✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تصاویر متحرک ولادت حضرت معصومه و روز دختر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




جنگ جمل در بصره بين سپاه علي (علیه السلام) و سپاه طلحه و زبير، در گرفت ، آتش ‍ جنگ شعله ور گرديد، امير مؤمنان علي (علیه السلام) پسرش محمّد حنفيّه را طلبيد و نيزه خود را به او داد و فرمود: با اين نيزه به دشمن حمله كن ، محمّد حنفيّه به سوي دشمن حركت كرد، ولي در برابر گردان بنوضبّه قرار گرفت ، و نتوانست كاري انجام دهد، عقب نشيني كرد و به حضور پدر بازگشت.
هماندم امام حسن (علیه السلام) بر جهيد و نيزه را از او گرفت و به ميدان شتافت و مقداري با دشمن جنگيد و باز گشت ، در حالي كه نيزه اش خون آلود بود.
محمّد حنفيّه وقتي كه دلاوري امام حسن (علیه السلام) را دريافت ، صورتش (از شرمندگي) سرخ شد، امام علي (علیه السلام) به محمّد حنفيّه فرمود: لا تانف فانّه ابن النبي و انت ابن علي .
سرافكنده نباش ، زيرا حسن (علیه السلام) پسر پيامبر (صلی الله علیه واله) است تو پسر علي هستي .
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




حسن جان

حسن جان


ازلطف تو ای کریم بین المللی


سازیم برايت حرم بی مثلی


تا کل رسانه های عالم گویند


زیباست عجب ضریح فرزند علی

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




این عزیزی است که پیغمبر اکرم فرمود


پسر من . جگر من . ثمر قلب من است


این امامی است که با صبر خداوندی خود


چون علی ابن ابی طالب . دشمن شکن است


چه به خلق و چه به خوی و چه روی و چه به مو


حسن است و حسن است و حسن است و حسن است

 

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




 
امام حسن (عليه السلام) چندين بار از مدينه پياده به مكه براي انجام حج رفت در يكي از اين سفرها كه از مدينه به سوي مكه راه افتاد، پاهايش بر اثر پياده روي روي ريگهاي خشك و سوزان ، ورم كرد.
شخصي به آن حضرت عرض كرد: آقا اگر كمي سوار مي شديد، پاهايتان بهتر مي شد.
امام فرمود: خير وقتي به منزلگاه بعدي رسيديم ، مرد سياه چهره روغن فروشي پيدا مي شود كه فلان روغن را دارد آن را برايم بخر، به پاهايم مي مالم خوب مي شود.
عده اي عرض كردند: پدران و مادرانمان بفدايت در پيش منزلي سراغ نداريم كه در آنجا روغن بفروشند.
امام به راه خود ادامه داد، چند ساعتي نگذشته بود كه همان مرد روغن فروش پيدا شد، امام فرمود: نزد او برويد و روغن را خريداري كنيد نزد او رفتند و روغن خواستند، او گفت : براي چه كسي مي خواهيد؟ گفتند براي امام حسن (عليه السلام).
روغن فروش گفت : مرا نزد آن حضرت ببريد وقتي كه او را به حضور امام حسن (عليه السلام) بردند به امام عرض كرد: من نمي دانستم روغن را براي شما مي خواهند و من حاجتي به تو دارم و آن اينكه دعا كن خداوند فرزند نيكوكار و پرهيزكاري به من بدهد، من وقتي از وطن بيرون آمدم همسرم نزديك زايمانش بود.
امام حسن (عليه السلام) فرمود: خداوند پسر سالمي كه پيرو ما است به تو خواهد داد. وقتي روغن فروش به منزلش رفت ، ديد خداوند پسر سالمي به او داده است .
همان پسر وقتي بزرگ شد به سيد حميري معروف گرديده و از شيعيان راستين و شاعران آزاده بود كه در هر فرصتي از امامان اهلبيت (عليهم السلام دفاع و حمايت مي نمود، و فضائل علي (عليه السلام) را به قصيده در آورده بود و مي خواند و هنگام مرگ علي (عليه السلام) ببالينش آمد.
نام او اسماعيل بن محمد بود امام صادق (عليه السلام) به او فرمود: مادرت تو را سيد ناميد و اين نام زيبنده تو است زيرا تو سيد شاعران هستي . روزي اشعاري درباره مصائب امام حسين (عليه السلام) در حضور امام صادق (عليه السلام) خواند، قطرات اشك از ديدگان امام سرازير شد و صداي گريه از منزل آن حضرت برخاست ، سرانجام امام (عليه السلام) امر به خودداري كرد.


داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

 

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




                                     

    «گرگیعان و گرگیعان، الله یعطیکم رضعان»

                         

  یکی از آداب‌ و رسوم قوم عرب در استان خوزستان، آیینی است به نام «گرگیعان» که در شب نیمه ماه رمضان اجرا می‌شود.

کی از این آیین‌ها، رسمی است به نام «گرگیعان» یا «قرقیعان» که عمدتا در بین عرب‌های استان خوزستان رواج دارد و در واقع مراسمی است که توسط کودکان اجرا می‌شود، «گرگیعان» در شب نیمه ماه مبارک رمضان و در واقع شب ولادت امام‌حسن مجتبی (ع) اجرا می‌شود، به این صورت که کودکان با پوشیدن لباس‌های نو و تمیز خود که معمولا لباس محلی است، با کیسه کوچکی در دست، همگی به صورت گروهی راه می‌افتند و به درب تک‌تک خانه‌های محل می‌روند و با خواندن شعری در می‌زنند و از اهل خانه می‌خواهند تا هدیه‌ای به آن‌ها بدهند، هدایایی که اهل خانه به کودکان می‌دهند، معمولا خوردنی‌های خوشمزه کودکانه از جمله بیسکوئیت و آب‌نبات و شکلات و همچنین آجیل و تنقلات مخصوصا باسورک است.                                                        

    *ریشه لغوی «گرگیعان»؟

در مورد ریشه و معنی کلمه «قرقیعان» یا «گرگیعان» نظرات متفاوتی وجود دارد؛ یکی از آن‌ها این است که «قرقیعان» از کلمه «قرّةالعین» گرفته شده که به معنای «نور چشمی» یا «چشم روشنی» است و از آن جایی که مراسم گرگیعان مصادف می‌شود با تولد امام حسن(ع) و خوشحالی پیامبراکرم(ص) برای تولد اولین نوه‌اش، می‌گویند که مردم برای عرض تبریک به امیرالمومنین(ع) و همسرش فاطمه زهرا(س) با گفتن «قرة عین! قرة عین!» به درب منزلشان می‌رفتند و کم‌کم به صورت مناسبتی هر ساله در میان مسلمانان رواج گردید.

«گرگیعان» یا «قرقیعان» نام یک آیین سنتی رایج بین عرب‌های خوزستان، استان هرمزگان، عراق، بحرین، کویت و شرق عربستان و امارات متحده عربی است، برای ریشه این مراسم روایات مختلفی ذکر شده اما برجسته‌ترین آن، به مناسبت میلاد امام دوم شیعیان ذکر شده است

موضوعات: فروعات دین  لینک ثابت




در کرمخانه ي حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است


بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ورنه در زاویه ي عرش مقام حسن است


بس که آقاست به دنبال گدا می گردد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است


دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم
این مسلمانی ایران ز کلام حسن است

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




مهدیا بر ره تو منتظرانیم هنوز

تا بیایی به رهت دل نگرانیم هنوز

مهدیا تا برسد پرتو نور رخ تو

از غم دوری تو خون جگرانیم هنوز

دیگر از دوری تو صبر و تحمل تا چند

زآتش سوز غمت شعله ورانیم هنوز

به امید دم زیبای وصال رخ تو

زنده در سیر جهان گذرانیم هنوز

با خیال رخ زیبای تو ای راحت جان

فارغ از دیدن روی دگرانیم هنوز

تا که تو کی برسی زین سفر دور و دراز

حیف و صد حیف که از بی خبرانیم هنوز

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت




روزی به قصد دانستن جای تو از همه پرسیدم: کجاست؟

 

روزی به قصد دانستن جای تو
از همه پرسیدم: کجاست؟
زمین گفت: من هم منتظرم،
هر چه می گردم نمی یابم.
آسمان گفت:چشمان من چنان بر زمین دوخته است،
تا اگر آمد چکه چکه بسرایمش.
دریا گفت: هر روز به چشمان آسمان خیره ام،
تا اگر آمد موج موج خبر آمدنش فریاد کنم.
درخت گفت: قد می کشم تا اگر آمد،
برگ برگ راه آمدنش مهیا سازم.
و من به خود گفتم: کجاست؟
همه منتظرند، پس من هم می نویسم تا اگر آمد،
واژه واژه همه احساس حیات را برایش افشا کنم.

 

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم