✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
صدف حجاب


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم*
من زنده ام و زندگی
ارزش رفتن دارد
آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی را کر کند
خوب میدانم که گاه کفشها،
پاهایم را میزند، میفشارد و به درد میاورد
امامن همچنان خواهم رفت
زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد
ماندن در کار نیست
گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده نامعلوم
نمی اندیشم
ولی این را میدانم؛
گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است نه رسیدن
زندگی به سادگی رفتن است
به همین راحتی،
زندگی چقدر آسان است…
زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




واقعا به ١٠٠ تا داستان مي ارزه….
نخوني از دستت رفته…

روزی پیغمبر خدا حضرت محمد(ص) از یه قبرستانی داشت عبور،،، میکرد یه وقت دید از داخل یکی از قبرها صدای نعره ای میاد امد بالای سر قبر پاش رو محکم زد روی زمین و فرمودند:ای بنده ی خدا پاشو وایسا.
قبر شکافته شد یه جوانی از قبر اومد بیرون
از تمام بدن این جوان آتش میزد بیرون،
رسول خدا فرمودند:ای جوان تواز امت کدام پیامبری که اینقدر عذاب میکشی؟
عرض کرد یا رسوالله از امت شما
پیامبر خیلی دلش به حال جوان سوخت
پیامبر فرمود:تارک الصلات بودی؟
جوان گفت:نه یارسولله من پنج وعده نمازم رو به شما اقتدا میکردم
پیامبر:روزه نگرفتی؟
جوان: یارسولله نه فقط رمضان بلکه رجب و شعبان و رمضان رو هم روزه میگرفتم.
پیامبر فرمودند:ای جوان حج نرفتی؟
گفت:مستطیع نشدم
پیامبر فرمود:جهاد نکردی؟
جوان گفت:چرا جانباز یکی از جنگ ها هستم
پیامبر اکرم سرشو بالا گرفت و فرمود:خدایا من نمیتونم عذاب کشیدن امتم را ببینم به من بگو این جوان چرا ایقدر عذاب میکشه،،،؟
خطاب رسید یا رسوالله حقت سلام میرساند و میفرماید این جوان آق مادر شده تا مادرش رضایت نده عذاب همینه.
پیامبر به سلمان، ابوذر و مقداد مفرماید برید مادر این جوان رو پیدا کنید.
رفتند مادرشو پیدا کردند.یه پیرزن ضعیف و رنجور ومریض احوال بودند.
رسول خدا باز امر کرد قبر شکافته شد جوان از قبر امد بیرون.
پیامبر فرمودند:مادر ببین پسرت چطور داره عذاب میکشه.بیا از سر تقصیر پسرت بگذر و حلالش کن.
مادر جوان:سرشو بالا گرفت و گفت:ای خدا اگر حق مادری بر گردن این پسر دارم لحظه ب لحظه عذاب پسرمو زیاد کن و کم نکن!!!
تمام بدن این جوان آتش گرفت
رسول خدا فرمودند:آخه زن این بچه مگه در حق تو چه بدی کرده ک تو لحظه ب لحظه داری نفرینش میکنی؟
عرض کرد یا رسولله من با زنش یه روز تو خونه مشاجره کردم، دعوامون شد،از راه رسید از من نپرسید همینجوری منو هل داد تو تنور آتش سینه ام سوخت،موهام سوخت، قسمتی از بدنم سوخت، زن ها منو از تو آتش کشیدن بیرون لباسهام رو عوض کردند.
همون سینه سوختمو دردست گرفتم در حق پسرم نفرین کردم سه روز بعد مرد.
رسول خدا فرمودند:ای زن میدونی که من پیغمبر رحمتم به خاطر من بیا از تقصیر جوانت بگذر.
سرشو بالا گرفت و گفت:ای خدا به حق این پیغمیر رحمتت قسم میدهم ک لحظه ب لحظه عذابو ب پسرم زیاد کن ک کم نکن!!!
رسول خدا به سلمان فرمودند:سلمان برو به فاطمه ام بگو تنها نه علی هم بیاره، حسن و حسین رو هم بیاره.
سلمان رفت درخانه به فاطمه(س) گفت:پیامبر پیغام داده سریع بیایید.
مادر ما زهرا(س) آمد، علی(ع) ،حسن(ع) و حسین(ع) هم اومدند.
اول مادر ما حضرت زهرا(س) رفت جلو فرمودند:ای زن میدانی من فاطمه حبیبه ی خدا هستم
گفت:آره
فرمود:ای زن به خاطر من فاطمه بیا از سر تقصیر جوانت بگذر.
زن سرشو گرفت بالا صدا زد:خدایا به حق حبیبه ات فاطمه قسم میدهم لحظه ب لحظه عذاب پسرمو زیاد کن و کم نکن.
دوباره آتش از بدن جوان زد بیرون.
این بار امیرالمومنین علی(ع) رفت جلو و فرمودند:ای زن به خاطر من بیا از سر تقصیر پسرت بگذر.
زن گفت:خدایا به حق علی(ع) قسم میدم لحظه ب لحظه عذاب پسرم را زیاد کن……….
نوبت رسید به اقامون امام حسن(ع).اومد جلو وفرمودند:ای زن بخاطر من بیا از سر تقصیر پسرت بگذر.
زن گفت:خدایا به این غریب مظلوم تورو قسم میدم لحظه به لحظه عذاب پسرمو زیاد کن و کم نکن.
نوبت رسید به آقای ما حسین(ع)
اومد مقابل این زن ایستاد،ایشان خردسال بود چون دامن زن رو گرفته بود و سرشو گرفته بود بالا و فرمودند:ای زن به خاطر من بیا از سر تقصیر جوانت بگذر.
زن سرشو گرفت بالا یهو دیدند رنگ از رخسار این زن پرید به دست وپای حسین(ع) افتاد و عرض کرد:خدایا پسرمو به حسین بخشیده ام.
پیغمبر خدا(ص)فرمودند: که ای زن چی شد؟ من،فاطمه ،علی،حسن خواستیم قبول نکردی چی شد که حسین؟
عرض کرد:یا رسوالله سرمو گرفتم بالا در حق جوانم نفرین بکنم دیدم فرشتگان در آسمان میگن ای زن مبادا دل حسین رو بشکنی،،،،،

کپی کن
ميخوام حداقل 1000 نفر ب امام حسين سلام بدن اول خودمم شروع میکنم

اسَــــلامُ عَلَیـــــکَ یـــــا ابـــاعَـــبْــــدِالـــــلّـــــــه
وَ عًلی اَرواح الّتـــــی حَــــلَــــت بِـــفـــنـــــائــــک
عَــــلَـــیکَ مّنـــــی ســـــــّلامُ الـــــلّـــــه ابــــــــداً
مــــا بَــــقــــیــــتُ وَ بَــــقـــیَ اَلَــــیـــــلِ وَ الــــنــَـهــار
وَ لا جَـــــعَــــلَ الـــــلّـــــهَ آخِــــرَ اَلـعَـهـــدِ منی لـــزیـــارَتکُم
اَســـــلامُ عَلی الـــــحُــسـَــــیـــن وَعَلی عـَلـی بـن الـــــحُـــسـَــــیــــن
وَعَلی اُولاد الـــحُـــسـَــــیــــن وعَلی اَصــــحاب الـــحُـــسـَــــیــن….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




چند نفر از پلی عبور می کردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند…

همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند بهشون کمک رسانند…

ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زياد است، که نمی شه براشون کاری کرد…

به آن دو نفر گفتند که امکان نجاتتون وجود نداره! و شما به زودی خواهید مرد !!!

در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بيايند
اما همه دائما به آنها می گفتند که تلاش تون بی فایده هست و شما خواهید مرد !!!

پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جريان آب او را با خود برد.

اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد….

بيرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست …

اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالا خره از رودخانه خروشان خارج شد . وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد نا شنواست.

در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند!

((ناشنوا باش وقتى همه از محال بودن آرزوهايت ميگويند))

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد

آن که عالم همه در دست توانایش بود
مرکز دایره غم دل دانایش بود

هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود

دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت
که به زندان بلا طور تجلایش بود

معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض
پرسی از حلقه زنجیر که بر پایش بود

یاد حق هم نفس گوشه تنهایی او
آهِ دل روشنی خلوت شب هایش بود

بس که غم دیدز زندان و زندان بانش
زندگی بخش جهان مرگ تمنایش بود

نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر
ز شهادت اثری بر همه اعضایش بود

یوسف فاطمه یا رب چه وصیت فرمود
که پس از مرگ همی سلسله بر پایش بود.

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت




امام کاظم(علیه السلام)میفرمایند:

إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِی السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِی الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَةُ تَعمُرُ فی قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فی قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛

زراعت درزمین هموار می روید،
نه برسنگ سخت!
و چنین است که حکمت در دلهای متواضع جای می گیرد نه در دل های متکبر.
خداوند متعال،تواضع را وسیله عقل،
و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.

(تحف العقول،ص396)

نصیحت زیبا از امام کاظم علیه‌السلام
كسى كه دو روزش با هم برابر باشد، زيان كار است و كسى كه امروزش بدتر از ديروزش باشد، از رحمت خدا به دور است.
- امام موسی كاظم عليه‌السلام: كسى كه دو روزش با هم برابر باشد، زيان كار است. كسى كه امروزش بدتر از ديروزش باشد، از رحمت خدا به دور است. كسى كه رشد و بالندگى در خود نيابد، به سوى كاستى‌ها مى‌رود و آن كه در راه كاستى و نقصان گام بر مى‌دارد مرگ برايش بهتر از زندگى است.

متن حدیث:

امام الكاظم عليه‌السلام: مَن استَوى يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ و مَن كانَ آخِرُ يَومَيهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ و مَن لَم يَعرِفِ الزِّيادَةَ في نَفسِهِ فَهُوَ في نُقصانٍ و مَن كانَ إلَى النُّقصانِ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ مِنَ الحَياةِ.

«بحارالأنوار، جلد 78، صفحه 327

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




من یک زنم …

خالقم سوره ای به نامم نازل کرد!

من یک زنم…

خالقم طواف نساء را واجب کرده که بدون آن
حتی حج ات قبول نیست.

من یک زنم….

خالقم به تو دستور داده که حجراسماعیل را نیز طواف کنی،
جایی که یک زن،
هاجر
در آن دفن است.

من یک زنم…

و خالقم گفته باید هفت بار
پا در جای پای یک زن،
هاجر
بگذاری
و آنقدر سعی کنی
تا خدایت تو را بپذیرد.

من زنم….

بهشت زیر پای مادر است…

روح انسان از درون من به او دمیده میشود…

هر روز پاسداری من از کودکم،
ثوابی عظیم دارد.

اگر یک ساعت همسرم، با محبت و انس با من باشد،
و به من خدمتی کند
برای او برابر با هزار سال عبادت است..

و ثواب هزاران شهید برای خوش اخلاقی در خانه…

سرشت و صفات انسانها
از شیر من است….

مردان
از دامن زن به معراج میروند.

عفت من
سرمایه الهی من است.

من
چرک نویس هیچ احساسی نمیشوم!!!

من زنم…

آری
من همان زنم
که نجابتم
قیمتم را از یه دنیا بالاتر میبرد.

من عاشق سوره کوثرم…سوره اي كه گواهي ميدهد نسل پيامبر نسلي است كه از سلاله يك زن است.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




1.وَ قالَ ارکبوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إنّ رَبّی لَغَفُوررَحیم.
گفت:سوار شوید در آن با نام خداوند هنگام روان شدن و لنگر انداختنش. همانا پروردگار من آمرزنده ی مهربان است. (هود،41)
2.وَ قیلَ یا أرْضُ ابْلَعی مَاءَکِ و یا سَماءُ اَقْلِعی وَ غِیضَ الماءُ وَقُضِی الأمْر وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِی….
و گفته شد:ای زمین! آب خویش را فروخور و ای آسمان! بس کن. آب فرو نشست و کار گذشت و بر(کوه)جودی استوار شد…. (هود،44)
3.قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنّا وَ بَرکَاتِ عَلیکَ وَ عَلَی اُمَمٍ مِمَّنْ معَکَ سَنُمَتِّعُهم….
گفته شد: ای نوح! فرود آی با آرامشی از ماو برکت هایی بر تو و بر ملیت هایی از آنان که با تو هستند و ملت هایی که زود است بهره مندشان گردانیم…. (هود،48)
از آن جا که نوح نبی الله (ع)، یکی دیگر ازپیامبران اولوا العزم الهی است،دعوت خود را درمیان قومش آغاز کرد و ایشان را به پرستش خدای یگانه و پیروی از او فراخواند.البته گروهی از بزرگان و اشراف با تمسّخر، رسالتش را از سوی خدای هستی انکار کردند و به خدای یگانه کافر شدند. خداوند به پیامبر خود، نوح(ع) دستور داد کشتی بسازد و به وی فرمود که مؤمنان راستین دین خدا و جفتی از حیوانات، چرندگان و پرندگان را سوار کشتی کند؛ زیرا به زودی عذاب الهی فرا خواهد رسید، و خداوند ستم کاران و کافران را نابود خواهد ساخت.
آب جوشیدن گرفت و از آسمان پیوسته باران می بارید تا زمین را آب فرا گرفت. آن گاه کشتی نوح(ع) به حرکت درآمد و قوم کافر پیشه غرق شدند. پس خداوند کشتی را برکوه جودی فرونشاند و مؤمنان راستین دین خدا همراه نوح(ع) با سلامتی از کشتی فرود آمدند ودر زمین پراکنده شدند. حال، شواهدی به دست آمده است که بقایای کشتی نوح(ع) و تخته چوبی به شکل پنجه را نشان می دهد که نوح(ع) بدان ها از خدا یاری خواسته است.
در ژوئیه1951م گروهی از دانشمندان معدن شناس روسی برای معدن یابی، سرگرم زمین کاوی بودند که ناگهان به تخته چوب هایی پوسیده برخوردند. پس ا ز کاوش بیشتر معلوم شد که آن جا چوب های بسیاری در زیر زمین وجود داشته که گذشت زمان، آن ها را کهنه و پوسیده ساخته است. آنان از علایمی دریافتند که باید این چوب ها غیر عادی بوده و راز نهفته ای را در بر داشته باشد.
به همین دلیل، با دقت کامل،زمین را شکافتند. در نتیجه، تخته چوب های پوسیده و چیزهای دیگری از آن جا درآوردند. در آن میان،تخته چوبی مستطیلی یافتند که همه را به حیرت انداخت؛ زیرا در اثر گذشت زمان، کهنگی و پوسیدگی به همه ی چوب ها راه یافته بود جز این تخته که 14 اینچ1 طول و 10 اینچ عرض داشت و حروفی چند بر آن نقش بسته بود.
دولت روسیه، در 27فوریه 1935م کمیته ای مرکب از باستان شناسان و استادان شناخت زبان های عتیق را برای بررسی این تخته چوب، تشکیل داد.
پس از هشت ماه تحقیق وکاوش،اسرار آن تخته چوب برای کمیته کشف گردید و معلوم شد که این تخته چوب ، از کشتی حضرت نوح(ع) بوده که برای تیمّن و مدد خواهی، چیزهایی برآن نوشته و بر کشتی نصب کرده است.
در وسط تخته، یک تصویر پنجه نما وجود داشت که عبارتی چند به زبان سامانی2 بر آن نگاشته شده بود. در این تخته، تصویر و نوشته هایی از زمان حضرت نوح(ع) به چشم می خورد.
ای خدای من!ای مددکار من!
به لطف و مرحمت خود و به طفیل ذوات مقدس: محمد،ایلیا،شبر، شبیر و فاطمه(ع)، دست مرا بگیر. این پنج وجود مقدس از همه با عظمت تر و واجب الاحترام هستند و همه ی دنیا برای آنان برپا شده است.
پروردگارا! به واسطه ی نامشان،مرا مدد فرمای. تو می توانی همه را به راه راست، هدایت کنی.3
این نوشته به انگلیسی چنین ترجمه شده است:
My god My helPer.keeP My hand with Mercy.And with your holybodies : Mohamad. Alia. shabbar. shabbir.Fatema.
They All Are Biggests And Honourables.The world Established for them.
HelP Me ByThei Names.You can Refrem To Right.
_____________________
1.هر اینچ، دوسانتی متر و نیم یا یک دوازدهم فوت است.
2.زبان رایج در زمان حضرت نوح(ع) و تا چندی بعد از آن، زبان سامی یا سامانی بود. زبان های: عبرانی، شریانی، قیهانی، قبطی و عربی از شاخه های همان زبان است. اولاد حضرت نوح(ع) و معاصران آنان و نسل ایشان در هر سرزمین که سکونت گزیدند، آن جا را آباد کردند و زبان سامی را با اندکی تغییر، رواج دادند. رفته رفته، همان زبان ها ترقی کرد و به شکل جدیدی در آمد.
3.علی(ع) و پیامبران، حکیم سیالکوتی، برگردان:سید محمد مختاری، صص35ـ 38.
منابع:
1.ماهنامه ی Starof bartania، چاپ لندن، ژانویه1954م. 2.مجله ی Manchestor.Sunlight، 23ژانویه1954م.
3. مجله ی London Weekly Mirror، 1فوریه1954م.

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت