✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
ما تنهایم یا او...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




مادر من فقط یک چشم داشت !!!!!!!!!

مادر من فقط يك چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون هميشه مايه خجالت من بود
اون براي امرار معاش خانواده براي معلم ها و بچه مدرسه اي ها غذا مي پخت
يك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره
خيلي خجالت كشيدم . آخه اون چطور تونست اين كار رو بامن بكنه ؟
به روي خودم نياوردم ، فقط با تنفر بهش يه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد يكي از همكلاسي ها منو مسخره كرد و گفت ايي يي يي .. مامان تو فقط يك چشم داره
فقط دلم ميخواست يك جوري خودم رو گم و گور كنم . كاش زمين دهن وا ميكرد و منو ..
كاش مادرم يه جوري گم و گور ميشد…
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا ميخواي منو بخندوني و خوشحال كني چرا نميميري ؟
اون هيچ جوابي نداد….
حتي يك لحظه هم راجع به حرفي كه زدم فكر نكردم ، چون خيلي عصباني بودم .
احساسات اون براي من هيچ اهميتي نداشت
دلم ميخواست از اون خونه برم و ديگه هيچ كاري با اون نداسته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم براي ادامه تحصيل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج كردم ، واسه خودم خونه خريدم ، زن و بچه و زندگي…
از زندگي ، بچه ها و آسايشي كه داشتم خوشحال بودم
تا اينكه يه روز مادرم اومد به ديدن من
اون سالها منو نديده بود و همينطور نوه ها شو
وقتي ايستاده بود دم در بچه ها به اون خنديدند و من سرش داد كشيدم كه چرا خودش رو
دعوت كرده كه بياد اينجا ، اونم بي خبر
سرش داد زدم “: چطور جرات كردي بياي به خونه من و بجه ها رو بترسوني؟!”
گم شو از اينجا! همين حالا
اون به آرامي جواب داد : ” اوه خيلي معذرت ميخوام مثل اينكه آدرس رو عوضي
اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر ناپديد شد .
يك روز يك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور براي شركت درجشن تجديد ديدار
دانش آموزان مدرسه
ولي من به همسرم به دروغ گفتم كه به يك سفر كاري ميرم .
بعد از مراسم ، رفتم به اون كلبه قديمي خودمون ؛ البته فقط از روي كنجكاوي .
همسايه ها گفتن كه اون مرده
ولي من حتي يك قطره اشك هم نريختم
اونا يك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه بدن به من
اي عزيزترين پسر من ، من هميشه به فكر تو بوده ام ، منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
خيلي خوشحال شدم وقتي شنيدم داري ميآي اينجا
ولي من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بيام تورو ببينم
وقتي داشتي بزرگ ميشدي از اينكه دائم باعث خجالت تو شدم خيلي متاسفم
آخه ميدوني … وقتي تو خيلي كوچيك بودي تو يه تصادف يك چشمت رو از
دست دادي
به عنوان يك مادر نمييتونستم تحمل كنم و ببينم كه تو داري بزرگ ميشي با يك چشم
بنابراين مال خودم رو دادم به تو
براي من افتخار بود كه پسرم ميتونست با اون چشم به جاي من دنياي جديد رو بطور كامل ببينه
از طرف مادرت ای پسر عزیزم ….

 

موضوعات: داستان  لینک ثابت






توصیه هایی برای توسعه فردی

 

اگر دیدی مردم از تو خوششان می آید؛ پس بدان آنها از نعمتی که خداوند به تو عطا کرده خوششان آمده؛
واز عیوبی که خداوند آنها را ستر کرده خبر ندارند؛ پس خدا را شکر کن و به خود مغرور نشو.

اگر می خواهی خوشبخت باشی؛ خیلی به خاطرات گذشته توجه نکن؛ ودنبال کسی که به تو نمی اندیشد ندو؛
چون کسی در فراق کسی نمی میرد؛ پس خدا را بر نعمت فراموشی شکر کن.

انتظار نداشته باش که از دیگران بهتر باشی؛ ولی انتظار داشته باش تا از گذشته ی خودت بهتر باشی.

وقتی اندیشه ها به اندیشه دیگران مشغول می شود؛ کوچک می شود؛ ووقتی اندیشه به خود تکیه می کند بزرگ می شود.!!


 سکوت در مواقع سخت وطاقتفرسا احترام می آورد، بر عکس کشمکش وجدال که موجب نفرت وکینه می شود !!


 مردی خوشتیپ وخوش هیکل جلو سقراط ایستاد وبه لباس و قیافه اش افتخار کرد؛ سقراط به او گفت:
(حرف بزن تا ببینمت)…. پس مواظب حرفهایت باش که حرفهایت شخصیتت است. !!

 


 از حکیمی پرسیدند:چرا از کسی که اذیتت می کند انتقام نمی گیری؟ با خنده جواب داد:
آیا حکیمانه است سگی را که گازت گرفته گاز بگیری؟!


با هر انسانی آنطور رفتار کن که او مهمترین شخص در دنیاست؛ نه بخاطر اینکه احساس خوشبختی خواهی کرد؛
ولی بخاطر اینکه تو دوستان بیشتری را بدست خواهی آورد؛ که همان احساس را با تو رد وبدل می کنند !!


 با انسانهای مثبت معاشرت کن؛ چون آنها بر اندیشه وعقل ورفتارت تأثیر می گذارند؛
وتو بصورت ناخودآگاه به انسانی مثبت تبدیل خواهی شد؛ وآنگاه شروع به تاثیر بر دیگران خواهی کرد !!


اگر کسی با تندی تو را نصیحت کرد، سخنش را قطع نکن، واز ملاحظاتش استفاده کن؛
چون در پشت تندی اش محبت عمیقی قرار دارد، مانند کسی نباش که ساعت زنگدار را می شکند فقط بجرم این که او را بیدار کرده است. !!

لبخند برایت نان نمی خرد..!! ولی برایت دلهایی را می خرد.!”
پس آفرین به دینی که لبخند را عبادتی قرار داده که بخاطر آن مأجور مي شويم


در باره من هر چه می خواهی بگو؛ ولی به کتف چپت نگاه کن آنجا حق من محفوظ است؛ حال هر چه دلت خواست بگوی.

 


 وقتی صدقه می دهی پولت را خرج نمی کنی بلکه آنرا برای خودت در وقتی دیگر میفرستی؛
وپس انداز حساب آخرتت را افزایش می دهی در حین اینکه فرصت دستیابی خود به بهشت را افزایش می دهی.
وچه زیباست این آیه:( وَلَسَوفَ يُعطِيكَ رَبكَ فترضى)

 


اگر می توانستی صدای قلمهای ملائكه را موقعی که نام تو را در لیست ذاکرین می تویسند بشنوی،
با گفتن لا اله الا الله از شوق می مردی!!!

 


اخلاق در دنیا درجاتی دارد؛ هر چه اخلاقت بهتر باشد قدر ومنزلتت در بین مردم بالاتر می رود؛ ودرجه اخلاق بالاتر می رود !

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت





ظرفیت ما

در روزگاران قدیم مردی از دست روزگار سخت می نالید پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست، استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟ آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت : خیلی شور و غیر قابل تحمل است. استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت: همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟

مرد گفت : خوب است و می توان تحمل کرد. استاد گفت: شوری آب همان سختی های زندگی است. شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود. سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه آنرا تعیین می کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است…

اللهم عجل لولیك الفرج والعافیة والنصر

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





برای کسانی که دغدغه کار فرهنگی در فضای مجازی دارند !

سلام بر همه دوستان این مطلب رو فقط بخاطر کسانی میذارم که دغدغه ی دین دارند و معتقد هستند که سنگر فضای مجازی رو نباید ترک کرد .. احسنت به نظر شما اما حرف شما زمانی درسته که با نکات زیر همراه باشه ….
این روزها نصیحت‌های علامه حسن‌زاده آملی به‌وفور در شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان موبایلی به چشم می‌آید و به گوش می‌خورد. برخی نصایح این علامه بزرگوار در ارتباط با استفاده از شبکه‌های اجتماعی و افراد عضو در این شبکه‌ها به‌شرح زیر است:
1 - حق را با یاد کردن و تکرار کردنش زنده کنید.
2 - باطل را با ترک کردنش نابود کنید.
3 - از تصاویر حرام و غیرشرعی پرهیز کنید.
4 - از بحث‌های بیهوده بپرهیزید.
5 - از جوک‌هایی که دین و عبادات و مقدسات و اشخاص و ملت‌ها و قومیت‌ها را مسخره می‌کند، بپرهیزید.
6- مصدر نقل شایعات نباشید و قبل از نقل و انتشار هر حدیث یا روایت یا داستان و خبری از صحت آن مطمئن شوید.
7- بگذارید آن کلامی که می‌فرستید به‌نفع شما گواهی دهد نه علیه‌تان.
8- خودتان را کلید خیر و قفل شر قرار دهید.
9- هر متنی و پیامی که می‌فرستید به‌منزله تأیید و با امضای شماست. نگو که به من رسیده و کپی کرده‌ام.
10- تمام سعی خودتان را برای استفاده بهینه از این تکنولوژی به کار بگیرید و از آن برای دعوت الی اللّه و امر به معروف و نهی از منکر و آموزش مسائل دینی و فرهنگی و علمی و آموزشی استفاده کنید یعنی به‌عنوان یک اصلاحگر به‌تمام معنا، و نیت خودتان را درست و خالصانه کنید.
11- برای بیان حق مجاملات و رودربایستی را کنار بگذارید٬ دین و حق بر هر چیز مقدم و شایسته‌تر هستند.
12- تصویر پروفایل شما و پیام‌هایتان معرف شخصیت شماست.

موضوعات: فضای مجازی و سایبری  لینک ثابت




عاقبت خيانت هاي ماهواره اي/شوهردار هم مي تواند دوست پسر داشته باشد…؟

يک روز به گفت: مي خواهم ببينمت. من اول مخالفت کردم ولي پيش خودم گفتم: حالا بروم و از نزديک بهش بگم که من شوهر دارم تا بيخيال من بشه.
به گزارس اساتيد برتر به نقل از شاخه طوبي، يک روز داخل پارک شقايق نشسته بودم و به اطرافم نگاه مي کردم، غرق در فکر بودم که گام هاي لرزان خانم جواني توجه ام را به خود جلب کرد.
لرزان و مضطرب اين مسافت را طي مي کرد، خود را به صندلي که من نشسته بودم رساند که اندکي استرحت کند. نگاه خسته خود را به نگاهم پيوند زد، نگاهش کردم تا آن روز کسي را اينگونه مضطرب و درمانده نديده بودمٍ.
بدون هيچ حرفي فقط گفت: تو را به خدا کمکم کنيد. صدايش مي لرزيد، موج غم در چشمانش جاري بود.
دستان سردش را در دستانم فشردم، از او خواستم بيشتر توضيح دهد.
بغضش ترکيد و گريه را سر داد.
من شروع به حرف زدن با اين خانم کردم و گفتم: گريه کردن فايده اي ندارد، فقط دعا کنيد. ان شاءالله مشکل حل مي شود.
اين خانم کمي آرام شده بود، شروع به گفتن کرد: دو سالي مي شود که مي شناسمش،‌ پسري است زيبا و مهربان، ‌در قلبش به اندازه تمامي دنيا مهرباني و محبت موج مي زند.
من گفتم: خب، حالا اين پسر جوان کيست و چندسالش است؟
زن سري تکان داد و با افسوس گفت: او جوان است، تنها 25 سال دارد و من عاشق او هستم ولي افسوس که شوهر دارم و شوهرم خيلي من را دوست دارد در صورتي که من به او علاقه اي ندارم، نمي دانم بايد چکار کنم؟
با تعجب نگاهش کردم.
گفتم: عاشقش هستي؟
گفت:بله خيلي.
زن بي درنگ از جا بلند شد و مي خواست برود. گويا تنها آمده بود اين حرف را بزند و برود.
صدايش کردم و نسبتش را با آن جوان پرسيدم.
صورتش را برگرداند، آهي بسيار تلخ کشيد. اشک از چشمانش سرازير شد جواب داد: من عاشق او هستم، ‌اما افسوس که از دستم کاري بر نمي آيد.
سري تکان داد و گفت: 4 سال مي شود که ازدواج کردم. شوهرم عاشقم بود و من هيچ حسي به او نداشتم.
وي در ادامه افزود: مهدي شوهرم را مي گويم از همان موقع که به خواستگاريم آمده بود، گفت: بايد ماهواره در خانه مان باشد من هم بدم نمي آمد.
شوهرم از صبح مي رفت سرکار و تا 8 شب به خانه برمي گشت. من هم از تنهايي فقط ماهواره نگاه مي کردم طوري که گويي به آن معتاد شده بودم.
وقتي هم به خانه مي آمد، خيلي خسته بود و زياد با من نبود و مي رفت مي خوابيد من ديگر به او حسي نداشتم و فقط به سريال هايي که در شبکه “من و تو” و “فارسي وان"فکر مي کردم و هميشه مي گفتم: چي مي شد شوهرم کسي بود که من عاشقش باشم.
زن جوان آهي کشيد و ادامه داد: دو سال پيش تازه گوشيم را عوض کرده بودم و به وايبر و واتس آپ وصل شدم يکي پيشنهاد دوستي داد، من به او گفتم: شوهر دارم. ولي دست بردار نبود تا اينکه من اصلا جوابش را نمي دادم ولي او همش پيام مي داد.
همانطور که اشک از گونه هايش پاک مي کرد، گفت: اسم اين جوان آقا حميد است.
يک روز حميد گفت: مي خوام ببينمت. من اول مخالفت کردم ولي پيش خودم گفتم: حالا برم و از نزديک بهش بگم که من شوهر دارم بيخيال من بشه.
آن روز به سر رسيد، در همين پارک قرار گذاشتيم وقتي آمد دلم لرزيد انگار با يک نگاه عاشقش شده بودم خيلي پسر زيبارويي بود.
من دروغ به او گفتم: آقا حميد من شوهرم را خيلي دوست دارم و نمي خواهم زندگي ام به خاطر اين پيام ها بهم بريزد.
حميد گفت: ما متعلق به هميم، خيلي به هم شبيه هستيم، نه من بدون تو دوام مي آورم و نه تو بدون من.
من به او گفتم: من هنوز هم يک زن شوهردارم.
او گفت: همين جذاب ترت مي کنه. من بي تو نمي توانم باشم و من هم مثل تو تنها هستم و از اين زندگي خسته شده ام. ما بايد مثل ۲ دوست در کنار هم باشيم و درد دل کنيم.
من هم در واکنش به اين حرفهايش، يک لبخندي زدم.
حميد ديگر چيزي نگفت و رفت.
از آن روز به بعد خيلي به او فکر مي کردم و همينکه در زندگي من و مهدي نه بچه اي بود و نه خودش، و من هم که اين سريال هاي ماهواره اي را مي ديدم گفتم عيبي ندارد زن شوهردار هم مي تواند دوست پسر داشته باشد، از آن به بعد با او ارتباط برقرار کردم.
روزهاي اول قرار گذاشتيم مثل خواهر و برادر غم خوار هم باشيم اما رابطه عاطفي ما خيلي زود به يک دل بستگي شوم تبديل شد و الان دو سال است که با هم هستيم.
يک دفعه اين خانم جوان در فکر فرو رفت، من به او گفتم الان مي خواهي چکار کني؟
گفت: واقعا نمي دانم. حميد به من گفته از مهدي طلاق بگير با من ازدواج کن. ولي مي ترسم دروغ بگويد يا اينکه در زندگي با او خوشبخت نشوم.
اين زن جوان دوباره گريه را سر داد و گفت: خانم من واقعا عاشق حميدم ولي نمي خواهم زندگي با مهدي را از دست بدهم چون با او خوشبختم و هيچ چيز در زندگي کم ندارم.
من به او گفتم: تو که چيزي کم نداشتي پس چرا به اين دوستي تن دادي؟ چرا با خود شوهرت صحبت نکردي و مسئله را با او در ميان نگذاشتي؟
گفت: نمي دانم واقعا انگار مهره مار با خودش داشت و اين شبکه هاي لعنتي ماهواره هم کم در اين قضيه مقصر نبودند.
اين را هم نگفتم: به تازگي فهميدم که حميد مواد مصرف مي کند يک مقدار ازش نا اميد شده ام ولي…..
به من گفت شما جاي من بودي چکار مي کردي؟
من گفتم: عزيزم من از اول نمي گذاشتم شوهرم ماهواره را به خانه بياورد تا مسائل بعدي آن پيش بيايد و اگر هم کسي اين پيام ها را داد با شوهرم درميان مي گذاشتم تا از همانجا طرف ديگر پيام ندهد.
به اين خانم جوان گفتم: الان هم هنوز دير نشده خطت را عوض کن و ديگر به اين پسري که باعث خراب شدن زندگيت شده جواب نده.
او هم يک نگاه تعجب آوري به من کرد و گفت: جدايي در حرف خيلي راحته ولي در عمل …. و رفت.

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت




اينكه بخواهيد از بين اميال خودتان برخى اميال را انتخاب كنيد و برخى را رد كنيد همين به معناى رنج است!

در اثرخيال پردازى يا فريب شيطان، تصور مى كنيم “در دنيا مى شود يك زندگىراحت و بى زحمت داشت"!

در زندگى مادى و معنوى هميشه درگيرى وجود دارد! امام على(ع): هر كس در سن كم، خود را به رنج نياندازد در بزرگسالى آسايش نمى يابد. امیال خود 

موضوعات: بیانات معنوی  لینک ثابت




آدم دوست دارد خوبی‌ها و رنج‌های خود را برای دیگران تعریف کند و یا آنها را از زبان دیگران بشنود، اما خدا دوست دارد شایستگی مصاحبت با او را پیدا کنیم!

برای همین باید این‌گونه گفتگوها با دیگران را کم کنیم؛ نباید دنبال آبرو پیش دیگران و گدای محبت دیگران باشیم تا خدا قلب ما را پر کند.

موضوعات: بیانات معنوی  لینک ثابت




محبت و علاقه، موتور محرک زندگی است! اولین مشخصۀ زندگی خوب این است که محبت در زندگی، پررنگ باشد. ما باید محبت را برای زندگی لازم بدانیم! باید با محبت، عشق احساس و شور و عاطفه زندگی کنیم. بعضی‌ها زندگی حداقلیِ حقوقیِ سرد دارند و البته آزارشان هم به کسی نمی‌رسد و ظاهراً هم مورد احترام مردم هستند، ولی این زندگی بهتر نیست؛ کسی فریب نخورَد! زندگی باید با عشق و احساسات و عاطفه و شور همراه باشد. منتها اگر شما عاشق یک چیز پوچ یا بی‌ارزش باشید، این عشق و احساسات شما را از تعادل خارج می‌کند و به یک موجود ناهنجار تبدیل می‌کند و رفتارهای ناهنجار از شما سر می‌زند

موضوعات: بیانات معنوی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم