✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
جمعه یعنی...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

دوباره پرشده از عطر گیسویت شبستانم

دوباره عطر گیسویت،چقدر امشب پریشانم

 

کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن

به قدری که نفس تازه کنم خیلی نمی مانم

 

کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید

درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم

 

رها بی شیله پیله روستایی سادهءساده

دوبیتی های “باباطاهرم” عریان عریانم

 

شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد

صدای حملهء چنگیز خان آمد… نمی دانم _

 

چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم

درآتش خانه ام می سوخت گفتم آه … دیوانم

 

چنان باخاک یکسان کرد از تبریز تا بم را

زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم…

 

فراوان داغ‌دیدن‌ها، به مسلخ سر بریدن‌ها

حجاب از سر کشیدن‌ها، از این غم‌ها فراوانم

 

شمال و درد “کوچک‌خان"، جنوب و زخم “دلواری”

به سینه داغدار کشتهء حمام کاشانم

 

سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد

منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم

 

من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم

پر از “عباس بابایی"، پر از “عباس دورانم”

 

گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان

که تهران‌تر شود تهران، من آبادان ویرانم

 

صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان

تورا لب تشنه‌ایم از جان، کمی باران بنوشانم

 

سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را

منم من “روزبه” اما، پس از این با تو “سلمانم”

 

شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد

از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم

 

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم

که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم

 

سید حمیدرضا برقعی

موضوعات: بانوی کرامت  لینک ثابت




 

پیر مردی تصمیم گرفت تا با پسر وعروس ونوه ی چهارساله خود زندگی کند.دستان پیر مرد می لرزیدوچشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین انداخت وشکست.

پسروعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد . بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت.

یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!

یادمان بماند که : “زمین گرد است…”

موضوعات: حکایات جالب و شنیدنی  لینک ثابت




 

تمام پنجره را غرق حسن یوسف کن

دل اهالى این  کوچه راتصرف کن


قدم بزن وسط شهر با صداى بلند

ب عابران پیاده غزل تعارف کن


و بى بهانه تبسم کن و نگاهت را

شبیه آینه ها عارى از تکلف کن


سپس ب مجلس ترحیم برو

و چشم هاى خودت را پر از تاسف کن


صداى ضبط،اتوبان،هواى بارانى

ب خود بیا نرسیده به قم توقف کن


سلام دختر باران!سلام خواهر ماه

بهشت را ب همین سادگى تصرف کن

موضوعات: اهل بیت (ع), ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




 

داستان چشم برزخی دار شدن شیخ رجبعلی خیاط

سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخاله‌ی رجبعلی را میگویم. عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخاله‌‌ی جوان یک لا قبائی که کارگر ساده‌ی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود.

رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما عاشق سینه‌چاکش هم نبود. دخترخاله‌ی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه انداخته و نهایتا به وصال او نائل شود. و این فرصت مهیا شد!

آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانه‌ی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خاله‌ات هم هست». رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخاله‌اش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب درب خانه قفل شده و دخترخاله هم ….

با خودش گفت: «رجبعلی! خدا می تواند تو را بارها و بارها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن».و توسط پنجره  از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانه‌ی خود تا استراحت کند. صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پر از حیوانات اهلی و وحشی شده است !!

آری! چشم برزخی رجبعلی در اثر چشم‌پوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود و این چشم‌پوشی، آغازی شد برای سیر و سلوک و صعود معنوی “شیخ رجبعلی خیاط” تا اینکه کسب کند مقامات عالیه معنوی را.

چه اکسیر ارزنده ای است این قاعده!! برای عارف شدن، نیاز نیست به چهل - پنجاه سال چله گرفتن و ریاضت کشیدن و نخوردن این غذا و ننوشیدن آن آشامیدنی. نه اینکه اینها بی اثر باشند، نه! اما “اصل” چیز دیگری است. بیهوده نبود که مرحوم بهجت تاکید میفرمودند بر این نکته که:

راه واقعی عرفان “ترک گناه است

منبع:

کتاب کيمياي محبت،‌ حجة الاسلام محمدي ري شهري

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




هیچ راهی برای حماقت کوتاهتر از انکار نیست

انکار دقیقا متضاد اعتراف و توبه است

انکار یک نوع تلقین منفی به خود و در نتیجه ترغیب و تشویق خود به تکرار عمل خلاف می باشد.

انکار کردن یعنی صادقانه با مطلب برخورد نکردن

انکار شخص را بیمار و بیمارتر میکند و او را در جهان توهم و بیماری سردرگم می سازد

اولین پله در راه حق ” صداقت” است با خود و با دیگران.

آزاده مرد “اخلاق نیک” را فقط از خود طلب میکند

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




روزی عقربی یکی از دوستان امیرالمومنین عليه السلام را نیش زد،
او سریعا نزد امیرالمومنین عليه السلام آمد… حضرت به او فرمود:
بر اثر این نیش نمی میری برو.
او رفت و پس از مدتی آمد و گفت: یاامیرالمومنین بر اثر آن نیش عقرب دوماه زجر کشیدم.
حضرت به او فرمود:
میدانی آن عقرب چرا تو را نیش زد؟
گفت نه
حضرت فرمود: چون یکبار در حضور تو سلمان را به خاطر دوستی ما مسخره کردند و تو هیچ نگفتی و از سلمان دفاع نکردی این بخاطر آن است.
نیش و کنایه زدن به محبین و موالیان حضرات معصومین(ع) اینقدر مهم و حساس است.
دفاع نکردن از سلمان این عقوبت را داشت دفاع نکردن از امیرالمومنین(ع) چه عقوبتی برای ما در پی خواهدداشت؟!!!!!

مستدرک الوسایل جلد 12 صفحه 336

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




آیت الله بهجت:
مرگ، ترسی ندارد. از نظر ظاهر، همان خواب است و در خصوص مشکلات پس از مرگ هم، به اندازه یک مو، محبت اهل بیت(ع) برای نجات کافی است

و آن مقدار محبت را هم که ما داریم. باید توجه داشت که انسان در صورتی می تواند

محبت اهل بیت(ع) را همراه خود به عالم برزخ و قیامت ببرد که آفت گناه، موجب سلب این نعمت از او نگردد.

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت





میخوام دل شکستمو نذرامام رضا کنم
قفل سکوتو بشکنم عقده ی دل رو واکنم


پربگیرم به آسمون به دورگنبد طلاش
باکفترای حرمش رضارضا رضا کنم


پنجره ی شکسته ی دلم رو باز جلا بدم
توبغلم ضریحشو بگیرم و دعا کنم


دعاکنم امام رضا گدای درگاه توام
آقامیشه توحرمت هوای کربلا کنم؟


تموم دنیا زائربرق نگاه تو شدن
میخوام برات بمیرم و جون ودل وفداکنم

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم