✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تصاویر متحرک ولادت حضرت معصومه و روز دختر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



شـــداد که بود!؟!؟

بعضی در ذیل آیه 6 تا 8 سوره فجر ماجرای بهشت شدّاد و هلاکت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل کرده‎اند. در این آیات چنین می‎خوانیم :

آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده.

روایت شده: عاد که حضرت هود(علیه السلام) مأمور هدایت قوم عاد شد، دو پسر به نام «شدّاد» و «شدید» داشت، عاد از دنیا رفت، شدّاد و شدید با قلدری جمعی را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، ‌شدید از دنیا رفت، و شدّاد تنها شاه بی‎رقیب کشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت (هود ـ علیه السلام ـ او را به خداپرستی دعوت کرد، و به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود ـ علیه السلام ـ بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شدّاد گفت اینکه چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروی هود ـ علیه السلام ـ باز داشت.)

او تصمیم گرفت از روی غرور، بهشتی بسازد تا با خدای بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشکرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستی می‎کردند و آنها را به کار مجبور می‎ساختند.

شدّاد برای پادشاهان جهان نامه نوشت که هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، ‌و آنها آنچه داشتند فرستادند.

آن قهرمانان مدت طولانی به بهشت سازی مشغول شدند، تا این که از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعی، حصار (قلعه و دژ) محکمی ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شکوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند که با وزیران و لشکرش برای افتتاح شهر بهشت وارد گردد.

شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسیار عریض و طویلی به سوی آن شهر (که در جزیره العرب، بین یمن و حجاز قرار داشت) حرکت کردند، هنوز یک شبانه روز وقت می‎خواست که به آن شهر برسند،‌ ناگاه صاعقه‎ای همراه با صدای کوبنده و بلندی از سوی آسمان به سوی آنها آمد و همه آنها را به سختی بر زمین کوبید،همه آنها متلاشی شده و به هلاکت رسیدند.[۱]

 

دلسوزی عزرائیل برای شدّاد

روزی رسول خدا(ص) نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از او پرسید: «ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟»

عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

۱.روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند،‌تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره‎ای افکند، در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.

۲.هنگامی که شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی‎نظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد[2] وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، ‌اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر(صلّی الله علیه و آله) رسید و گفت: «ای محمد! خدایت سلام می‎رساند و می‎فرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شدّاد بن عاد بود، او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم، بی‎مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینی و تکبر نمود،‌ و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، ‌تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت می‎دهیم ولی آنها را رها نمی‎کنیم، چنان که در قرآن می‎فرماید:

« ما به آنها مهلت می‎دهیم تنها برای این که بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها عذاب خوار کننده‎ای آماده شده است.»[۳]

منابع :

[۱]مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۸۶ و ۴۸۷.

[۲] اوصاف این بهشت بسیار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در کتاب مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۸۶و ۴۸۷ آمده است.

[۳] آل عمران، آیه ۱۷۸

جوامع الحکایات ؛ محمد عوفی

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




دو سه شب مانده که با گریه مباهات کنم
به حسینیه بیایم و مناجات کنم

دو سه شب مانده ابوحمزه بخوانم یارب
از سر خوف و رجا با تو ملاقات کنم

کاش آدم بشوم… محض رضای دل تو
پی عصیان نروم ، بلکه مراعات کنم

رمضان آمد و گشت و من بیچاره فقط
باید اظهار پشیمانی از عادات کنم

مطمئنم وسط روضه مرا می بخشی
یادی از زخم سر مادر سادات کنم

بی نوایم به علی نان و نوایم بدهید
روسیاهم نظری کرده بهایم بدهید

آرزویم همه این است مقرب باشم
میشود که دوسه تا جام بلایم بدهید

سگ اصحاب علی هستم و در خانه ی او
میشود با کرم فاطمه جایم بدهید؟؟

به هوای سفری سوی نجف میمیرم
پر پرواز به ایوان طلایم بدهید

باب رفتن به نجف از گذر کرببلاست
به حسین بن علی حال بکایم بدهید

نذر کردم پدر و مادر خود را ببرم
دو سه تا تذکره ی کرببلایم بدهید

عرفه….لطمه زنان…شارع بین الحرمین
رخصت هروله در سعی و صفایم بدهید

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت




براي آن كه پيران سالخورده بر اثر عقده حقارت به كارهاي ناروا دست نزنند و موجبات بدبختي خود و ديگران را فراهم نياورند، اولياي گرامي اسلام پيروان خود را موظف ساخته اند كه در خانواده و اجتماع آنان را مورد كمال تكريم قرار دهند و شخصيتشان را گرامي و محترم شمارند تا بدين وسيله حقارت آنها جبران گردد.
فرزندان و فرزندزادگان موظفند در محيط خانواده نسبت به پدر و بزرگ ترها حداكثر تكريم و احترام را مراعات نمايند و به فرموده قرآن شريف حق ندارند با گفتن حتي كلمه ((اف)) آنان را رنجيده خاطر كنند و كوچك ترين آزردگي و ملامت در خاطرشان به وجود آورند.
درباره تجليل و توقير كهنسالان جامعه نيز روايات بسياري از رسول اكرم و ائمه طاهرين عليهم السلام رسيده كه علماي حديث آنها را در باب مخصوصي جمع آوري نموده اند. مجموع آن احاديث ، روشنگر اين حقيقت است كه تكريم و توقير كهنسالان در مكتب تربيتي اسلام مورد كمال توجه است .
به طور نمونه به بعضي از آن روايات اشاره مي شود:
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم :
من وقّر شيبة في الاسلام آمنه الله عز و جل من فزع يوم القيامة ؛(1)
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده :
((كسي كه پير مسلماني را توقير و تجليل نمايد، خداوند او را از ترس روز قيامت ايمن مي دارد.))
جاء شيخ الي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في حاجة فابطئوا عن الشيخ اءن يوسعوا له فقال عليه السلام : ليس منا من لم يرحم صغيرنا و لم يوقّر كبيرنا؛(2)
پيرمردي حضور رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شد. كساني كه در محضر آن حضرت نشسته بودند، مراعات احترامش را ننمودند و در جا دادن به او كندي و تسامح كردند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از اين رفتار بر خلاف ادب ، ناراحت شد. به آنان فرمود:
((كسي كه به خردسالان ما تفضل و ترحم نكند و پيران ما را مورد تكريم و احترام قرار ندهد، از ما نيست و با ما نسبت و بستگي و پيوستگي ندارد.))

1- الكافي ، ج 2، ص 658، لئالي الاخبار، ص 180.
2- مجموعه ورام ، ج 1، ص 34.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




ناخوشی دروغ

 

في وصية اميرالمومنين عليه السلام لولده الحسن عليه السلام و علة الكذاب اقبح علة ؛(1)
از وصاياي امام علي عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام اين بود كه مي فرمود: ((ناخوشي دروغگويي از تمام ناخوشي ها قبيح تر و ناپسندتر است .))
دروغگويي امنيت اخلاقي و قضايي و اقتصادي را متزلزل مي كند.
دروغگويي مردم را نسبت به يكديگر بدبين نموده و از آنان سلب اعتماد مي نمايد.
دروغگويي ريشه فضيلت و سجاياي انساني را مي سوزاند.
عن ابي جعفر عليه السلام قال : ان ابي حدّثني عن ابيه عن جده قال : قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : اقل الناس مروة من كان كاذبا؛(2)
امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حديث كرده است كه فرمود:
((كم نصيب ترين مردم از سجاياي مردانگي و فضايل انساني ، دروغگويان هستند.))
بعضي گمان مي كنند در پاره اي از مواقع ، تنها وسيله كامروايي و پيروزي در زندگي دروغ گفتن و از راه مستقيم منحرف شدن است .
پيشواي عاليقدر اسلام چنين گماني را اشتباه و آن پيروزي را شكست مي داند.
قال صلي الله عليه و آله و سلم : اجتنبوا الكذب و ان راءيتم فيه النجاة فان فيه الهلكة ؛
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود:
((از دروغگويي بپرهيزيد! در موردي كه گمان مي كنيد نجات شما در دروغ گفتن است ، بدانيد كه اشتباه كرده ايد و هلاك شما در دروغ است .))
حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به هشام فرمود:
يا هشام ان العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه ؛(3)
((انسان عاقل دروغ نمي گويد، اگر چه دروغ وسيله برآمدن خواهشهاي نفساني او باشد.))
چه بسيار مردمي كه در پيشامدهاي خطرناك يا مواقع حساس در كمال شهامت و رشادت راست گفتند و سرانجام پيروز شدند.
خونخواري و جنايتكاري هاي حجاج بن يوسف بر كسي پوشيده نيست . روزي جمعي از طرفداران عبدالرحمان را به اسيري به مجلس حجاج آورند. حجاج به قتل همه آنها مصمم بود. مردي از اسرا به پا خاست و گفت : ((امير! من بر تو حقي دارم ، مرا به پاس آن حق آزاد كن !))
حجاج پرسيد: ((چه حقي داري ؟))
جواب داد: ((روزي عبدالرحمان در مجلس خويش تو را دشنام داد و من از تو دفاع كردم .))
حجاج گفت : ((آيا بر اين كار گواهي داري ؟))
يكي از اسرا از جاي برخاست و به صحت گفتار او شهادت داد.
حجاج آزادش كرد. سپس به شاهد متوجه شد و گفت : ((تو چرا در آن مجلس از من دفاع نكردي ؟))
گواه در كمال صراحت و بدون ضعف و زبوني جواب داد: ((از آن جهت كه با تو دشمن بودم .))
حجاج گفت : ((او را نيز به علت راستگويي آزاد نماييد.))(4)

1- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100.
2- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100..
3- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100.
4- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 59.

 

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




به همان نسبتي كه راستگويي موجب افتخار و سربلندي است ، دروغگويي مايه ذلت و سرافكندگي است .
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود:
اياك و الكذب فانه يسود الوجه ؛(2)
((از دروغگويي بپرهيز، زيرا دروغ باعث روسياهي است .))
به منصور دوانيقي خبر رسيد كه مقداري از اموال بني اميه نزد مردي به امانت گذارده شده است . به ربيع دستور داد او را احضار كند.
ربيع مي گويد: ((مرد را حاضر كردم و به مجلس منصور بردم .))
منصور گفت : ((خبر اموالي كه از بني اميه نزد شما امانت است ، به ما رسيده ، بايد تمام آنها را تسليم كني !))
مرد گفت : ((آيا خليفه مسلمين وارث بني اميه است ؟))
جواب داد: ((نه !))
پرسيد: ((آيا خليفه مسلمين وصي بني اميه است .))
جواب داد: ((نه !))
مرد گفت : ((روي چه حساب ، اموال بني اميه را از من مطالبه مي كنيد؟))
منصور قدري فكر كرد و جواب داد: ((بني اميه به مسلمين ستم كردند. اموال مردم را به زور گرفتند. من اينك خليفه مسلمين و وكيل مردم هستم ، نظرم اين است كه اموال مسلمين را بگيرم و در بيت المال مسلمين بگذارم .))
مرد گفت : ((بني اميه اموال بسياري در اختيار داشته اند كه متعلق به خودشان بوده ، لازم است خليفه مسلمين ، شاهد عادل اقامه كند اموالي كه از بني اميه در دست من است ، از جمله اموالي است كه به زور از مردم گرفته اند.))
منصور قدري فكر كرد، به ربيع گفت : راست مي گويد، سپس منصور به روي مرد خنديد و با او به گرمي توجه كرد و گفت : ((آيا حاجتي داري ؟))
مرد جواب داد: ((بلي ! دو حاجت دارم . اول آن كه دستور دهيد نامه اي را كه اكنون براي خانواده ام مي نويسم فورا به آنان برسانند كه از ناراحتي و اضطراب خلاص شوند.
دوم آن كه دستور فرماييد كسي را كه اين گزارش را به مقام خلافت داد احضار كنند من او را ببينم . به خدا قسم بني اميه هيچ امانتي نزد من ندارند.))
موقعي كه به حضور خليفه شرفياب شدم و قضيه را دانستم به نظرم آمد كه اگر اين طور سخن بگويم زودتر خلاص خواهم شد.
منصور به ربيع گفت : گزارش دهنده را حاضر كنند.
موقعي كه حاضر شد، مرد نگاهي كرد و گفت : ((اين غلام من است . سه هزار دينار از مال من برداشته و فرار كرده است .))
منصور سخت به غلام تندي كرد. غلام در كمال شرمساري و ناراحتي سخن مولاي خود را تاءييد نمود و گفت : ((براي اين كه گرفتار نشوم ، او را متهم نمودم و اين نسبت دروغ را به وي دادم .))
منصور كه بر بدبختي و ذلت غلام رقت كرده بود، به مرد گفت : ((از شما مي خواهم او را ببخشي !))
مرد گفت : ((بخشيدم و سه هزار دينار ديگر به او خواهم داد.))
منصور از بزرگواري او تعجب كرد و هر وقت نام او به ميان مي آمد، مي گفت : ((من مثل اين مرد نديدم .))(3) قطعا راستگويي ، عزت و دروغگويي ، ذلت دنيا و آخرت است .(4)

1- كتاب الوزرا، ترجمه طباطبايي ، ص 202. شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 132.
2- مستدرك الوسايل ، ج 2 ص 100.
3- ثمرات الاوراق ، ص 233.
4- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 59.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




چه بسا مردان دانا و با تشخيص ، بين ملتي در سخت ترين شرايط محدوديت و محروميت زندگي مي كردند، و زمامداران خودسر مستبدشان ، تنها به حكومت كردن بر آن ملت ، قانع نبودند و ادعاي خدايي داشتند و از مردم خواستند كه آنان را بپرستند و در برابر شان به عبوديت و بندگي سجده كنند. در اين صورت آن گروه دانا هم ، جز اعتراف به الوهيت زمامداران و اطاعت و بندگي آنان چاره اي نداشتند، زيرا با كوچك ترين مخالفت به سخت ترين شكنجه و كيفرهاي طاقت فرسا دچار مي شدند.
يكي از نمونه هاي ننگين اين قبيل افراد مستبد و خودسر كه ادعاي خدايي داشت و مردم را به پرستش و بندگي خويش دعوت مي كرد، فرعون عصر موسي بن عمران عليه السلام است . قرآن شريف در ضمن شرح قضاياي موسي عليه السلام ، به سخنان غرورآميز و نارواي فرعون اشاره كرده و داعيه خدايي اش را تصريح نموده است .
اذهب الي فرعون انه طغيَ فقل هل لك الي اءن تزكّيَ و اهديك الي ربّك فتخشيَ فاءراه الآية الكبريَ فكذّب و عصيَ ثم اءدبر يسعيَ فحشر فناديَ فقال انا ربكم الاءعليَ؛(1)
خداوند به موسي عليه السلام دستور داد به سوي فرعون برو كه سخت طغيان كرده است ، به او بگو:
((آيا ميل داري كه از اين پليدي پاك شوي و تو را به راه پروردگارت هدايت كنم تا مگر از عظمت او بترسي و در برابرش سر تعظيم فرود آوري ؟))
موسي عليه السلام طبق دستور الهي آمد و معجزه بزرگ خود را ارائه كرد، ولي فرعون به جاي آنكه بيدار شود و از اين فرصت سعادت استفاده كند، موسي عليه السلام را تكذيب نمود و همچنان به عصيان و طغيان خود ادامه داد و از موسي و خداي موسي روي گردانيد و به كوشش هاي تازه اي دست زد.
رجال بزرگ مملكت را گرد آورد و ديوانه وار سخن سابق خود را تكرار كرد و فرياد كشيد:
((من پروردگار بزرگ شما هستم .))
فرعون به اين قناعت نكرد كه تنها ادعاي خدايي خويش را تكرار كند و داعيه الهيت خود را بازگو نمايد، بلكه صريحا لب به تهديد موسي عليه السلام گشود و در كمال صراحت به وي گفت :
((اگر براي خود معبودي غير از من برگزيني ، تو را مانند دگران به زندان خواهم كشيد.))
قال لئن اتّخذت الها غيري لاءجعلنّك من المسجونين .(2)
اگر موسي عليه السلام يك فرد عادي مي بود، بايد از خشم و خشونت فرعون ستمگر بهراسد و از تهديد وي خود را ببازد، ولي موسي عليه السلام پيامبر برگزيده خداوند است ، موسي عليه السلام مانند ساير پيامبران الهي متكي به نيروي لايزال حضرت حق است . او براي آزادي و نجات انسان ها مبعوث شده و موظف است با تمام قدرت در مقابل خودسري هاي فرعون مقاومت كند و مردم بدبخت را از اسارت و بندگي مستبد مصر رها سازد.
موسي عليه السلام در برابر تهديدهاي خشن فرعون نه تنها خود را نباخت و شخصيت خود را گم نكرد، بلكه بر عكس ، با صراحت بيشتر و اطمينان فزونتري با وي سخن گفت و بزرگترين جرم او را، كه برده ساختن مردم بود، به رخش كشيد و فرمود:
و تلك نعمة تمنّها علي اءن عبّدت لني اسرائيل ؛(3)
تو بني اسرائيل را به زور و فشار، بنده و برده ساخته اي و اين عمل ظالمانه ات را نعمت مي پنداري كه بر من منت مي نهي !
موسي عليه السلام به حول و قوه خداوند جهان ، با فرعون مدعي الهيت در افتاد و سرانجام او را از كرسي غرور به زير آورد و به دست امواج نيل سپرد و به حيات ننگينش خاتمه داد و مردم را از بندگي و پرستش يك فرد مستبد خودپرست آزاد ساخت .
نتيجه آن كه اولين گروه منحرف از راه يكتاپرستي و توحيد در عبادت ، كساني بودند كه بر اثر فشار و تهديد، به خدايي موجودات اعتراف كردند و با اجبار و بي ميلي آنها را پرستش نمودند و در برابرشان به سجده افتادند.
بدبختانه ، در طول قرنهاي متمادي ، مردم بسياري در روي كره زمين به اين اسارت و سيه روزي گرفتار بودند.(4)

1- سوره مباركه نازعات ، آيه 17 تا 24.
2- سوره مباركه شعرا، آيه 29.
3- سوره مباركه شعرا، آيه 22.
4- آية الكرسي ، پيام آسماني توحيد، ص 7.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




حليمه سعديه دايه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي گويد:
((وقتي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم سه ساله شد، روزي به من گفت : مادر! روزها برادرانم كجا مي روند؟
جواب دادم : گوسفندان را به صحرا مي برند.
گفت : براي چه مرا با خود همراه نمي برند؟
مادر گفت : آيا تمايل داري تو هم با آنها بروي ؟
حضرت جواب داد: بلي !
فلما اءصبح دهنته و كحلته و علقت في عنقه خيطا فيه جزع يمانية فنزعها ثم قال لي مهلا يا اءمّاه فاءن معي من يحفظني ؛(1)
((صبح فردا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را شست و شو كرد. به موهايش روغن زد، به چشمانش سرمه كشيد و يك مهره يماني كه در نخ كشيده بود، براي محافظت او به گردنش آويخت .
حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مهره را از گردن كند و فرمود:
((مادر! خداي من كه همواره با من است ، نگهدار و حافظ من است .))
ايمان به خداوند است كه طفل سه ساله اي را اين چنين آزاد و نيرومند بار مي آورد.(2)

1- بحارالانوار، ج 15، ص 392.
2- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 178.

 

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





توحيد واقعي

اسلام با اعلام كلمه توحيد لا اله الا الله به پرستش تمام معبودهاي ساختگي خاتمه داد و مسلمين را از قيد همه بندگي ها آزاد كرد. به پيروان خود دستور داد روزي چندبار در نمازهاي يوميه جمله اياك نعبد را تكرار كنند تا اين مطلب در اعماق جانشان نفوذ نمايد و ملكه آنها گردد كه پرستش منحصر به ذات اقدس الهي است و غير خداوند لايق بندگي و عبوديت نيست .
نتيجه اين تربيت آسماني آن شد كه پيروان اسلام به آزادگي و حريت واقعي دست يافتند و هر جا قدم گذاردند، در مقابل هيچ كس و هيچ چيز سر بندگي فرود نياورند و در سخت ترين شرايط هرگز رنگ ذلت و زبوني به خود نگرفتند.
قبل از آن كه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از مكه مهاجرت نمايد، فشار مشركين زندگي را بر مسلمانان تلخ و غيرقابل تحمل ساخت .
جمعي از آنان با موافقت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به كشور حبشه پناهنده شدند، تا مگر چند روزي از آن همه سختي و فشار در امان باشند.
مشركين ، عمارة بن وليد و عمرو بن عاص را با هداياي بسيار به حبشه فرستادند تا مهاجرين را دوباره به مكه دعوت كنند و شكنجه هاي خود را نسبت به آنان از سر بگيرند.
آن دو نفر به حبشه وارد شدند. هدايايي را كه براي اطرافيان پادشاه آورده بودند، بين آنان تقسيم كردند و هديه اختصاصي پادشاه را نيز حضورا تقديم نمودند. ضمنا درخواست دعوت مهاجرين را به عرض رساندند.
نجاشي ، پادشاه حبشه ، مرد فهميده و دانايي بود. گفت من هرگز بدون رسيدگي و تحقيق ، مهاجرين را تسليم نمايندگان مشركين مكه نخواهم كرد.
آنها به كشور من آمده اند و مرا بر دگران برگزيده اند. بايد شخصا آنان را ملاقات كنم ، سخنانشان را بشنوم و از طرز تفكرشان آگاه گردم و سپس تصميم بگيرم . دستور داد مهاجرين را در وقت معين به حضورش بياورند.
خب من قبل از ادامه مطلب نكته اي را عرض كنم و آن اين كه حتما مي دانيد كه سجده كردن و به خاك افتادن نهايت درجه خضوع و انكسار سجده كننده در مقابل مسجود است . مكتب آزادپرور اسلام بر اساس كلمه توحيد به پيروان خود درس عزت نفس و شخصيت داده بود و به آنان فهمانده بود كه سجده تنها در پيشگاه ذات اقدس الهي كه خالق عالم و مالك حقيقي تمام جهان هستي است ، شايسته است . انسان مسلمان هيچ وقت و در هيچ شرايطي حق ندارد غير خدا را سجده كند و گوهر ارزنده ايمان و عزت نفس خويش را با چيزي معامله كند.
و عن ابي عبدالله عليه السلام في حديث طويل اءنّ زنديقا قال له : اءفيصلح السجود لغير الله قال : لا، قال : فكيف اءمر الله الملائكة بالسجود لآدم فقال : ان مَن سجد باءمر الله فقد سجد لله فكان سجوده لله اذا كان عن اءمر الله .(1)
از حضرت صادق عليه السلام سوال شد كه آيا غير خدا براي سجده شايستگي دارد؟
حضرت پاسخ منفي داد و فرموده : ((نه .))
گفته شد: ((پس چگونه خداوند فرشتگان را به سجده آدم امر فرمود؟))
حضرت جواب داد: ((كسي كه غير خدا را به امر خدا سجده مي كند در واقع ، خدا را سجده كرده است .))
پس در مورد سجده ملائكه بايد گفت فرشتگان با سجده آدم ، خدا را سجده كرده اند. زيرا به امر الهي آدم را سجده نموده اند.
در آن زمان ، معمول چنين بود كه هر كس به حضور نجاشي مي رسيد، بايد حتما او را سجده كند و بدين وسيله مراتب تذلل و بندگي خود را ابراز نمايد.
مهاجرين در وضع بسيار دشواري قرار گرفتند، سجده كردن نجاشي بر خلاف مكتب آزادي اسلام و منافي با اصل يكتاپرستي و كلمه توحيد است . خودداري از سجده نيز ممكن است نجاشي را خشمگين نمايد و دستور اخراج مهاجرين را بدهد و در آن موقع همه آنها در معرض خطر انتقام جويي و شكنجه هاي طاقت فرساي مشركين قرار خواهند گرفت . اكنون بر سر دوراهي قرار دارند و بايد تصميم بگيرند.
ايمان به خدا و اعتقاد به يكتاپرستي آن چنان در عمق وجودشان ريشه دوانده بود كه تصميم گرفتند از سجده نجاشي خودداري كنند و به هر حادثه سختي كه بر اثر آن پيش آيد، تن در دهند. جعفر طيار كه خود يكي از مهاجرين است گويد: ((وارد مجلس شديم و سجده نكرديم .))(2)
حضار محضر نجاشي لب به اعتراض گشودند و گفتند: ((چه شده است كه شما پادشاه را سجده نكرديد؟ جواب داديم : ما جز خداي يگانه احدي را سجده نمي كنيم .))
براي دحيه كلبي نيز در كشور روم نظير قضيه مهاجرين حبشه اتفاق افتاد. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در اواخر عمر شريفش به زمامداران كشورهاي آن روز كه از جمله آنها قيصر، پادشاه روم بود، نامه هايي نوشت و همه آنها را به آيين مقدس اسلام دعوت كرد. هر كدام از نامه ها را براي ابلاغ به يكي از مسلمانان داد.
دحيه كلبي كه از تربيت يافتگان مكتب اسلام و از مومنين به اساس توحيد و يكتاپرستي بود از طرف رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ماءموريت يافت كه نامه آن حضرت را به پادشاه روم برساند. او راه سفر را در پيش گرفت تا وارد پايتخت شد.
كسان قيصر به دحيه كلبي گفتند: مواقعي كه به حضور پادشاه رسيدي ، او را سجده كن و سر از سجده برندار تا شخص پادشاه اجازه دهد.
دحيه كلبي از شنيدن اين سخن ضدتوحيدي ناراحت شد و در كمال صراحت و بدون كمترين ترديد گفت : هرگز به چنين كاري تن نمي دهم و من جز خداي يگانه ، احدي را سجده نخواهم كرد.
اين شهامت و آزادگي كه در مكتب آسماني نصيب مسلمين گرديد، همه از بركت ايمان به خدا و اتكا به قدرت نامحدود ذات اقدس الهي بود.(3)

1- وسائل الشيعه ، ج 6، ص 388.
2- سيره حلبي ، ج اول ، ص 378.
3- آية الكرسي ، پيام آسماني توحيد، ص 29.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم