✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تصاویر متحرک ولادت حضرت معصومه و روز دختر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



دکتر نشست و گفت: که امروز بدتری!
پس از خدا بخواه که طاقت بیاوری

بابا نگاه کرد به بالا و آب شد
مادر سپرد بغض خودش را به روسری

گفتند: ” نا امید نشو! ما نمرده ایم
اینبار می بریم تو را جای بهتری”

حالم خرابتر شد و بغضم شکاف خورد
چرخید چشم خسته ی من سمت دیگری:

دیوار، قاب عکس… نسیمی وزید و بعد
افتاد روی گونه ی من ناگهان پری

خود را کنار عکس کشیدم کشان کشان
وا کردم از خیال خودم سویتان دری:

من بودم و سکوت و حرم- صحن انقلاب-
تو بودی و نبود به جز من کبوتری

لکنت گرفت قامت من بعد دیدنت
از هر طرف رسید شمیم معطری

ازمن عبور کردی و دردم زیاد شد
گفتم عزیز فاطمه من را نمی بری؟

گفتی بلند شو به تماشای هر چه هست…
دیدم کنار صحن نشسته ست مادری

فرمود: “در حریم منی یا علی بگو
برخیز تا به گوشه ی افلاک بنگری”

برخاستم …دو پای خودم بود…در مطب-
گرم قدم زدن شدم و سوی دیگری-

تکرار سجده ی پدری بود و آنطرف
تکرار “یا امام رضا” های مادری

دکتر نشست و دست به پاهای من گذاشت
دکتر به عکس خیره شده و گفت: محشری!

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




السلام علیک یا ابا صالح المهدی. .
……….
.
.
.آقای من مولای غریب من .
.
.
شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن”

یک بار هم نگاه به اعماق چاه کن”

ما غرق در«گناه» شدیم و نیامدی”

آقا؛ بیا دوباره مرا «بی گناه» کن”

آقا؛ مراکنارخودت جای می دهی؟

لطفی بزرگ درحقّ این روسیاه کن”

یک روز،نه،ثانیه ایی،لحظه ایی فقط”

چَشم مرا «مسیر قدم هایِ ماه» کن”

آقا؛ زمین شلوغ شده؛گُم شدم؛ بیا”

فکری به حال گمشده ی بی پناه کن”

آقا؛ فدای چَشم تو چَشمان خیس من”

شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن…” اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَک..َ
اللهم عجل لولیک الفرج..

 

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




ترسم که بیایی من آن روز نباشم

یا صاحب الرمان…

گم کرده ام نشان حرم رهنما کجاست

جا مانده ام ز قافله ها آشنا کجاست

بالم شکسته است زمین گیر مانده ام

بال و پری که پر بکشم با شما کجاست

پهن است دامن من مسکین و این امید

تا عابر قدیمی این جاده ها کجاست

تا سایه های یاسِ دلم رنگ غم گرفت

آن آفتاب روشن ماتم زدا کجاست

کشتی شکسته ایم به دریای انتظار

ساحل کجا، راه کجا، ناخدا کجاست

گفتم بیا که منتظرم با کنایه گفت

یاری که نیست قلب و زبانش جدا، کجاست

از راه، طالب دم مظلوم کی رسد

آخر یگانه منتقم کربلا کجاست

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




حاجب بروجردی قصیده ای زیبا در مدح امیرالمؤمنین، علی علیه السلام سرودند که شاه بیت آن این بود:

حاجب اگر محاسبه حشر با علی ست
من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن!

همان شب در عالم رؤیا مولا علی بن ابی طالب علیه السلام به خواب ایشان آمده و فرمودند؛

این بیت ات دو اشکال دارد:
اول) یعنی چه “اگر محاسبه با علی ست"؟
حتما محاسبه حشر باعلی ست…

دوم)) یعنی چه “من ضامنم هر آنچه بخواهی گناه کن"؟
چه طور این را میگویی؟ بگو “شرم از علی کن و کمتر گناه کن”
و بیت را اینطور اصلاح میکنند:

حاجب یقین محاسبه حشر با علی ست
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




میگویند سرزمین تو تکه ای از بهشت است …چه بهشتی !!!
.

که سلطانش گدایان درگهش را همچو آهوان از دنیا فراری، ضمانت میکند پای پل سرنوشت!
.
و چـــقــدر دلتنگ بهشت توام !…
.
هنوز هم مثل دوران کودکی عاشق صدای همهمه حرمم..
.
وقتی اسم تو همه جا می پیچد… .
بلند و آرام….
.
زنانه و مردانه !
.
دوست دارم بنشینم مقابل ضریح و دل بسپارم به تو ، گوش به زمزمه های زوّار و چشم به آیینه هایی که هزار تکه می کنند تن سنگین وجودم را !
.
دلم میخواهد یکی از نقاره زن های بالای گلدسته حرمت باشم و در هر بازدمم بلند و کشیده فریاد کنم
. “یا رضا(ع) …رضا … رضا…” ! .
و هنوز هم آرزویم این است که هر روز از باب الجواد(ع) اذن ورود بیابم و دست بر سینه خم شوم به احترامت….
.
هیچ کس را آشناتر از تو در تار و پود هستی سراغ ندارم…
. ای غریب خراسان یا ضامن آهو… .

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضي حائري قدس سرّه، برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازي که در بين مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم،. چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگي دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقاي حائري، اوضاع‌تان چطور است؟ آقاي حائري که راضي و خوشحال به نظر مي‌آمد، رفت توي فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌اي دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن… وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهايي نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بي‌کسي غربت کردم: - خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسي را ندارم….
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايي از پشت سرم شدم. صدايي دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقي دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوري را ديدم که از آن بالا بالاهاي دور دست به سوي من مي‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور. نوري چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقاي حائري! ترسيدي؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهي سرشار از عطوفت، مهرباني و قدرشناسي به من مي‌نگريستند فرمودند: - من علي بن موسي الرّضا(ع) هستم. آقاي حائري! شما 70مرتبه به زيارت من آمديد من هم 70مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود 69بار ديگر هم خواهم آمد.(1)


1- ناقل آيت‌الله العظمي سيدشهاب‌الدين مرعشي نجفي ره

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





تقدیم به ساحت مقدس
سیدالسادات الاعاظم حضرت احمدبن موسی الکاظم*(شاهچراغ)*

 


کاشف الغم دل من نیز کمی غم دارد
بغض کرده دلم اندیشه ی مرحم دارد….

ای که هستی کاشف الکرب زسیمای رضا
حرمت*پنجـــره فـــولاد*فقط کم دارد….
ـــــ ـــــ
زائران حرمت خیل ملائک باشند
مدح اوصاف شما قافیه ها کم دارد…

عالم و خادم و دربان که فراوان داری
شوق زائرشدن صحن تو آدم دارد…

جنس آب حرمت زمزم و تسنیم بود
طعم شیرو عسل و رایحه در هم دارد…

عطر خوش بوی حرم مست کند عالم را
که شمیم گل یاس و گل مریم دارد…

شهرمان هست پراز گنبد و گلدسته ولی
زائر*شاهچـــــراغ*فخر به عالم دارد….

بهر درمان و دوا آمده اند بیمـــــاران
تا شفاشان بدهی اذن تو را کم دارد….

گر شما دم بزنی مرده ی من زنده شود
دم عیسائیـــــتان ارث ز خاتـــــم دارد…

تو کریمی و کرم خانه ی تو شیراز است
نمی از این کرمت را فقط حاتـــــم دارد….

لطف و جود و کرم از وصف کریمان باشد
حضرت سید ســـــادات همه را هم دارد….

خواهرت هست کریمه خودتان نیز کریم
پس چه ناشکر بود هرکه اگر غـــم دارد….

روز جمعه است دلم باز حـــــرم میخواهد
کرمی، زائـــــرتان کـــــربـــــبلا کم دارد….

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت





قربان مادری که مراشیرپاک داد

ازخوان مهربانی زهراخوراک داد

 

ممنونم ازپدرکه مراهیأتی نمود

من رامیان سینه زنان اشتراک داد

 

زآن روزافتخارمن اینک حسینی ام

بانقش یاحسین به من یک پلاک داد

 

پشتش نوشته بودکه حق است مرتضی

قصاب باولای علی تن به خاک داد

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت