✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
آن روز آغاز عشق است


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 

...



اول که رفته بودیم(اردوگاه اسرا) گفتند که کسی حق ورزش کردن نداره!
یه روز یکی از بچه ها رفت ورزش کرد. مامور عراقی تا دید،در حالیکه خودکار و کاغذ دستش بود برای نوشتن اسم دوستمون جلو اومد و گفت: «ما اسمک؟ اسمت چیه؟»
رفیقمون هم که شوخ طبع بود برگشت و گفت: « گچ پژ »!
باور نمیکنید تا چند دقیقه اون مامور عراقی هرکاری کرد این اسم رو تلفظ کنه نتونست. ول کرد گذاشت و رفت و ما همینطور میخندیدیم!!!
او مهدی باکری بود…
جبهه قسمت تعمیرگاه کار می کردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار می کردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.
یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:
اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.
گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا
با آرامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم
منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته ام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکردم بشورم
گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن..
منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم آرام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد گفت:
اخوی ماشین مادرست شد؟
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج می شد که با مسئولمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن

اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه
حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا می‌خوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان می‌کنیم پرسید:چی شده؟
گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟
حاجی گفت:چطور نشناختین؟ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن…
راوی: رضا رمضانی کتاب خداحافظ سردار

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





روایتی از امام صادق (ع) :
إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْش
اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، ، از عرش ندا می شود
ِ وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ
برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)
وَ إِذَا دَعَا لِنَفْسِهِ كَانَتْ لَهُ وَاحِدَةٌ. فَمِائَةُ أَلْفٍ مَضْمُونَةٌ خَیْرٌ مِنْ وَاحِدَةٍ
لَا یَدْرِى یُسْتَجَابُ لَهُ أَمْ لَا
این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد،
فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد.
پس دعای تضمین شده ای که صدهزار برابر آن داده می شود بهتر است از دعایی
(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود.


« من لا یحضره الفقیه جلد دوم صفحه۲۱۲

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت




امام صادق علیه السلام:


خدا حرمی دارد که آن مکّه است، پیامبرش حرمی دارد که آن مدینه است، امیرالمؤمنین حرمی دارد که آن کوفه است، و ما هم دارای حرمی هستیم که قم است و به زودی بانویی از فرزند من آن جا دفن می‌شود که نامش فاطمه است، هر کسی او را زیارت کند بهشت بر او واجب می‌شود.

بحارالانوار/ج 99/ص267

 
امام رضا علیه السلام:
هر کس او -حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها- را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌گردد.

 

امام جواد علیه السلام:
کسی که قبر عمه‌ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است.

موضوعات: بانوی کرامت  لینک ثابت




خستگی در وسط راه چه لذت دارد
زائرت در نظر فاطمه عزت دارد


عاشق آن است که اسپند در آتش باشد
هربلایی رسد از یار دچارش باشد


جز غم عشق مگر غصه ی دیگر داریم
قسمت این است که چون کوزه ترک برداریم


در ازل با نفس عشق که بیدار شدیم
ما به بین الحرمین تو گرفتار شدیم


داغ داریم، نپرسید چرا تب داریم
از ازل در دلمان روضه ی زینب داریم


اِنّی اُحِبُّ هرچه که دارد هوای تو
شرمنده ام قدم نزدم جای پای تو


اِنّی بَرِئْتُ هرکه بخواندبه جزتورا
اِنّی عَجِبْتُ هرکه ندیده عطای تو


وَیْلٌ لِمَنْ یُریدُ اطاعت ز غیر تو
تَبَّتْ یَداهُ هرکه نِشیند به جای تو


اِنّی عَصَیْتُ خواسته ات را مکرراً
اما بگو کجا بروم جز سرای تو


گفتی که شرط دلشدگی سَر نهادن است
این سَر چه قابل است وجودم فدای تو


بازار مصر جمع شود چون تو پا نهی
صد یوسف و هزار زلیخا بهای تو


گویند دل،اسیر همان شد که دیده دید
این دل شنید وصف تو،شد مبتلای تو

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت





١٣ راه برای ازدیاد محبت امام زمان علیه السلام در قلبمان


١- امیرالمومنین (عليه السلام)فرمودند:هر کس چیزی را دوست بدارد، همواره نام او را بر زبان جاری می کند.(بحار الانوار)
سعی کنیم در هر جایی که هستیم و در هر حالتی که هستیم، ایستاده ،نشسته، خوابیده…و یا بهتر از آن بیایید تصمیم بگیریم هر موقع که خواستیم از جا بلند شویم همیشه ذکر یا صاحب الزمان در سر زبانمان باشد.
٢- امام صادق(عليه السلام): …(در زمان غیبتش )دیدگان مومنان بر او بسیار گریان است.(بحار الانوار)
اگر محبی از محبوب خویش دور بیفتد و به هجران او گرفتار شود بی قرار خواهد شد گریه سر خواهد داد و به دنبال او خواهد گشت. سعی کنیم در مجالسی که از امام زمان علیه السلام یاد می کنند شرکت کنیم.
٣- از میان زیارت های امام زمان علیه السلام به چند زیارت بیشتر اهتمام بورزیم:
یکی آل یاسین که خود آقا فرموده اند هر وقت می خواهید به من توسل کنید و با من سخن بگویید این زیارت رو بخوانیم. دوم زیارت جامعه کبیره که حداقل هفته ای یک بار بخوانیم و سوم زیارت عاشورا به نیابتشان بخوانیم.
٤- با القائات شیطان مبارزه کنید:
امام زمان علیه السلام از پدر مهربان تر و از مادر دلسوز تر و از برادر به ما نزدیک ترند. شیطان در صدد ایجاد فاصله میان ما و امام و القای این فاصله است. نگویید -ما کجا و امام زمان علیه السلام کجا؟…ما رو سیاهیم…گناه کاریم
٥- با امامان حرف بزنیم:
حرف هایی که با نزدیک ترین افراد به خویش نمی توانیم مطرح کنیم به راحتی و بدون خجالت با امام خویش مطرح سازید. مشکلات مربوط به ازدواج تحصیل شغل مسکن بیکاری دنیا آخرت…
٦- به نیابت از امام زمان علیه السلام…:
هر کارخیری که می خواهیم بکنیم به نیابت از امام زمان علیه السلام و تعجیل در فرج انجام دهیم. صلوات، ختم قرآن، زیارت امامان معصوم علیهم السلام، صدقه و حتی خواندن سه بار سوره توحید که ثواب ختم قرآن رو دارد
٧- موفقیت هایی برای شیعیان را از ایشان بخواهیم:
هر دعایی که داریم از امام زمان علیه السلام بخواهیم. اما بیشتر دعاهایمان در مورد موفقیت های شیعیان در سرتاسر دنیا باشد.
٨- رنگ امام زمان علیه السلام:
اتاق ها و در و دیوار منزل محل کسب و کار، بک گراند گوشی و کامپیوتر را با نام، تصاویر گرافیکی، احادیث در مورد امام زمان علیه السلام مزین کنیم.
٩- مجلس عزای حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
یکی از میانبرترین و مجرب ترین راه ها برای تقرب به امام زمان علیه السلام شرکت در مجالس حضرت زهراو لعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام است. یک فرزند حتما در مجلس مادرش شرکت می كند.

١٠- کار فرهنگی
اگر خود قادر به تالیف کتاب نیستید و یا سرمایه ای قابل توجه برای هزینه کردن در راه امام ندارید حداقل با زبان خویش مبلغ زیبایی های امام زمان علیه السلام و ظهورشان باشید. بهترین کار نوشتن یک وبلاگ است.
١١- نصرت مالی:
نصرت مالی امام زمان علیه السلام از وظایفی است که تقریبا به فراموشی سپرده شده. اگر یقین داریم که هر نعمتی به ما می رسد از ناحیه آن امام است و به واسطه ی آن گرامی است، نباید در خرج کردن برای آن حضرت اندک تردیدی به خرج دهیم.
امام صادق(عليه السلام): یک درهم خرج کردن در راه حج از یک میلیون درهم در غیر از آن بهتر است. و یک درهم که به امام علیه السلام برسد بهتر ازخرج كردن یک میلیون درهم برای غير امام علیه السلام است.
١٢- نماز امام زمان علیه السلام:
سعی کنیم حداقل هفته ای دو سه بار برای سلامتی و تعجیل در فرج آن امام هدیه کنید. یادمان باشد که نماز امام زمان علیه السلام فقط مختص مسجد مقدس جمکران نیست.بلکه در هر زمان و مکانی می توان آن را به جای آورد.
١٣- اذکار:
روزی صد مرتبه ذکر شریف لاحول ولا قوه الا بالله در رفع هم و غم موثر است. به نیابت از امام زمان علیه السلام وجهت رفع هموم ایشان این ذکر را بگوییم.

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت





روزی ابوریحان درس به شاگردان می گفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد. شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است. آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده نمود و رفت. فردای آن روز، شاعری مدیحه سرای دربار، پای به محل درس گذارده تا سئوالی از حکیم بپرسد شاگردان به احترامش برخواستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.
که دیدند از استاد خبری نیست هر طرف را نظر کردند اثری از استاد نبود. یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می نمود در میانه کوچه جلوی استاد را گرفته و پرسید: چگونه است دیروز آدمکشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسش هایش را گفتید و امروز شاعر و نویسنده ایی سرشناس آمده، محل درس را رها نمودید ؟!
ابوریحان گفت: یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه میزند، اما یک نویسنده و شاعر خود فروخته کشوری را به آتش می کشد.
شاگرد متحیر به چشمان استاد می نگریست که ابوریحان بیرونی از او دور شد.
ابوریحان بیرونی دانشمند آزاده ایی بود که هیچگاه کسب قدرت او را وسوسه ننمود و همواره عمر خویش را وقف ساختن ابوریحان های دیگر کرد.

 

موضوعات: حکایات تاریخی  لینک ثابت





اردوان (سومین پادشاه اشکانی و فرزند تیرداد یکم) پادشاه ایران از بستر بیماری برخواسته بود با تنی چند از نزدیکان، کاخ فرمانروایی را ترک گفته و در میان مردم قدم می زد. به درمانگاه شهر که رسیدند اردوان گفت به دیدار پزشک خویش برویم و از او بخاطر آن همه زحمتی که کشیده قدردانی کنیم.
چون وارد درمانگاه شد کودکی را دید که پایش زخمی شده و پزشک پایش را معالجه می نماید. مادر کودک که هنوز پادشاه را نشناخته بود با ناله به پزشک می گفت خدا پای فرزند پادشاه را اینچنین نماید تا دیگر این بلا را بر سر مردم نیاورد.
پادشاه رو به زن کرده و گفت مگر فرزند شاه این بلا را بر سر کودکت آورده و مادر گفت آری کودکم در میانه کوچه بود که فرزند پادشاه فریاپت با اسب خویش چنین بلای را بر سر کودکم آورد. پادشاه گفت مگر فرزند شاه را می شناسی ؟ و زن گفت خیر، همسایگان او را به من معرفی نمودند. پادشاه دستور داد فریاپت را بیاورند پزشک به زن اشاره نمود که این کسی که اینجاست همان پادشاه ایران است.
زن فکر می کرد به خاطر حرفی که زده او را به جرم گستاخی با تیغ شمشیر به دونیم می کنند. پسر شاه ایران را آوردند و پدر به او گفت چرا این گونه کردی و فرزند گفت متوجه نشدم. و کودک را اصلا ندیدم. پدر گفت از این زن و کودکش عذرخواهی کن. فرزند پادشاه روی به مادر کودک نموده عذر خواست پادشاه ایران کیسه ایی زر به مادر داده و گفت فرزندم را ببخش چون در مرام پادشاهان ایران، زور گویی و اذیت خلق خویش نیست.
زن با دیدن این هم فروتنی پادشاه و فریاپت به گریه افتاده و می گفت مرا به خاطر گستاخی ببخشید. و پادشاه ایران اردوان در حالی که از درمانگاه بیرون می آمد می گفت : فرزند من باید نمونه نیک رفتاری باشد نمونه…
این داستان به ما می آموزد هیچ چیزی بالاتر و مهمتر از نیک رفتاری و فروتنی نیست.

 

موضوعات: حکایات تاریخی  لینک ثابت





ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید. مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت: این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را می شنویم . چون در بین ما نیست همین فریاد ها به ما می گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می شویم. که نفس می کشد . ناصر خسرو گفت می خواهم به پیش آن مرد روم . مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد. ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.
مرد به آن دو گفت از جان من چه می خواهید ؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم .
ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی. دیدن آدمهای جدید و زندگی های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود . چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.
چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود . سالها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت.
شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه ایی بسازند ، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند…

 

موضوعات: حکایات تاریخی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم