✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
جمعه یعنی...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



برا شروع عملیات کربلای چهار منتقل شدیم آبادان
به عنوان غواص خط شکن زدیم به دل دشمن
وقتی وارد معبر دشمن شدیم ، سعید محمدی اصل رو دیدم
باورم نمی شد ، هر دو پایش قطع شده بود
پیکرش هم افتاده بود یه گوشه از معبر
دهانش رو نگاه کردم دیدم پر از خاکه
یه لحظه بغض گلویم رو گرفت
وقتی برگشتیم علت کارش رو از بچه ها پرسیدم
گفتند: وقتی ترکش خورد به پای سعید ، دهان خودش رو پر از خاک کرد
می خواست از شدت درد صدای ناله اش بلند نشه تا عملیات لو نره
خودش رو فدا کرد تا بچه ها قتل و عام نشن …


شهید سعید محمدی اصل

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




شهدارا به خاک نسپارید…
بعضي‌ها فكر مي‌كنند اگر ظاهرشان را شبيه شهدا كنند، كار تمام است. نه، بايد

مانند شهدا زندگي كرد.

شهيد عليرضا موحدي دانش مي‌گويد: «شهيد عزادارنمي‌خواهد، بلكه رهرو مي‌خواهد»

و شهيد همت مي‌گويد: «شهدا را به خاك نسپاريد، بلكه به ياد بسپاريد».

شهيد زين‌الدين حرف قشنگي زده است: «اگر من و تو از اين صحنه دفاع از انقلاب

عقب نشستيم، فردا در مقابل شهدا هيچ­گونه جوابي نداريم». راستي به اين

فكر كرده‌ايم فردا چه جوابي به شهدا خواهيم داد؟

شهيد مسعود ملاحسيني در وصيت­نامه‌اش مي‌گويد: «به شما و به همه دوستان توصيه

مي‌كنم در هر امري به سخنان حضرت امام مراجعه كنيد! با سكوتش سكوت

كنيد و با اعتراضش، اعتراض، با تأييدش، تأييد و با تكذيبش تكذيب…». مادر

شهيدي تعريف مي‌كرد: فرزند شهيدش هنگامي كه سخنان امام(ره) از تلويزيون

پخش مي‌شد، گوش مي‌كرد و در يك برگه مي‌نوشت و خودش را ملزم مي‌دانست كه

به آن عمل كند و اگر يك­بار نمي‌توانست به آن عمل كند، سخت ناراحت مي‌شد و به

سجده مي‌رفت و گريه مي‌كرد و از خدا طلب مغفرت مي‌كرد و مي‌گفت چرا نتوانستم

به گفته امام(ره) عمل كنم.

سيد مرتضي مي‌گويد: «حزب‌الله اهل ولايت است و اهل ولايت بودن دشوار است؛

پايمردي مي‌خواهد و وفاداري».

رهبر عزيزمان هم گفته است: «تا ظلم در جهان هست، مبارزه هم هست، تا مبارزه

هست، خط سرخ شهادت الهام‌بخش رهروان مكتب جهاد، مقاومت و شهادت است».

ياران، قدري فكر كنيم. ببينيم چه كرده‌ايم؟! به راستي چه شد؟! چرا ما از قافله

عشق جا مانده‌ايم؟! چرا فكر مي‌كنيم با يك قدم كوتاه برداشتن، توانسته‌ايم رسالت

خود را به اتمام برسانيم؟! بياييد فكر كنيم كه ايراد ما چيست؟ چرا جوابي كه ما

مي‌گيريم، مثل پايان كار شهدا نيست؟ به راستي چرا؟!

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم

دربه درمجالس سالارزینبم

این نعره ها وعربده ها بی دلیل نیست

یک گوشه از شلوغی بازار زینبم

هرکس به بیرق وعلمش چپ نگاه کرد!

با خشم من طرف شده؛ مختارزینبم

آتش بکش،به داربزن،جا نمی زنم

جانم فداش،میثم تمارزینبم

اززخمهای گوشه ی ابروی من نپرس

مجروح داغ دلبروبیمارزینبم

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




اسم زهرا آبروي عالم است..
اسم زهرا چون نگين خاتم است..


اسم زهرا يادگاري نبي ست..
اسم زهرا دلخوشي هاي علي ست..


اسم زهرا درد را درمان کند..
اسم زهرا عسر را آسان کند..


اسم زهرا بوي جنت ميدهد..
ياد او برما سعادت ميدهد..


اسم زهرا اشک دارد بي امان..
اسم زهرا فخر باشد برجهان..


اسم زهرا جان دهد برمرده ها..
ذکر او درمان کند افسرده ها..


اسم زهرا آبروي حيدر است..
اسم زهرا اسم جمله مادر است..


اسم زهرا را چو زهرا گذاشتند..
ببذز حب او به دلها کاشتند..


اسم زهرا شافع روز جزاست..
اسم زهرا جزء اسماء خداست..


اسم زهرا ذکر اسم اعظم است..
ذکر او ورد نبي اکرم است..


اسم زهرا همچو کوثر آبي است..
اسم زهرا چون شي مهتابي است..


اسم زهرا حمدوتسبيح خداست..
اسم زهرا از همه اسما جداست…….

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت




گفتمش توفیق اشک روضه چیست؟

گفت ترک معصیت ،ترک گناه ؛


گفتمش توبه شکن را چاره چیست؟

گفت لطف حضرتش روحی فداه …


گفتمش دلتنگی ام از بهر چیست؟

گفت دوری از حرم، باسوز و آه….


….کربلا و کربلا و کربلا…

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




 

در روزگـارِ قحطـــي پرواز
گاهي عطر شهــــــادت
در کوچه پس کوچه هاي شهر مي پيچـــد
فدائيــــان ِزينب (س)
يکي پس از ديگــري ،
جـــام ِ شهــــادت را از دست ِ مولايشـــــــان مينوشند
و نگـاهم بر قافله ي شهـدا ، خيره مانده ، کــه چه آرام آرام از مقابلــم ميگذرند !
و من چـــه حيرانـــم در ايــــن کوچه ي سرگــــرداني…
کـــاش ميشــد راهـي فرات شد
وضـــو گرفت
بهـرشهــــادت…
اللهم اسئلک من الشهاده اقسطها.
خداوندا من از تو می خواهم تا برترین شهادت ها را نصیب من کنی.
صحیفه السجادیه، ص ۴۳۹

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی و میهمانان سرزده

در روزگار مرجعیت حضرت آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی رحمه الله حدود پانزده نفر از شیعیان برای زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وارد نجف اشرف می‌شوند و چون مکانی را برای استراحت نداشتند، تصمیم می‌گیرند برای شام و استراحت به منزل مرجع تقلیدشان یعنی آیت الله سید جمال گلپایگانی بروند.

حدود دو ساعت بعد از مغرب در منزل ایشان را می‌کوبند؛ ایشان در را باز می‌کنند و چون کسی در منزل نبوده و غذایی هم برای پذیرایی نداشتند، نگران می‌شوند. به هر حال میهمانان را به داخل دعوت می‌کنند و برای تهیه غذا از منزل خارج می‌شوند.
اما تمام مغازه‌ها و بازارچه منتهی به حرم بسته است و راهی برای تهیه شام نیست؛ لذا ایشان وارد صحن مبارک حضرت امیر علیه السلام می‌شوند و مقابل پنجره فولاد می‌ایستند و بعد از عرض ادب عرضه می‌دارند:

«یاجدا! میهمان آمده و من راهی برای پذیرایی ایشان ندارم؛ خودتان عنایتی بفرمایید».

سپس، از حرم خارج می‌شوند تا به منزل برگردند. ناگهان در بین راه، مغازه‌ای را می‌بینند. مغازه‌دار می‌پرسد: «آقا! چیزی می‌خواستید؟» ایشان نزدیک می‌روند و می‌گویند: «میهمان‌دار شده‌ایم و مقداری برنج و روغن و لپه می‌خواستم». مغازه‌دار نیز برنج و روغن و لپه را آماده می‌کند و می‌گوید: «چیز دیگری هم می‌خواستید؟»
آقای گلپایگانی می‌گویند: «گوشت هم نداریم». ‌مغازه‌دار می‌گوید: «ما گوشت هم داریم و بلافاصله گوشت را آماده می‌کند». بعد آقای گلپایگانی می‌فرمایند: « برای طبخ غذا هیزم هم نداریم». مغازه‌دار می‌گوید: «هیزم هم داریم و یک بسته هیزم هم می‌آورد».
آیت الله سید جمال گلپایگانی می‌گویند: «الآن پول همراهم نیست». مغازه‌دار می‌گوید: «ما شما را قبول داریم؛ الآن لازم نیست». بعد مغازه‌دار که می‌بیند ایشان توان حمل این همه چیز را ندارند، کسی را صدا می‌زند و به او می‌گوید: «همه این چیزها را برای آقا ببرید در منزلشان».
شاگرد مغازه‌دار هم همه آن برنج و گوشت و… را داخل پارچه می‌گذارد و تا منزل آقای گلپایگانی می‌آورد. آیت الله سید جمال گلپایگانی نیز از میهمان‌ها می‌خواهد که غذایی برای خود فراهم کنند و میل کنند.
صبح روز بعد، وقتی میهمان‌ها خداحافظی می‌کنند و می‌روند، آقای گلپایگانی مقداری پول تهیه می‌کنند و می‌روند تا بدهی خود را بپردازند. بازارچه را تا آخر می‌روند و آن مغازه را پیدا نمی‌کنند

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود،

باز هم صبر می‌کنم و خدای بزرگ خود را عاشقانه می‌پرستم. آرزو داشتم که شمع باشم،

سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم. به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا تسلط یابد.


شهید دکتر مصطفی چمران متولد سال 1311محل تولد تهران محل شهادت دهلاویه سال‌1360

 

موضوعات: مناجات  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم