✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
گاهی دلم هیچ چیز نمی خواهد جز گپ ریز ریز با مادرم


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



خیره شدن به صفحه‌ تلفن هوشمند آن هم با گردنی که تنها ۱۵ درجه رو به جلو خم شده، حدود ۱۳ کیلو فشار مضاعف به ستون فقرات وارد می‌کند. این فشار که بسته به حالت گردن تا ۲۷ کیلو هم می‌رسد خطری جدی برای سلامت گردن و کمر است.

به گزارش سلام خبر، زندگی بدون گوشی‌های تلفن هوشمند این‌روزها برای بسیاری غیرقابل تصور است. نگاه خیره به صفحه تلفن با گردنی که به جلو خم شده به حالتی عادی و روزمره تبدیل شده است، کم نیستند کسانی که هر لحظه از وقت آزاد خود را برای انداختن نگاهی به صفحه تلفن صرف می‌کنند و حتی کسانی تا ساعات‌ها سرگرم رد و بدل کردن پیام کوتاه، تماشا کردن ویدئو یا خواندن مطلبی روی صفحه کوچک موبایل خود هستند.

در این زمینه متخصصان کلینیک “جراحی ستون فقرات و توانبخشی” در نیویورک به این نتیجه رسیدند که سر انسان بزرگسال با 4 تا 6 کیلو وزن و 15 درجه خمیدگی رو به جلو حدود 13 کیلو فشار مضاعف بر ستون فقرات وارد می‌کند. این درحالی است که نگاه کردن به صفحه گوشی‌های موبایل اغلب با سری خمیده‌تر صورت می‌پذیرد.

اگر خمیدگی گردن تا 60 درجه باشد، فشار روی ستون فقرات، گردن و کمر تا 27 کیلوگرم می‌رسد. ادامه این فشار موجب سفت‌شدن عضلات گردن، انقباض عضلات کمر و حتی ساییدگی زودهنگام دیسک مهره‌های ستون فقرات می‌شود.

انسان به عنوان جانداری متحرک نیازمند حرکت است

رئیس “انجمن پزشکان متخصص سلامت شغلی” در آلمان، ولفگانگ پانتر در گفتگو با خبرگزاری آلمان توضیح می‌دهد: «ما سال‌هاست که در مورد استفاده طولانی مدت از تلفن‌های هوشمند همراه که موجب دردهایی از جمله گردن و سر درد می‌شوند هشدار می‌دهیم و حتی آنها را با عنوان موارد “همرا‌ه‌-گردن” می‌شناسیم.»

پزشکان آلمانی که تخصص آنها در زمینه سلامت شغلی است همواره توصیه می‌کنند که باید از حالت‌های غیرطبیعی که اغلب یک‌سویه به بدن فشار وارد می‌کنند پرهیز کرد.

برداشتن نگاه از روی صفحه کامپیوتر یا صفحه گوشی موبایل‌و دیدن مناظر دورتر، چرخاندن گردن بلند شدن و کمی قدم زدن همه توصیه‌های ساد‌ه‌ای هستند که از فشار روی ستون فقرات کم می‌کنند.

پروفسور برند کلدنی، رئیس‌بخش ارتوپدی و جراحی سوانح کلینیک هرتسوگن‌ آوراش می‌گوید: انسان در طبیعت خود جانداری متحرک است تنبل. بدن انسان نیاز به تحرک دارد تا در مناسب‌ترین فرم خود بماند.

وی نیز مانند سایر متخصصان این رشته، زل زدن به صفحه کامیپوتر، نشستن مداوم در دفتر یا پشت میز کار را برای بدن انسان “سم” می‌داند.

این متخصصان تأکید دارند که آناتومی بدن با توجه به تکامل طبیعی خود نیازمند آن است که در حالت ایستاده یا رفتن از یک مکان به مکان دیگر، حرکات مختلفی انجام دهد تا در مناسب‌ترین فرم خود بماند.

انعطاف‌پذیری ستون فقرات نوجوانان و ضریب خطر بالا

سکون در یک حالت می‌تواند به سرعت برای سلامت بدن مشکل‌ساز شود. این نکته در مورد نوجوانان که ستون فقرات انعطاف پذیرتری دارند قابل توجه‌تر است.

کنت هنسراج، جراح ستون فقرات در نیویورک با اشاره به حالت نادرست بدن نوجوانان که مدتی طولانی با موبایل چت کرده یا ویدئو تماشا می‌کنند، می‌گوید: ستون فقرات نوجوانان ضریب خطر بالاتری برای آسیب‌پذیری ناشی از حالت بدن دارد.

این آسیب‌ها که ممکن است پس از مدتی طولانی خود را نشان دهند، می‌توانند پیامدهای جبران‌ناپذیری داشته باشند.

این جراح به خبرگزاری آلمان عنوان کرد: توصیه می‌شود گوشی تلفن هوشمند یا تبلت را بالا بگیرید تا نیازی به خم کردن شدید گردن نباشد. با این کار مدت استفاده از این دستگاه‌ها را نیز به طور خودکار کوتاه می‌کنید چون این حالت برای دست‌ها خسته‌کننده است.

کارشناسان توصیه می‌کنند که به جای گوشی موبایل از لب‌تاپ یا کامپیوتری که مانیتور روی میزی با بلندی مناسب قرار گرفته، استفاده کنید تا فشار کمتری به ستون فقرات خود وارد کنید. البته ورزشی که از آن لذت می‌برید را فراموش نکنید.
منبع: تسنیم

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




همه ي ما باور داريم که انجام هر کار و فعاليت مفيدي، نيازمند اينه که با نشاط و پرانرژي باشيم. واسه ي همينه که چند هفته ايست که شنبه ها يه نکته اي رو به هم يادآوري مي کنيم که ميتونه انرژي مثبت رو درون ما تقويت کنه.

اما يادمون باشه که همه چي دست خداست. اگرچه ما يه تدبيرهايي رو واسه ي باانگيزه و پر انرژي بودن مون که البته اون هم از آموزه هاي ديني نشأت مي گيره به کار مي بريم. اما بايد يادمون باشه، اوني که اين تدبير رو به ذهن ما ميندازه و توفيق به کارگيري اون رو ميده، خود خداست. حواسمون باشه همون کسي که خالق اين هستي و کائنات و ما انسان هاست، خالق همون انرژي مثبتي هم هست که در موردش داريم صحبت مي کنيم.
دوستان خوب من؛
اين هفته، هفته ي باعظمتي است که شب هاي قدر در اون قرار داره. شب هايي که قراره مقدرات يک ساله ي ما رو در اون بنويسن و امضاء کنن. اين يه فرصت بسيار مغتنم و ايده آله که با خود خدا حرف بزنيم و از او از ته دل درخواست و تقاضا کنيم که هرگونه کسالت و تنبلي و سستي در انجام وظيفه رو از ما دور کنه و به ما کلي انرژي مثبت بده.
خيلي ها در اين شب ها از خدا شغل خوب و درآمد مناسب و همسر عالي و سفرهاي معنوي و فرزند و … مي خوان که البته خيلي هم خوبه. ولي شايد مهم تر از اينها اين باشه که از خدا بخواهيم :
* که به ما شوق و رغبت عبادت بده.
* توان و تحمل سختي ها و ناملايمات رو به ما بده.
* شوق و تمايل خدمت به پدر و مادر و در ما روزافزون کنه.
* به هر کار ارزشمندي که مشغوليم هم چنان به لطف خودش، شور و انگيزه ي فراوان بده.
* امسال اينقدر انرژي و توان عالي داشته باشيم که صفات منفي مون رو ريشه کن و صفات مثبت رو در خودمون تقويت کنيم.

نکته ي آخر اينکه اين گفتگو و درخواست و دعا، صرف نظر از اينکه عامل اجابت و تحقق خواسته هاست به ما انرژي مثبت و حال خوب ميده.
برخلاف درد و دل کردن با اين و اون که عمدتاً به عزت نفس انسان لطمه مي زنه، گفتگو با خدا به انسان آرامش و انرژي ميده.

موضوعات: روانشناسی  لینک ثابت




عن الصادق عليه السلام : الاخوان ثلاثة فواحد كالغذاء الذي يحتاج كل وقت فهو العاقل و الثاني في معني الداء و هو الاءحمق و الثالث في معني الدواء فهو اللبيب ؛(1)
امام صادق عليه السلام فرمود: ((رفقاي صميمي كه به آدمي وابسته و نزديك هستند سه قسمند: اول كسي است كه مانند غذا از لوازم ضروري زندگي به حساب مي آيد و در همه حالات ، آدمي به وي نياز دارد. او رفيق عاقل است .
دوم كسي است كه وجود او براي انسان ، به منزله يك بيماري مزاحم و رنج آور است و او رفيق احمق است .
سوم رفيقي است كه وجود نافعش به منزله داروي شفابخش و ضد بيماري است و او ((رفيق لبيب)) يعني ((روشنفكر بسيار عاقل)) است .
بعضي از افراد به قدري خردمند و عاقل و تيزبين و عاقبت انديش هستند كه كلمه عاقل براي شناساندن آنان نارسا و كوتاه است . در اين حديث امام صادق عليه السلام آن مردان شايسته و ممتاز را با كلمه ((لبيب)) معرفي كرده است .
مي توان گفت كسي كه رفيق لبيب دارد، از نعمت بسيار بزرگي در زندگي برخوردار است . بايد قدر آن نعمت گرانبها را بداند و از وجود چنين دوست پرارج و لايق به شايستگي استفاده كند. رفيق لبيب داروي دردهاي زندگي و حلال مشكلات اجتماعي است . او مي تواند در مواقع حساس و خطرناك ، بزرگترين خدمت را نسبت به دوست خود بنمايد و با عقل روشن خويش وي را از سقوط و بدبختي برهاند.
فضل مروان از وزراي معتصم عباسي بود. او بر اثر لياقت و كارداني بر تمام اقران خود تقدم يافت و مورد عنايت مخصوص خليفه قرار گرفت . وزير براي آن كه مردم از قرب معنوي خود نزد معتصم آگاه سازد و مراتب محبوبيت خويش را به ديگران بفهماند، از خليفه درخواست نمود كه به وي افتخار دهد و روزي به عنوان صرف عصرانه منزلش را به قدوم خود مزين سازد. خليفه دعوت او را براي روز مقرر اجابت نمود.
وزير براي پذيرايي هرچه بهتر و عالي تر خانه مجلل خود را با فرشهاي گرانبها و پارچه هاي قيمتي و گل هاي رنگارنگ به وضع بسيار جالب و خيره كننده اي تزيين نمود. ظروف طلا و نقره بسيار تهيه كرد. بهترين ميوه ها و شيريني ها را مهيا نمود و خلاصه مجلس بي نظيري را تشكيل داد.
موقعي كه خليفه وارد مجلس شد، از ديدن ان همه تجمل و ثروت به شگفتي آمد و از اين كه وزيرش چنين زندگي باشكوه و مجللي تهيه كرده ، رشك برد. چند لحظه با ناراحتي نشست و سپس با بهانه درد شكم از جاي خود حركت كرد و از مجلس بيرون رفت .
وزير از اين پيشامد سخت نگران شد. در خاطرش گذشت كه اين مجلس شوم و بدفرجام نه تنها مقامش را بالا نبرد، بلكه زمينه تنزل و سقوطش را آماده ساخت . بايد فورا چاره جويي كند ولي از شدت اضطراب و خودباختگي قدرت فكر كردن نداشت .
در آن موقع حساس تصميم گرفت ، حقيقت امر را به اطلاع رفيق لبيب و هوشمند خود، ابراهيم موصلي كه در مجلس مهماني حضور داشت ، برساند و از عقل تيزبين او استفاده كند. جريان را با وي در ميان گذارد. ابراهيم لحظه اي فكر كرد. به وزير گفت : تو از خليفه جدا نشو و به عنوان بدرقه و مراقبت حال مزاجي اش به دربار برو و در محضر خليفه بمان و منتظر نامه من باش . وقتي نامه ام به دستت رسيد، از تو مي پرسد نامه چيست ؟ تو هم مدلول آن را به عرض برسان !
وزير طبق دستور رفيق داناي خود عمل كرد و نامه به موقع رسيد. ابراهيم در نامه نوشته بود كه صاحبان فرش ها و ظروف طلا و نقره آماده اند و مي گويند، مجلس پذيرايي خليفه تمام شد. اجازه دهيد اموال خود را ببريم . همان طور كه ابراهيم پيش بيني كرده بود، معتصم از نامه سوال كرد. وزير هم مفاد نامه را به عرض رساند. خليفه بي اختيار خنديد و عقده دروني اش گشوده شد، زيرا دانست آن همه اموال ، ملك شخصي وزير نبوده ، بلكه از ديگران به عاريت گرفته است . به همين جهت با گشاده رويي و مسرت از زحمات وزير قدرداني كرد. رفيق لبيب با اين تدبير عاقلانه توانست ، دوست خود را از يك خطر قطعي برهاند.(2)
مسئله عقل و درايت رفيق ، در مكتب تربيتي اسلام به قدري مهم و پرارزش است كه اگر به فرض ، كسي با دارا بودن عقل تيزبين و فكر روشن ، فاقد پاره اي از مكارم اخلاق باشد، رفاقت با وي ، روا و مجاز شناخته شده است .
عن ابي عبدالله عليه السلام قال قال اميرالمومنين عليه السلام لا عليك اءن تصحب ذالعقل و ان لم تحمد كرمه و لكن انتفع بعقله ؛(3)
علي عليه السلام فرموده است :
((مانعي ندارد كه با فرد عاقل و خردمندي كه داراي طبع بلند و كرامت اخلاق نيست رفاقت نمايي ولي مراقب باش كه در برخوردهاي دوستانه تنها از فكر روشنش استفاده كني و به دنائت و پستي اخلاقش متخلق نگردي .))(4)

1- بحارالانوار، ج 75، ص 238.
2- جوامع الحكايات ، ص 6.
3- وسايل الشيعه ، ج 3، ص 203
4- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 349.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


...


بعضي از گناهان علاوه بر آنكه از جهت ديني عمل غيرقانوني است از جهت فطري نيز عملي غيرانساني و ضد وجدان است .
ارتكاب اين قبيل گناهان براي مسلمان و غيرمسلمان موجب شكنجه هاي دردناك و ملامت هاي جانكاه وجدان اخلاقي است .
فشارهاي دروني آنچنان گناهكار را در مضيقه مي گذارد كه آرامش و راحتي از وي سلب مي شود و زندگي بر او تلخ و غيرقابل تحمل مي گردد.
مثلا دختربچه زيباي چهار ساله اي را در نظر بگيريد كه نزديك منزلش كنار كوچه ايستاده و زنجير نازك طلايي در گردن دارد. دزدي از آنجا مي گذرد. زنجير طلا را مي بيند، طمع مي كند كه آن را بربايد. نزد دختر مي رود. همانند يكي از بستگان نزديكش او را در آغوش مي گيرد و مي بوسد. يك سيب از جيب خود بيرون مي آورد و به دست بچه مي دهد. در ضمن گردن بند را هم باز مي كند و بچه را مي گذارد و مي رود. در اين جا عملي بر خلاف شرع و قانون واقع شده است .
چنانچه دزد با ايمان باشد، در باطن از دزدي خود احساس شرمساري مي كند و اگر بي ايمان باشد، بدون احساس شرمندگي و انفعال ، از كنار قضيه بي تفاوت مي گذرد. اگر دختربچه متوجه باز كردن گردن بند شود، فرياد كند و با دستهاي كوچك خود آن را نگاه دارد، در صورتي كه آن دزد، انسان جسور و خطرناكي باشد، دست به دهان بچه مي گذارد، و را به نقطه خلوتي مي برد، گلويش را آنقدر فشار مي دهد تا بچه خفه شود، گردن بند را باز مي كند و بچه مرده را در همان نقطه خلوت مي گذارد و مي رود. در اين جا دو گناه واقع شده است ، يكي دزدي كه عملي غيرقانوني است و آن ديگري كشتن كودك كه هم غيرقانوني است و هم خلاف فطرت و ضدوجدان است .
قاتل اگر فرد بي ايماني باشد و در امر دزدي احساس شرمندگي در پيشگاه الهي ننمايد، نمي تواند خفه كردن دختربچه را ناديده انگارد و نسبت به آن بي اعتنا باشد. چرا كه او از لحظه اي كه مرتكب قتل نفس گرديده ، ضميرش ناآرام و بي قرار شده است . شب به بستر خواب مي رود، ولي خوابش نمي برد، پيوسته به خود مي پيچد و به جنايتي كه مرتكب شده است ، فكر مي كند. وقتي منظره دست و پا زدن طفل بي گناه در ذهنش مجسم مي گردد، به خود مي لرزد، وحشت و اضطراب تمام وجودش را فرامي گيرد. گويي در باطنش قدرت ناشناخته و نيرومندي است كه او را به محاكمه كشيده و لحظه اي او را آرام نمي گذارد. پيوسته بر سرش فرياد مي زند و با تندي و خشونت به وي مي گويد: ((اي خائن ! چرا طفل بي گناه را كشتي ؟ چرا به اين جنايت وحشتناك دست زدي ؟!))
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
گاهي اين قبيل گناهكاران بر اثر ملامتهاي دروني و شكنجه هاي وجدان اخلاقي كارشان به جنون مي كشد، جنوني بسيار سخت و شديد و تنها راه علاجشان اين است كه عقده دروني آنان گشوده شود و عمل ضد وجداني كه مرتكب شده اند، از صفحه خاطرشان زدوده گردد و اين به طور عادي امري ناشدني است .
به نظر روانپزشكان اين قبيل بيماران اگر از عقايد مذهبي بهره اي داشته باشند، ممكن است مشكل روحي اينان با ايمان به خدا و اعتقاد به آمرزش گناهان حل شود و از بدبختي رهايي يابند.
شكنجه هاي وجدان اخلاقي بسيار جانكاه و توانفرساست و گاهي صورت پشيماني به خود مي گيرد كه آن را جز با جبران خطا يا فديه نمي توان آرام كرد، به همين جهت آمرزش گناهان در اديان ، حائز مقامي مهم مي باشد.(1)
ممكن است بعضي از افراد با ايمان در اين قبيل مواقع ، بر اثر بي اطلاعي از تعاليم ديني و ناآگاهي از رحمت الهي گناه خود را نابخشودني و غيرقابل عفو پندارند و تصور كنند با جرمي كه مرتكب شده اند، لايق آمرزش نيستند و رحمت الهي شامل حالشان نمي گردد.
از اين رو پيوسته در آتش دروني خود مي سوزند و از شكنجه وجدان اخلاقي رنج مي برند. اگر اينان با مربي لايق و روحاني شايسته اي برخورد نمايند و او آنها را به رحمت نامحدود الهي متوجه نمايد و به آمرزش گناهي كه مرتكب شده اند، اميدوارشان سازد، خيلي زود عقده هايي كه در باطن دارند، گشوده مي شود و از رنج و عذاب رهايي مي يابند. شاهد اين مطلب قضيه اي است كه ذيلا توضيح داده مي شود.
يكي از فرمانداران مقتدر بني اميه دستور قتل بي گناهي را داد و ماءمورين او را كشتند. فرماندار پس از قتل شخص بي گناه ، از دستور ناحقي كه داده بود، سخت دچار پريشاني فكري و ناراحتي روحي گرديد و شب و روز از عمل ظالمانه خود در عذاب بود. كار اداري را ترك گفت و از مردم كناره گرفت ولي شكنجه وجدان اخلاقي او را آرام نمي گذاشت . سرانجام ديوانه شد. كسانش او را به مكه آوردند كه شايد از مشاهده مردم ، وضعش بهتر شود. خوشبختانه در آن سال امام سجاد عليه السلام نيز به مكه مشرف شده بود. جريان امر به عرض آن حضرت رسيد. امام عليه السلام چند جمله كوتاه با وي سخن گفت و با كلمات اميدبخش آن حضرت ، مشكل فرماندار حل شد.
كان علي بن الحسين عليه السلام في الطواف فنظر في ناحية السمجد الي جماعة فقال : ما هذا الجماعة ؟ فقالوا: هذا محمد بن شهاب الزّهري اختلط عقله فليس يتكلم فاءخرجه اءهله لعلّه اذا راءي الناس اءن يتكلم فلما قضي علي بن الحسين عليه السلام طوافه خرج حتي دنا منه فلما رآه محمد بن شهاب عرفه فقال له علي بن الحسين عليه السلام : ما لك ؟ فقال : ولّيت ولاية فاءصبت دما فقتلت رجلا فدخلني ماتري فقال له علي بن الحسين عليه السلام : لاءنا عليك من ياءسك من رحمة الله اءشدّ خوفا منّي عليك ممّا اءتيت ثم قال له : اءعطهم الدّية قال : قد فعلت فاءبوا فقال : اجعلها صررا ثم انظر مواقيت الصّفاة فاءلقها في دارهم .(2)
امام زين العابدين عليه السلام در طواف بود متوجه شد كه در گوشه اي از مسجد جمعي گرد آمده اند. پرسيد: چه خبر است و اينان چرا جمع شده اند؟
عرض كردند: ((محمد بن شهاب زهري)) دچار اختلال عقلي شده و حرف نمي زند. خانواده اش او را به مكه آورده اند تا شايد با ديدن مردم سخن بگويد.
حضرت پس از انجام طواف به طرف او آمد. محمد بن شهاد حضرت سجاد عليه السلام را شناخت . امام عليه السلام به او فرمود: ((تو را چه مي شود؟))
عرض كرد: ((در ولايتي فرماندار بودم . دامنم به خون بي گناهي آلوده گرديد و بر اثر نگراني هاي روحي و ناراحتي هاي دروني به اين وضعي كه مشاهده مي كنيد، دچار شده ام .))
امام عليه السلام از كلام او استفاده كرد كه از عفو الهي نااميد گرديده و بر اثر ياءس و نوميدي به اين روز افتاده است . بلافاصله به او فرمود: ((خوف من بر تو از نااميد بودن از رحمت و عفو الهي بيش از خوفي است كه از ريختن خون بي گناه ، بر تو دارم .))
و با اين جمله كوتاه او را به عفو و آمرزش گناه اميدوار نمود.
سپس فرمود: ((ديه مقتول را به وارث بده !))
عرض كرد: ((براي دادن ديه اقدام نمودم و به وراث او مراجعه كردم ، اما از گرفتن آن ابا نمودند.))
امام عليه السلام فرمودند: ((ديه مقتول را در كيسه هاي كوچك جاي ده و درش را ببند. موقعي كه اهل منزل براي نماز جماعت از خانه خارج مي شوند، آنها را به داخل خانه بيفكن .))(3)

1- چه مي دانم ؟ بيماري هاي روحي و عصبي ، ص 64.
2- الكافي ، ج 7، ص 296.
3- معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، ص 335.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




يوم لا ينفع مال و بنونَ الا من اءتي الله بقلب سليم ؛(1)
قيامت روزي است كه نه مال و ثروت براي انسان نفعي دارد و نه فرزندان . چيزي كه در آن روز آدمي را منتفع مي سازد، اين است كه هر فردي با قلبي سالم از شرك و نفاق و دلي منزه از فساد اخلاق در پيشگاه الهي حضور به هم رساند.
امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه (2) فرموده اند كه :
((صاحب قلب سليم كسي است كه پروردگار خود را ملاقات نمايد و در دلش كسي جز او نباشد و قلبي كه در آن شرك و شك وجود دارد، سليم نيست .))
و عنه صاحب النية الصادقة صاحب القلب السليم (3)
و نيز فرموده است : آن كس كه نيت صادقانه دارد، صاحب قلب سليم است .
انس مي گويد: روزي حضور پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم به طرفي اشاره كرد و فرمود:
((هم اكنون از اين راه يكي از اهل بهشت بر شما ظاهر خواهد شد.))
طولي نكشيد كه مردي از انصار از آن راه آمد و سلام كرد، در حالي كه آب وضوي ريش خود را با دست راست خشك مي كرد و بند نعلينش را به دست چپ آويخته بود، فرداي آن روز و همچنين روز سوم نيز، پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم آن سخن را تكرار فرمود و همان شخص از آن راه آمد.
روز سوم پس از آن كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از جا حركت كرد و مجلس را ترك فرمود، عبدالله بن عمرو بن عاص از پي آن مرد انصاري به راه افتاد و به وي گفت : ((بين من و پدرم اختلافي روي داده ، و من قسم ياد كرده ام ، سه روز نزد او نروم ، اگر موافقت نماييد، مي خواهم اين سه روز را نزد شما بگذرانم .)) آن مرد در كمال صفا و سادگي گفت : مانعي ندارد.
عبدالله بن عمرو بن عاص مي گويد: سه شب نزد وي ماندم و پيوسته مراقب اعمالش بودم . در خلال اين سه شب نديدم كه براي عبادت برخيزد. فقط گاه به گاه كه در بستر از اين پهلو به آن پهلو مي شد، ذكر خدا مي گفت و پس از طلوع فجر براي فريضه صبح برمي خواست .
اما در اين مدت من از او سخني جز خير و خوبي نشنيدم ، سه روز منقضي شد. موقع رفتن خواستم اعمال او را ناچيز وانمود كنم . به وي گفتم : بين من و پدرم اختلافي روي نداده بود. ولي من سه روز پي در پي از پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم درباره شما چنين و چنان شنيدم . خواستم بدانم در پيشگاه الهي چه اعمالي انجام مي دهي كه به اين مقام رسيده اي ؛ اما در اين مدت از تو عمل فوق العاده اي نديدم . پس چه چيز به تو رفعت بخشيده است ؟
مرد پاسخ داد: ((اعمال من چيزي جز آن چه مشاهده كردي نيست .))
از هم جدا شديم . فلما وليت دعاني فقال ما هو الا ما راءيت غير اءني لا اءجد علي اءحد من المسلمين في نفسي غشا و لا حسدا علي خير اءعطاه الله اياه قال عبدالله هي التي بلغت بك و هي التي لا نطيق ؛(4)
راه خود را در پيش گرفتم بروم ، مرا صدا زد و گفت : ((اعمال من همان بود كه ديدي ، جز آن كه در دلم نسبت به هيچ يك از مسلمانان كينه و حسدي نمي يابم و بر نعمت و خيري كه خداوند به ديگران اعطا نموده است ، رشك نمي برم .))
عبدالله گفت : ((اين سلامت دل و پاكي ضمير است كه تو را به اين مقام رسانده و ما قادر نيستيم كه اين چنين باشيم .))(5)
مشورت در همه جا!
پيشواي گرامي اسلام از چهارده قرن قبل به پسران و دختران مسلمان در ازدواج قانوني ، آزادي و اختيار داده و حق برگزيدن همسر را به خودشان تفويض نموده است . ولي اعطاي اين آزادي بدان معني نيست كه جوانان ، خود را از راهنمايي دگران بي نياز بدانند و بدون مشورت در امر ازدواج خويش اقدام كنند. بلكه بر عكس واقع بيني و عاقبت انديشي ، اخلاق و ادب و خير و صلاح ، آنان را ملزم مي كند كه در مسئله زناشويي از فكر افراد آزموده استفاده كنند. با والدين و ديگر بزرگسالان مشورت نمايند و از خودسري بپرهيزند و با احراز مصلحت به تصميم خويش جامه عمل بپوشانند.
پسران و دختران جوان بايد همواره به اين نكته توجه داشته باشند كه ازدواج منشاء بسياري از خوش بختي ها و بدبختي هاست . با ازدواج ، زندگي مشترك آدميان آغاز مي شود و جوان در مسير تازه اي قدم مي گذارند. طرفين ازدواج ، به فرمان عقل و دين ، موظفند در امر زناشويي كه يكي از مهمترين مسائل حياتي است ، دقت كنند و با مشورت و بررسي همه جانبه ، براي خود همسر شايسته اي انتخاب نمايند و ناسنجيده و بي حساب تصميم نگيرند.
عن علي عليه السلام شاور قبل اءن تعزم و فكر قبل اءن تقدم (6)
علي عليه السلام فرموده است : ((قبل از تصميم ، مشورت نما و پيش از اقدام در كار فكر كن !))
چندي قبل جواني به منزلم آمد كه سخت ناراحت و مضطرب به نظر مي رسيد. او مي گفت يك سال پيش با زن بيوه اي آشنا شدم و پس از چندبار ملاقات ، دل به او باختم . با آن كه بيست و پنج سال از من بزرگتر بود و دو پسر جواني از دو شوهر سابق خود داشت ، به فكر افتادم با وي ازدواج كنم . من پيشنهاد كردم ، او هم موافقت نمود. مطلب را با مادرم در ميان گذاردم . او با نگراني به پدرم گفت و هر دو با اين ازدواج مخالفت كردند. گفت و گو بسيار شد. پس از چند روز مادرم گريان نزد من آمد و با التماس درخواست نمود كه از اين فكر منصرف شوم . پدرم نيز با تندي ملامتم مي كرد و مرا از اين ازدواج منع مي نمود؛ ولي من كه اين وصلت را مايه خوشبختي و سعادت خود تصور مي كردم ، همچنان در عزم خويش راسخ بودم . سرانجام پدرم گفت : اگر با اين كار اقدام نمايي ، ديگر مجاز نيستي به منزلم رفت و آمد كني . از گفته پدر ناراحت شدم . زيرا با نداشتن مسكن ، ازدواج ما به تاءخير مي افتاد. اين موضوع را به اطلاع زن مورد علاقه ام رساندم . او با گشاده رويي مرا به خانه خود دعوت نمود و گفت : در همين منزل عروسي خواهيم كرد.
خيلي خوشحال شدم . به منزل پدرم رفتم . فرش و اثاثيه را كه با زحمت و كار چندين ساله براي ازدواج خود تهيه كرده بودم ، به منزل زن منتقل نمودم و با مهر سنگيني با او رسما ازدواج كردم .
چندماهي بيشتر نگذشت كه از طرفي علاقه من نسبت به زن كاهش يافت و از طرف ديگر زن از من پول زيادتري مطالبه مي كرد و مرا به علت كمي درآمد سرزنش مي نمود. رفته رفته بناي ناسازگاري گذارد و كار ما به اختلاف كشيد.
بر اثر پريشاني فكري و تشويش خاطر، به موقع ، سر كار خود حاضر نمي شدم و نمي توانستم به درستي انجام وظيفه كنم . اولياي موسسه چندبار تذكر دادند، مفيد نيفتاد و بر اثر بي نظمي اخراجم نمودند.
موقعي كه زن متوجه شد كه بيكار شده ام ، مرا به منزل راه نداد. اثاثيه ام را مطالبه كردم ، انكار كرد. مقاومت نمودم ، فرياد زدم ، بچه هاي زن از منزل خارج شدند و تهديدم كردند. اكنون در سخت ترين شرايط به سر مي برم .
پدرم ناراحت و خشمگين است و مرا به منزل راه نمي دهد. مادرم رنجيده خاطر و ناراضي است و به من اعتنا نمي كند. از موسسه اخراجم نموده اند و بيكار مانده ام . اثاثي كه محصول چندين سال كار و كوششم بود، از دست داده ام . زنم مرا طرد نموده و به خانه اش نمي پذيرد. از من شكايت نموده و با مطالبه نفقه و مهريه ، درخواست طلاق كرده است . بچه هاي جوان زن ، آبرو و حيات مرا تهديد مي كنند و با اين همه گرفتاري ، نمي دانم آتيه من چه خواهد شد.
جوان در حاليكه يك پرده اشك روي چشمش را گرفته بود، مي گفت اين زن مرا به خاك سياه نشانده و زندگي را بر من تلخ و غيرقابل تحمل نموده است . قرار و آرام ندارم و شب و روزم با رنج و ناراحتي مي گذرد. نشاطم از دست رفته و در سنين جواني فرسوده و ناتوان شده ام . از سخنان او اين حديث به خاطرم آمد.
عن اءبي عبدالله عليه السلام قال : كان من دعاء رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اءعوذ بك من امراءءة تشيّبني قبل مشيبي .(7)
امام صادق عليه السلام مي فرمود: از دعاي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين بود كه : خدايا به تو پناه مي برم از زني كه مرا پير مي كند قبل از آن كه زمان پيري ام فرارسيده باشد.
خلاصه اين كه جوانان بايد با هوشياري همسر خود را برگزينند و از آزادي و اختيارات قانوني خويش سوء استفاده نكنند. بايد در امر ازدواج پيرو عقل و مصلحت باشند و از خودسري و لجاجت بپرهيزند. با والدين و ديگر بزرگسالان با تجربه و خيرخواه ، مشورت كنند. مراقب باشند كه احساسات موقت و عشق هاي زودگذر، آنان را كور و كر نكند و خويشتن را اسير ازدواجي نامناسب و خانمان برانداز ننمايند و با دست خود موجبات بدبختي و تيره روزي خويش را فراهم نياورند.
عن ابراهيم الكرخيّ قال : قلت لابي عبدالله عليه السلام انّ صاحبتي هلكت و كانت لي موافقة و قد هممت اءن اءتزوّج فقال لي انظر اءين تضع نفسك و من تشركه في مالك و تطلعه علي دينك و سرّك (8)
ابراهيم كرخي به امام صادق عليه السلام عرض كرد: همسرم كه زني شايسته و موافق بود، از دنيا رفته است و اينك قصد ازدواج دارم .
حضرت فرمود: ((دقت كن كه خود را در كجا قرار مي دهي و با كدام خانواده پيمان ازدواج مي بندي ! متوجه باش كه چه كسي را شريك ثروت خود مي سازي و او را بر دين و اسرار خويش واقف و مطلع مي نمايي .))(9)

1- معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، ص 281.
2- سوره مباركه شعراء، آيه 88.
3- تفسير برهان ، جلد 3، ص 184.
4- مجموعه ورام ، جلد اول ، ص 126.
5- معاد از نظر جسم و روح ، ج 2، ص 174.
6- فهرست غررالحكم ، ص 183.
7- الكافي ، ج 5، ص 326.
8- الكافي ، ج 5، ص 323.
9- بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات ، ج 2، ص 250.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





« اَلَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَری…؟!»
آیا انسان نمیداند که خدا او را می بیند؟

شیطون اندازه ی یک حبه قنده!!!
گاهی، می افته تو فنجون دلمون!

حل میشه… آرووم…آرووم…!
بی آنکه اصلاً بفهمیم…!

و… روحمون سر می کشه اون رو!!!
اون چای شیرین رو،

شیطون زهرآگین دیرین رو.
اونوقت، اون…خون میشه در خانه ی تن!

می چرخه و می گرده و می مونه اون جا!!!
اون… میشه… من!!!

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




در دعاي مكارم الاخلاق ، حضرت سجاد عليه السلام مي فرمايد:
و لا تفتنّي بالسّعة ؛
((بار الها! با گشايش و سعه مالي ، مرا مورد آزمايش قرار مده .))
امتحان خداوند هنگام وسعت مالي ، حتمي و اجتناب ناپذير است .
امام عليه السلام براي آن كه در معرض امتحانات سنگين قرار نگيرد، از خداوند مي خواهد كه به او سعه مالي و ثروت زياد ندهند تا با آزمايش هاي سخت باري تعالي مواجه نگردد.
اين جمله دعا براي عموم مردم بسيار آموزنده است . آن حضرت با آن كه معصوم است و از خطايا منزه است ، براي آن كه در مضيقه امتحان واقع نشود، از خداوند مي خواهد كه به او سعه مالي ندهد. اما بعضي از افراد عادي در حال تهيدستي مي گويند: اگر خداوند به ما ثروت عنايت كند، چنين و چنان مي نماييم و به خوبي انجام وظيفه مي كنيم .
ممكن است در آن موقع از روي خلوص و پاكي سخن بگويند، اما نمي دانند كه ثروت ، افكارشان را عوض مي كند و آنان را دگرگون مي سازد و ممكن است بر اثر امتحان مالي سقوط كنند و هميشه دچار بدبختي و سيه روزي گردند.
به شرحي كه توضيح داده مي شود، ثعلبة بن خاطب كه از انصار بود، به اين آزمايش سخت مبتلا گرديد و از عهده امتحان برنيامد، زيرا بر اثر حب مالي از پرداخت زكات واجب ، سر باز زد و خداوند درباره تخلف وي آيه نازل فرمود. او در ايام تهيدستي شرفياب محضر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شد.
به حضرت عرض كرد: از خداوند بخواهيد كه به من ثروت بدهد.
حضرت فرمود: اي ثعلبه ! مال قليلي كه بتواني شكرش را ادا كني ، بهتر از مال زياد است كه طاقت و تحملش را نداشته باشي .
دفعه ديگر باز شرفياب محضر آن حضرت شد و درخواست خويش را تكرار نمود و عرض كرد:
((به خدايي كه شما را به رسالت مبعوث نموده است ، من قسم ياد مي كنم كه اگر خداوند به من مالي بدهد، حق هر صاحب حقي را عطا خواهم نمود.))
در آن موقع پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در پيشگاه الهي او را دعا كرد و براي او درخواست مال نمود.
خداوند دعاي حضرت را مستجاب كرد. ثعلبه گوسفندداري را آغاز نمود. خداوند به مالش بركت بسيار داد و با سرعت گوسفندان افزايش يافتند. تا جايي كه ديگر نمي توانست در شهر بماند. از مدينه دور شد و در يكي از وادي هاي اطراف مدينه مسكن گزيد و گوسفندان را نگهداري مي كرد.
طولي نكشيد كه در آنجا نيز دچار مضيقه شد. ناچار به نقطه دوردستي رفت تا در آن جا بتواند گوسفندان را نگهداري كند.
از طرف خداوند، امر به گرفتن زكات ، صادر شد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ماءموريني را به اطراف فرستاد. از جمله ماءمور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد ثعلبه آمد، اما او از دادن زكات ابا كرد و بخل نمود.
گفت : ((زكات چيزي جز جزيه نيست و من جزيه نمي دهم .))
وقتي خبر اين كلام به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، فرمود: ((واي بر ثعلبه !))
سپس وحي آسماني آمد: ((كساني از مسلمانان با خداوند عهد و پيمان مي بندند كه اگر باريتعالي از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه مي دهيم و از بندگان صالح خواهيم بود و چون فضل الهي به آنان رسيد، بخل نمودند و از اداي وظيفه روي گردان شدند.))
پس از نزول آيه ، بعضي از دوستان ثعلبه نزد وي رفتند و او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند كه چرا زكات واجب را كه امر الهي بود، پرداخت ننمودي ؟ درباره تو و عمل ناروايت آيه نازل گرديد.
ثعلبه سخت مضطرب شد، مقداري از گوسفندان را با خود برداشت و به مدينه آمد و حضور رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت تا او را ديد فرمود: يا ويل ثعلبة ؛ ((واي بر تو!))
ثعلبه با شرمساري گفت : ((يا رسول الله ! زكات آورده ام ، بفرماييد از من تحويل بگيريد.))
حضرت فرمود: درباره ات آيه آمده است . آيه را كه نمي توان از قرآن شريف حذف نمود. به اين جهت زكات تو پذيرفته نمي شود و او را رد كرد.
بعد از آن كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت ، زكات را نزد ابي بكر برد و بعد نزد عمر و هيچ يك از آن دو، صدقه را قبول نكردند. و سرانجام با همان وزر و وبال و آلودگي به گناه از دار دنيا رفت .(1)

1- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 224، محجة البيضاء، ج 6، ص 102.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




عن علي عليه السلام قال : ان من مكارم الاخلاق اءن تصل من قطعك و تعطي من حرمك و تعفو عمن ظلمك ؛(1)
حضرت علي عليه السلام فرموده :
((از جمله مكارم اخلاق برقرار نمودن رابطه دوستي با آن كس است كه از تو بريده و عطا نمودن به كسي است كه تو را محروم ساخته و عفو و اغماض از كسي كه به تو ستم كرده است .))
غريزه حيواني و حس تلافي جويي مي گويد كسي كه تو را ترك گفته بايد به بي اعتنايي ، او را ترك كني ، كسي كه تو را محروم نموده ، اگر فرصت به دست آوردي ، محرومش نمايي ، و از كسي كه به تو ستم كرده ، انتقام بگيري و مجازاتش نمايي .
بنابراين آن كسي كه مي خواهد به مكارم اخلاق متخلق گردد، بايد خواهش هاي غريزي و تمايلات نفساني را واپس زند و به كرامت نفس و بزرگواري گرايش يابد و اين كاري بس مشكل است ولي در پيشگاه الهي بسيار ارزنده و مهم است و در پاره اي از موارد، صاحب اين خلق را در دنيا از نفع و بهره بزرگي برخوردار مي سازد.
((اسماعيل بن احمد ساماني)) در ماوراء النهر حكومت مي كرد. عمر بن ليث صفاري تصميم گرفت با او بجنگد و ماوراء النهر را حوزه حكومت و قلمرو فرمانروايي خويش درآورد. لذا لشكر نيرومندي مجهز ساخت و عازم بلخ گرديد. اسماعيل بن احمد براي او پيامي فرستاد كه هم اكنون تو بر منطقه بسيار وسيعي حكومت مي كني و در دست من جز محيط كوچك ماوراءالنهر نيست . از وي خواسته بود كه به آنچه در دست دارد قانع باشد و مزاحم او نشود. ولي عمر بن ليث به پيام اسماعيل اعتنا نكرد، هيچ راه را پيمود. از جيحون گذشت ، منازل را طي كرد و به بلخ رسيد. سرزمين را براي لشكرگاه برگزيد، خندق حفر نمود، نقاط مرتفعي را براي ديده باني مهيا كرد و ظرف چندين روز تمام مقدمات جنگ را آماده نمود. در خلال اين مدت لشكريانش تدريجا از راه مي رسيدند. هر گروهي در نقطه پيش بيني شده مستقر مي شدند.(2)
جمعي از افسران و خواص اسماعيل بن احمد كه آوازه جراءت و شهامت عمرو بن ليث را شنيده بودند، از مشاهده آن همه سرباز مسلح و مجهز تكان خوردند و با يكديگر مشورت نمودند و گفتند: اگر بخواهيم با عمر و سپاه نيرومندش پيكار كنيم يا بايد همگي از زندگي چشم بپوشيم و كشته شويم ، يا آن كه در گرماگرم نبرد، به دشمن پشت كنيم و ميدان جنگ را ترك گوييم و به ذلت فرار تن در دهيم و هيچ يك از اين دو بر وفق عقل و مصلحت نيست . بهتر است كه از فرصت استفاده كنيم و پيش از شكست قطعي به وي تقرب جوييم و امان بخواهيم ، چرا كه او مردي دانا و توانا است و هرگز دامن خويش را با كشتن اين و آن كه عمل عاجزان و ابلهان است ، لكه دار نمي كند.
يكي از حضار گفت : اين سخني عاقلانه است و نصيحتي مشفقانه است و بايد طبق آن تصميم گرفت . قرار شد در شب معين گرد هم آيند و به اين نظريه جامه عمل بپوشانند.
شب موعود فرارسيد، با هم نشستند و هر يك نامه جداگانه اي به عمر نوشتند و مراتب وفاداري خود را نسبت به او اعلام نمودند و از وي امان خواستند. نامه هاي افسران و خواص اسماعيل به عرض رسيد، آنها را خواند، از مضامين آنها آگاه شد و همه آنها را در خرجيني جاي داد و در آن را بست و مهر نمود.
در خواست پناهندگي شان را اجابت كرد، جنگ آغاز شد. برخلاف تصور افسران موجباتي فراهم آمد كه اسماعيل بن احمد غلبه كند.
سپاهيان عمرو در محاصره واقع شدند و خيلي زود شكست خوردند. عده اي كشته ، گروهي دستگير شده ، و جمعي گريختند.
سپاهيان عمرو در محاصره واقع شدند و خيلي زود شكست خوردند. عمرو بن ليث نيز فرار كرد ولي دستگير شد، ساز و برگ نظاميان عمرو غنيمت رفت ، اموال اختصاصي او و همچنين خرجين نامه افسران به دست اسماعيل افتاد از مشاهده خرجين و مهر عمرو بن ليث و يادداشتي كه روي آن بود، به مطلب پي برد و دانست محتواي خرجين ، نامه هايي است كه افسرانش به عمرو نوشته اند.
خواست آن را بگشايد و نامه ها را بخواند تا بداند نويسندگان آنها چه كساني هستند؛ ولي فكر صائب و عقل دورانديشش او را از اين كار بازداشت .
با خود گفت : اگر نامه را بخوانم و نويسندگانش را بشناسم ، به همه آنها بدبين مي شوم و آنان نيز اگر بدانند كه رازشان فاش شده است ، از عهدشكني و خيانتي كه به من كرده اند، دچار خوف و هراس مي شوند و ممكن است از ترس جان خود پيشدستي كنند و اين پيروزي را به شكست مبدل سازند و مفاسد بزرگ و غيرقابل جبراني به بار آورند.
خرجين را نگشود و تمام خواص و افسران خود را احضار نمود. خرجين بسته را كه مهر عمرو بر آن بود به ايشان ارائه داد و گفت :
((اين ها نامه هايي است كه جمعي از افسران و خواص من ، به عمرو نوشته اند و به وي تقرب جسته اند و از او امان خواسته اند. ده بار حج خانه خدا به ذمه من باد اگر بدانم در اين نامه ها چيست و نويسندگان آنها چه كساني هستند و در صورتي كه امان خواهي نويسندگان راست باشد، آنان را عفو نمودم و اگر دروغ باشد از گفته خود استغفار مي كنم و سپس دستور داد آتش افروختند و در حضور تمام افسران و خواص ، خرجين سربسته را با همه محتوياتش در آتش افكندند و سوزاندند و اثري از نوشته ها باقي نگذاشت .))
نويسندگان نامه از اين كرامت نفس و گذشت اخلاقي به حسرت آمدند از اين كه نوشته ها خاكستر شد و سوءنيتشان براي هميشه مستور ماند و آسوده خاطر گشتند.
آنها هم از عمل خودشان پشيمان شدند و مجذوب فرمانده بزرگوار خويش گرديدند و از روي صداقت و راستي تصميم گرفتند، نسبت به او همواره وفادار باشند.(3)
كرامت نفس اسماعيل بن احمد مدلول كلام علي عليه السلام است كه فرموده :
العفو زكاة الظّفر و السُّلوُّ عوضك ممّن غدر؛(4)
((عفو و بخشش ، زكات پيروزي و ظفر است ، از ياد بردن و به دست فراموشي سپردن و تلافي نمودن ، مكر و غدر است .))
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه خلق خوب و حسن معاشرت با مردم در اسلام مورد كمال توجه است و در قيامت ، صاحبان اخلاق حميده ، مشمول رحمت و عنايت خاص حضرت باريتعالي هستند.(5)

1- غررالحكم ، ص 388.
2- كامل ابن اثير، ج 7، ص 178.
3- جوامع الحكايات ، ص 56.
4- نهج البلاغه ، ص 506.
5- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 151.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم