✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



بركت ازدواج

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :


اتخذوا الاهل فانه ارزق لكم .


شما جوانان ، براى خود همسر برگزينيد، زيرا خداوند عهده دار روزى و تاءمين زندگى شما خواهد بود.


سر سلسله رموز خلقت ميزان نه كفه رسالت
فرمود بگير زن كه دارد در وسعت رزقتان دخالت

 

موضوعات: ازدواج و رازهای طلایی همسرداری  لینک ثابت





اعتقاد مادر شهيد
21 دقیقه پیش / قمرخانم / انجمن یاران منتظر
اعتقاد مادر شهيد

حارثه پسر سراقه يكي از دلاوران مخلص و ثابت قدم اسلام در صدر اسلام بود، و بقدري شيفته اسلام بود كه آروز داشت در راه دفاع از اسلام جان عزيزش را فدا كند،
از اين رو به پيامبر (صلی الله علیه وآله) عرض كرد: دعا كن تا خداوند مقام شهادت را نصيب من كند. پيامبر (صلی الله علیه وآله) نيز براي او چنين دعا كرد: خدايا مقام شهادت را به حارثه روزي گردان . حارثه در جنگ بدر شركت ، با كمال دلاوري به حمايت از اسلام پرداخت ، سرانجام تيري از ناحيه دشمن به گلوي او اصابت كرد و به شهادت رسيد؛ خبر شهادت او به مادر و خواهرش رسيد.
مادر و خواهر او همراه ساير بانوان كه به استقبال پيامبر (صلی الله علیه وآله) مي رفتند، حركت كردند، مادر او مي گفت : سوگند به خدا تا پيامبر (صلی الله علیه وآله) نيايد و از او نپرسم كه آيا پسرم در بهشت است يا در دوزخ ، گريه نمي كنم ، وقتي كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) آمد و در پاسخ سئوال من فرمود: در دوزخ است آنقدر گريه كنم كه پايان نيابد، و اگر فرمود: پسرت در بهشت است ، هرگز گريه نمي كنم ، بلكه بسيار شادمان خواهم شد. پيامبر(صلی الله علیه وآله) به سوي مدينه مي آمد، مادر حارثه در راه به حضور پيامبر(صلی الله علیه وآله) رسيد و عرض كرد: ميداني كه من پسرم را بسيار دوست داشتم ،
او نورديده ام بود، در عين حال با شنيدن خبر شهادتش گريه نكردم ، با خود گفتم پس از آمدن
پيامبر(صلی الله علیه وآله) از آن حضرت مي پرسم كه آيا پسرم در بهشت است يا در دوزخ ، اگر فرمود: در دوزخ است ، آن گاه ناله و گريه ام بلند مي شود.
پيامبر(صلی الله علیه وآله) به فرمود : بهشت درجاتي دارد، پسرت در فردوس اعلي در بالاترين مقام بهشت است.
مادر گفت : بنابراين هرگز براي او گريه نمي كنم . پيامبر(صلی الله علیه وآله) آبي طلبيد و اندكي از آن برداشت و مضمضه كرد و سپس از آن آب آشاميدند و به دستور پيامبر(صلی الله علیه وآله) اندكي از آن آب به گريبان خود پاشيدند، سپس به مدينه بازگشتند، نوشته اند: بعد از جنگ بدر (تا مدتي) هيچ زني در مدينه ديده نشد كه خوشحال تر و چشم روشن تر از اين مادر و خواهر شهيد باشد.


داستان دوستان/محمدمحمدي اشتهاردي

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




فک کردم مغزم ریخت کف دستم

مدت زیادی بود که خبری از عملیات نبود، گرمای هوا همه را کلافه کرده بود؛ بر و بچه‌های
تیپ 25 کربلا،‌ هر کدام خودشان را مشغول می‌کردند تا گرما رو کمتر حس کنند، یک عده
نامه می‌نوشتن، یک عده فوتبال و والیبال بازی می‌کردن عده‌ای هم به کارهای دیگر سرگرم
بودند؛ یک عده هم طبق معمول مشغول راز و نیاز بودند؛ سید عبدالرضا جزو این دسته بود؛
عابدین (شهید سیدعابدین حسینی) همیشه به‌ همین خاطر سر به سر عبدالرضا می‌گذاشت و می‌گفت
«عبدالرضا! این همه نماز نخون یک وقت نورانی میشی بعدش شهید میشی‌ها؛ من حوصله گریه برای تو رو ندارم.
اصلاً وقتی شهید بشی یادت که بیفتم به جای گریه خنده‌ام می‌گیره».
معمولاً سید عابدین به اینجاهای صحبتش که می‌رسید بقیه هم با او هم‌صدا می‌شدند و سر به سر عبدالرضا
می‌گذاشتند ولی عبدالرضا دست‌بردار نبود.
یکی از این روزها سید عابدین داخل سنگر آمد و دید که عبدالرضا مشغول نماز خواندن است؛ یک لحظه مکث کرد
فکری به ذهنش رسید و سریع از سنگر خارج شد؛ هندوانه‌های زیادی که کمک‌های مردمی بود یک قسمت از محوطه
تیپ جمع شده بود و از بس زیاد بود بعضی از آنها تو این گرمای زیاد پلاسیده و لزج شده بودند.
عابدین به طرف هندوانه رفت و نگاهی به هندوانه‌ها انداخت؛ جلوتر رفت و یکی از هندوانه‌ها را که کاملاً پلاسیده و
لزج بود را برداشت و خیلی آرام داخل سنگر آمد و رفت پشت عبدالرضا ایستاد؛ به بچه‌ها اشاره کرد که صداتان
درنیاید، عبدالرضا در این لحظه به قنوت نماز رسیده بود؛ چشهایش را بست و شروع کرد به خواندن یک قنوت جانانه.
سید عابدین هم معطل نکرد و با هندوانه پلاسیده محکم کوبید پشت سر عبدالرضا و فرار کرد؛ هندوانه پشت سر
عبدالرضا پخش شد و کمی از آن هم ریخت تو دستای عبدالرضا؛ بچه‌ها که صدای خنده‌شان توی سنگر پیچید، دیدند
که عبدالرضا نقش زمین شد؛ همه ترسیدند و به طرف عبدالرضا رفتند؛ عبدالرضا بیهوش شده بود، عابدین هم که
نگران شده بود آهسته داخل سنگر سرک می‌کشید؛ سریع آب آوردن و عبدالرضا را به‌هوش آوردن، به هوش که آمد
دستی به سرش کشید و گفت «من زنده‌ام!!، من شهید نشدم؟ چطور من زنده‌ام؟ مگه ترکش به سرم نخورد؟ حال
عبدالرضا که بهتر شد»،‌ همسنگرا گفتند «عبدالرضا خجالت نمی‌کشی؟ با یه هندوانه به این روز افتادی؟ چرا غش
کردی؟ عابدین با یه هندونه تو رو به این روز انداخت؟!»
عبدالرضا که تازه ماجرا رو فهمیده بود زد زیر خنده و گفت «خدا بگم عابدین رو چی کار نکنه؛ من بارها در مورد کسانی
که شهید می‌شدند، شنیدم که وقتی تیری به اون‌ها می‌خوره اصلاً دردی احساس نمی‌کنن و سریع شهید می‌شن؛
وقتی اون ضربه به سرم خورد و هندونه ریخت تو دستام،‌ چون خیلی لزج بود، یه لحظه خیال کردم که مغزم ریخته کف
دستم و دارم شهید می‌شم».
با این جمله بود که شلیک خنده بچه‌ها فضا را پر کرد؛ یک لحظه نگاه عابدین که داشت داخل سنگر سرک می‌کشید
با نگاه عبدالرضا تلاقی کرد؛‌ عبدالرضا،‌ خنده عابدین رو که دید جستی زد و افتاد دنبال عابدین، جیغ و داد عابدین و
کمک‌ خواستن او در هیاهو و خنده‌های بچه‌ها گم شد.

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





گناه و دست تنگى


قال الباقر عليه السلام :


ان العبد ليذنب الذنب فيزوى عنه الرزق .


بنده خدا براى گناهيكه مرتكب ميشود، از رزق و روزى خود دور مى افتد و در تنگى معيشت قرار مى گيرد!


گنه از بنده چون گردد صادر خدايش هست در آن لحظه ناظر
بضيق رزق مى گردد گرفتار بهر كارى خداوند است قادر

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت





عمّه شجاع پيامبر(صلی الله علیه وآله)

يكي از عمّه هاي پيامبر(صلی الله علیه وآله) اروي دختر عبدالمطّلب بود، او با عميربن وهب بن عبدمناف ازدواج كرد و از او داراي يك پسر بنام طليب گرديد، طليب در سالهاي اول بعثت اسلام قبول كرد و موجب شد كه مادرش اروي نيز مسلمان شود.
طليب از افرادي است كه با مسلمين ، همراه جعفر طيار به حبشه پناهنده شد، او در جنگ بدر شركت كرد، و سرانجام در عصر خلافت ابوبكر در جنگ اجنادين يا يرموك كه در سرزمين شام واقع شد، به شهادت رسيد.
اروي مادر شهيد، همواره با امام علي (علیه السلام) و در خط عقيدتي او گام برمي داشت .
در آن هنگام كه معاويه در اوج قدرت بود(بعد از شهادت علي عليه السلام)، اروي بر او وارد شد، او در اين وقت پيره زن بود، وقتي معاويه او را ديد گفت : مرحبا خوش آمدي اي خاله ! بعد از آنكه ما از حجاز خارج شديم ، بر شما چگونه گذشت ؟


اروي گفت : اي برادرزاده ! نسبت به كسي كه به تو خدمت كرد، كفران نعمت نمودي ، و با پسر عمويت (علي عليه السلام) بد رفتاري كردي ، و خود را به عنوان خليفه ، كه شايسته تو نيست ، خواندي ، و آنچه را كه حق تو نبود با زور گرفتي ، بي آنكه در راه اسلام رنجي ديده باشي ، تو و پدرانت در پيشرفت اسلام هيچ سهمي نداريد، و به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) كفر ورزيديد، خداوند بزرگان شما را هلاك كرد و شما را خوار ساخت و حق را به صاحبش محمد (صلی الله علیه وآله) برگردانيد، هر چند مشركان خشنود نبودند، سخن ما بالا آمد و پيامبر(صلی الله علیه وآله) پيروز شد، ولي بعد از پيامبر(صلی الله علیه وآله) برخلاف حق ، شما بر ما حاكم شديد، و شما براي رسيدن به مقصود، خويشاوندي با پيامبر(صلی الله علیه وآله) را دليل مي آوريد، با اينكه خويشاوندي ما به پيامبر(صلی الله علیه وآله) نزديكتر است ، و ما به مقام رهبري سزاوارتر هستيم ، ولي ما امروز در ميان شما بسان بني اسرائيل در برابر آل فرعون هستيم ، علي (علیه السلام) نسبت به پيامبر(صلی الله علیه وآله) همانند هارون نسبت به موسي (علیه السلام) بود، اين را بدان كه سرانجام ما بهشت است ، و عاقبت شما در دوزخ خواهد بود.


عمروعاص ، شخص دوم دستگاه طاغوتي معاويه ، گفت : سخن را كوتاه كن ، اي پيره زن گمراه كه عقلت را از دست داده اي ، و شهادت تو يك نفر براي تقسيم بهشت و دوزخ كافي نيست .


اروي نگاه تندي به عمروعاص كرد و گفت : اي پسر نابغه ! تو چه مي گوئي ؟ كه مادرت مشهورترين زن ناپاك بود و از طريق ناپاكي مزد مي گرفت ، پنچ نفر از قريش مدّعي فرزندي تو شدند، از مادرت پرسيدند، او گفت : همه اين ها با من رابطه داشتند، نگاه كنيد به هر كدام شبيه تر است ، به او نسبت دهيد، و چون به عاص بن وائل بيشتر شباهت داشتي تو را به او ملحق كردند.


پس ‍ از گفتگوي ديگر، معاويه گفت : از اين حرف ها بگذر و خداوند گذشتگان را عفو كند، اكنون بگو چه حاجتي داري تا برآورده كنم ؟ اروي گفت : مالي اليك حاجة : به تو حاجتي ندارم سپس از نزد معاويه خارج شد.


داستان دوستان/محمدمحمدي اشتهاردي

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت





حکمت 127 :


وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ قَصَّرَ فِى الْعَمَلِ ابْتُلِيَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِيمَنْ لَيْسَ لِلَّهِ فِى مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِيبٌ .


درود خدا بر او ، فرمود :


آن كس كه در عمل كوتاهى كند ، دچار اندوه گردد ، و آن را كه از مال و جانش بهره اى در راه خدا نباشد خدا را به او نياز نيست.

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




احادیثی  بسیار زیبا از امام زمان(عج)

1- توجّه امام مهدى(عليه السلام) به شيعيان خويش
إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:
ما در رعايت حال شما كوتاهى نمى‌كنيم و ياد شما را از خاطر نبرده‌ايم، كه اگر جز اين بود گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ريشه كن مى‌كردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى كنيد.

2- عمل صالح و تقرّب به اهل بيت(عليهم السلام)
فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهِيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً يَبْغَتُهُ فُجْأَةً حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة:
هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستى ما نزديك مى‌سازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مى‌گيرد، در وقتى كه توبه برايش سودى ندارد و پشيمانى او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمى‌دهد.

3- تسليم در مقابل دستورهاى اهل بيت(عليهم السلام)
فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَيْنا، فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ، كَما كانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْكُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ:
از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.

4- تحقّق حتمى حقّ
أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْكُرُهُ:
خداوند مقدّر فرموده است كه حقّ به مرحله نهايى و كمال خود برسد و باطل از بين رود، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است.

5- خلقت هدفدار و هدايت پايدار
إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيّينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِكَةً يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ:
خداوند متعال، خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلكه آنان را به قدرتش آفريده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پيامبران را كه مژده دهنده و ترساننده هستند به سويشان برانگيخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانى‌اش جلوگيرى فرمايند و آنچه را از امر خداوند و دينشان نمى‌دانند به آنها بفهمانند و بر آنان كتاب فرستاد و به سويشان فرشتگان برانگيخت تا آنها ميان خدا و پيامبران ـ به واسطه تفضّلى كه بر ايشان روا داشته ـ واسطه باشند.

6- ظهور حقّ
إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ:
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.

7- تفتيش ناروا
مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَكَ:
حضرت مهدى(عليه السلام) در خصوص كسانى كه در جستجوى او بوده‌اند تا به حاكم جور تحويلش دهند فرموده است: آن كه بكاود، بجويد و آن كه بجويد دلالت دهد و آن كه دلالت دهد به هدف رسد و هر كه [در مورد من] چنين كند، شرك ورزيده است.

8- ظهور حقّ به اذن حقّ
فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِكْرُهُ وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا:
ظهورى نيست، مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دل‌ها و فراگير شدن زمين از جور و ستم.

9- مدّعيان دروغگو
سَيَأْتى إلى شيعَتى مَنْ يَدَّعِى المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيانى وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيم:
آگاه باشيد به زودى كسانى ادّعاى مشاهده (نيابت خاصّه) مرا خواهند كرد. آگاه باشيد هر كس قبل از «خروج سفيانى» و شنيدن صداى آسمانى، ادّعاى مشاهده مرا كند دروغگو و افترا زننده است؛ حركت و نيرويى جز به خداى بزرگ نيست.

10- دنيا در سراشيبى زوال
إِنَّ الدُّنْيا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوكُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِكِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْياءِ السُّنَّةِ:
دنيا فنا و زوالش نزديك گرديده و در حال وداع است، و من شما را به سوى خدا و پيامبرش ـ كه درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و ميراندن باطل و زنده كردن سنّت، دعوت مى‌كنم.

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت





مردی با خود زمزمه کرد : خدایا با من حرف بزن ، یک سار شروع به خواندن کرد اما مرد نشنید.


فریاد بر آورد : خدایا با من حرف بزن ، آذرخش در آسمان غرید ، اما مرد گوش نکرد.


مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم ، ستاره ای درخشید اما مرد ندید .


مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده ، نوزادی متولد شد اما مرد توجهی نکرد.


پس مرد در نهایت یأس فریاد زد : خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری .


در همین زمان پروانه ای پایین آمد و روی دستش نشست اما مرد آن را پراند و به راهش ادامه داد.


… و خدایی که در این نزدیکی است ، لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند، روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه


(سهراب سپهری)

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم