✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
داستان مرا بغل کن


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 
عاشق اگر میشوید
عاشق رفتار آدمها نشوید.
آدمها گاهی حالشان خوب است گاهی بد
رفتارشان متاثر ازحالشان است
عاشق افکارشان شوید
افکار حتی در بدترین حالت آدمها هم تغییر نمی کند.
رومن پولانسکی
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




وقتی تصمیم می گیری
یک احساس را
به سرانجامی به نام ” ازدواج ” برسانی،
اولین حرکت مفید این است که
از خودت بپرسی
آیا واقعاً باور داری که تا سنین پیری از سخن گفتن با این زن، لذت خواهی برد؟
سخن گفتن؛ و نه همخوابگی!
تمامی مسائل دیگر در ازدواج
موقت و گذرا است.
تا زمانی که دو نفر حرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن دارند، می شود به عمر ارتباطشان امید داشت.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ﭘــــﺮﻭﺭﺩﮔــﺎﺭﺍ . . .

  ﺍﮔـﺮ ﺑـــﺎﻋـﺚ ” ﺁﺯﺭﺩﮔــﯽِ ” ﮐﺴـﯽ ﺷـﺪم
ﺑـﻪ ﻣــﻦ “ﻗـﺪﺭﺕِ ﻋـﺬﺭ ﺧـﻮﺍﻫـﯽ ” ﺑـﺪﻩ

  ﻭ ﺍﮔـﺮ “ﺩﯾﮕـﺮﺍﻥ ” ﻣــﺮﺍ “ﺁﺯﺭﺩﻧـﺪ “
ﺑــﻪ ﻣـﻦ “ﻗـﺪﺭﺕِ ﺑﺨﺸـﺶ ” ﺑــﺪﻩ…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

امام باقر(ع) می فرماید:
سزاوار است هنگامی که کاری را شروع می کنیم ،چه بزرگ باشد چه کوچک،"بسم الله” بگوییم تا پر برکت ومیمون باشد

  تفسیر نمونه،ج1 ، ص14.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


...



تیر زمانی قابل پرتاب است که کمان به عقب کشیده شود. وقتی زندگی به سختی در حال عقب کشیدن شماست، قرار است بسوی چیزی بی نظیر پرتاب شوید.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ خرسی به رودخانه نمی اندیشد و واهمه ندارد که آیا ماهی در آن هست یا نیست…

سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ رودخانه ای نمی اندیشد که خرس برای صید ماهی میاید یانه…

سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ رودخانه ای نمی اندیشد که ماهی ممکن است توسط خرسی شکار شود…..

سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ ماهی نمی اندیشد که خرس برای صیدش میاید یانه…

سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ ماهی، نمی اندیشد که امروز صید خواهد شد یانه…

 زندگی ساده است

❤️ ساده باشیم ❤️

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 استاد جوادی آملی:

چگونه پس از توبه دوباره آلوده نشويم؟

جواب :

با مراقبت از خود. رقيب از «رقبه»، به معني گردن گرفته شده است. به ممتحن امتحانات، رقيب مي‏گويند. بايد رقيب خود باشيد و هميشه گردن بكشيد تا ببينيد، چه كسي به سراغ شما آمده است و چه كسي مي‏خواهد به جاي شما بنشيند: شيطان يا فرشته.

با توجه به اينكه انسان به صورت فطري عبادت را دوست دارد، چرا ما از عبادت خود لذت نمي‏بريم؟

 جواب:

گرايش به خدا فطري است؛ ولي شهوت و غضب هم، به عنوان ابزار كار در نهاد ما وجود دارد. انسان عاقل اين دو را تعديل مي‏كند؛ نه تعطيل؛ ولي انسان جاهل شهوت و غضب را امير فطرت خويش مي‏سازد و به اين ترتيب، فطرت در ميان غرايز دفن مي‏شود و از فطرت مدفون نيز كاري ساخته نيست: ﴿و قَدْ خابَ مَنْ دسّيها﴾.[1]

اگر كسي نفس ملهمه را كه به توحيد گرايش دارد، دفن كند، ديگر اثر آن را نمي‏بيند و از عبادت خود لذت نمي‏برد.

اگر بخواهيم از عبادت لذت ببريم، بايد از مال حرام به شدّت بپرهيزيم. كسي كه جز حلال نمي‏خورد و جز به حلال نمي‏انديشد، حتماً از عبادت لذت مي‏برد. همان طور كه انسانِ گرفتارِ سرماخوردگي و گرفتگي بيني، از بوي خوش لذت نمي‏برد، و چشم ضعيف و كم نور، لذت مشاهده مناظر زيبا را در نمي‏يابد، انسان گنه‏كار نيز از عبادت لذت نمي‏برد. تنها فطرت شفاف و شكوفا، از عبادت لذت مي‏برد.

[1] ـ سوره شمس، آيه 10.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#داستان_کوتاه

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد و او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری ؟!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت