✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
مهدیم


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



حضرت سلیمان (علیه السلام) یک گنجشک زیبا را مشاهده کرد که رو به همسر خود خطاب می کند:
- چرا از کارهایی که به تو می گویم تبعیت کامل نداری و حرف من را گوش نمی دهی؟ اگر بخواهى تمام قبه وبارگاه سلیمان را با منقارم به دریا بیندازم توان آن را دارم!
سلیمان از گفتار گنجشك خندید و آنها را به نزد خود
خواست و پرسید: (سخنان بزرگان درمورد زندگی)
چگونه مى توانى چنین پروژه عظیمی را انجام دهى؟
گنجشك پاسخ داد:
- نمى توانم اى رسول خدا! ولى مرد گاهى مى خواهد
در مقابل همسرش به خود ببالد
و خویشتن را بزرگ و قوی نشان بدهد از این گونه
حرفها مى زند.
گذشته از اینها عاشق را در گفتار و رفتارش
نباید سرزنش كرد.
سلیمان از گنجشك ماده پرسید:
- چرا از همسرت اطاعت نمى كنى در صورتى كه او تو
را دوست مى دارد؟(سخنان بزرگان درمورد زندگی)
گنجشك ماده پاسخ داد:یا رسول الله!
او در محبت من راستگو نیست زیرا كه غیر ازمن
به دیگرى نیز مهر و محبت مى ورزد.
سخن گنجشك چنان در سلیمان اثر بخشید
كه به گریه افتاد و سخت گریست. آن گاه چهل روز
از مردم دوری نمود و پیوسته از خداوند
مى خواست علاقه دیگران را از قلب او
بیرون آورده و اخلاص را در وی به وجود آورد.

 

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده

چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده


هر سر موی حواس من به راهی می‌رود

این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده


در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز

خانهٔ تن را چراغی از دل بیدار ده


نشاهٔ پا در رکاب می ندارد اعتبار

مستی دنباله‌داری همچو چشم یار ده

برنمی‌آید به حفظ جام، دست رعشه دار

قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده


مدتی گفتار بی‌کردار کردی مرحمت

روزگاری هم به من کردار بی‌گفتار ده


چند چون مرکز گره باشد کسی در یک مقام؟

پایی از آهن به این سرگشته، چون پرگار ده


شیوهٔ ارباب همت نیست جود ناتمام

رخصت دیدار دادی، طاقت دیدار ده


بیش ازین مپسند صائب را به زندان خرد

از بیابان ملک و تخت از دامن کهسار ده

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست

آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست


شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم

شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست


در پای درس مکتب او پا گرفته ایم

لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست


با او طهارت نسبی کسب کرده ایم

یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست!


سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم

شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست


ما شیعه ایم و در همه عالم زبانزدیم

حلقه به گوش عالِم آل محمدیم


آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم

وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم


شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که

در بیستون عشق تو فرهاد می شوم


احساس می کنم ز دو عالم بریده ام

وقتی مقیم صحن گهر شاد می شوم


با تو خرابه ی دل من قصر می شود

با گنج مهربانی ات آباد می شوم


آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!

ورنه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم


هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود

هر کس که نام اوست رضا،او نمی شود

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع), امام رضا(ع)  لینک ثابت




تو رضا به هر قضایی تو امام انبیایی
من بی حیا شکستم دل تو ب هر خطایی

تو غریب الغربایی تو معین الضعفایی
من بی نوا فقیرم تو به درد دل دوایی

تو نشانه ی خدایی تو همای دلربایی
من روسیاه آقا چه کنم به جز گدایی

تو کریم کبریایی تو پناه ماسوایی
من پر خطا نشستم به امید کربلایی

تو ترنم دعایی تو تجسم ثنایی
من مبطلا چه گویم که فغان ازین جدایی

تو تمامی ولایی تو کبیر چون سمایی
من بی صفا رسیدم که به ما نظر نمایی

تو قیام آیه هایی تو دلیل عشق مایی
من پر بلا اسیرم که رسد بما عطایی

تو صفای هر منایی تو شکوه هر وفایی
من ازین هوا گریزان که شده دلم هوایی

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
سَيَكونُ في آخِرِ اُمَّتي أقوامٌ يُزَخرِفونَ مَساجِدَهُم ويُخَرِّبونَ قُلوبَهُم ، يَتَّقي أحَدُهُم عَلى ثَوبِهِ مالا يَتَّقي عَلى دينِهِ ، لا يُبالي أحَدُهُم إذا سَلُمَت لَهُ دُنياهُ ما كانَ مِن أمرِ دينِهِ .
در آخر امّتم كسانى پديدار مى شوند كه مسجدهايشان را آذين مى بندند و دل هايشان را ويرانه مى سازند. كسى از آنان ، آن گونه كه بر جامه اش پرهيز مى كند ، بر دينش نمى پرهيزد . چنانچه دنيايش در مخاطره نباشد ، بر كار دينش بيمى ندارد .
كنز العمّال: ج 10 ص 205 ح 29088 نقلاً عن الحاكم النيشابوري في تاريخه عن ابن عبّاس.

موضوعات: روایات  لینک ثابت




آبروی سائلا از عنایت سلطانه/آرزوی گدا فقط زیارت سلطانه

خوش به حال اونی که شده با حال دعا

معتکف حرم الهی رضا/حاجت او میشه روا از لطف خدا /یا مولا

ای نور خدا رضا جان/مصباح هدی رضا جان

یار ضعفا رضا جان/ولی نعمت ما رضا جان

جون ما فدای عشقت…

قربون سقا خونه و ایوون طلای تو/جون محبینت بشه آقا به فدای تو

خزون ِ دل توی حرمت آقا بهاره/هر کسی که تو رو داره دیگه غم نداره

چشمای ما به شوق نگاهت می باره/یا مولا

مولای همه رضا جان/اقای همه رضا جان

نور ِ آسمون رحمت/پسر فاطمه رضا جان

جون ما فدای عشقت…

عنایت خاصه ی تو همیشه دعامونه/پنجره فولادت آقا مطب ِ دلامونه

آخر یه روز به یاد امام و شهدا/با دعای مادر تو و عطای خدا

راهی میشیم از حرم تو به کرببلا/یا مولا

خورده به مشام عالم/عطر خوش یاس و شبنم

میاد آروم آروم آقا/بوی روضه های مُحرّم

جون ما فدای عشقت…

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




 

با شوق زیارت تو راهی شده ام

درحوض عطوفت توماهی شده ام

نا واردم اما روی این گنبد زرد

شادم که منم کفترچاهی شده ام

چشم تو مرا روز ازل عاشق کرد

بر نوکری خانه ی تو لایق کرد

دیدم که کسی کنج حرم با گریه

آنقدر رضا گفت که آخر دق کرد

خواهم که دل مرا پر از نور کنی

نه اینکه مرا ز خانه ات دور کنی

من آمده ام کرب و بلا میخواهم

آیا چه شود کار مرا جور کنی؟

 

از تو چه بعید است مرا رد بکنی

با این همه خوبی به دلم بد بکنی

ای هشت مقدس میشود از لطفت

تک نمره ی مردود مرا صد بکنی

 

غیر از تو ز دل مهر همه را کندم

آهوی توأم که بسته ای در بندم

رد میشوم از شلوغی و می آیم

بر پنجره ات دخیل دل می بندم

 

ما عاشقت از روز الستیم رضا

دلداده ی مشهد تو هستیم رضا

با آرزوی زیارت شش گوشه

بر پنجره ات دخیل بستیم رضا

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت





روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،‌آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
بیماری فکری و روان نامش “غفلت” است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.

 

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم