
سربر کدام خاک؟کجا گریه میکنی؟

این ابرها همیشه که باران نمیشوند
شاید تو بغض کرده ای یا گریه میکنی

برگشته ایم خسته، شرمنده،فقیر…
یا ایها العزیز…چراگریه میکنی؟

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

عبدالله بن مبارک در سالی اراده رفتن به مکه داشت. روزی از کوچه ای عبور می نمود، ناگهان زنی را دید که مرغی مرده و گندیده از زمین برگرفت و در زیر چادر خود پنهان نمود.!

عبدالله گفت: ای زن این مرغ مردار را چرا برداشتی؟ زن گفت: نیازمندی و احتیاج مرا وادار کرد تا این کار را کنم! عبدالله چون این بشنید، زن را به منزل خود برد و پانصد دینار را که تهیه کرده بود به سفر حج برود به آن زن فقیر داد.

آن سال به حج نرفت. هنگامیکه حاجی ها برگشتند، او به استقبال آنها رفت. آنان می گفتند: ما ترا در سفر حج در عرفات و منی و جاهای دیگر دیده ایم.عبدالله نزد امام شرفیاب شد و ماجرای خود را نقل کرد، امام فرمود: آری خداوند بشکل تو ملکی را آفرید که زیارت خانه خدا کند.)۲)

۲. نمونه معارف ۲/۴۱۳- لئالی الاخبار ص ۲۵۳

منبع : یکصد موضوع ۵۰۰ داستان ، ج۱ ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





امام باقر (ع) به مردی از اهل آفریقا فرمود: حال راشد چه طور است؟ عرض کرد: وقتی که از وطنم آمدم، تندرست و زنده بود و بر شما سلام فرستاد.

فرمود: خدا او را رحمت کند! عرض کرد: راشد مرد؟ فرمود: آری.

گفت: در چه زمان؟ فرمود: دو روز بعد از آمدن تو از وطن. عرض کرد: به خدا سوگند مرضی نداشت! فرمود: مگر هر کس می میرد، به سبب مرض می میرد. ابوبصیر گوید: به امام عرض کردم: راشد کیست؟ فرمود: مردی از موالیان و محبّان ما بود، پس فرمود:

هر گاه چنان دانستید که از برای ما چشمهایی که ناظر بر شما باشد، و گوشهایی که شنونده ی آوازهای شما باشد، نیست، پس بد چیزی دانسته اید. به خدا سوگند بر ما چیزی از اعمال شما پوشیده نیست؛ ما را جمیعاً حاضر بدانید و خویشتن را عادت به خیر بدهید و از اهل خیر باشید که به آن معروف باشید؛ به درستی که من شیعه و اولاد خود را به این مطلب امر می کنم.)۱)

۱. منتهی الامال ۲/۹۶

منبع :۴۰۰ موضوع ۲۰۰۰ داستان ،ج۲ ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: در زمان عارف کامل آخوند ملا حسینقلی همدانی، شخصی به نام٬ عبد فرار ٬ که آدم بدی بود، در نجف بود. او وقتی در صحن وارد می شد، از بدیش بعضی ها می ترسیدند.

مرحوم آخوند به او برخورد کردند و از او پرسیدند: اسمت چیست؟ او گفت: مرا نمی شناسی؟ من عبد فرار هستم.بعد با خود گفت که آیا من٬ از خدا فرار کرده ام یا از رسولش؟! صبح جان به جان آفرین داد و مرد.وقتی صبح، آخوند نزد شاگردانش آمدند، فرمود: یکی از اولیای خدا وفات کرده است، به خانه اش برویم. آمدند خانه ی آدم لات یعنی عبدالفرار، و همه تعجب کردند.

آخوند در تدفین و تشییع جنازه شرکت کردند. بعد فرمودند: او وقتی بد بود که توبه نکرده بود. حال عبد فرار نصف شب توانست با توبه، همه ی گذشته ی خود را جبران کند.(۱)

۱. تربیت فرزندان ص ۴۲۱- استاد حسین مظاهری

منبع :۴۰۰ موضوع ۲۰۰۰ داستان ،ج۲ ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




روزی پیامبر (ص) به مسجد آمدند و دو دسته را مشاهده کردند. گروه اوّل درباره تفّقه در مسائل دین مشغول بودند و گروه دوم، مجلس دعا بود و خدا را می خواندند و از او طلب و سؤال می کردند.
پیامبر (ص) فرمود: هر دو مجلس، نزدم خیر است؛ اما آن گروه که دانش را تعلیم می دهند و نادانان را می آموزند، برترند؛ زیرا که من برای آموزش علم دین مبعوث شدم و سپس با آن گروه نشست.()

۱. منیة المرید شهید ثانی

منبع : یکصد موضوع ۵۰۰ داستان ، ج۳ ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تولی

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم