✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
ويژه سحر/ يك شرط استجابت دعا اينست كه..


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




آموزگار سر کلاس گفت:
کشتی مسافران را بر عرشه داشت؛
در حال گردش و سیاحت بودند.
قصد تفریح داشتند.
امّا، همه چیز همیشه بر وفق مراد آدمی نیست!
کشتی با حادثه روبرو شد و نزدیک به غرق شدن و به زیر آب فرو رفتن!
روی عرشه زن و شوهری بودند .
هراسان به سوی قایق نجات دویدند،امّا وقتی رسیدند،
فهمیدند که فقط برای یک نفر دیگر جا مانده است!
در آن لحظه، مرد همسرش را پشت سر گذاشت و خودش به درون قایق نجات پرید.
زن، مبهوت، بر عرشۀ کشتی باقی ماند!
کشتی در حال فرو رفتن بود.
زن، در حالی که سعی می‌کرد،
در میان غرّش امواج دریا،
صدای خود را به گوش همسرش برساند، فریاد زد و کلامی بر زبان راند.”

آموزگار دم فرو بست و دیگر هیچ نگفت.
از شاگردان پرسید:
به نظر شما زن چه گفت؟؟؟
هر کسی چیزی گفت.
بیشتر دانش‌آموزان حدس زدند که زن گفت:
“بیزارم از تو! چقدر کور بودم و تو را نمی‌شناختم!”
آموزگار از جوابها راضی نبود.
ناگاه متوجّه شد پسرکی در تمام این مدّت سکوت اختیار کرده
و هیچ سخن نمی‌گوید!
از او خواست که جواب گوید.
و اگر مطلبی به ذهنش می رسد بیان کند.
پسرک اندکی خاموش ماند و سپس گفت:
خانم معلّم، بر این باورم که زن فریاد زده است که
“مراقب فرزندمان باش!”

آموزگار در شگفت ماند و پرسید:
“مگر تو قبلاً این داستان را شنیده بودی؟ “
پسرک سرش را تکان داده گفت:
“خیر؛ امّا مادر من هم قبل از آن که از بیماری جان به جان‌آفرین تسلیم کند،به پدرم همین را گفت.”

آموزگار با ندایی حزین گفت:
“آری! پاسخ تو درست است.”
بعد، ادامه داد:
کشتی به زیر آب فرو رفت.
مرد به خانه رسید و دخترشان را به تنهایی بزرگ کرد و پرورش داد. سال‌ها گذشت.
مرد به همسرش در آن عالم پیوست!
روزی دخترشان، هنگامی که به مرتّب کردن اوراق و آنچه که از پدرش باقی مانده مشغول بود،
دفتر خاطرات پدر را یافت!
دریافت که قبل از آن که پدر و مادرش به مسافرت دریایی بروند،
معلوم شده بود که مادرش به بیماری بی‌درمانی دچار شده بود که دیگر زندگی او چندان به درازا نمی‌کشید!
در آن لحظۀ حسّاس،پس در حقیقت پدر از تنها فرصت زنده مانده برای پرورش دخترشان سود جُسته بود!
پدر در دفتر خاطراتش نوشته بود:
«چقدر مشتاق بودم که با تو در اعماق اقیانوس جای بگيرم ، امّا به خاطر دخترمان، گذاشتم که تو به تنهایی به اعماق آبهای دریا بروی.»
داستان خاتمه یافت.
کلاس در خاموشی فرو رفت.
آموزگار می‌دانست که دانش‌آموزانش درس اخلاقی این داستان را دریافته اند.

در ورای هر کاری،
هر فریادی،
هر سخنی،
پیچیدگی‌ بسیاری وجود دارد
که درک آنها مشکل است.
به این علّت است که هرگز نباید سطحی بیاندیشیم و دیگران را بدون آن که ابتدا آنها را درک کرده باشیم، مورد داوری خود قرار دهیم.
کسی که مایل است صورت حساب را پرداخت کند، بدان علّت نیست که جیبی مملو از پول دارد، بلکه دوستی و رفاقت را بیش از پول ارج می‌نهد.
کسانی که در محلّ کار، ابتکار عمل را به دست می‌گیرند، نه بدان علّت است که احمقند، بلکه چون مفهوم مسئولیت را نیک می‌دانند!
کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی زبان به پوزش باز می‌کنندو از در اعتذار وارد می‌شوند،نه بدان علّت است که خود را مدیون شما می‌دانند؛ بلکه از آن روی است که شما را دوست واقعی خود می‌دانند.
کسانی که برای شما متنی را می‌فرستند، نه بدان سبب است که کار بهتری ندارند که انجام دهند، بلکه از آن روی است که مهر شما را در دل و جان دارند!
یک روز، همۀ ما از یکدیگر جدا خواهیم شد!
دلمان برای گفتگوهای خویش دربارۀ همه چیز و هیچ چیز تنگ خواهد شد!
رؤیاهای خویش را به یاد خواهیم آورد.
روزها و ماه‌ها و سالها از پی هم خواهد گذشت ،تا بدانجا که دیگر هیچ تماسی برقرار نخواهد بود.
یک روز فرزندان ما نگاهی به این عکس‌های ما خواهند افکند و خواهند پرسید:
“اینها کی اند؟”
و ما با اشکی پنهان، در چشم لبخندی خواهیم زد زیرا سخنی بس مؤثّر قلب ما را متأثّر می‌سازد؛ پس خواهیم گفت:
“اینها همان کسانند که من بهترین روزهای زندگی‌ام را با آنها گذرانده‌ام.”

موضوعات: داستان  لینک ثابت




نوکر نرود به کربلا پس چه کند ؟!
خود را نرساند به شما پس چه کند؟!


قلبش به کرمخانه ارباب خوش است
گر رو نزند به اشنا پس چه کند ؟!


دارو ز شفاخانه تربت خواهد
جامانده زکربلا شفا پس چه کند؟!


خاک قدمت بهشت ،با بودن تو
ماندیم بهشت را خدا پس چه کند؟!


دامن مکش از دست گدایان درت
بی لطف شما بگو گدا پس چه کند؟!


ارباب شدی که روبه هرکس نزنم
بنده نکند توراصدا… پس چه کند…؟!

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




حجة السلام قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
روزی چاقوی استاد ( در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
« آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند. » آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین )
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم. »

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت




گوش دِه یک لحظه بر من بدحجاب
پوشش تو،بوده مُزد انقلاب؟

 

میکنی بر پای خود شلوار تنگ
این،جوابت بوده بر مردان ِ جنگ؟

 

موی خود کردی برون از روسری؟
میکنی با ناز و عشوه دلبری؟

 

گشته ای مانند یک ضرب المثل؟
میکنی از چه دماغت را عمل؟

 

در خیالت دختری تک میشوی؟
بهر نامحرم،عروسک میشوی؟

 

داده ام خون،غرق آسایش شوی
در خیابان غرق آرایش شوی؟

 

داده ام خون،دل شود قاموستان
تا بماند در امان،ناموستان

 

لحظه ای پس گوش کن بر پند ِ من
کن حیا از خون و از سربند من…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی, حجاب  لینک ثابت




پسر: من اساسا معتقدم ازدواج مانعی برای پیشرفت بشره.


دختر: من هم فکر می‌کنم ازدواج فردیت بشر را مورد هدف قرار داده.


پسر: به راستی که مسئولیت و تعهد آدم رو فرسوده می‌کنه.


دختر: کاملا درسته … آثار زیانباری هم برای لطافت پوست به همراه داره.


پسر: این همه هزینه برای عروسی …


دختر: جهیزیه رو بگو.


پسر: هزار تا خرجِ الکیِ دیگه. که چی بشه؟


دختر: هیچی


پسر: تازه بعدش خانواده‌ها می‌افتن به جون هم.


دختر: آخ گفتی! توقع‌ها، حرف درآوردن‌ها، خاله‌زنک بازی‌ها …


پسر: همه رو باید راضی نگه داری وگرنه روزگارت رو سیاه می‌کنن.


دختر: وای دیوونه کننده است.


پسر: تازه خود ازدواج هم فقط تا شیش ماه جذابیت داره.


دختر: کلا سقف یکی از عوامل جداییه.


پسر: سقف مطالبات؟


دختر: نه، سقف خونه.


پسر: چطور؟


دختر: تا وقتی خونه باباتی جون میدی که با عشقت بری زیر یه سقف، وقتی با عشقت میری زیر یه سقف، جون میدی که برگردی خونه بابات.


پسر: مردها هم سقف رویاهاشون هی میره بالاتر!


دختر: حالا این هیچی … اینایی که به عشق بچه‌دار شدن ازدواج می‌کنن، وای خدا.


پسر:‌ها ها‌ها .


دختر: یعنی واقعا ازدواج می‌کنن که تکثیر بشن؟


پسر: حماقت محضه.


دختر: اصلا نمی‌فهمم این بچه چی داره!


پسر: به سختی به دنیا میاد و به سختی بزرگ میشه ولی در نهایت به راحتی نادیده‌ات می‌گیره.


دختر: واقعا … راستی، بیژن و عاطفه هم طلاق گرفتن.


پسر: کدوم بیژن و عاطفه!؟


دختر: بچه‌های ورودی 88 مهندسی شیمی دیگه. همون‌هایی که سال اول دانشگاه ازدواج کرده بودن.


پسر: برای چی؟


دختر: عاطفه بعد از یه سال فهمید بیژن با یکی دیگه‌ میره سانفرانسیسکو ولی چون خود عاطفه هم شیش ماه بود با یکی دیگه می‌رفت سانفرانسیسکو چیزی نگفت تا سفرشون زهرمار نشه. اما بعد از یه مدت دوتاشون فهمیدن و سورپرایز شدن و کلی فان شد!


پسر: خب پس چرا طلاق گرفتن؟


دختر: دیگه تعدادشون زیاد شده بود، نمی‌گنجیدن!


پسر: اینم آخر و عاقبت ازدواج‌های امروزی. بهنام هم زنش رو طلاق داد. میدونی؟


دختر: بهنام؟ بهنام شریف؟


پسر: آره.


دختر: اون دیگه چرا؟‌


پسر: دو سال دختره رو خونه باباش نگه داشت. آخر دختره قاطی کرد و گفت طلاق میخوام.


دختر: خب یه خونه اجاره می‌‌کرد.


پسر: پول پیش نداشت، بدبخت بود.


دختر: اصلا همه بدبختی انسان از ازدواج شروع شد. اگه آدم و حوا از اون اول دوست معمولی بودن الان این وضع ما نبود.


پسر: ای داد از این ازدواج … از این سنت منسوخ … از این گرداب نابودگر … مریم!


دختر: بله؟


پسر: با من ازدواج می کنی؟
دختر: جدی؟


پسر: آره.
دختر: باشه.


پسر: بسیار خب.
دختر: فقط یه چیزی .


پسر: چی؟
دختر: چند تا بچه داشته باشیم؟


پسر: چهار تا خوبه؟
دختر: پنج تا بهتر نیست؟


پسر: هر چی تو بگی.
دختر: اوکی، بای.
پسر: بای.

موضوعات: ازدواج و رازهای طلایی همسرداری  لینک ثابت




 

جمهوری دموکرات کنگو، زیمبابوه و مالاوی به ترتیب بعنوان فقیرترین کشورهای جهان شناخته شدند.

به گزارش افکارنیوز، پایگاه خبری «الافریکا» اعلام کرد: براساس داده های صندوق بین المللی پول که با معیارهای سرانه تولید ناخالص داخلی، قدرت خرید و نرخ تورم در میان کشورهای مختلف بررسی گردید، جمهوری دموکرات کنگو، زیمبابوه و مالاوی به ترتیب بعنوان فقیرترین کشورهای جهان شناخته شدند.

در همین حال جمهوری دموکرات کنگو بعنوان فقیرترین کشور جهان شناخته شد و درآمد سالانه هر کنگویی ۳۹۴ دلار و ۲۵ سنت در سال است و بعد از آن کشورهای زیمبابوه با ۹۰ درصد بیکاری و درآمد سالانه هر شخص در حدود ۵۸۹ دلار و ۲۵ سنت و کشور مالاوی با درآمد ۸۹۳ دلار در سال برای هر شخص به ترتیب در جایگاه دوم و سوم قرار گرفتند.

این در حالی است که این کشورها از منابع معدنی گرانبهایی همچون طلا، پلاتیوم و الماس برخوردار هستند.
ه, 25 تیر 1394 11:42 نوشته شده توسط ندای هفتکل بازدید: 40

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




شاهی:

محرک فعالیت کلیه ها
دارای ویتامین های A,C و آنتی اکسیدان های قوی بوده و برای رفع رادیکال های مضر بدن مفید است.پایین آورنده قندخون بوده و لکه های قهوه ای و کک و مک ناشی از تماس مستقیم با نور خورشید را رفع میکند.
شاهی چربی و کلسترول بد خون را کاهش میدهد،محرک فعالیت کلیه ها بوده و دافع سنگ کیسه صفرا،مثانه و کلیه است و فوق العاده برای دردهای مفصلی و نقرس مفید است.

 

ترخون:

جانشین مناسب نمک
بوی تند آن موجب مهار رشد میکروب های پوست و کاهش بوی بد بدن می شود.
مصرف آن برای بیماران قلبی،افراد مبتلا به فشار خون مناسب است.
این سبزی اعصاب را تقویت کرده و به هضم غذاهای پرچرب کمک میکند و یک آرامبخش ملایم است.ترخون سم زدای خوبی است و موجب تسکین درد و رفع مشکلات قاعدگی از جمله تهوع و ضعف می شود.
این سبزی قدرت دفاعی بدن را بالا برده و از شدت بیماری های ویروسی می کاهد.

موضوعات: خواص میوه ها و اسرار خوراکی ها  لینک ثابت





نعناع

در درمان سوءهاضمه ،بی اشتهایی،نفخ،تهوع و حتی برای دفع سنگ کلیه نقش دارد.نعناع حاوی منتول است که از التهاب مفاصل جلوگیری کرده و باکتری های دهانی که مسیول ایجاد پلاک های دندانی میشود را از بین میبرد.

 

ریحان

ریحان:آرامبخش و خواب آور

ضدیبوست،ضدتشنج،رفع کننده سردردهای عصبی (میگرن)و سرگیجه است و برای رفع بی خوابی های اضطرابی موثر بوده و مسکن خوبی به شما میرود.
ریحان ،شیر مادران شیرده را زیاد میکند و برای رفع التهاب کلیه مفید است.این سبزی نفاخ نیست و اسپاسم های معده را برطرف میکند.

موضوعات: خواص میوه ها و اسرار خوراکی ها  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم