✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
ماجرای انتخاب همسر برای شاهزاده چین


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



بندهای زیر جملات مثبتی هستند که اگر روزانه تکرار شود و یا بر روی صفحه ای نوشته شده و ان نوشته در معرض دید قرار گیرد و شما هر روز این تابلو ی زیبا را مشاهده کنید
به خود ببالید و بگوئید که:
1- در وجود من عظمت و بزرگی نهفته است
2-من یک نابغه هستم و از نبوغ خود استفاده میکنم
3-من ایده های بزرگی در سر دارم و انها را به واقعیت تبدیل میکنم
4- من هر روز سلامت تر و تندرست تر هستم
5- من یک پرنده ی بزرگ هستم
6-من واقعا انسانی بزرگ هستم
7- چقدر دنیای من قشنگ و زیبا شده است
8- چقدر من هر روز خوشبخت تر و سعادتمند تر میشوم
9-من همواره در هر کاری موفق و پیروز میشوم
10- خدای رحمان مرا بسیار دوست دارد و در همه ی امور زندگیم مرا کمک میکند
11-ثروت و معنویت بسوی من همواره است و من هر چه بخواهم برای خودم خلق میکنم
12-سراسر وجودم غرق در انرژی و شادی ست
13-من همواره منتظر اتفاقات خوب در زندگیم هستم
14- من به خود افتخار میکنم
15-همواره از وجود و چهره ی من شادی , انرژی و عشق ساطع میشود
16-هرچه بیشتر می بخشم بیشتر می ستانم و احساس شادمانی میکنم
17-من با اقتدار زندگیم را آن گونه که می خواهم طراحی میکنم
18- من انسان مقتدر , خلاق و دوست داشتنی هستم
19-من سزاوار بهترین ها هستم
20-در هر لحظه به خاطر همه ی نعمت ها و موهبت هایی که خداوندبه من داده او را شکر میگویم
21- من در کمال ارامش بسر میبرم و همواره رو حیه ای شاد و چهره ای خندان دارم
22 - من با اقتداری خداگونه بر روحیه و عواطف و احساسات خود کنترل دارم و انها را مدیریت میکنم
22-خداوند مرا ازاد افریده و من محکوم به هیچ سرنوشتی از پیش تعیین شده نیستم

موضوعات: روانشناسی  لینک ثابت




 

 

ﮐﺠﺎ ﺭﻭﻡ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ،ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ،
ﮐﺒﻮﺗﺮ ﺗﻮﺍﻡ ﻭ ﺁﺷﯿﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ،
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺮ،
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﯾﺖ ﮐﻪ ﻻﻧﻪ ﺍﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ،
ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻮ،
ﻧﻤﯽ ﺭﻭﻡ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ…..

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




در آن صحن قدیمی حرم، روبروی پنجره فولاد

یکی جامعه می خواند یکی رفت یکی ماند، که ،یک دفعه زنی داد زد آنجا! و سَر سَر شد و پا پا …

زنی چادر مشکی به سرش بود، و دستی به روی پنجره دستی کمرش بود

کنار قد و بالای جوانی که گمانم پسرش بود

فقط خیره به اطراف به آن دور و برش بود …

لبی حرف نمی زد! ولی از سر و وضعش به یقین بود مشخص که از شهر دگر آمده مشهد

و با ناخن گریه همه ی پلک نگاهش شده رَد رَد،

نگاهش متغیر شده و رفت به سمت سر گنبد و ناگاه صدا زد …

خدایا پسرم… وای خدایا پسرم ناقص و بیمار و فلج بود

تمام بدنش ناقص و کج بود

گمانم که شفا یافت، و این کارِ همین

حضرت ثامن، همین روح حُجَج بود …

چه آقای کریمی، خدایا چه طبیبی، نفرمود برو اهل صلیبی

نفرمود که در مسلک ما فرد غریبی

و فرزند مسیحی مرا نیز شفا داد

چه آقای نجیبی…

عجب حال و هوایی، عجب صحن و سرایی،

که هر کس به طریقی شده مشغول گدایی

یکی مثل کبوتر پی دانه، یکی مثل گیاهی، و در این مزرعه دنبال جوانه

یکی داد زد آقا که برای خودتان آمدم اینجا

نه پی دانه و یا این که جوانه …

که مقصود تویی، کعبه و بت خانه بهانه …

و من نیز خلاصه به صدا آمدم و داد زدم ضامن آهو …

ببین آمده ام بهر گدایی

ببین آمده ام تا بدهی بال رهایی

ببین آمده ام فطرس شهر تو شوم داخل ایوان طلایی، پرم سوخته تاکی نشوم کرببلایی…به خوبان مقیم حرمت فلسفی وشیخ بهایی… شما را به خدا حال مرا این رقمی کن، ، وَ اشعار مرا محتشمی کن زمان می گذرد وای محَرم… بیا وکرمی کن کرم کن که مگر زنده بمانم،دوباره وسط دایره سینه زنان گریه کنان سینه زنان باز بخوانم… «که حق شور تو از روز ازل در سرم انداخت وَبر گردن من شال عزا مادرم انداخت»

بیا اشک تفقد کنم آقای خراسان! بیا ضامن آهوی بیابان،بیا منتظرم منتظر لحظه باران بیاچشمه بده چشمه ای از اشک خروشان. همان اشک که در جوهره اش نفحۀ سیب است

همان اشک که باگفته یتان همقدم ابن شبیب است

همان اشک که پلک خودتان زخمی آن اشک عجیب است

همان اشک که در روضه هفتاد ودو خورشید غریب است…

همان اشک صباحا ً وَمَساء

همان اشک زلالی که مبدل به دموع می شود آری

همان اشک که در« ناحیه» خواندند شماری، همان اشک که از کثرت آن مهدیتان رانبوَد لیل و نهاری

همان اشک که باشد اثر چوب تَر ولعل تََرَک خورده قاری

همان اشک که سر منشأ آن هست همین بیت، همین زمزمه محکم وکاری

« بیا محرم زینب که شده وقت سواری َوبرَناقه من نیست جهازی وعِماری »

مرابال بده تا که در اثنای خیالات، ازاین معرکۀ عصر مکافات،روم پای دل عمه سادات… روم درملأعام،وَسنگی برسد از لبۀ بام،همان لحظه که نیلوفر زخمی به نفس آمدو می گفت خدایاسربابام…

همان بادیۀ شام،همانجاکه دوباره به زبان آمد وفرمود خودعمه سادات سرانجام «برادر بدنت کو لباس وکفنت کو به نی خانه گرفتی سرت هست تنت کو»

خدایاچه قَدَر بغض نشسته وسط راه صدایم…

سحر شد! پراز اشک بوَد باز ورق های دعایم…

کجایم؟ نکند کرببلایم؟که چنین همسفر روضه ومقتل وَ در این حال و هوایم

ولی نه وسط صحن قدیمی حرم روبروی پنجره فولاد رضایم…

خدایا چه قَدَر زود زمان می گذردمن که نفهمیدم وشب هم سپری شد،

شفق رفت وَحالم سحری شد

سرانجام میان دل ما هم خبری شد…

ببین با پر زخمی خیالم به کجاها که نرفتم! سفرنامه ما هم سفری شد…

دگر وقت تمام است وَباید بروم زود به خانه ببخشید که از عشق نداریم نشانه…

دو بیت از دو غزل حسن ختام شب رؤیایی این شاعر مهجور زمانه

یکی اینکه ببخشید که من ساده نوشتم پر ایراد و بهانه

«که هرکس به زبانی صفت وصف توگوید. بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه… »

التماس دعا

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




موضوعات: گالری تصاویر  لینک ثابت




امرای سربداران در سبزوار به سال 7 علیها السلام 7 منطقه بیهق یعنی سبزوار کنونی و نواحی آنها و دیگر قلمرو خراسان را تصرف نمودند و یک دولت شیعی در مقابل سلطه مغول بر سر کار آوردند .

علت نامگذاری آنها به سربداران ، این است که : پنج ایلچی مغول در خانه دو برادر به نامهای حسن حمزه و حسین حمزه از مردم شیعه قریه باشتین سبزوار نزول کردند و از ایشان شراب و شاهد خواستند و لجاج کردند و بی حرمتی نمودند . یکی از دو برادر قدری شراب آورد . وقتی که ایلچیان مست شدند شاهد طلبیدند و کار فضاحت را به جائی رساندن که عورات ایشان را خواستند .

دو برادر گفتند : دیگر تحمل این ننگ نخواهیم کرد . بگذار سر ما به دار رود . پس شمشیر از نیام کشیدند و هر پنج تن مغول را کشتند و از خانه بیرون رفتند و گفتند :

ما سر به داریم ، و قیام بدین طریق آغاز شد . این کاری بود که در آن زمان بسیار بزرگ می نمود ، کشتن پنج ایلچی مغول خطری در پیش داشت که چه بسا به قیمت نابودی تمام قلمرو بیهق می شد . ولی چاره ای نبود که آن دو برادر جانباز و غیرتمند شیعه سبزواری این کار را کردند و باعث بر سر کار آمدن امرای سربداران شدند . پایه گذار نهضت فکری سربداران ( شیخ خلیفه مازندرانی ) یک نفر روحانی پاکدل شیعه بود . پس از شهادت وی به دست بدخواهان که نفوذ روحانی شیعه مانند او را به زیان مذهب خود می دانستند شاگرد شیخ خلیفه به نام ( شیخ حسن جوری ) که اهل ( جور ) محله ای از نیشابور بود ، راه او را دنبال کرد تا کار سربداران نضج گرفت . شیخ حسن جوری نیز در گرماگرم جنگ با دشمن به شهادت رسید ، ( خواجه علی مؤ ید ) آخرین امیر سربداران 17 سال بر سر کار بود و بیش از بقیه امرای سربداران حکومت کرد ، او در سال 766 ه به حکومت رسید و دو سال بعد 788 یا به گفته شهید ثانی 789 یا ده سال بعد از شهادت شهید اول به امر تیمور لنگ که همه جا او را به همراه خود می برد به قتل رسید و در حقیقت او نیز شهید شد . او بیش از اسلاف خویش در مذهب تعصب نشان می داد ، به دستور وی بنام دوازده امام سکه زدند ، سادات و علما مورد احترام خاص وی بودند . پیوسته جامه بی تکلف می پوشید ، در سفره او خاص و عام شرکت می کردند و هر سال نو خانه خود را تاراج دادی و شبها در محلات ، بیوه زنان را طعام دادی و . . . ( 36 ) آخرین امیر سربداران خواجه علی بن مؤ ید برای اخذ نتیجه بیشتر و رسمیت دادن و گسترش مذهب شیعه در داخله ایران متوسل به اعلم علمای وقت و فقیه عالیقدر شیعه شهید اول می شود و نامه ای به محضر آن بزرگوار می نویسد .

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت




موضوعات: گالری تصاویر  لینک ثابت




مادرم درحرمت بین دعاگفت: حسین
پدرم وقت زیارت به خداگفت: حسین


یک نفردرپس دیواربقیع گفت: حسین
دیگری درحرم کرب وبلا گفت: حسین


دست سائل به در صحن شما میکوبد
شاه هستی وببین بازگداگفت: حسین


نوکری که به دلش داغ زیارت ماندو
ناامید از همه وازهمه جاگفت: حسین


نوکری که به غم عشق توبیمار شدو
بین آن روضه به امیدشفاگفت: حسین
نوکری که وسط هروله هاگفت:حسین


و همان کس که دگر بار سفر را بسته
باتعجب پدرش گفت:کجا گفت: حسین


صحن سقا، حرم عشق، دم شش گوشه
زیر آن قبه ودر شور و نوا گفت: حسین


وهمان کس که کنارحرمت جان دادو
وهمان تک نفس خاتمه راگفت: حسین


درشب اول قبرش که رسید اربابش
نوکرایستادوبه اوگفت شما!گفت:حسین…

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




مولای ما نمونهء دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی، شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم