✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
ﻣﻮﻱ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﻋﺸﺎﻕ ﻣﺮﺗّﺐ ﻧﺸﻮﺩ


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



اُمُّل بودن جسارت میخواد… اینکه وسط یه عده بی نماز،نماز بخونی!!
اینکه وسط یه عده بی حجاب تو گرمای تابستون حجاب داشته باشی!!
اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی!!
اينکه تو فاطميه مشکى بپوشى و مردم عروسى بگيرن!!
اينکه به جاى آهنگ و ترانه ،قرآن گوش کنى!!
ناراحت نباش خواهر و برادرم، دوره آخر الزمان است،
به خودت افتخار کن، تو خاصی..
تو فرزند زهرايى..
تو شيعه على هستى..
تو منتظر فرجى..
تو گريه کن حسينى.. نه اُمُّل

بگذار تمام دنیا بد وبیراهه بگویند!
به خودت…
به محاسنت..
به چادرت…
به عزاداریت… به سیاه بودنش… می ارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه.

باافتخار قدم بزن خواهر!
با افتخار قدم بزن برادر.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




شیخ رجبعلی خیاط (ره) می فرمود:

در بازار بودم… اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت. بلافاصله استغفار كردم و به راهم ادامه دادم. قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم می‌گذشتند. ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمی‌كشیدم، خطرناك بود.

به مسجد رفتم و فكر می‌كردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود…!؟ در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی! گفتم: اما من كه خطایی انجام ندادم… گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد…!

قانون کارما در کائنات جریان دارد…حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند…

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




جانم عباس(علیه السلام)

چار شانه ست و رشید است، تماشا دارد
میشناسند عمو را، قد و بالا دارد

ماه زیبای قبیله ست، منیر است از دور
چه قَدَر شکل جوانی امیر است از دور

مشک برداشته با حالتی از خشم و غضب
دائماً ورد زبانش: أنا قتّال العرب

پای در عرصه نهاده ست شبیهِ یلِ بدر
ارتفاع علمش خیره کننده ست چقدر!

آی کفّار! نظر سمت سلاحش نکنید
ترسِ جان دادن اگر هست نگاهش نکنید!

چشم او تیغِ برنده ست خدا رحم کند
ضربه اش سخت کشنده ست، خدا رحم کند

ای سپاه عمر سعد! مواظب باشید
شیر ما آمده، مِن بعد مواظب باشید

وای اگر قصد ستیزی کند این مردِ خطر
وای اگر پارچه ی زرد ببند بر سر

یک اشاره بکند هیمنه ها میپاشد
وای اگر قبضه ی شمشیر به دستش باشد!

یک قمر راهیِ دریاست، پراکنده شدید
شور کرّار همینجاست، پراکنده شوید

خون حیدر به رگش در جریان افتاده
رگ غیرت به رُخَش ماه نشان افتاده

زاده ی امّ بنین است، ابالفضلِ علیست
ساقیِ خیمه همین است، ابالفضل علیست

زیر لب آیه ای از خوف و رجا میخواند
دارد انگار اُحامی ابدا… میخواند

لبیک علمدار

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت




✳ خداوندا ✳

- برای شانه های خسته، قدری عشق
- برای گامهای مانده در ترديد، قدری عزم
- برای زخمها، مرحم
- برای اخمها، لبخند
- برای پرسش چشمان ما، پاسخ
- برای خواهش دستان ما، باران..
- برای واژه ها، گرما
- برای خوابها، رؤيا
- برای اين همه سرگشتگی، ايمان
- برای اين همه بيگانگی، الفت
- برای بستگی، آغاز
- برای ظلمت جان، روشنائيهای پی در پی
- برای حيرت دل، آشنائيهای پرمعنا
- برای عشقهای خسته، قدری روح
- برای عزمهای مانده، قدری راه
عطا فرما..

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




نصیحت که بوسیله آن میتوانی باخوشبختی زندگی کنی

از عائض القرنی

- روزت رابا نمازصبح وبااذکارصبح شروع کن تا کامیابی وموفقیت رابدست آوری

- همیشه استغفار بخوان تا شیطان بگونه ای ازتوناامید شودکه به سرحدخودکشی برسد

- دعاراقطع نکن چون آن طناب نجات است

-همیشه به یادداشته باش که فرشتگان صحبتهای ترامینویسند

-همیشه خوش بین وخوش فال باش اگرچه در ته بادهای تند وطوفانهاباشی
زیبایی انگشتان با شمردن تسبیح باآنهاست

-وقتی غمهاواندوه ها برتوهجوم آوردن کلمه لااله الاالله را بخوان

-بوسیله پولهایت دعای فقرا ومحبت مساکین رابخر

- سجده طولانی باخشوع بسیار بهتراست از قصر پرازگل

-قبل ازاینکه سخنی راازدهانت بیرون کنی درمورد آن فکر کن چون بسیاری ازسخنان کشنده اند

-ازدعای مظلوم واشک محرومان برحذرباش

- قبل ازخواندن کتب ومجله هاوروزنامه ها،قرآن بخوان

-سبب استقامت خانواده ات باش

-بانفست درطاعت خداجهاد کن چون نفس انسان رابه کاربد بسیارامرمیکند

-دستان مادروپدرت راببوس تابوسیله آن بهشت ورضامندی خدارابدست آوری

-لباسهای کهنه وقدیمی تونزدفقراءنو وجدید هستن

-خشمگین نباش چون زندگی ازآنچه توفکرمیکنی کوتاه تراست

-باتوثروتمندترین ثروتمندان وقوتریترین قدرتمندان است واو کسی نیست جزالله جل جلاله

-راه اجابت دعارابوسیله گناه مبند

-نمازبهترین چیزی است که ترابر مصیبتها وسختیها کمک میکند

-ازگمان های بدبپرهیز هم خودت راحت میشوی وهم دیگران ازدست توراحت میشوند

-سبب تمام غم هاروگردانی ازخدااست لذابه خداروکن

-نمازی بخوان که باتو درقبربیاید

-وقتی که شنیدی کسی غیبت میکند به اوبگو ازخدابترس
-برخواندن سوره ملک مداومت کن چون آن نجات دهنده ازعذاب قبراست

-محروم واقعی کسی است که ازنمازخاشعانه وچشمان گریان محروم باشد

-مومنان بی خبر را اذیت نکن
(یعنی هیچکس راناگهانی نترسان واذیت نکن اگرچه به شوخی باشد)

-تمام محبتت رابا(مردم)فقط به خاطر خداوپیامبرش کن

-ازکسی غیبت تراکرده گذشت کن چون اونیکهایش رابه تواهداکرده

- نماز وتلاوت وذکرگردن بندهایی درخشان برسینه تواند

- هرکس گرمای جهنم رابه یادآورد بردواعی واسباب گناه صبرمیکند

-تازمانیکه شب روشن میشود
درهاهم میروند مشکلات وسختیها هم برطرف میشوند

-بحثها وسخنهای بیهوده راترک کن چون توکارهای مانده ای به مانند کوه داری

-باخشوع نماز بخوان چون تمام آن چه که منتظر تواند (اعم ازکاروافراد)شان ومقام اوازنمازپایین تراست

-قرآن رابالاسرت قراربده
خواندن یک آیه ازقرآن ازدنیاوهرچه درآن است ارزشش بالاتراست

-زندگی زیبااست وزیباترازآن توباایمانت هستی

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




روزی باد به آفتاب گفت: من از تو قوی ترم.
آفتاب گفت: چگونه؟
باد گفت آن پیرمرد را میبینی که کتی بر تن دارد؟ شرط میبندم من زودتر از تو کتش را از تنش در می اورم.
آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به صورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدید تر میشد پیرمرد کت را محکم تر به خود می پیچید….
سرانجام باد تسلیم شد.
آفتاب از پس ابر بیرون امد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش را پاک کرد و کتش را از تن دراورد.
در ان هنگام آفتاب به باد گفت …….
دوستی و محبت قوی تر از خشم و اجبار است.

در مسیر زندگی گرمای مهربانی و تبسم از طوفان خشم و جنگ راه گشا تر است…..

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود. حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف و نزار و رنگ پريده ، كنارى ايستاده است ، فرمود:اى ملعون ! تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى ؟!
گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟
گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است ، من هر چه تلاش ‍ مى كنم اين خوى را از ايشان بگريم نمى توانم . فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟گفت :
اول اين كه ، هرگاه به يك ديگر مى رسند سلام مى كنند، و سلام يكى از نامهاى خداوند است. پس هر كه سلام كند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى كند. و هر كه جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مى گرداند.
دوم اين كه ، وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند. و آن را چندان ثواب است كه هنوز دست از يك ديگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى كند.
سوم ، وقت غذا خوردن و شروع كارها "بسم الله" مى گويند و مرا از خوردن آن طعام و شركت در آن دور مى كنند.
چهارم ، هر وقت سخن مى گويند: "ان شاءالله" بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند.
پنجم ، از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم . باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد.
ششم ، از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند "صلوات"مى فرستند و من چون ثواب صلواترا مى دانم ، از ناراحتى فرار مى كنم ؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم
هفتم ؛ ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى ورزند و اين بهترين اعمال است .
پس حضرت روى به اصحاب كرده و فرمودند: هر كس ‍ يكى از اين خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است
[ انوارالمجالس ، صفحه 40 ]

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




اول:

سید مهدی قوام از روحانی های اخلاق مدار دهه ۴۰ تهران بود . هر کس که میشناختش می گفت مرد خدا بود . همه بهش ارادت داشتند . یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند، به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند که باور کردنی نبود. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…

خدایش بیامرزد

دوم:

خانم عفت قوام زاده همشیره آسید مهدی قوام نقل میکند:
آقای هاشمی نژاد تعریف کرد: از یک میوه فروش که روی چرخ میوه ریخته بود برای دیدن سید میوه خریدیم. وقتی خواستیم پول بدهیم، پول را قبول نکرد. گفتم اگر مبلغ را نگیری میوه را نمی‌برم. میوه فروش گفت آقا سید دست من را گرفت و از جهنم به بهشت برد چگونه پول بگیرم؟
بعد تعریف کرد یک روز سید با عیالش از خانه بیرون رفتند من هم که در محل به دزدی شهرت داشتم به خانه‌ی سید رفتم مقداری اسباب جمع کردم و خواستم از خانه بیرون بروم که در خانه باز شد و سید با عیالش وارد شد.
نگاهی به من کرد و سلام گرمی کرد و گفت «حالا که تا اینجا آمده‌ای بیا برویم یک چایی بخوریم»
داخل خانه برگشتیم. سید برایم میوه و چای آورد. بهم گفت:«اهل کجایی؟» گفتم خاکسفید. گفت:«این فرش دستی ها مال تو. یک چرخ دستی و میوه بخر و داخل آن بگذار. هرچه هم که از بارت ماند و نخریدند شب خودم از تو می خرم.»

سوم:

آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:

آقا سید مهدی قوام رضوان الله تعالی علیه مرد بسیار یزرگ و با سعه صدری بود، اعجوبه ای بود! شبی دزدی وارد منزلش می شود همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود آقا سید مهدی بیدار می شود، با کمال خونسردی به او می گوید:

می خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می گوید: می خواهم آن را بفروشم.

آقا سید مهدی می گوید: اگر بفروشی آن را از تو خوب نمی خرند، من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد. برو آخر بازار عباس آباد، بگو سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!

بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.

چهارم:

سید مهدی قوام یه روز از مجلس روضه داشته برمیگشته خونش که یهو یه چیزی توجهش رو جلب میکنه. می شنوه که یه شخص داره های های داد میزنه و گریه میکنه…..

میره جلو تر و میبینه که تو میدون شهر هیچ کاسبی نمونده به جز یه یخ فروش که داره داد میزنه: که آهای مردم بیایید یخ های منو بخرین،این همه سرمایه ی منه، سرمایه ام داره آب میشه و از بین میره…

وقتی سید اون صحنه رو میبینه همه یخ های اون مرد رو میخره و خودش هم میشینه کنار دست اون مرد یخ فروش شروع میکنه به گریه کردن…

مرد یخ فروش میپرسه شما چرا گریه میکنی؟

سید میگه تو با این کارت چه درسی به من سید مهدی دادی….. تو یخ هات داشت آب میشد این همه داد زدی گریه کردی…..

من چیکار کنم که عمرم آب شد….

تو گناه آب شد…

پنجم:

ایام فاطمیه بود . من در شمیران پای منبر سید می رفتم، به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ده شب مراسم عزاداری بود، منبرش که تمام شد، برگشت به من گفت که فلانی! گفتم : بله، گفت: حالش را داری امشب برویم با همدیگر الواطی کنیم؟ من اول تعجب

کردم،گفتم: آقا شوخی تان گرفته؟ گفت : نه، امشب می خواهیم برویم الواطی، پول منبر را گرفتیم پولدار شدیم، حالش را داری بیا تا برویم؟ گفتم : آقا اگر شما بروید الواطی ،ما هم هستیم، چون شما اگر الواطی هم بروید، معصیت خدا نیست، ثواب و حسنات است.گفت: پس ماشینت را روشن کن برویم ، ماشین را روشن کردیم و نشست بغل دست ما و گفت: راست برو میدان بهارستان. با هم آمدیم میدان

بهارستان سابق،دیدم چند تا زن فاحشه گوشه و کنار میدان ایستاده بودند. یکی جوان تر بود، سید گفت : برو آن جوان تر را صدا بزن بیاد، ما رفتیم و دیدیم دختر جوانی است اشاره کردم: بیا، خوب ماشین هم داشتیم و فکر کرد ما هم اهل معصیت هستیم و راه افتاد امد دم در ماشین، همین که خواست در را باز کند و بنشیند، سید شیشه ماشین را پایین داد و دست کرد تو جیبش و پاکت پولش را در آورد و گفت: دخترم ! من ده شب برای مادرم زهرا علیها السلام منبر رفتم، این پول را امشب به عنوان پول منبر و روضه به من دادند،آدرسم را هم پشتش نوشتم، این پول را بگیر و به خانه ات برو و تا تمام نشده از خانه بیرون نیا، پولت هم که تمام شد، آدرس و تلفنم را هم نوشته ام . بیا من پول بهت می دهم، خرجی ات را می دهم، شوهرت می دهم، جهیزیه برایت تهیه می کنم، تو جوانی ، دخترم حیف است دامنت را از الان به معصیت آلوده کنی.
هر سخن از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند
من دیدم که این دختر منقلب شد،یک مرتبه اشک بر صورتش نشست و پاکت پول را گرفت: و گفت:

آقا به مادرتان زهرا سلام الله علیه دیگر گناه نمی کنم

شادی روحش صلوات

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت