✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
سبک زندگی


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




یك بار پیامبر ( صلی الله علیه وآله) اموالی را كه به دست آمده بود بین مسلمانان عادلانه تقسیم كرد، مردی از انصار، ( كه می خواست بیشتر به او بدهند) گفت: این تقسیم موجب خوشنودی خدا نیست:

این خبر به پیامبر ( صلی الله علیه وآله) رسید، آن حضرت به قدری ناراحت شد، كه چهره اش سرخ گردید فرمود: خداوند برادرم موسی بن عمران را رحمت كند، او از این بیشتر مورد آزار قرار گرفت و صبر كرد.

پیامبر ( صلی الله علیه وآله) به یاران فرمود: مبادا یكی از شما راجع به هیچ یك از اصحاب چیزی ناروا به من خبر دهد، زیرا شور و اشتیاق آن دارم كه به قلبی صاف و دور از هر گونه آلایش و رنجش با شما زندگی كنم: به این ترتیب آن حضرت راه و رسم زندگی شیرین را به مسلمانان آموخت كه در پرتو ارتباط دلهای صاف و نورانی با همدیگر پدید می آید.


داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﺎﺩﺭ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ
ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺧﺶ ﺑﻨﺎﻟﺪ

ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ،
ﯾﮑﯽ ﺳﻬﻤﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ.

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﻧﺼﯿﺐ ﺍﺳﺖ،
ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺭﻗﯿﺐ ﺍﺳﺖ

ﯾﮑﯽ ﺳﯿﻠﯽ ﺷﺪﻩ ﺳﺮﺧﯽ ﺭﻭﯾﺶ،
ﯾﮑﯽ ﺳﯿﻠﯽ ﻓﻘﻂ ﺷﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭﺵ

ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﺩﺍﺭﺩ،

ﯾﮑﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ

ﯾﮑﯽ ﺳﻘﻒ ﻧﯿﺎﺯﺵ ﯾﮏ ﻟﺒﺎﺱ ﺍﺳﺖ،
ﯾﮑﯽ ﻓﮑﺮﺵ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺎﮐﻼﺱ ﺍﺳﺖ

ﯾﮑﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺳﺖ،
ﯾﮑﯽ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﻼﻧﺸﯿﻨﯽ ﺳﺖ

ﯾﮑﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺪﻩ، ﺷﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﯾﮑﯽ ﺳﯿﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﺳﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ

ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻓﻘﺮﺵ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻣﺎﻧﺪ،
ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﭘﻮﻟﺶ ﺑﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﺎﻧﺪ

ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺠﯽ ﻃﻠﺐ ﮐﺮﺩ،
ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩ

ﯾﮑﯽ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﻇﺮﻑ ﺑﯽ ﻏﺬﺍ ﻣﺎﻧﺪ،
ﯾﮑﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ

عجب دردي ايست در اين عالم خدايا

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




روزی نزد پدرم بودم.

مردی را دیدم که با او صحبت می کرد.
 ناگاه در بین سخن گفتن، خواب بر او غلبه کرد و عمامه از سرش افتاد.
اثر زخم عمیقی بر سرش ظاهر شد.
وقتی از خواب بیدار شد از او سؤال کردم جریان این جراحت که مثل ضربه شمشیر است چیست؟
 گفت: اینها از ضربة شمشیر در جنگ صفین است.

حاضرین تعجب کرده به او گفتند: جنگ صفین مربوط به قرن ها پیش است و یقیناً تو در آن زمان نبوده ای چطور چنین چیزی امکان دارد.

گفت: بله، همین طور است که می گویید. من روزی به طرف مصر سفر می کردم در بین راه مردی با من همراه شد با هم صحبت می کردیم و در بین صحبت از جنگ صفین، یادی شد.

آن مرد گفت: اگر من در آنجا حاضر بودم، شمشیر خود را از خون علی و اصحابش سیراب می کردم.

من هم گفتم: اگر من حاضر بودم، شمشیر خود را از خود معاویه و یارانش رنگین می کردم.

 آن مرد گفت: علی علیه السلام و معاویه و آن یاران که الان نیستند ولی من و تو که هستیم بیا تا حق خود را از یکدیگر بگیرم و روح آن ها را از خود راضی نماییم.
این را گفت و شمشیرش را بیرون کشید و با یکدیگر درگیر شدیم ناگاه آن مرد ضربه ای بر فرق سرم وارد کرد که افتادم و از هوش رفتم. دیگر ندانستم که چه اتفاقی افتاد.

بعد از لحاظاتی وقتی چشم گشودم سواری را بر بالین خود دیدم که از اسب پیاده شد، دستی بر جراحت و زخم من کشید گویا دست او دارویی بود که فوراً آن را بهبودی بخشید و جای ضربه را خوب کرد بعد فرمود: کمی صبر کن تا برگردم.
 آن مرد بر اسب خود سوار شد و از نظرم غایب گردید.
طولی نکشید که برگشت و اسب آن مرد و اثاثیه مرا با خود آورد و فرمود: ….چون تو ما را یاری کردی، ما هم تو را یاری نمودیم «وَیَنصُرنَ من یَنصُرُه» خدای تعالی، کسی را که او را یاری کند یاریش می نماید.

وقتی این قضیه را دیدم خوشحال شدم و عرض کردم: ای مولای من شما کیستی؟

فرمود: من محمد بن الحسن صاحب الزمان هستم.

 بعد فرمود: اگر راجع به این زخم از تو پرسیدند: بگو آن را در جنگ صفین به سرم زده اند…

این جمله را فرمود و از نظرم غایب شد.[1]

همی خواهم زیاران تو باشم
رهین خوان و احسان تو باشم

به هر جا می روم ذکر تو گویم
به هر بزمی ثنا خوان تو باشم

 

 پی نوشت ها :
1-خلاصه عبقری الحسان، ص87.

2- تمنای وصال،صفحه 40/حسن محمودی، نشر عترت

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت




پاینده این دیار ز الطاف دلبر است
این ملک خانواده موسی بن جعفر است


سلطان طوس و حضرت معصومه مالکند
ایران حیاط صحن دو خواهر برادر است…


گفتمش در روز محشر دیده در دنبال کیست ؟
گفت چشم انبیاء سوی علی اصغر(ع) است

گفتمش حکم شفاعت را که امضا میکند ؟
گفت سقایی که با حکم حسین(ع) سرلشکر است

گفتمش شیعه به دوزخ می رود ؟ غرید و گفت :
آتش دوزخ برای دشمنان حیدر(ع) است

گفتمش فلک نجات عالم ایجاد چیست ؟
گفت یک موی حسین(ع) بر کل عالم لنگر است

گفتمش رمز نجات شیعیان در چیست ؟ گفت :
شاه عاشوراییان فرمانروای محشر است

گفتمش گویند سوریه ستاد زینب(س) است
گفت آری ، دستیارش یک سه ساله دختر است….

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




روزگاری شهر ما ویران نبود

دین فروشی اینقدر ارزان نبود

 

صحبت از موسیقی عرفان نبود

هیچ صوتی بهتر از قران نبود

 

دختران را بی حجابی ننگ بود

رنگ چادر بهتراز هر رنگ بود

 

دختر حجب وحیــــــا قرتی نبود

خانه فرهنگ کنســـــــــرتی نبود

 

مرجعیت مظـــــهر تکــــریم بود

حــــکم اورا عالمی تســـــلیم بود

 

یک سخن بود وهزاران مشــتری

آنهم از لوث قــــرائت هــــا بری

 

هدیه بر رقــــاصه ها واجب نبود

قدر عالم کمــــتر از مطرب نبود

 

زه که در ســـــال سیــــاه دوهزار

کار فرهنـــگی شده پخــــــش نوار

 

ذهن صــــــاف نوجوانان محـــــل

پرشده از فیــــــلمهای مبتـــــــذل

 

آدمــــیت کو؟دگر آدم کــــی است

آدم قـــــرن تمــــدن برفـــی است

 

پشت پا بر دین زدن آزادگی است

حرف حق گفتن عقب افتادگی است

 

آخر ای پرده نشــــــین فاطـــــــمه

تو برس بر داد دین فاطـــــــــــمه

 

بی تو منکر ها همه معروف شد

کینه ها در سینه ها معطوف شد

 

در به روی فتــنه جویان باز شد

دشمـــــنی با دین تو آغـــاز شد

 

بی تو دلهامان به جان آمد بیـــا

کاردها بر استخوان آمد بیــــــا

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

جواني نزد عالمي آمد واز او پرسيد:
من جوان كم سني هستم اما آرزوهاي بزرگي دارم و نمي توانم خود رااز نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟

عالم نيز كوزه اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيزاز كوزه نريزد. واز یکی از شاگردانش درخواست كرد او را همراهي كند واگر شير را ريخت جلوي همه ي مردم او را كتك بزند.

جوان نيز شير را به سلامت به مقصدرساند. و هيچ چيز از آن نريخت.

وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟
جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار و خفيف شوم.

عالم هم گفت: اين حكايت انسان مؤمن است كه هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از روز قيامت و حساب و كتاب بيم دارد.
خدایا!
به آنچه که دادی تشکر!
به آنچه که ندادی تفکر!
به آنچه که گرفتی تذکر!
که:
داده ات نعمت!
نداده ات حکمت!
و گرفته ات عبرت است!
یا رب
آنچه خیر است در تقدیر ما کن!
وآنچه شر است از من و دوستانم جدا کن!

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




یکی از بچه های تفحص نقل می کرد :


یه روز که دوستانش داشتن توی نی زار ها دنبال پیکر شهدا میگشتن،مشاهده میکنن که یه جمجمه روی یکی از نی ها هست …یعنی نی رشد کرده و جمجمه رو هم با خودش بالا آورده…


متوجه میشن که حتما زیر این نی باید پیکر یکی از شهدا باشه…وقتی پیکر رو پیدا میکنن توی وصیت نامه این شهید بزرگوار جمله ای نوشته بود و اون جمله این بود:
دوست دارم مثل امام حسین(ع) سرم روی نی رود……….
برگرفته از سایت تبیان

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




حضرت محمد مصطفى خاتم الأنبياء (ص) فرمودند:


اگر مردی راضی شود به اینکه زنش آرایش کرده از خانه خارج شود، بی غیرت است و اگر کسی این مرد را بی غیرت بنامد گناهی نکرده، و زن هنگامی که آرایش کرده و معطر از خانه اش خارج شود و شوهرش به این عمل رضایت دهد، با هر قدمی که زن برمیدارد برای شوهر او خانه ای در جهنم ساخته می شود. پس وصیت مرا در مورد زنان خود به خاطر بسپارید تا از شدت حسابرسی خدا نجات پیدا کنید.


منابع:
جامع الاخبار ص 185

موضوعات: حجاب  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم