✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
آقا جان


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

از امیرالمومنین على (علیه السلام ) روايت شده است كه :

مردى از شام براى او نوشت كه : من بار عيال به دوش دارم ، و اگر از وطنم دور شوم بر آنها مى ترسم (كه معاويه آزارشان كند) و به اموالم هم علاقه مندم و دوست دارم كه خدمت شما برسم ، حضرت پيغام داد: اهل و عيالت را جمع كن ، و مالت را نزد آنها بگذار، و صلوات بر پيغمبر و آلش بفرست و بگو: خدايا همه اينها به امر بنده ات على بن ابى طالب امانت من اند نزد تو، پس برخيز به سوى من بيا. آن مرد چنين كرد، و خبر به معاويه رسيد كه او به سوى امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) فرار كرده ، معاويه دستور داد عيالش را اسير كرده به غلامى و كنيزى برگيرند و اموالش ‍ را غارت كنند، پس خداوند عيال او را شبيه عيال معاويه قرار داد و آن شر را از آنها دور كرد، و ترسيدند كه دزدان اموالشان را ببرند، خدا آن مال را به صورت مار و عقرب قرار داد، و هر وقت دزدان خيال بردنش را مى كردند آنها را مى گزيدند، تا آن جا كه امیرالمومنین على (علیه السلام) به آن مرد فرمود: مى خواهى مال و عيالت نزد تو بيايد؟گفت : آرى .حضرت گفت : خدايا آنها را بياور، ناگاه همه ، نزد آن مرد حاضر شدند! و چيزى از مال و عيالش مفقود نبود.

اثبات الهداة ج 4، ص 595

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت




هرگز گره ام از علمت وا شدنی نیست

غیر از تو کسی در دل من جا شدنی نیست

 

باید تو به من اشک دهی ورنه عزیزم

این چشمه ی خشکیده که دریا شدنی نیست

 

هر جا که حسین است همانجاست بهشتم

پس هیچ کجا غیر تو زیبا شدنی نیست

 

مجنونم و از عمر خودم درک نمودم

یک لحظه بدون غم لیلا شدنی نیست

 

باید نفسی مرثیه خوانت شده باشد

ورنه دم عیسا که مسیحا شدنی نیست

 

از نوکر بد هم که بپرسید بگوید

ارباب به خوبی تو پیدا شدنی نیست

 

پیراهن مشکی مرا دوخته زهرا

با دست شکسته که مداوا شدنی نیست

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




وسیع باش
دلتنگ که شدی
منتظر نباش کسی دل گرفته ات را باز کند
بلند شو و قدمی بردار
دل کسی را شاد کن
دلت خود به خود باز می شود

قوی باش
و پیش از آنکه کسی را دوست داشته باشی
خودت را دوست داشته باش
تا همچنان باشی
در لحظه هایی که کسی برای تو نیست

صبور باش
زمان خیلی چیزها را حل خواهد کرد
گاهی مساله های به ظاهر بزرگ و پبچیده توانایی و هوش زیادی نمی خواهد
کمی زمان می خواهد تا آرام تر شوی و مساله را کوچک تر و ساده تر ببینی

و عاشق باش
برای آنکه دوستش داری دعا کن
بدون آنکه دلیلی برای دوست داشتنت بیابی
ببین چه احساس رضایتی پیدا خواهی کرد.

وبقول دوست عزیزی
خداوند قادرترین کارگردانیست که بارسیدن سپیده دم میگوید:نور -صدا-حرکت
اوزیباترین فیلم هستی را کلید می زندومن بهترین نقش را برایت آرزو دارم…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




در ایامی که امبرالمؤمنین علی علیه السلام زمامدار کشور اسلام بود، اغلب به سرکشی بازارها می رفت و گاهی به مردم تذکراتی می داد.
روزی از بازار خرمافروشان گذر می کرد، دختر بچه ای را دید که گریه می کند، ایستاد و علت گریه اش را پرسش کرد. او در جواب گفت: آقای من یک درهم داد خرما بخرم، از این کاسب خریدم به منزل بردم امّا نپسندیدند، حال آورده ام که پس بدهم کاسب قبول نمی کند.
حضرت به کاسب فرمود: این دختر بچه خدمتکار است و از خود اختیاری ندارد، شما خرما را بگیر و پولش را برگردان.
کاسب از جا حرکت کرد و در مقابل کسبه و رهگذرها با دستش به سینه علی علیه السلام زد که او را از جلوی دکانش رد کند.
کسانی که ناظر جریان بودند آمدند و به او گفتند، چه می کنی این علی بن ابیطالب علیه السلام است!!
کاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، فوراً خرمای دختر بچه را گرفت و پولش را داد.
سپس به حضرت عرض کرد: ای امیرالمؤمنین علیه السلام از من راضی باش و مرا ببخش.
حضرت فرمود: چیزی که مرا از تو راضی می کند این است که: روش خود را اصلاح کنی و رعایت اخلاق و ادب را بنمایی.


(بحارالانوار،جلد9،صفحه519)
(یکصد موضوع 500 داستان،سیدعلی اکبر صداقت، صفحه32و33)

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




 

کينه نمي ورزد…
دوست مي دارد…
خجالت نمي کشد…
خود را باور دارد…
خشمگین نمیشود و مهربان است…
حرص نمي خورد…
همه چيز را کافي مي داند…
حسد نمي ورزد و خود را لايق مي داند…
نيازي به رقص و پايکوبي و تظاهر به خوشي ندارد، زيرا شادکامي را در درون خويش مي جويد و مي يابد…
براي بزرگداشت خود احتياج به تحقير ديگران ندارد…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




قلبت را آرام کن..
یک وقتهایی بنشین و خلوت کن با تمام سکوت هایت…
نگاه کن به اطرافت…
به خوشبختى هایت…
به کسانی که میدانی دوستت دارند…
به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند…
و به خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت…
گاهی یک جای دنج انتخاب کن…
گاهی یک جای شلوغ…
آرامش را در هر دو پیدا کن…
هم درکنار شلوغی آدم ها…
هم درکنار پنجره ای چوبی و تنها…
دل مشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن…
باران را بی چتر بشناس…
خوشحالی را فریاد بزن…
و بدان که تو” بهترینى”

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

یكى از صالحین به فرزند خود گفت : مرا بتو حاجتى است . پسر گفت : هر چه بفرمائى اطاعت مى كنم . پدر گفت : شب كه به منزل مى آیى هر چه از هنگام خارج شدن از منزل گفته و انجام داده اى برایم نقل كن . پسر قبول كرد.

شب كه آمد شروع به نقل كرد، تا رسید به حرفهاى زشتى كه زده بود و كارهاى ناروائى كه انجام داده بود، از پدر خجالت كشید كه بگوید. دست پدر را بوسید و گریه كرد و گفت : اى پدر از این حاجت بگذر و جز آن هر چه بفرمائى اطاعت مى كنم . زیرا از تو خجالت مى كشم .پدر فرمود: اى پسر، من بنده ضعیف و عاجزم از من خجالت مى كشى ، ولى فرداى قیامت در محضر رب العالمین چه خواهى كرد. این موضوع باعث شد پسر توبه کند.

امیر المۆ منین (ع) در نهج البلاغه مى فرماید: كارى كه مى خواهى انجام دهى ، حرفى را كه مى خواهى بزنى چنان باشد كه فردا بتوانى آن را بخوانى .
آیا مى توانى فردا بخوانى كه در فلان روز فحش دادم در فلان روز فلان كار زشت را انجام دادم ؟
پس اگر نمى توانى چرا!؟…. هم اكنون در فكر باش.

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




نمازهایم اگر “نماز” بود
موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش!

نمازهايم اگر نماز بود
که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت!

اگر نمازهایم نماز بود
که اول وقت نمی خواندمش، برای این که، خود را “خلاص” کرده باشم

اگر نمازهایم نماز بود
که تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم برای نشان دادن آدرس شارژر گوشی

اگر نمازم نماز بود
که تبدیل نمی شد به یک فرصت طلایی برای خلق ایده های بکر!
تبدیل نمی شد به مناسب ترین زمان تحلیل رفتار فلان همکار!
تبدیل نمی شد به ماشین حساب!

نمازهایم"نماز” نیست

اگر نماز بود
یک “کارواش قوی” می شد و با فشار می شست از دلم همه ی سیاهی ها را
لکه ها را
پلشتی ها را

اگر نماز بود
می شد “کیمیا” و مس وجودم را تبدیل می کرد به طلا

اگر نمازم نماز بود
می شد پل
می شد پناهگاه
می شد دارو
می شد مرهمط
می شد درمان
می شد شاه کلید
می شد میعادگاه
می شد دانشگاه

خدایا!

این روزها
من از تو فقط یک چیز می خواهم.

بر من منت بگذار و کاری کن نمازهایم نماز بشوند

موضوعات: نماز  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم