✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
روزی به قصد دانستن جای تو از همه پرسیدم: کجاست؟


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



١. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

٢. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

٣. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

۵. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

۶. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

٧. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

٨. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

٩. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

١٠. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

١١. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

١٢. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
١٣. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

١۴. دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل اااا است…شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.”

١۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




گنجشکی که نشانی «چهل و هشت» شهید را آورده بود

قبل از عملیات کربلای یک در مهران، نیروهای صدام عملیاتی را در آن منطقه انجام دادند که در اینعملیات تعدادی از رزمندگان اسلام در آنجا به شهادت رسیدند که دشمن این رزمندگان شهید را در یک گور دست جمعی دفن می کند.

بعد از عملیات کربلای یک و آزاد سازی مهران،بچه هایی که در آن منطقه بودند هر روز مشاهده می کردند که گنجشکی پرواز کرده و در جای ثابتی می نشیند.

در این واقعه که در سال 65 اتفاق افتاده رزمنده ها هرچه تلاش می کردند که گنجشک را از محل دور کنند موفق نمی شدند و این واقعه هر روز تکرار می شد.

رفتار گنجشک برای رزمنده ها سئوال برانگیز می شود و تعدادی از آنها بالای تپه می روند و در محلی که هر روز گنجشک هر روز می نشست به لباس خاکی رنگی بر می خورند که از خاک بیرون زده است.

آنها کنجکاو شده و بعد از برداشتن مقداری از خاک با بقایای شهیدی رو به رو می شوند که با ادامه خاک برداری 47 شهید دیگر از آن نقطه کشف می شود.

- راوی: سردار غلامی

 

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




ترسم که بیایی من آن روز نباشم

یا صاحب الرمان…

گم کرده ام نشان حرم رهنما کجاست

جا مانده ام ز قافله ها آشنا کجاست

بالم شکسته است زمین گیر مانده ام

بال و پری که پر بکشم با شما کجاست

پهن است دامن من مسکین و این امید

تا عابر قدیمی این جاده ها کجاست

تا سایه های یاسِ دلم رنگ غم گرفت

آن آفتاب روشن ماتم زدا کجاست

کشتی شکسته ایم به دریای انتظار

ساحل کجا، راه کجا، ناخدا کجاست

گفتم بیا که منتظرم با کنایه گفت

یاری که نیست قلب و زبانش جدا، کجاست

از راه، طالب دم مظلوم کی رسد

آخر یگانه منتقم کربلا کجاست

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




پرچم و گنبد و گلدسته برای زوّار

به خوش آمد، همه سر را حرکت می دادند


صبح خدّام تو بودند که با جاروشان

از کف صحن، سحر را حرکت می دادند


مقصد اصلی شان پنجره فولاد تو بود

کودکانی که پدر را حرکت می دادند


نوبت عصر شفایت به سرِ شانه ی صحن

دست ها، چند نفر را حرکت می دادند

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




آن حریمی که در آن دلها کبوتر می شود
پر زدن تا محضر زهرا میسر می شود
..
..
عشوه معشوق و ابراز نیاز عاشقان
به وصال عاشق و معشوق منجر می شود
..
..
این نسیم عفو از آب و هوای گنبد است
هر سحر کل حرم از آن معطر می شود
..
..
در کنار دست صاحبخانه منزل می کند
زائری که وارد صحن مطهر می شود
..
..
آب سقاخانه اینجا طعم کوثر می دهد
عطر و طعمش موجب ایمان کافر می شود
..
..
هر دلی اینجا توسل کرد عرشی می شود
هر سری اینجا به خاک افتد سرور می شود
..
..
با تمام غصه ها هر طور می شد آمدم
گفتم از مشهد به بعد اوضاع بهتر می شود
..
..
من هو یعطی الکثیر بالقلیل آقای ماست
پاسخ یک خواهش اینجا صد برابر می شود
..
..
خوش به حال زائری که بعد مشهد آمدن
دل پسند زاده موسی بن جعفر می شود
..
..
عطر و بوی کربلا دارد حریمت،این گدا
کی دوباره زائر ارباب بی سر می شود
..
..
از حرم تا قتلگه،از قتلگه تا به حرم
این مسیر از اشکهای فاطمه تر می شود

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




دیده فروبسته ام از خاکیان
تا نگرم جلوه افلاکیان


شاید از این پرده ندایی دهند
یک نفسم را بجایی دهند


ای که بر این پرده خاطرفریب
دوخته ای دیده ی حسرت نصیب


آب بزن چشم هوسناک را
با نظر پاک ببین پاک را


آن که در این پرده گذر یافته است
چون سحر از فیض نظر یافته است


خوی سحر گیر و نظر پاک باش
راز گشاینده افلاک باش


خانه تن جایگه زیست٬ نیست
در خور جان فلکی نیست٬ نیست


آن که تو داری سر سودای او
برتر از این پایه بود جای او


چشمه مسکین نه گهر پرور است
گوهر نایاب به دریا در است


ما که بدان دریا پیوسته ایم
چشم ز هر چشمه فروبسته ایم


پهنه دریا چو نظرگاه ماست
چشمه ناچیز نه دلخواه ماست


پرتو این کوکب رخشان نگر
کوکبه ی شاه خراسان نگر


آینه غیب نما را ببین
ترک خودی گوی و خدا را ببین


هر که بر او نور “رضا” تافته است
در دل خود گنج رضا یافته است


سایه شه مایه خرسندی است
ملک “رضا” ملک رضامندی است


کعبه کجا؟ طوف حریمش کجا؟
نافه کجا٬ بوی نسیمش کجا؟


خاک ز فیض قدمش٬ زر شده
و از نفسش نافه معطر شده


من کیم؟ از خیل غلامان او
دست طلب سوده به دامان او


ذره سرگشته خورشید عشق
مرده٬ ولی زنده جاوید عشق


شاه خراسان را ٬ دربان منم
خاک در شاه خراسان منم


چون فلک آیین کهن ساز کرد
شیوه نامردمی آغاز کرد


چاره گر از چاره گری بازماند
طایر اندیشه ز پرواز ماند


با تن رنجور و دل ناصبور
چاره از او خواستم از راه دور


نیمشب از طالع خندان من
صبح برآمد ز گریبان من


رحمت شه درد مرا چاره کرد
زنده ام از لطف دگرباره کرد


باده ی باقی به سبو یافتم
و این همه از دولت او یافتم


موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




امام رضا(ع)…
میرسم از صحن جمهوری چشمان دلت
تا ضریح سبز گیسوی پریشان دلت


میرسم از غربت چشمان باران خورده ام
کوه بکوه منزل به منزل تا خراسان دلت


بی پناهم خسته ام مولای من
کم از اهو نیستم آقا به قربان دلت


کاش نام ما هم ثبت می کردید عاقبت
در میان دفتر سرخ شهیدان دلت


باز می لرزد درون سینه آهوی دلم
ضامن آهو دو دست ما به دامان دلت


فرمود كه هر زمان گرفتار شدید
بردامن ما دست توسل بزنید


کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها


توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضي حائري قدس سرّه، برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازي که در بين مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم،. چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگي دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقاي حائري، اوضاع‌تان چطور است؟ آقاي حائري که راضي و خوشحال به نظر مي‌آمد، رفت توي فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌اي دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن… وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهايي نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بي‌کسي غربت کردم: - خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسي را ندارم….
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايي از پشت سرم شدم. صدايي دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقي دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوري را ديدم که از آن بالا بالاهاي دور دست به سوي من مي‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور. نوري چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقاي حائري! ترسيدي؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهي سرشار از عطوفت، مهرباني و قدرشناسي به من مي‌نگريستند فرمودند: - من علي بن موسي الرّضا(ع) هستم. آقاي حائري! شما 70مرتبه به زيارت من آمديد من هم 70مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود 69بار ديگر هم خواهم آمد.(1)
1- ناقل آيت‌الله العظمي سيدشهاب‌الدين مرعشي نجفي ره

 

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم