✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
سعودیه و دستهای پنهان دیگر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



تأثیر مناجات خالصانه!
به دلیل مبارزه با رژیم پهلوی سر از زندان قصر تهران درآورد. با شکنجه نتوانستند چیزی از زبانش بکشند. با یک کمونیست هم سلولش کردند. او هم فهمیده بود عبدالله حساس است. تا آب می آوردند یا غذا ، اول می خورد که عبدالله نتواند بخورد. نماز خواندن و قرآن خواندن عبدالله را مسخره می کرد.
شب جمعه بود. دلش بدجوری گرفته بود. شروع کرد به دعای کمیل خواندن. تا رسید به این جمله (…فَلَئِنْ صَیَّرْتَنی لِلْعُقُوباتِ مَعَ اَعْدآئِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ اَهْلِ بَلاَّئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ اَحِبّاَّئِکَ وَ اَوْلیاَّئِکَ …) خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی اندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد. نتوانست خودش را نگه دارد. افتاد به سجده. خیلی گریه کرد. سرش را که بلند کرد، دید هم سلولیش سرش را گذاشته کف سلول و زار می زند.
[ برداشت از کتاب یادگاران 5 ( کتاب شهید عبدالله میثمی) انتشارات روایت فتح ، چاپ چهارم ، 1389 ،ص20 ]

#زندگی_به_سبک_شهدا

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




قال على (علیه السلام):
«اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا کَالْمُتَشَحِطِّ بِدَمِه فى سَبیلِ اللهِ»; «کسى که در انتظار ظهور ما باشد مانند کسى است که در میدان جهاد به خون آغشته است»(1).

شرح و تفسیر
دو تفسیر براى این روایت مى توان ذکر کرد; که منافاتى با یکدیگر ندارد.
1ـ منتظران ظهور اعمالى انجام مى دهند که نتیجه اش با نتیجه جهاد در راه خداوند یکى است; همان گونه که حضرت على (علیه السلام)مى فرماید: «جهاد باعث عظمت و علوّ و سربلندى دین و نصرت حق و عدالت مى شود»(2). نتیجه انتظار منتظران واقعى نیز همین امور است، انتظارى که در پرتو آن خودسازى و اجراى احکام اسلام و رسانیدن نداى دین با استفاده از قلم و بیان و تمام وسایل روز به اقصى نقاط عالم تحقّق یابد.
سؤال: ما چگونه منتظرانى هستیم؟
پاسخ: برخى از منتظران فقط با تکرار این جمله «آقا! در ظهورت شتاب کن»، خود را منتظر مى دانند!
برخى دیگر، انتظار را فقط در خواندن دعاى «ندبه» و زیارت «آل یاسین» و مانند آن خلاصه کرده اند.
برخى علاوه بر این، به مسجد مقدّس جمکران نیز مشرّف مى شوند، و همین را کافى مى دانند!
این گونه تفسیرها از انتظار سبب مى شود که وقتى چنین روایات پرمعنایى را مى بینیم تعجّب مى کنیم و از خود مى پرسیم: «که چطور ثواب یک دعا، با تلاش مجاهدى که در خون خود غلطیده برابر است؟!». امّا اگر انتظار را به آماده سازى مردم سراسر جهان براى ظهور آن حضرت تفسیر کنیم، انتظار معادل جهاد بلکه گاهى ابعاد گسترده تر دارد!
2ـ بُعد بیرونى انتظار همان تفسیر اوّل بود; امّا بُعد درونى انتظار جهاد با نفس است، ما باید خود را بسازیم و آماده کنیم. چون او مجرى عدالت است، من اگر ظالم باشم چگونه مى توانم منتظر ظهور او باشم. او طیّب و طاهر است، من اگر آلوده باشم چگونه مدعى انتظار اویم و … . بنابراین انتظار واقعى در صورتى تحقّق مى یابد که جهاد با نفس را انجام دهیم و چنان ساخته شویم که لایق سربازى آن حضرت گردیم. روشن است که جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است، به همین جهت حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) در آن حدیث مشهور خطاب به مسلمانانى که از جنگى سخت برگشته بودند فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوْا اَلْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ الاَْکْبَرَ، قالُوا: وَ مَا الْجِهادُ الاَْکْبَرُ؟ قالَ: اَلْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ»(3).
نتیجه این که انتظار باید در بعد درونى و بیرونى آن براى مردم تفسیر شود تا به صورت بى محتوى در نیاید و در محدوده دعا خلاصه نشود. اگر ما در انتظار مهمان محترمى باشیم، چه مى کنیم؟ هم خود را تمیز مى کنیم و هم خانه تکانى مى نماییم. آیا منتظران امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ نباید خانه تکانى کنند؟!.
ا————
1. بحار الانوار، جلد 10، صفحه 104.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 252.
3. میزان الحکمة، باب 586، حدیث 2741، (جلد 2، صفحه 140).

#شرح_حدیث

موضوعات: روایات  لینک ثابت




روزى امام حسن مجتبى عليه السلام در يكى از باغستان هاى شهر مدينه قدم مى زد، كه ناگاه چشمش به يك غلام سياه چهره افتاد كه نانى در دست دارد و يك لقمه خودش مى خورد و يك لقمه هم به سگى كه كنارش بود مى داد تا آن كه نان تمام شد.
حضرت با ديدن چنين صحنه اى ، به غلام خطاب كرد و فرمود: چرا نان را به سگ دادى و مقدارى از آن را براى خود ذخيره نكردى ؟ غلام به حضرت پاسخ داد: زيرا چشم هاى من از چشم هاى ملتمسانه سگ خجالت كشيد و من حيا كردم او اين كه من نان بخورم و آن سگ گرسنه بماند.
امام حسن عليه السلام فرمود: ارباب تو كيست ؟
پاسخ گفت : مولاى من ابان بن عثمان است .
حضرت فرمود: اين باغ مال چه كسى است ؟
غلام جواب داد: اين باغ مال ارباب و مولايم مى باشد.
پس از آن حضرت اظهار داشت : تو را به خدا سوگند مى دهم كه از جايت برنخيزى تا من باز گردم .
سپس حضرت حركت نمود و به سمت ارباب غلام رفت ؛ و ضمن گفتگوهايى با ابان بن عثمان ، غلام و همچنين باغ را از او خريدارى نمود؛ و سپس به جانب غلام بازگشت و به او فرمود: اى غلام ! من تو را از مولايت خريدم .
پس ناگاه غلام از جاى خود برخواست و محترمانه ايستاد.
سپس حضرت در ادامه سخنان خود اظهار نمود: اين باغ را هم خريدارى كردم ؛ و هم اكنون تو را در راه خداوند متعال آزاد نموده ؛ و اين باغ را نيز به تو بخشيدم .(1)

1-تاريخ ابن عساكر ترجمة الا مام الحسن عليه السلام : ص 148، ح 249، احقاق الحقّ: ج 11، ص 146.

#محضر_اهل_بیت

 

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




ارثی که آیت‌الله العظمی مرعشی برای فرزندانش گذاشت!

 آیه: وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ مؤمنون/8
و مؤمنین كسانى‌اند كه امانت‌ها و پيمان خود را مراعات مى‏كنند

حکایت؛ فرزند آیت‌الله العظمی مرعشی(ره) نقل می‌کند: یادم هست مادر ما می‌فرمود: آقا چرا شما یک ماشین پیکان که هر شخصی دارد، نمی‌خرید؟ ایشان در جواب گفت از کجا؟ از خود که پولی ‌ندارم، این پول‌ها هم که وجوهات است، من بیایم از مال وجوهات ماشین شخصی بخرم؟! حالا من روزی یک‌بار درس می‌روم و روزی دو بار هم به نماز جماعت، جمعش یک ساعت و نیم هم نمی‌شود، من یک اتومبیل از وجوهات بخرم و در بیست‌وچهار ساعت، یک ساعت و نیم از آن کار بکشم، بقیه‌اش اینجا بخوابد، فردا جواب ولی‌عصر(عج) را چه بدهم!؟
آیت‌الله مرعشی تا آخرین روز زندگی‌اش از ماشین شخصی استفاده نکرد و برای رفتن به درس و نماز مانند دیگران کرایه می‌داد و سوار تاکسی می‌شد. برای مساجد و حسینیه‌ها به مشکل اجازه صرف وجوهات می‌داد و می‌فرمود: از هدایا استفاده کنید، هزینه کتابخانه نیز در مرحله اول از غیر وجوهات تأمین می‌شود و تنها مواقع ضروری از وجوهات استفاده می‌شود، ولی برای ساختن مدارس علمیه اجازه می‌داد و می‌فرمود: اینجا جایی است برای سربازان امام زمان (عج).
آیت‌الله‌العظمی مرعشی، تا لحظه وفات در حفظ بیت‌المال دقت می‌کرد، در وصیت‌نامه‌اش می‌خوانیم: من به‌زودی از این دنیا می‌روم، درحالی‌که برای ورثه خود جز نامی نیک باقی نگذاشتم و آن‌ها را به خداوند بزرگ سپرده‌ام.1

1. با اقتباس و ویراست از کتاب شهاب شریعت

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت




من در سپاه جارو می کشم!
هر وقت از او می پرسیدم چه کاره ای، می گفت: من در سپاه جارو می کشم. واقعاً باور کرده بودم که او در سپاه مستخدم است. حتی وقتی که برایش می خواستم خواستگاری کنم، در پاسخ به سؤال همسرش که گفت شغل پسر شما چیست، گفتم، پسرم در سپاه مستخدم است. روزی در مسجد جامع دیدم شخصی بسیار شبیه به پسرم دارد سخنرانی می کند جلو رفتم و در عین ناباوری دیدم خودش است. وقتی که از دیگران سؤال کردم، فهمیدم که ناصر یکی از فرماندهان سپاه است و من اصلاً از این موضوع اطلاعی نداشتم.

[روایت خاطره ازمادر شهید ناصر قاسمی فرمانده ستاد لشکر انصارالحسین (ع) ، عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس، ج 2، ص 153و154 ]

#زندگی_به_سبک_شهدا

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




خداوند او را تشبیه به سگ نمود
امام رضا (ع) فرمود: به بلعم باعورا اسم اعظم عطا شد و به آن دعا می‎‎‎كرد و مستجاب می‎شد، آنگاه او به سوی فرعون متمایل گشت.
هنگامی كه فرعون به دنبال موسی (ع) و یارانش رفت، فرعون به بلعم گفت:
به درگاه خدا دعا كن تا موسی و یارانش از ما دست بردارند.
بلعم سوار الاغش شد تا دنبال موسی برود، الاغش از رفتن خودداری كرد، پس به زدن او پرداخت، كه خدا الاغ را به سخن آورد و به بلعم گفت: وای بر تو چرا می‎زنی؟ آیا می‎خواهی با تو بیایم تا پیامبر خدا و گروهی از مؤمنان را تفرین كنی؟
بلعم پیوسته الاغ را زد تا آن را از پای درآورد و اسم اعظم را زبانش افتاد.
و خداوند او را تشبیه به سگ نمود.[1]
__________________
[1] - سوره اعراف: آیه 175.

#حکایت_اخلاقی

موضوعات: روایات  لینک ثابت




محدث قمى و تسليم خدا بودن‏

فرزند حاج شيخ عباس قمى نقل مى‏كرد كه روزهاى آخر زندگى پدرم كنار بسترش بودم تا هر دستورى بدهد اجرا كنم اتفاقا با انگشت اشاره به طاقچه كرد و گفت آن كتاب را بردار. و به اتاق ديگرى ببر من كتاب را برداشتم و به اتاق ديگر بردم باز كردم ديدم تتمة المنتهى است. پس از مراجعت علت را سؤال كردم فرمود من درباره اين كتاب زحمت زيادى كشيدم تا نوشتن آن تمام شود بعد آنرا صحافى كردم و اكنون آماده چاپ است و خيلى دوستش دارم. ميترسم هنگام مردن علاقه به اين كتاب باعث شود كه من ديرتر تسليم خدا گردم كتاب را بردار كه كاملا سبكبار و آماده باشم.

 دين ما علماى ما ص 44.

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت




سازش يا نجات خود و اسلام

مرحوم شيخ صدوق ، طبرسى و ديگر بزرگان آورده اند:
پس از آن كه امام علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام وارد شهر خراسان گرديد، تحت مراقبت شَديد و مستقيم مامون عبّاسى و مامورانش قرار گرفت و مرتّب شكنجه هاى گوناگون روحى و فكرى بر حضرتش وارد مى گشت .
پس از گذشت چند روزى ، مامون به حضرت رضا عليه السلام پيشنهاد داد كه مى خواهم از خلافت و رياست كناره گيرى كنم ؛ و آن را تحويل شما دهم .
امام عليه السلام پيشنهاد مامون را نپذيرفت و فرمود: از انجام اين كار، به خداوند متعال پناه مى برم .
مامون اظهار داشت : حال كه از پذيرفتن خلافت امتناع مى ورزى و قبول نمى كنى ، بايد ولايتعهدى مرا قبول نمائى تا پس از من خلافت براى شما باشد.
وليكن امام عليه السلام همچنان امتناع مى ورزيد؛ چون به خوبى آگاه بود و مى دانست كه اين يك دسيسه و توطئه اى براى متّهم كردن حضرت و جلب افكار عمومى مى باشد؛ و اين كه مامون در اين جريان اهداف شومى را دنبال مى كند. سرانجام ، روزى مامون ، فضل بن سهل - كه معروف به ذوالرّياستين بود - و همچنين امام رضا عليه السلام را به كاخ خود دعوت كرد و سپس امام عليه السلام را مخاطب قرار داد و گفت : من به اين نتيجه رسيده ام كه بايد خلافت و امور مسلمين را به شما واگذار كنم .
حضرت فرمود: به خدا پناه مى برم ، من طاقت آن را ندارم .
مامون گفت : پس به ناچار، بايد ولايتعهدى مرا قبول كنى .
امام عليه السلام به مامون فرمود: از من چشم پوشى نما؛ و مرا از چنين امرى معاف كن .
در اين لحظه ، مامون با حالت غضب و تهديد به حضرت گفت : عمر بن خطّاب ، شش نفر را شوراى خلافت قرار داد كه يك نفر از آن ها جدّت ، علىّ بن ابى طالب ، اميرمؤ منان بود؛ و عُمَر وصيّت كرد و گفت : هركس مخالفت كند، بايد گردنش زده شود.
و تو نيز اينك مجبور هستى و بايد آن را بپذيرى و چاره اى جز پذيرفتن آن ندارى .
و در اين هنگام ، حضرت به ناچار اظهار داشت : حال كه چنين است ، ولايتعهدى را مى پذيرم ، مشروط بر آن كه در هيچ كارى از امر حكومت دخالت ننمايم .
و مامون نيز آن را پذيرفت .(1)
همچنين آورده اند:
پس از آن كه امام رضا عليه السلام وارد شهر خراسان گرديد و بر مامون عبّاسى وارد شد؛ و به ناچار ولايتعهدى را پذيرفت ، مورد اعتراض و انتقاد بعضى افراد قرار گرفت .
لذا حضرت در جواب فرمود: آيا پيامبر خدا صلوات اللّه عليه افضل است ، يا وصىّ و جانشين او؟
گفته شد: پيامبر خدا، افضل است .
فرمود: آيا مسلمان افضل است ، يا مشرك به خداوند متعال ؟
گفته شد: مسلمان بر مشرك برترى دارد و افضل مى باشد.
آن گاه ، افزود: بنابر اين عزيز و پادشاه مصر مشرك بود و حضرت يوسف عليه السلام پيامبر خدا بود؛ وليكن مامون مسلمان است و من وصىّ و جانشين پيامبر خدا هستم ، يوسف از پادشاه مصر تقاضا نمود تا وزير و امانتدار او باشد؛ ولى من در ولايتعهدى مامون مجبور و ناگزير گشتم .(2)

1- اءعيان الشّيعة : ج 2، ص 18، إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 72، كشف الغمّة : ج 2، ص 275.
2- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 138، ح 1.


#محضر_اهل_بیت

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم