✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
یوسف زهرا دگر بیرون ز قعر چاه شو


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



تو ای بی نشان از نشانت بگوی
وز آن تکه از استخوانت بگوی


بجاء مانده تکه ای زیر خاک
تفنگ یا چفیه، پوتین یا پلاک


تکه استخوانی جدا از بدن
غریبانه بر خاک و خونین کفن


تو گمنام نیستی که گم نام ما
همایی که بنشسته بر بام ما


دلاور کمی از رشادت بگوی
وز آن جانفشانی،شهادت بگوی


وز آن لحظه ای که پرپر شدی
به بحر شهادت چو گوهر شدی


تو با خون خود غسل دادی بدن
لباس بخون نشسته کردی کفن


مریزاد به حمیت و غیرتت
رشادت، سلحشوری هم عزتت


چه مردانه رفتی،ندادی تو باج
ز ملکت کسی را ندادی خراج


تو ای پادشه، ای شهید وطن
مبارک به تو باد این تخت و تاج


همیشه بود زنده هم نام تو
که دشمن ذلیل مانده در دام تو


هماره بود نام تو جاودان
که گلگون زخونت،زمین وزمان


شهادت بود برترین نامها
برازنده است باشد ای، قهرمان

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




مشهد اگر که گنبد زرد طلا نداشت
باید نوشت کشور ایران صفا نداشت

کلا"تمام ثروتمان مشهد و قم است
بی این دو شهر مملکت ما بها نداشت

درماندگان ما به کجا داشتند امید
کشور اگر ز لطف تو دارالشفا نداشت

از سربلندی حرمت مدعی شدیم
بی تو وگر نه مملکت این ادعا نداشت

آقا قسم به عطرنسیم حریم تو
خاکت اگر نبود دل ما دوا نداشت

باید نوشت کشورمان کشور رضا است
قدری نداشت میهن ما گر رضا نداشت

شاید هزار بار فنا می شد از بلا
گر مادرت به خاک وطن اعتنا نداشت

دشمن تمام خاک وطن را گرفته بود
زهرا اگر که گوشه ی چشمی به ما نداشت

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




جبهه قسمت تعمیرگاه کار می کردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار می کردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.

یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:
اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.
گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا
با آرامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم
منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته ام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکردم بشورم
گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن
منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم آرام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد گفت:
اخوی ماشین مادرست شد؟
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج می شد که با مسئولمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن
اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه
حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا می‌خوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان می‌کنیم پرسید:چی شده؟
گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟
حاجی گفت:چطور نشناختین؟ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن…

راوی: رضا رمضانی کتاب خداحافظ سردار

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




ﭼﻮﺏ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻣﺮﺋﻴﺴﺖ …
ﻧﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻴﻔﻬﻤﺪ ,ﻧﻪ ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﺩ …


ﻳﻚ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ …
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺑﻐﺾ ,ﻧﻔﺴﺖ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ …


ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ …
ﻛﻪ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ …


ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﻲ ﻳﻚ ﺑﻐﺾ ﺷﺪﻱ
ﻭﺩﻟﻲ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻱ …


ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻱ ﺑﻐﺾ
ﭘﺎﭘﻲ ﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ …


ﻭ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ …
ﻣﻴﻨﺸﻴﻨﺪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ …


ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ …
ﻫﺮ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺻﺪﺑﺎﺭ …


ﻣﺤﺾ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ …
ﺑﻐﺾ ﺭﺍ ﻣﻴﺸﻜﻨﻲ …


ﺁﺭﻱ , ﺍﻳﻦ ﭼﻮﺏ، ﭼﻮﺏِ ﺧﺪﺍﺳﺖ ….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
.
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!
.
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
.
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
.
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
.
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
.
طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
.
شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
.
به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاهم
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
.
دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و از عاق پدر بسیار میترسم!
.
هزاران بار رفتم، ولي شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
.
دمی وصلم ، دمی فصلم، دمی قبضم، دمی بستم
من از بیچارگیِ آخرِ این کار میترسم!


اللهم عجل لولیک الفرج…

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




 تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظرنوبت برای مادرم……
خانمی کنارم بود به من گف:
“چه پولی درميارن اين دکترا، فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه…”
مشغول محاسبه درآمد تقريبی پزشک بود که پيرمردی از روبرو گفت:
“چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحتتر ميخوابن، پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره…
” حالم بااين حرف پيرمرد جان گرفت،
انگار يک دسته قوی سفيد توی ذهنم به پرواز درآمدند.
پيرمرد همچنان حرف ميزد و عشق ميپراکند:
” هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه ازکجا آورده که ما نميتونيم…
بگيد الحمدلله که يک نفر از هموطنام ثروتمنده، فقيرنيست، سر چهارراه گدایی نميکنه، نوش جونش”
حال خيلي ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد.

وقتی ” خـــــــــــــــــــــدا ” بخواد
بزرگــــــــــی آدمـــــــــی رو اندازه بگیره !
مـتـــر رو به جای قـــــــدش ، دور “قلبش” میگـیره …
خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد.
نگاهتان زیبا….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

1- ﺧﻴﺮ ﭘﻨﻬﺎﻧﻰ ﻭ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻯ

ﻣِﻦْ ﻛُﻨُﻮﺯِ ﺍﻟْﺠَﻦَّﺔِ ﺍﻟْﺒِﺮُّ ﻭَ ﺇِﺧْﻔﺎﺀُ ﺍﻟْﻌَﻤَﻞِ ﻭَ ﺍﻟﺺَّﺒْﺮُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟﺮَّﺯﺍﻳﺎ ﻭَ ﻛِﺘْﻤﺎﻥُ ﺍﻟْﻤَﺼﺎﺋِﺐِ.

ﺍﺯ ﮔﻨﺠﻬﺎﻯ ﺑﻬﺸﺖ; ﻧﻴﻜﻰ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﻛﺎﺭ[ﻧﻴﻚ] ﻭ ﺻﺒﺮ ﺑﺮ ﻣﺼﻴﺒﺘﻬﺎ ﻭ ﻧﻬﺎﻥ ﻛﺮﺩﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻳﻬﺎ (ﻳﻌﻨﻰ ﻋﺪﻡ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ) ﺍﺳﺖ.

2- ﻭﻳﮋﮔﻰ ﻫﺎﻯ ﺯﺍﻫﺪ

ﺃَﻟﺰّﺍﻫِﺪُ ﻓِﻰ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴﺎ ﻣَﻦْ ﻟَﻢْ ﻳَﻐْﻠِﺐِ ﺍﻟْﺤَﺮﺍﻡُ ﺻَﺒْﺮَﻩُ، ﻭَ ﻟَﻢْ ﻳَﺸْﻐَﻞِ ﺍﻟْﺤَﻼﻝُ ﺷُﻜْﺮَﻩُ.

ﺯﺍﻫﺪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺮﺍﻡ ﺑﺮ ﺻﺒﺮﺵ ﻏﻠﺒﻪ ﻧﻜﻨﺪ، ﻭ ﺣﻼﻝ ﺍﺯ ﺷﻜﺮﺵ ﺑﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ.

3- ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺩﺭ ﺟﺬﺏ ﻭ ﻃﺮﺩ ﺍﻓﺮﺍﺩ

« ﺃَﺣْﺒِﺐْ ﺣَﺒﻴﺒَﻚَ ﻫَﻮْﻥًﺍ ﻣﺎ ﻋَﺴﻰ ﺃَﻥْ ﻳَﻌْﺼِﻴَﻚَ ﻳَﻮْﻡًﺍ ﻣﺎ. ﻭَ ﺃَﺑْﻐِﺾْ ﺑَﻐﻴﻀَﻚَ ﻫَﻮْﻥًﺍ ﻣﺎ ﻋَﺴﻰ ﺃَﻥْ ﻳَﻜُﻮﻥَ ﺣَﺒﻴﺒَﻚَ ﻳَﻮْﻡًﺍ ﻣﺎ.»

ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻴﺎ، ﺑﺴﺎ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻴﺎ، ﺑﺴﺎ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺷﻮﺩ.

4- ﺑﻬﺎﻯ ﻫﺮ ﻛﺲ

ﻗﻴﻤَﺔُ ﻛُﻞِّ ﺍﻣْﺮِﺀ ﻣﺎ ﻳُﺤْﺴِﻦُ.

ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺮ ﻛﺴﻰ ﺁﻥ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﻜﻮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ.

5 - ﻓﻘﻴﻪ ﻛﺎﻣﻞ

« ﺍَﻻ ﺃُﺧْﺒِﺮُﻛُﻢْ ﺑِﺎﻟْﻔَﻘﻴﻪِ ﺣَﻖَّ ﺍﻟْﻔَﻘﻴﻪِ؟ ﻣَﻦْ ﻟَﻢْ ﻳُﺮَﺥِّﺺِ ﺍﻟﻨّﺎﺱَ ﻓﻰ ﻣَﻌﺎﺻِﻰ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﻟَﻢْ ﻳُﻘَﻦِّﻄْﻬُﻢْ ﻣِﻦْ ﺭَﺣْﻤَﺔِ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﻟَﻢْ ﻳُﺆْﻣِﻨْﻬُﻢْ ﻣِﻦْ ﻣَﻜْﺮِ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﻟَﻢْ ﻳَﺪَﻉِ ﺍﻟﻘُﺮﺁﻥَ ﺭَﻏْﺒَﺔً ﻋَﻨْﻪُ ﺇِﻟﻰ ﻣﺎ ﺳِﻮﺍﻩُ، ﻭَ ﻻ ﺧَﻴْﺮَ ﻓﻰ ﻋِﺒﺎﺩَﺓ ﻟَﻴْﺲَ ﻓﻴﻬﺎ ﺗَﻔَﻖُّﻪٌ. ﻭَ ﻻﺧَﻴْﺮَ ﻓﻰ ﻋِﻠْﻢ ﻟَﻴْﺲَ ﻓﻴﻪِ ﺗَﻔَﻚُّﺮٌ. ﻭَ ﻻ ﺧَﻴْﺮَ ﻓﻰ ﻗِﺮﺍﺀَﺓ ﻟَﻴْﺲَ ﻓﻴﻬﺎ ﺗَﺪَﺏُّﺮٌ.»

ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﻘﻴﻪ ﻛﺎﻣﻞ، ﺧﺒﺮ ﻧﺪﻫﻢ؟ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧـﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻰ ﺧـﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺪﻫـﺪ، ﻭ ﺁﻧﻬـﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﻣﻴﺪ ﻧﺴﺎﺯﺩ، ﻭ ﺍﺯ ﻣﻜﺮ ﺧﺪﺍﻳﺸﺎﻥ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻧﻜﻨﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻜﻨـﺪ، ﻭ ﺧﻴـﺮﻯ ﺩﺭ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻔﻘّﻪ ﻧﻴﺴﺖ، ﻭ ﺧﻴـﺮﻯ ﺩﺭ ﻋﻠﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻔﻜّﺮ ﻧﻴﺴﺖ، ﻭ ﺧﻴﺮﻯ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺪﺑّﺮ ﻧﻴﺴﺖ.

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت




شیخ گفت: چهل شب هر شب صد بار

“رب ادخلنی مدخل صدق"را بخوانید امام زمان را می بینید.

رفت وآمد گفت: “خواندم و ندیدم.”

جواب شیخ مو را به تنش راست کرد:

“توی مسجد که نماز می خواندی سیدی بهت گفت انگشتر دست چپ کراهت دارد

گفتی کل مکروه جایز !

آن سید امام زمانت بود.”


(برگرفته از کتاب « تا همیشه آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم