✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
مهدی جان ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﻳﻢ ﻭﻟﻲ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﻳﻴﻢ، ﺭﻋﻴﺖ ﺷﻤﺎﻳﻴﻢ.


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




داستانی پند آموز:


مردی به پیامبر خدا ، حضرت سلیمان ، مراجعه کرد و گفت ای پیامبر میخواهم ، به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی .
سلیمان گفت : توان تحمل آن را نداری .
اما مرد اصرار کرد
سلیمان پرسید ، کدام زبان؟ جواب داد زبان گربه ها، چرا که در محله ما فراوان یافت می شوند. سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت
روزی دید دو گربه باهم سخن میگفتند. یکی گفت غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم . دومی گفت ،نه ، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت ؛ به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید، آنرا خواهم فروخت، و فردا صبح زود آنرا فروخت
گربه امد و از دیگری پرسید آیا خروس مرد؟ گفت نه، صاحبش فروختش، اما، گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید ایا گوسفند مرد ؟
گفت : نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحب خانه خواهد مرد، و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!
مرد شنید و به شدت برآشفت
نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن !
پیامبر پاسخ داد:

خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی ، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن!


حکمت این داستان :
خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم.
او بلا را از ما دور میکند ، و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!!!!

پس بر ماست که امورمان را به او بسپاریم .

موضوعات: داستان  لینک ثابت




این شعر
تقدیم به اونهایی که دلشون برای
حرم امام رضا (ع)یه ذره شده !
حرم لبریز زائرها
مسافرها
مجاورها
گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها!
یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها!
و حالا هر کدام آرام
زبان واکرده در این ازدحام ، آرام :


” ببین این دست پینه بسته را آقا!
ببین این شانه های خسته را آقا!
به بیخوابی دو چشم خویش را مجبور کردم من!
به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم من!
نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را”
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت!
یکی بالای گلدسته اذان میگفت!
صدا پیچید در صحن و حرم،
گویا در و دیوار با انصاریان میگفت :


” اللهم صل علی
علی بن موسی الرضا المرتضی…”
یکی بغض میان آه را میگفت!
یکی هم خستگیِ راه را میگفت!
جوان زائری در گریه هایش “آمدم ای شاه” را میگفت؛
خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور ، دلگیر حرم هستند!
همان هایی که جا ماندند و حالا پای تصویر حرم هستند…
السلام علیک یا غریب الغربا یا معین الضعفاء یا حضرت علی بن موسی الرضا علیک آلاف التحیت و الثناء، به ابی انتم و امی ونفسی و اهلی و مالی و اولادی

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




سراسر دنیا را وجب به وجب بگردید ملتی پیدا نمی‌كنید كه مردمان آن بتوانند مثل ما جوگیر شوند، خالصانه عرض می‌كنم، حداقل در این یك مورد مردمان هیچ كشوری به گرد پای ما هم نمی‌رسند. سرعت جوگیر شدن ما آنقدر بالاست كه خود ما هم غافلگیر می‌شویم، اما باز جای شكرش باقی است كه این جوگیر شدن ما با همان سرعت و شدتی كه اوج می‌گیرد، فروكش هم می‌كند.


بگذریم. تا به اینجا هر چه خوانده‌اید مثلا مقدمه بوده، اصل مطلب مانده است كه اگر آن را هم نخواندید، زیاد مهم نیست. لپ كلام همان بود كه گفتیم، اما تا آخر مطلب را اگر خواندید، لطفا جوگیر نشوید و برای ادای احترام فیزیكی، دسته‌جمعی به محل كار ما مراجعه نكنید.


اما اصل گزارش را با یك شیوه نوین و ابداعی! با چند سوال شروع می‌كنیم. (اوج خلاقیت ما)‌


اول این‌كه چرا ما این همه جوگیر می‌شویم؟ (كلا توضیح دهید.)‌


ریشه اصلی این جوگیر شدن سریع و دائمی ما كجاست؟ (نشانی دقیق محل ریشه مورد نظر است.)‌


شما تا به حال چندین و چند صد بار جوگیر شده‌اید؟ (به ده رقمی‌ها جایزه داده می‌شود.)‌


تاكنون چندین بار به دلیل جوگیر شدن در مسائلی كه هیچ اطلاعی از آن ندارید، دخالت كرده‌اید؟ (دوست ندارید، پاسخ ندهید.)‌


به نظر شما این جوگیر شدن‌ها ریشه روانی دارد؟ (البته كه ندارد. تا نظرشما چه باشد.)‌


آیا تاكنون به دلیل جوگیر شدن بی‌موقع شرمنده شده‌اید؟ (پاسخ منفی پذیرفتنی نیست.)‌


برگردیم سر اصل مطلب، یعنی همان آگاه كردن شما از موضوعات مختلف اما این بار انواع جوگیر شدن در ایران امروز و چه بسا در جهان امروز، البته با ذكر این نكته كه تمامی داستان‌های نقل شده واقعی است، به جان خود (آخر كلمه خود را آن‌گونه كه دوست دارید كامل كنید، مثلا، م بگذارید، یا ت یا ش بگذارید یا…. ایهام را حال كردید) راست می‌گویم. چون کارشناسان می‌گویند برای اصلاح جامعه باید اعضای آن برای تغییر عادات اشتباه خود اراده کنند.


جوگیر شدن در تكه پاره كردن تعارف


تعارف كردن تا اندازه‌ای كه احترام خود را به طرف مقابل نشان دهیم خیلی خوب است، اما ادامه دادن آن مشكل‌آفرین و دردسرساز است. خدا آن روز را نیاورد كه در تكه پاره كردن تعارف جوگیر شویم، مثل همین: شام تشریف بیاورید پیش ما. نه، قربان شما. تعارف می‌كنید؟ نه، به خدا چه تعارفی. پس حتما بیایید. نه جان تو، از اكباتان تا تهرانپارس كه بیایم ساعت 12 شب می‌شود. اشكال ندارد ما بیدار هستیم. تعارف نمی‌كنم. جان من بیا. خیلی ممنون. مرگ من بیا. یك شب دیگه ان‌شاءالله. نكند از ما بدت می‌آید! این چه حرفیه. پس جان عزیزت پاشو بیا…. یك ساعت بعد، مرد حسابی دارم التماست می‌كنم پاشو بیا دیگه، الو، الو، الو…. بی‌معرفت قطع كرد.


داشتیم از رستوران محل كارمان خارج می‌شدیم كه…. شما بفرمایید. نخیر شما بفرمایید. نه آقا شما بزرگ‌ترید، اول شما بفرمایید. نخیر، این چه فرمایشی است، شما سمت راست هستید اول شما بفرمایید. تا این‌كه آقا رضا از روی احترام آنچنان دست من را كشید كه آستین پیراهنم از شدت احترام ایشان داشت پاره می‌شد. سعیدخان هم كه جوگیرتر شده بود اصرار داشت كه اول حاج آقا به دلیل محاسن سفیدشان تشریف ببرند. به همین دلیل مدام از پشت، حاج آقا را هول می‌داد و می‌گفت: « جان حاج آقا نمی‌شود. اول شما بفرمایید.» حاج آقا هم مقاومت می‌كرد تا این‌كه طفلك حاج آقا با مخ رفت تو دیوار رستوران و بی‌زبان كف رستوران پخش شد، اما سعیدخان باز هم ول كن نبود و زیر لب می‌گفت: «از بس این حاج آقا یك دنده است.»


جوگیر شدن در رانندگی


امروز بعد از حدود یك ماه برای اولین بار توانستم قلمی دست بگیرم و خاطره آن روز مصیبت‌بار را بنویسم. داستان از این قرار بود كه داخل خودروی پیكان مسافركش از بزرگراه همت به سمت غرب در حال حركت بودیم. همه چیز خوب و عالی بود. هوا بهاری و خورشید در سینه آسمان آبی و ترافیك هم به قول همان خانم داخل رادیو زیبا و در حال حركت بود تا این‌كه بغل دستی من به خودروی پژویی كه داشت بین سایر خودروها لایی می‌كشید اشاره كرد و گفت: «عجب دست فرمونی داره!» كه‌ ای كاش زبانش را مار می‌گزید و این حرف را نمی‌زد. بعد از آن بود كه پرواز با پیكان را تجربه كردیم! و فهمیدیم پرواز كردن كار ساده‌ای است اما فرود آمدن سخت دشوار است! خلاصه آقای راننده كه به غیرتش برخورده بود گفت: «جون شما الان سوكسش! می‌كنم» و ما هر چقدر سعی كردیم او را از سوسك كردن آن راننده بیچاره منصرف كنیم فایده‌ای نداشت كه نداشت. مدام زیر لب زمزمه می‌كرد: «الان دست فرمونی نشونتون بدم كه تا عمر دارین فراموش نكنین» چقدر هم راست می‌گفت، واقعا من یكی تا آخر عمرم فراموش نمی‌كنم، البته پرواز با پیكان چیز ساده‌ای نیست كه براحتی بتوان فراموش كرد. همه چیز داشت بخیر می‌گذشت تا رسیدیم به قسمت فرود پیكان در اتوبان. عرض كردم كه فرود كار سختی است آن هم روی گارد ریل وسط اتوبان!


جوگیر شدن تماشاگران فوتبال


یك ساعتی از اتمام مسابقه فوتبال گذشته بود، اما رگ‌های گردنش هنوز بشدت متورم بود. در طول زندگی پربارش به مرغ هم لگد نزده بود چه برسد به توپ فوتبال، اما با عصای زیر بغلش قسم می‌خورد اگر داخل زمین بود حداقل 5 گل می‌زد. جوگیرتر كه می‌شد معتقد بود تیم مورد علاقه‌اش بالای 100 درصد طرفدار دارد. اگر با او وارد بحث می‌شدید برای اثبات این‌كه تیم آنها پرطرفدارترین تیم جهان است دلایل قانع‌كننده‌ای داشت كه مو لای درزش نمی‌رفت.


جوگیر شدن در خرید


خدا آن روز را نیاورد كه فامیلی، دوستی، همسایه‌ای، كسی جسارت كند و چیزی بخرد. آرام و قرار از ما گرفته می‌شود و شب و روز ما یكی می‌گردد و تا لنگه همان چیز را نخریم آرام نمی‌نشینیم.
هر سال برای عید دیدنی به منزل زوج جوان 70 ساله‌ای كه از بستگان دور ما هستند و وضع مالی نسبتا خوبی دارند می‌رویم. امسال هم به رسم عادت برای عید دیدنی به منزل آنها رفتیم. خیلی تحویلمان گرفتند و برای ما میوه پشمالو آورده بودند. بنده خداها شنیده بودند كه خرید میوه درشت نشانه پولدار بودن است به همین دلیل برای همه نارگیل خریده بودند.


از مایكروویو جدیدشان زیاد راضی نبودند. طوبی خانم می‌گفت: «هر چی تخم‌مرغ می‌گذاریم آن تو منفجر می‌شود.»
یك فروند ماشین ظرفشویی هم خریده بودند به این بزرگی، اما طوبی خانم هنوز نفهمیده بود كه دستگاهی چنین پیشرفته چرا لباس‌ها را خوب نمی‌شوید.


جوگیر شدن در پیروی از مد


برای پذیرش هر نوع پوششی كافی است 20 ثانیه روی مخ ما كار كنند. (مثلا بگویند خیلی به رنگ پوست شما می‌آید). در ثانیه بیست و یكم مشغول شمارش پول برای خرید همان جنس هستیم. تلخ ترین خاطره زندگی یكی از دوستان من مربوط به زمانی است كه برای اولین بار پای البسه‌ای عجیب و دراز به نام كراوات به خاندان آنها باز شد. بعد از ورود این شیء ناشناخته به خاندان آنها، تعداد مردهای فامیل به طرز وحشتناكی كاهش پیدا كرد. اگر چه بعد از تحقیقات مشخص شد كه همه آنها بر اثر خفگی از دنیا رفته‌اند! اما بالاخره فهمیدند اگر از كراوات هم استفاده نكنند، باز هم می‌توانند شیك پوش باشند یا حداقل قبل از جوگیر شدن و استفاده از كراوات روش درست گره‌زدن آن را بیاموزند.


جوگیر شدن در دادن اطلاعات غلط
اگر خدای نكرده كسی جرات كند و از ما بپرسد كه در فلان كار واردید، تا طرف به خاطر سوال نسجیده‌اش به غلط كردن نیفتد دست از سرش بر نمی‌داریم.
ای آقا مگر خبر ندارید؟ من تمام وسایل برقی خودمان را تعمیر می‌كنم. جاروبرقی شما خراب شده؟ كاری ندارد، پشت موتور جاروبرقی یك سیم هست كه… دو ساعت بعد.
اكبر آقا جاروبرقی را كه یادت هست، همان كارها را كه گفتی انجام دادم، اما از آن موقع به بعد تا جارو را به برق وصل می‌كنیم كنتور كل ساختمان می‌پرد!
جان من! خیلی جالب است آخر جارو برقی ما هم همین جوری شده بود.
خب اكبر آقا جاروی خودتان را چه كار كردید؟
هیچی بردم تعمیرگاه البته زیاد خسارت ندیده بود فقط موتورش سوخته بود!
مرد حسابی جارو برقی فقط موتورش مهم است، چیز دیگری كه ندارد.
ای بابا، لوله به آن درازی را نمی‌بینی می‌گویی فقط موتورش مهم است؟ خدا وكیلی از مسائل فنی هیچ سر رشته‌ای نداری.


جوگیر شدن در خالی بندی
با شاخ و برگ دادن به یك موضوع ساده آن را در حد یك اتفاق بزرگ جلوه می‌دهیم و گاهی هم ابرقهرمان می‌شویم!
پیرزنی را از یك خیابان خلوت رد می‌كنیم، اما زمانی كه موضوع را برای دیگران بازگو می‌كنیم، می‌گوییم سیل تا زانوی ما آمده بود و آتشفشان در حال فوران بود، در همین حال كه پیرزن روی كول من سوار بود، یك دایناسور از روبه‌رو به ما حمله كرد، مانده بودم چه كار كنم، پیرزن را بندازم و فرار كنم كه این كار اصلا جوانمردانه نبود.
گفتم: مادر شنا بلدی؟
گفت: نه، پسرم.
وضعیت خیلی بدی بود. یكدفعه دیدم كه یك هلیكوپتر در ارتفاع پایین در حال پرواز است. پریدم و یك دستی هلیكوپتر را گرفتم.
مرد حسابی مگر می‌شود همچنین كاری كرد؟
خب مجبور بودم شما اگر جای من بودید چه كار می‌كردید؟ چاره‌ای نداشتم. تازه خدا را شكر كه یك دست من خالی بود وگرنه مجبور می‌شدم هلیكوپتر را با دندان بگیرم… .

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




«آغوش همیشه باز خدا»

سجاده را دوست داشتم…


اسمش را گذاشته بودم…


«آغوش همیشه باز خدا»…


هر جا سجاده بود، میشد با خدا خلوت کرد…


حتی وسط صف نماز جماعت…


هنوز هم سجاده را دوست دارم…


اما یاد گرفتم برای خلوت کردن با خدا لازم نیست دنبال سجاده بگردم…


تمام زمین سجاده است…


روزگارتون پر از لحظه های دو نفری با خداوند….

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




ﺍﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ “ﻏﯿﺒﺖ” ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،
ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻭﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ…
ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟؟؟
جواب با شما…
نگذاريد گوشهايتان گواه چيزي باشد که چشمهايتان نديده، نگذاريد زبانتان چيزي را بگويد که قلبتان باور نکرده..
“صادقانه زندگي کنيد”
ما موجودات خاکي نيستيم که به بهشت ميرويم.ما موجودات بهشتي هستيم که از خاک سر برآورده ايم…
“الهي قمشه ای “

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت




زکات فطره به اتفاق فریقین واجب است و در کلام معصومین فوائد زیادی برای آن بر شمرده اند که به برخی اشاره می کنیم:
«زکات فطره مکمل و تمام کننده روزه است.» [1] «باعث قبولی روزه ماه رمضان می شود.» [2] «باعث سلامتی جسم و پاک سازی روح از رذائل اخلاقی است.» [3]
فطره در لغت چند معنا دارد که مهمترین آنها، خلقت و اسلام است. با توجه به این که پرداخت این نوع حق مالی، باعث سلامت جسم و روح می شود، آن را زکات بدن یا فطره می نامند. شاید وجه تناسب آن با معنای اسلام، این باشد که زکات فطره مقتضای اسلام است؛ از این رو کسی که پیش از غروب شب عید فطر مسلمان، تکلیف از او ساقط نمی شود.
در ادامه استفتائاتی را درباره شرایط وجوب زکات فطره، مقدار و جنس زکات فطره، زمان و مکان پرداخت زکات فطره و مصرف زکات فطره مطرح می کنیم.
زکات فطره ميهمان
سوال:
ميهمانى كه فقط شب عيد فطر به خانه انسان بيايد، تكليف فطره‌‏اش چه مى‌‏شود؟
جواب:
فطره او بر عهده صاحب خانه نيست.
سوال:
اگر انسان شب عيد فطر ميهمان داشته باشد و صبح متوجه شود كه عيد بوده؛ آيا فطره آنها بر او واجب است؟
جواب:
نا آگاهى از رؤيت هلال، تأثيرى در حكم پرداخت فطره ندارد لكن گذشت كه فطره ميهمان يك شبه بر عهده خودش مى‌‌باشد.
سوال:
اگر ميهمان فطره خودش را بدهد، آيا از عهده صاحب خانه ساقط مى‌‏شود؟
جواب:
در فرضى که نان خور محسوب شود اگر با اجازه صاحب خانه و از طرف او فطره خودش را بدهد، از عهده ميزبان ساقط مى‌‏شود.
عدم پرداخت فطره و تكليف زن و فرزند
سوال:
پدرى كه زكات فطره نمى‌‏دهد، تكليف زن و فرزند او چه مى‌‏شود؟
جواب:
بر آنان تكليفى نيست و لازم نيست فطره بدهند.
زمان كنار گذاشتن فطره
سوال:
زمان كنار گذاشتن فطره و پرداخت آن چه موقع است؟
جواب:
بعد از اثبات حلول ماه شوال مى‌‌تواند آن را کنار بگذارد اگر نماز عيد فطر مى‌‏خواند، بنابر احتياط واجب بايد پيش از نماز پرداخت كند يا كنار بگذارد و اگر نماز عيد نمى‌‏خواند، تا ظهر روز عيد فطر مهلت دارد.
انتقال زکات فطره

سوال:
جايز است زکات فطره را در شهر ديگرى بدهيم؟
جواب:
اگر در محل و شهر خودش مستحق پيدا نشود، مى‌‏تواند آن را به شهر ديگرى ببرد.
فراموشى در پرداخت زكات فطره

سوال:
فراموش كرده‌ايم زكات فطره بپردازيم، حكم آن چيست؟
جواب:
اگر زكات فطره نپرداخته‌ايد، از شما ساقط نمى‌‌شود و واجب است آن را ـ بدون نيّت ادا يا قضا ـ جدا كرده و بپردازيد.
کيفيت پرداخت زکات فطره

سوال:
آيا زكات فطره را مى‌‏توان به خانواده فقير غير متدين داد؟
جواب:
در زكات فطره، عدالتِ گيرنده لازم نيست؛ ولى به كسى كه آشكارا گناه كبيره انجام مى‌‏دهد، بنابر احتياط نبايد زكات فطره داد.
پرداخت زکات فطره به واجب النفقه
سوال:
آيا پدر مى‌‏تواند زكات فطره را به فرزند دانشجوى خود كه محتاج است، بدهد؟
جواب:
اگر فرزندان فقير باشند، پدر و مادر بايد مخارج واجب آنان را بپردازند و نمى‌‌توان چيزى از زكات فطره را بابت مخارج زندگى به آنها داد ولى براى اداى دين و يا مايحتاجى كه تأمين آن بر پدر واجب نيست اشكال ندارد.
فطريه سادات
سوال:
همسرم از سادات مى‌‌باشند با توجه به اينکه فطريه ايشان به عهده اينجانب مى‌‌‌باشد و من نيز سيّد نيستم و با عنايت به اينکه فطريه سادات جداگانه دريافت مى‌‌شود آيا فطريه مربوط به همسرم را در محل فطريه سادات بايد قرار داد؟
جواب:
ملاک در پرداخت فطريه معيل (پرداخت کننده فطريه) است نه عيال، بنابراين شما نمى‌‌توانيد فطريه خود را به سيّد بپردازيد هر چند همسر شما از سادات باشد.[4]
- - - - - - - -
پی نوشت
[1]من لا یحضر الفقیه/ج2/ص183
[2]همان/ص183
[3]مستدرک وسائل الشیعه /ج9/ص318
[4]سایت رهبری/ احکام روزه/ زکات فطره http://www.leader.ir/tree/index.php?catid=120

 

موضوعات: فروعات دین  لینک ثابت




این داستان خیلی جذابه خوشحال میشم بخونین
شاید ما هم کمی فکر کنیم!
سفرهای مشهد مقدسی که من برای بچه های دانشگاه تدارک می دیدم غالبا با استقبال پسران و دختران مذهبی روبرو می شد ولی این بار نمی دانم چرا اینگونه امام رضا بین این همه بچه ها صف اول نماز جماعتی ،این افراد به ظاهر غیر مذهبی و مثلا بی حجاب را طلب کرده بود!

بگذارید از اول سفر برایتان بگویم سفری که با خواهران دانشجو جهت زیارت مشهد مقدس برگزار شده بود از میان اتوبوسی که ما با آنها همسفر بودیم حداکثر چند نفر انگشت شمار با چادر الفت داشتند………………………….
لذا وقتی وارد اتوبوس شدم کمی ترسیدم از اینکه عجب سفر سختی در پیش دارم.نمی دانستم با این همه بی حجاب و … چگونه باید برخورد کنم مخصوص چند نفر از آنها که خیلی شیطنت داشتند ناچار مثل همیشه به ناتوانی خود در محضر حضرت وجدان عزیز اعتراف کرده و دست به دامن صاحب کرامت امام ثامن حضرت رضا (ع) شدم.

یکی از اتفاقاتی که باعث شد خستگی سفر را به طور کلی فراموش کنم لطف خدا در اجرای امر به معروف و نهی از منکر بدون چماق بود

داستان از اینجا شروع شد روز اول تصمیم گرفتم برای چادر سخت گیری شدید نکنم لذا چند نفر از دختران دانشجو که سوئیت انها معروف به سوئیت ارذل و اوباش بود(اسمی که بچه ها بخاطر شیطنت بیش از اندازه برایشان انتخاب کرده بودندو خودشان هم خوششان می آمد) و بقول همه همسفران دردسر سازهای سفر بودند تصمیم گرفتند به صورت دسته جمعی برای خرید به بازار بروند اما چون تا به حال به مشهدمقدس نیامده بودند

وبه وقول یکی از آنها فقط به خاطر تفریح سفر مشهد امدم

لذا از من خواستند که به عنوان راهنما با انها بروم من هم با تردید قبول کردم وقتی که به راهروخروجی هتل آمدند متوجه وضعیت و پوشش بسیار نامناسب آنها شدم لذا سرم را پایین انداختم و کمی خودم را ناراحت و خجالت زده نشان دادم

سرگروه بچه هاکه متوجه قضیه شده بود با تعجب گفت: ((حاج اقا مگر چادر برای بازار رفتن هم الزامی است؟))

گفتم( از نظر من نه! ولی به نظر شما اگر مردم یک روحانی را با چند نفر دختر بدون چادر ببینند چه فکری می کنند؟))

یکی از بچه ها بلند گفت : ((حق با حاج اقا است خیلی وضعیت ما نا مناسب است هرکس ما را با این پوشش با حاج اقا بینند یا گریه می کند یا می خندد و یا از تعجب اشتباهی با تیر چراغ برق تصادف می کند))

بقیه غیر از دو نفر حرف او را تایید کردند

ولی یکی از مخالفان گفت: ((حاج اقا من و مادرم و تمام خانواده ما در عمرمان یکبار هم چادر نپوشیده ایم لذا نه تنها بلد نیستم ! بلکه از چادر متنفرم ! من دوست ندارم با چادر خودم را زندان کنم !حیف من نیست که زیر چادر باشم اصلا وقتی چادری ها را می بینم حالم به هم می خورد.ودلم می خواهد دختران چادری را خفه کنم ))

گفتم ( به فرض که حق با شما است ولی خود شما هم اگر یک روحانی را با دختران مانتویی بینی در بازار تعجب نمی کنی؟ اصلا برای تو قابل تصور است یک روحانی مسئول دختران بی چادری باشد؟ گفت : قبول دارم ولی سخت است چادر پوشیدن!))

گفتم (حالا شما یکبار امتحان کنید یکبار که ضرر ندارد تا بعد از آن که می خواهید وارد حرم امام رضا بشوید و چادر الزامی است حداقل یاد گرفته باشید که چگونه چادر سر کنید .))

بالاخره با بی میلی تمام چادر بر سر کرد و گروه ۷ نفره اراذل اوباش که ۴ نفر آنها شاید اولین بارشان بود چادر بر سر می کردند مثل بچه های خوب و مثبت همراه من به راه افتادند .

اگر کسی اولین بار آنها را می دید می گفت گروه امر به معروف خواهران هستند!

اما اصل قضیه از وقتی شروع شد که یک دزد کیف قاپ به کیف همان دختر مخالف چادرکه می خواست دخترانی چادری را با دست خود خفه کند! حمله کرد.

ولی وقتی آن اقا دزده می خواست کیف دستی آن خانم را که پر پول بود و نمی دانم دزدها از کجا متوجه شده بود او اینقدر پول دارد را به سرقت ببرند به علت اینکه آن دخترخانم چادر بر سر داشت و بخاطر همراهی با من و مثلا حفظ آبروی حاج اقا پوشش خود را کامل کرده بود موفق به گرفت کیف او که قسمتی از آن زیر چادر بود نشد .و قضیه به خوبی تمام شد.

همین که این اتفاق افتاد همان خانم پیش من آمد و گفت :

((حاج اقا چادر هم عجب چیز خوبی است و من نمی دانستم.

فکر نمی کردم چادر اینهمه بتواند از من محافظت کند. حاج‌اقا بخدا هیچ وقت در عمرم به اندازه ای امروز که با چادر به بازار آمدم احساس امنیت نکرده بودم))

وقتی این حرفها را به من می گفت من در رویای خودم غرق شده بودم و پیش خودم می گفتم :

((خدایا ای کاش همه بچه مذهبی ها که خاک پای همه آنها طوطیای چشم من است می دانستند که لذت و اثر امر به معروف و نهی از منکر بدون چوب و چماق چقدر زیاد است و برعکس اثر معکوس تذکر دادن با تندی و خشونت و چوب و چماق چقدر زیاد است.))

و تعجب و لذت زیارت امام رضا برای من آن زمان زیاد شد که دیدم تا آخر سفر آن خانمی که حاضر نبود به هیچ وجه چادر بپوشد هیچ چیزی حتی خنده دیگران به و خانواده مخالف چادر نتوانستند چادر را از سر این دختر خانم که از مدیران محترم ارذل و اوباش دانشگاه بود بردارد!

و من معتقدم این نمونه ای از معجره امام رضا (ع)بود که من خود به چشم خویشتن دیدم .

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 

در اولین صبح عروسی ، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند . ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد . ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت .

سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟

مرد بسادگی جواب داد :چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه !!!

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم