✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
داستان چشمه


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



ابوحمزه ثمالی می گوید زین العابدین (علیه السلام) را در حال نماز دیدم که ردای ( عبا ) مبارک از دوشش افتاد.ردا را به دوش نیفکند تا نمازش تمام شد.پرسیدم چرا در حال نماز ردا ( عبا ) را درست نکردید ، فرمود وای بر تو میدانی در مقابل چه کسی ایستاده بودم!از نماز بنده مقبول نمی شود مگر آن مقدار که حضور قلب و اقبال داشته باشد.
عرض کردم پس در این صورت ما هلاک شده ایم با نمازهائیکه داریم!!
حضرت فرمود : نه ، خداوند جبران آنها را به نمازهای نافله ایکه میخواندید می نماید.(نکته نماز باطل نمیشه ولی از ارزشش کم میشه)
نمازهای_نافله:(مستحب هست و هر مقدار که تونستید میتونید بخونید حتی نشسته میشه خوند ولی ثواب نماز نشسته نصف نماز ایستاده هست ولی با خوندن مجدد همون نماز نشسته ثواب کامل رو میگیرید)
. . .
(ایستاده) نماز نافله همان نماز مستحبی است و مراد از نوافل نمازهای مستحبی است؛ یعنی به غیر از نماز هایی که در شبانه روز (هفده رکعت) بر هر مسلمانی واجب است. در روایات به نماز های مستحبی متعددی اشاره و توصیه شده است که ما در این جا تنها به نافله های شبانه روزی که به خواندن آنها سفارش بیشتری شده است، اشاره می کنیم. این نوافل در غیر روز جمعه 34 رکعت و عبارت اند از: نافله صبح (دو رکعت)، نافله ظهر (هشت رکعت)، نافله عصر (هشت رکعت)، نافله مغرب (چهار رکعت)، نافله عشا (یک رکعت) نافله شب(هشت رکعت) نماز شفع(دو رکعت) و نماز وتر(یک رکعت)

(حدیث متن:انوار نعمانیه صفحه 238 ، پند تاریخ جلد 5 صفحه 217)
(حدیث تصویر: بحار الانوار، ج 74، كتاب الروضه، باب 4، حدیث 3، مكارم الاخلاق، ص 459)

موضوعات: فروعات دین  لینک ثابت





1- «آب معدني شاهان گرماب» مفيد مي‌باشد.
2- روغن دانه‌هاي «شنبليله» به كار مي‌رود.
3- «بنفشه سه‌رنگ» مفيد است.
4- براي درمان جوش‌هاي قرمز يا لكه‌هاي صورت، كمي «نمك» با «آب ليموي تازه» مخلوط كرده، روي صورت بماليد.
5- ضماد پوره «سيب زميني» (روزانه 2 بار) به‌روي قسمتي از پوست كه مبتلا به‌جوش است، بسيار مفيد است. (شرح در تجويز 5 «ضرب خوردگي»)
6- چند روز صبح ها ناشتا، «آب غوره»، «آلو بخارا»، «آب ليمو»، «انار»، «سماق»، «تمر هندي»، «كاهو»، «هندوانه»، «عنّاب»، «قراقات»، «شلغم پخته»، «تمشك»، «آلبالو» و امثال اين ها كه ترشمزه يا ملس باشد بخوريد.
7- پنج مثقال «گل قاصد» را بجوشانيد و بخوريد.
8- هر روز صبح نصف استكان «آب ليمو» را با مقداري «عسل» و يا شكر مازندران مخلوط نموده بخوريد.
9- محل زخمها را با «آب ليموي ترش» خوب ماساژ دهيد.
10- خانمها پس از اصلاح صورت يك تكه «زاج سفيد» را در آب سرد فرو كنند و به صورت خود بمالند.
11- «اسفناج» را بپزيد با سفيد آب قلع مخلوط كنيد روي جوشها بماليد و ماساژ بدهيد.
12- «بنفشه»، «بخور بابونه»، «چاي كوهي» و «گزنه» مفيد مي‌باشند.

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت





جوش‌هاي غرور


1- از ورقه‌هاي نازك «گوجه فرنگي» به عنوان يك ماسك زيبايي استفاده كنيد اين ماسك از زياد شدن جوش غرور جلوگيري مي‌كند و پوست را نرم و لطيف و شفاف مي‌نمايد و چربي زيادي پوست را مي‌گيرد.
2- همه روزه كمي «عسل» به صورت خود بماليد و آن قدر با دست مالش دهيد تا از بين برود. اگر چند روز مرتباً به اين كار ادامه دهيد، جوش از بين رفته و آثار آن نيز محو مي‌گردد.
3- «هويج» داراي جوهري هست كه در كبد تبديل به «ويتامين A» مي‌شود و با كمك اين ماده از جوش غرور جلوگيري مي‌نمايد.
4- آب «برگ بيد» را با فشار گرفته و به صورت خود بماليد تا مانع پيدايش جوش شود.
5- برگ «بارهنگ» را له كرده و به صورت بماليد.
6- ريشه «بابا آدم» نافع است.
7- ماليدن «ماست» از امراض جلدي مخصوصاً جوش غرور جلوگيري مي‌نمايد و باعث نرمي و لطافت پوست مي‌شود.
8- «شلغم» به علّت داشتن گوگرد و ارسنيك و روبيديم بسيار سودمند است و البته خوردن آب آن بسيار مفيدتر و مصلح‌تر است.
9- مقدار يك تا دو گرم از گل هاي تازه «هميشه بهار» را در يك فنجان آب جوش ده دقيقه بگذاريد و نوش كنيد.

 

جوش‌هاي قرمز


1- ضمادي از «پياز» ريز شده در «سركه» مصرف كنيد.
2- ضماد «آب خيار» يا تفاله جوشانده قرنفل كوبيده براي جوش‌هاي قرمز ريز مفيد است.

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت





1- عصاره برگ و ساقه «تمشك» كه تازه چيده و كوبيده و با كمي صمغ مخلوط نماييد، مفيد مي‌باشد.
2- سرمه كردن صمغ «وشا» مفيد است.
3- يكصد گرم از گل هاي خشك يا تازه «آقطي» را در يك ليتر آب جوش ده دقيقه بجوشانيد. صاف و خنك كنيد. با آن بوسيله يك تكه پنبه تميز پلك چشم‌ها را روزي چهار تا پنج بار بشوييد.

 

 

موضوعات: درمان طبیعی بیماریها, ج-ح-خ-چ  لینک ثابت




قضاوتهای حضرت امام علی علیه السلام

ابن عباس می گوید: روزي عمر در زمان خلافتش براي اداي فریضه صبح به مسجد آمد دید کسی در محراب خوابیده است، عمر به غلام خود
گفت: او را براي نماز خواندن بیدار کن، غلام پیش رفت، دید لباس زنانه به تن دارد، تصور کرد زنی از انصار است او را حرکت داد، ولی
حرکت نکرد، معلوم شد مردي است در لباس زنان که سرش بریده شده است.
عمر دستور داد کشته را در گوشه اي از مسجد قرار دهند و نماز صبح به جاي آورد، پس از نماز به حضرت امیر علیه السلام عرضه داشت:
نظرتان در این قضیه چیست؟

آن حضرت فرمود: بگو کشته را دفن کنند و منتظر باش تا کودکی را در همین محراب ببینی.
عمر گفت: از کجا می گویی؟
علی علیه السلام: برادر و حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا از این ماجرا خبر داده است. و چون نه ماه گذشت روزي عمر براي نماز
صبح وارد مسجد شد، ناگهان صداي گریه طفلی به گوشش رسید. گفت: راست گفته خدا و رسول خدا و پسر عم رسول خدا، و آنگاه به غلام
خود گفت: نوزاد را از میان محراب بردارد و پس از اداي نماز، طفل را آورد و در پیش روي حضرت علی علیه السلام گذاشت. امیرالمومنین
فرمود: دایه اي از انصار پیدا کنند تا از طفل نگهداري نمایند. تولد کودك در ماه محرم بود و به غلام عمر فرمود: دایه طفل را پس از نه ماه
در روز عید فطر بیاورید.
دایه طفل را در موقع مقرر، دایه طفل را در موقع مقرر، نزد حضرت امیر علیه السلام آورد، حضرت به او فرمود: کودك را در محل نماز عید
ببر و بنگر هر زنی را که کودك را از تو گرفت و صورتش را بوسید و به وي گفت: اي ستمدیده، فرزند زن ستمدیده! و اي فرزند مرد ستمگر!
او را بگیر و به نزد من بیاور!
دایه، طفل را در آن جا برد، دید زنی از پشت سر او را صدا می زند و می گوید: تو را به حق محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله اندکی توقف
کن! دایه ایستاد آن زن رسید و طفل را از او گرفت و صورتش را بوسید و به او گفت: اي مظلوم، فرزند مظلومه! و اي فرزند مرد ظالم! چقدر
به کودك مرده من شباهت داري، و آن زن بسیار زیبا بود، و هنگامی که طفل را به دایه رد کرد و خواست برود، دایه دامنش را چسبید.
زن گفت: مرا رها کن!
دایه گفت: تو را رها نمی کنم تا به نزد علی بن ابیطالب ببرم، زن مضطرب شد و گفت: علی مرا در میان مردم رسوا می کند و اگر چنین کنی
در روز قیامت با تو مخاصمه خواهم کرد، دایه حرفش را گوش نکرد و خواست او را ببرد در این موقع زن به دایه گفت: مرا رها کن تو را به
خانه می برم و دو برد یمنی و یک حله صنعایی و سیصد درهم هجري به تو می دهم، دایه قبول کرد و با زن به خانه رفت، و اموال را گرفت،
آنگاه به دایه گفت: اگر طفل را در روز عید قربان بازآوري همین هدایا را به تو خواهم داد. و چون مردم از نماز عید برگشتند امیرالمومنین
علیه السلام دایه را طلبیده به وي فرمود: اي دشمن خدا! سفارش مرا چه کردي؟
دایه گفت: کسی را ندیدم.
آن حضرت به وي فرمود: به حق صاحب این قبر (اشاره به قبر پیغمبر) دروغ می گویی. آن زن آمد و طفل را از تو گرفت و بر صورتش بوسه
زد و به تو رشوه اي داد و گفت: اگر در روز عید قربان او را بیاوري همین هدایا را نیز به تو خواهم داد. دایه بر خود لرزید و گفت: اي پسر عم
رسول خدا! مگر غیب می دانی؟!
علی علیه السلام فرمود: جز خدا کسی غیب نمی داند ولیکن رسول خدا صلی الله علیه و آله این قضیه را به من خبر داده است.
زن گفت: بهترین گفتار، گفتار راست است. و ماجرا همان بود که فرمودید، اکنون اگر دستور دهید زن را حاضر کنم.
علی علیه السلام فرمود: هنگامی که آن زن تو را به خانه برد از آن منزل به منزل دیگري منتقل شد، حال باید صبر کنی تا روز عید قربان او
را بیاوري تا خداوند از سر تقصیر تو درگذرد. زن گفت: اطاعت می کنم. و چون روز عید قربان شد دایه به آن محل رفت و زن نیز آمد و طفل
را گرفت و صورتش را بوسید و آنگاه به دایه گفت: با من بیا تا آنچه به تو وعده داده ام به تو بدهم.
دایه گفت: هرگز تو را رها نمی کنم، در این موقع زن سر به سوي آسمان بلند کرده به درگاه الهی عرضه داشت: اي فریادرس درماندگان! و
اي پناه دردمندان!.
و آنگاه با دایه به مسجد رفت. و چون بر حضرت علی علیه السلام وارد گردید، آن حضرت به وي فرمود: تو می گویی یا من بگویم؟!
زن: خودم می گویم.
علی علیه السلام پس بگو!
زن: من دختر مردي از انصارم، پدرم عامر بن سعد خزرجی در یکی از غزوات رسول خدا صلی الله علیه و آله در رکاب آن حضرت کشته شد.
مادرم نیز در عهد خلافت ابوبکر از دنیا درگذشت و من خود تنها مانده با زنان همسایه انس می گرفتم، و یک روز که با چند تن از زنان

مهاجر و انصار نشسته بودم، پیرزنی فرتوت که تسبیحی در دست داشت، عصا زنان به نزد ما آمد و از نام همه زنان پرسش نمود. تا این که
به من رسید گفت: اسم تو چیست؟
گفتم: جمیله.
دختر کیستی؟
دختر عامر انصاري.
پدر داري؟
خیر.
ازدواج کرده اي؟
نه.
پس به حال من ترحم نموده گریه کرد و گفت: مایل نیستی زنی نزد تو آمده به تو کمک کند و انیس و مونس تو باشد.
دختر: بله مایلم.
پیرزن: من حاضرم براي تو مادري مهربان باشم، من خوشحال شده گفتم: بفرما خانه خانه توست و امر امر تو، آنگاه آبی از من خواست وضو
گرفت و من در موقع غذا نان و شیر و خرما برایش مهیا کردم و چون آنها را دید گریه کرد، گفتم: چرا گریه می کنی؟
پیرزن: دخترم! خوراك من عبارت است از یک نان جو یا اندکی نمک و باز هم گریه کرد و گفت: حالا هم وقت غذا خوردنم نیست، و من
پس از خواندن نماز عشاء غذا می خورم پس برخاست و به نماز مشغول شد تا این که از نماز عشاء فارغ گردید، من یک قرص نان جو و
مقداري نمک برایش آوردم آنگاه به من گفت مقداري خاکستر برایم بیاور، چون آوردم خاکسترها را با نمک مخلوط نموده با سه لقمه نان
افطار کرد و باز به نماز ایستاد و تا سپیده دم نماز خواند و من چون این رفتار را از او دیدم به وي نزدیک شده بر سرش بوسه زدم و گفتم:
برایم دعا کن، خداوند مرا بیامرزد؛ زیرا دعاي تو مستجاب است. در این موقع به من گفت: تو دختري زیبا هستی و من هنگامی که از خانه
خارج می شوم بر تو می ترسم تنها بمانی، باید زنی در کنار تو باشد، و من دختري عابده و خردمند دارم که از تو بزرگتر است، اگر بخواهی او
را نزد تو بیاورم تا یار و همراز تو باشد.
گفتم: چرا نخواهم؟
پس برخاست و از خانه بیرون رفت ولی پس از زمانی خود تنها برگشت.
گفتم: چرا خواهرم را به همراه نیاوردي؟
گفت: دختر من با کسی انس نمی گیرد و زنان مهاجر و انصار به خانه تو زیاد رفت و آمد می کنند و مزاحم انجام عباداتش می شوند.
گفتم: تا موقعی که دختر تو در خانه من است نمی گذارم کسی به خانه بیاید، پیرزن رفت و پس از ساعتی برگشت و زنی با او بود که تمام
بدن را در لباسش پیچانده بود و فقط چشمانش پیدا بود، و بر در اتاق ایستاد، گفتم: چرا داخل نمی شوي؟
عجوزه گفت: از دیدار تو چنان خوشحال شده که از خود بیخود گشته است.
گفتم: الان می روم در خانه را می بندم تا کسی وارد نشود، رفتم در را بستم و به دختر چسبیده و گفتم صورتت را باز کن، ولی قبول نکرد،
پس رویش را از سرش برداشتم ناگهان دیدم جوانی است با ریش سیاه و دست و پا خضاب بسته با لباس زنان، پس من زاري و فزع نموده
به او گفتم: چرا مرتکب چنین جنایتی شدي؟! برخیز و از خانه بیرون شو! مگر از سطوت عمر نمی ترسی؟ و خواستم از او دور شوم که بناگاه
به من چسبید و من در دستش مانند گنجشکی بودم در چنگال عقابی پس با من مباشرت نمود و از شدت مستی که داشت بر زمین افتاد و
بیهوش گردید، و من با کاردي که بر کمرش بسته بود سر از بدنش جدا کردم و به درگاه خدا عرضه داشتم:
خدایا! تو می دانی که این مرد به من ستم نموده و مرا رسوا کرده است و من بر تو توکل می کنم، اي خدایی که هرگاه بنده اي بر او توکل
کند او را کفایت نماید! اي خدایی که نیکو پرده پوشی. و چون شب شد جسدش را برداشته و در محراب مسجد انداختم، و از او آبستن
شدم. و چون فرزند را زاییدم، خواستم او را بکشم ولی گفتم خطاست او را قنداق نموده در محراب مسجد افکندم. این ماجراي من بود اي
پسر عم رسول خدا!

عمر گفت: گواهی می دهم که از رسول خدا شنیدم که فرمود: من شهر علمم و علی در آن است.
و نیز فرمود: برادرم علی بحق سخن می گوید.
و آنگاه گفت: یا اباالحسن! حکم آنان چیست؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: مقتول دیه اي ندارد؛ زیرا مرتکب گناهی بزرگ شده است و بر زن حدي نیست؛ زیرا بدین عمل مجبور شده،
و سپس به زن فرمود: عجوزه را بیاور تا حق خدا را از او بگیرم.
زن گفت: سه روز به من مهلت بدهید، امیرالمومنین به دایه فرمود: فرزند را به مادرش رد کن! زن فرزند را به خانه برد و فردا در جستجوي
پیرزن از خانه بیرون رفت و ناگهان او را در کوچه اي دید، پس او را بگرفت و کشان کشان به نزد علی علیه السلام آورد، چون به نزد حضرت
رسیدند، حضرت علی علیه السلام به پیرزن فرمود: اي دشمن خدا! می دانی که من علی بن ابیطالب هستم و علم من علم پیامبر صلی الله
علیه و آله است اکنون حقیقت حال را بگو!
پیرزن گفت: من این زن را نمی شناسم و از قضیه اطلاعی ندارم!
امیرالمومنین به وي فرمود: قسم می خوري؟
پیرزن: آري.
حضرت به او فرمود: دستت را روي قبر رسول خدا بگذار و سوگند یاد کن، و چون پیرزن سوگند یاد کرد ناگهان صورتش سیاه شد.
امیرالمومنین علیه السلام دستور داد آیینه اي آوردند، و چون پیرزن در آیینه نگاه کرد و صورت خود را سیاه دید از روي ندامت صیحه زد،
علی علیه السلام به درگاه خدا عرض کرد: بار خدایا! اگر این زن راستگوست صورتش را سفید گردان، ولی آن سیاهی برطرف نشد، حضرت به
وي فرمود: چگونه توبه کرده اي با آن که خداوند از سر تقصیر تو نگذشته است؟!
آنگاه عمر دستور داد پیرزن را از مدینه خارج کرده سنگسارش نمایند.
ابن ابی الحدید این قضیه را بطور اختصار نقل کرده و می گوید: این ماجرا در زمان عمر اتفاق افتاده است.

 

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت




نوشته : شیخ محمد متولی الشعراوی
{موج من فوقه موج} [ سوره نور، آیه 40]
امواج عظیمی که بر فراز آن امواج عظیم دیگری قرار گرفته…
«… این حقیقتی است آشکار که امروزه از سوی بسیاری از ایستگاه های مطالعاتی دریا و عکسبرداری بوسیله ماهواره ها به اثبات رسیده است.»
گوینده این سخنان یکی از اقیانوس شناسان آلمانی است.
وقتی با او صحبت می کردم اظهار داشت:
با پیشرفت علم، نیازی به دین نیست…
اما وقتی آیاتی از قرآن را شنید، با شگفتی اظهار داشت:
امکان ندارد این سخنان انسان باشد…
پروفسور «دوگارو» یکی دیگر از اقیانوس شناسان در مورد آنچه علوم جدید از آیه:

{أو کظلمات فی بحر لجّیّ یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا أخرج یده لم یکد یرئها و من لم یجعل الله له نور فماله من نور} [ سوره نور، آیه 40]
(یا (اعمال آنان) بسان تاریکیهایی در دریای ژرف مواجی است که امواج عظیمی آن را فرا گرفته باشد و بر فراز آن امواج عظیم، امواج عظیم دیگری قرار گرفته باشد و بر فراز امواج ابرهای تیره خیمه زده باشند. تاریکیها یکی بر فراز دیگری جای گرفته، هرگاه (مسافر دریا) دست خود را بدر آورد ممکن نیست که آن را ببیند و کسی که خدا نوری بهره او نکرده، او نوری ندارد.)
به آن رسیده است، اذعان می دارد:
در گذشته به علت نبودن وسایل غواصی، کسی نمی توانسته بیشتر از بیست متر در عمق دریا برود. لذا از زیر آب اطلاعات زیادی نداشته اما امروزه با بکارگیری وسایل و ابزار مدرن می توان تا عمق دویست متر به راحتی به زیر آب رفت.
در این عمق، تاریکی مطلق حکمفرما است.

به آن رسیده است، اذعان می دارد:
در گذشته به علت نبودن وسایل غواصی، کسی نمی توانسته بیشتر از بیست متر در عمق دریا برود. لذا از زیر آب اطلاعات زیادی نداشته اما امروزه با بکارگیری وسایل و ابزار مدرن می توان تا عمق دویست متر به راحتی به زیر آب رفت.
در این عمق، تاریکی مطلق حکمفرما است.
آیه کریمه می گوید: {بحر لجیٍ} یعنی: دریای ژرف و امروزه اکتشافات جدید در واقع تصویری از آیه {ظلمات بعضها فوق بعض} (تاریکیها یکی بر فراز دیگری) ارائه نموده و آن را تفسیر کرده است.
در واقع رنگها دارای هفت طیف اند، که عبارتند از : آبی، زرد، سبز، پرتقالی (نارنجی پررنگ)، قرمز… با فرو رفتن در آب، رنگها یکی بعد از دیگری ناپدید می شوند. با از بین رفتن هر یک از آنها بر تاریکی در عمق آب افزوده می شود. ابتدا رنگ قرمز از بین می رود، سپس نارنجی، زرد و… تا اینکه در عمق دویست متری رنگ آبی از بین می رود. با ناپدید شدن هر رنگ، مقداری بر تاریکی افزوده می شود تا اینکه در عمق دویست متری تاریکی مطلق حکمفرما می گردد. و این قسمت آیه در واقع اشاره به همین مطلب دارد.
اما در مورد این فرموده خداوند متعال که می فرمایند: { موج من فوقه موج} (امواج عظیمی که بر فراز آن امواج عظیم دیگری قرار گرفته) علم نوین ثابت کرده است که میان لایه سطحی و زیرین آب فاصله وجود دارد و این

فاصله و جدایی بوسیله امواج پر شده اند. امواج لایه زیرین که تاریک هستند دیده نمی شوند اما امواج فوقانی قابل رویتند و گویا امواج بر هم انباشته شده و موج بر روی موج قرار دارد!

این حقیقتی علمی و کاملا روشن است و در واقع آنچه که قرآن قبل از بوجود آمدن وسایل و ابزار مدرن اقیانوس شناسی که موجب بدست آمدن برخی اطلاعات می گردد به روشنی و وضوح بدان اشاره داشته دلیلی بر اعجاز دین مبین اسلام است. به همین دلیل است که پروفسور دوگارو در مورد این آیات می گوید: ممکن نیست این جزو اطلاعات و علم بشری باشد!

بر گرفته از حقيقت دنيا

موضوعات: معجزات علمی و ریاضی قرآن  لینک ثابت




اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …
“پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی…
و زیر هر آسمانی….
برای هر کسی… “
تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!
که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




معتقدان به قانون جذب
شماره 7


معتقدان به قانون جذب می گویند که از تصویرسازی ذهنی هرچه بخواهی بدست می آوری . مثلاً با تصور یک خانه بزرگ یا ماشین مدل بالا می توانی به آن برسی . آیا چنین چیزی صحت دارد یا خیر ؟

پاسخ – اگر اینکه شما یک خانه ی بزرگ تصور بکنی و بعد این خلق بشود ، این غلط است . یا شما تصور سازی بکنید که یک ماشین مدل بالا داشته باشید و بعد بدون کار و تلاش و برنامه ریزی به خواسته ات برسی ، این درست نیست .

ولی اگر تصویر سازی ذهنی برای امیدواری ، هدفمندی و امید به آینده باشد و همان اثر تلقینی آن باشد ، این قابل قبول است و بزرگان ما در طول تاریخ از این شیوه استفاده می کردند .

ناپلئون بناپارت می گوید : وقتی من کودک بودم علاقه داشتم که فرمانده ی یک لشکر بزرگ باشم. هر روز می نشستم و تصورمی کردم که فرمانده ی یک لشکر بزرگ هستم و آنها را هدایت می کردم .

انیشتن می گوید : شما می توانید با تصویر ذهنی می توانید آینده خودتان را به تصویر بکشید .

در کنار تصویر سازی ما باید تلاش بکنیم و امیدوار باشیم .

ما به ضمیر ناخودآگاه خودمان القا می کنیم و بعد به آن می رسیم . تصویر سازی لازم است ولی کافی نیست .

موضوعات: آداب زندگی - قانون جذب  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم