✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
گر بهای شیعه بودن سر جدا گردیدن است...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




*** داستان جالب سید عبدالکریم کفاش***

سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد.
روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود.پس از دقایقی حضرت فرمودند:
«سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید “کفش مرا پینه می زنی” داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند:
«خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی
و حقا که به همین خاطر است که به دیدارت می آیم.»

(کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)

خوشا چشمی که رخسار تو بیند

موضوعات: داستان  لینک ثابت




در تفسیر «روح البیان» حکایتی نقل شده است. از این قرار که: یکی از فاسقان و روسیاهان عالم دست به دعا بلند کرد و به خداوند توجّه نمود، ولی خداوند با نظر لطف و رحمت به او نگاه نکرد.

بار دیگر او دست به دعا به طرف خدای متعال دراز کرد،خداوند باز از او روی گرداند، بار سوم دست نیاز به سوی بی نیاز مطلق دراز کرد و تضّرع و ناله نمود.

خداوند به ملائکه اش فرمود: فرشتگانم! دعای بنده ام را به اجابت رساندم که پروردگاری جز من ندارد.او را عفو نمودم و حوائجش را برآوردم؛ زیرا که من از تضرّع و گریه ی بندگانم شرم دارم.

موضوعات: داستان  لینک ثابت




زندگی یک پاداش است نه یک مکافات …
فرصتی ست کوتاه تا :
ببالی
بیابی
بدانی
بیاندیشی
بفهمی
زیبا بنگری

و در نهایت در خاطره ها بمانی….

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت




ﺑﺎﺭﺍﻟﻬﺎ ، ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺮ ﯾﮑﺘﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟
ﺁﻧﮑﻪ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺩﻟﻬﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﭘﺮﭼﻢ ﺳﺮﺥ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﮔﻨﺒﺪﺵ
ﭖﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺩ ﺻﺒﺎ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﻩ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ
ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟
ﺑﺎﺯ ﻓﺼﻞ ﮔﻞ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﺎﻏﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ
ﭘﺲ ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺮ ﯾﮑﺘﺎ
ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟
*******************
ﻣﻬﺪﯼ ﺟﺎﻥ !
ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ﮔﺎﻫﺖ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺣﺮﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ … ، ﺗﻨﻬﺎ
ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﻄﺮ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺩﺭ ﺁﻣﯿﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺗﻤﺎﻥ
ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ ، ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﻨﺎﯾﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﯾﻢ ، ﻭ ﺑﻪ ﻣﺴﺮﺕ ﺩﺭﺁﯾﯿﻢ ،
ﻭ ﺩﺭ ﺍﻣﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﭘﻨﺎﻩ ﮔﯿﺮﯾﻢ

موضوعات: نجم ثاقب  لینک ثابت




سؤال: دین پدر و اجداد پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) چه بوده و این که مى گویند اینها به دین ابراهیم خلیل (علیه السلام) بوده اند منظور چیست و چرا دین مسیح را نپذیرفتند؟

- پاسخ: مطابق مدارک و اخبارى که از پیشوایان ما به ما رسیده است، پدران و اجداد پیغمبر (صلى الله علیه وآله) همه موحّد و یکتاپرست بوده اند و منظور از پیروى از آیین ابراهیم (علیه السلام)هم همین است; زیرا ابراهیم (علیه السلام) یکى از قهرمانان بزرگ توحید و مبارزه کنندگان با بت پرستى و شرک بوده است و مجاهدت هاى این پیغمبر بزرگ در راه خداوند یگانه و بر انداختن آیین بت پرستى و شرک معروف است و لذا گاهى قرآن، ما مسلمانان را با این که داراى دین مقدّس اسلام هستیم ملّت ابراهیم و پیرو آیین ابراهیم مى نامد که منظور همان توحید خالص است.
تنها آیینى که در محیط حجاز و در میان عرب ها معروف بود و پیرو داشت، همان آیین ابراهیم (علیه السلام) بوده است; و برخى از سنن ابراهیم، حتّى درمیان بت پرستان شایع بود و در زبان عرب به آیین ابراهیم، دین حنیف مى گفتند; آیین یهود و مسیح کمتر به خاک حجاز نفوذ کرده بود و فقط در مدینه و خیبر و مرزهاى یمن، گروهى کلیمى و مسیحى زندگى مى کردند، روى این قراین مى توان گفت که نیاکان پیامبر پیرو آیین ابراهیم بوده اند.

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت




روزگاری، لقمان حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار داشت. لقمان بسیار دانا همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او حسد می ورزیدند و همواره پی بهانه ای می گشتند برای بدنام کردن لقمان پیش خواجه.
روزی از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا برای چیدن میوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، میوه ها را چیدند و به سوی خانه حرکت کردند. در بین راه غلام ها میوه ها را یک به یک خوردند و تا به خانه برسند، همه میوه ها تمام شد و سبد خالی به خانه رسید. خواجه وقتی درباره میوه ها پرسید، غلام ها که میانه خوشی با لقمان نداشتند.
گفتند: میوه ها را لقمان خورده است.
خواجه از دست لقمان عصبانی شد.
خواجه پرسید: «ای لقمان، چرا میوه ها را خوردی؟ مگر نمی دانستی که من امشب، مهمان دارم؟ اصلاً به من بگو ببینم، چگونه توانستی آن همه میوه را به تنهایی بخوری؟!»
لقمان گفت: من لب به میوه ها نزده ام. این کار، خیانت به خواجه است!»
خواجه گفت: «چگونه می توانی ثابت کنی که تو میوه ها را نخورده ای؟ در حالی که همه غلام ها شهادت می دهند که تو میوه ها را خورده ای!»
لقمان گفت: «ای خواجه، ما را آزمایش کن، تا بفهمی که میوه ها را چه کسی خورده است!»
خواجه برآشفت: «ای لقمان، مرا دست می اندازی؟ چگونه بفهمم که میوه ها را چه کسی خورده است؟ هر کسی که میوه ها را خورده است، میوه ها در شکمش است. برای این کار باید شکم همه شما را پاره کنم تا بفهمم میوه ها در شکم کیست.»
لقمان لبخندی زد و گفت: «کاملاً درست است. میوه ها در شکم کسی است که آن ها را خورده است. اما برای اینکه بفهمید چه کسی میوه ها را خورده است، لازم نیست که شکم همه ما را پاره کنید!
لقمان گفت: دستور بده تا همه آب گرم بخورند و خودت با اسب و ما پیاده به دنبالت بدویم.
خواجه پرسید: «بسیار خوب، اما این کار چه نتیجه ای دارد؟»
لقمان گفت: «نتیجه اش در پایان کار آشکار می گردد!»
خواجه نیز فرمان داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و غلامان به دنبال او می دویدند.
پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت!
خواجه متوجه شد که همه غلام ها از آن میوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن میوه ها و تهمت ناروا زدن به لقمان، توبیخ کرد و لقمان را مورد لطف قرار داد.
آری، وقتی یک بنده ضعیف مثل لقمان، چنین حکمت هایی دارد، پس آفریننده او که خداوند جهان است، چه حکمت ها دارد. و حکمت ها همه در پیش خداوند است.

منبع:tebyan.net

موضوعات: داستان  لینک ثابت


...


سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند . به هر سه ، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد .در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد .آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند . نفر اول گفت :…. « من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام . اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم. می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم . چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام . کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام .» نفر دوم می گوید : « من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام . اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم . در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم . در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیر خواهانه و عام المنفعه بکنم . و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند .» نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت : « من مثل شما هنوز نا امید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام . من می خواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم .

موضوعات: داستان  لینک ثابت




 

زمانه عجیبی است ، برخی امام گذشته را عاشقند نه امام حاضر را ! میدانی چرا؟!!!

امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند …
اما امام حاضر را باید فرمان برند …
و کوفیان ، عاشورا را اینگونه رقم زدند…..!

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم